فیلم کوزوو به کارگردانی میثم هاشمی طبا، فیلمی طنز جذاب و دیدنی است که در آن اتفاقات مرتبط با ازدواج بین یک زوج سوژه قرار گرفته است.
این زوج در یک شرکت لاکچری و ثروتمند مشغول به کار هستتند اما هنوز پسر نتوانسته پول لازم را برای یک جفت حلقه مهیا کند. این نداشتن و کمبود و نقصان مادی در کنار سادگی و شرافت زمینهساز مدار درست کمدی است که در آن قرار است یک انسان برخلاف مناسبات حاکم بر جامعه و نیرنگهایی که یکشبه میتواند یک آدم را پولدار کند حرکت نماید. در این داستان شرافت باید بر وسوسه پولدار شدن بدون زحمت غالب شود و این امر، ایده مناسبی برای یک کمدی موقعیت است چون این جوان در اتاق مدیرش یکباره هوس میکند انگشتر گرانقیمتی را به هوای حلقهای که قرار است بهزودی بخرد، محک بزند و این انگشتر تنگ از انگشت دیگر بهسادگی درنمیآید و جوان هم رویش نمیشود به مدیرعاملش بگوید چه کار کرده و بهناچار از اتاقش بیرون میزند و از بد حادثه این انگشتر باید همان روز با شمشهای طلا معامله میشد. با آمدن خریداران، آنان میبینند که جای انگشتری الماس خالی است و دردسرها از همینجا آغاز میشود. پسر که جمشید نام دارد قضایا را سربسته برای نامزدش تعریف میکند و بیرون میزند و از آنسو نیز مدیر آدمهایش را تحریک میکند که بهدنبال الماس باشند و خودش نیز دچار حالتی شبیه به سکته شده و از یک بیمارستان سردرمیآورد.
جمشید در همان حوالی، الماس را به یک جواهرفروش نشان میدهد که نگین برآمدهاش را دوباره به حلقه متصل کند و در همین حین، اتفاقاتی میافتد که جوان باید پا به فرار بگذارد و این شتابزدگی پیامدش برخورد با یک خودروست. جمشید در بیمارستان است و گانگسترها جوان را میپایند و الماس سر از زخم واشده شکم یک بیمار ناشناس درمیآورد که پزشکش باید دقایقی بعد آن را بدوزد.
همین خود دلیلی میشود که بعد از گیرافتادن جمشید حقانیت او تا حدی ثابت شود اما آزادش میگذارند که ببیند چه واکنشی دارد. او سر از یک دفتر ازدواج و طلاق درآورده که با سرپرستی یک پیرپسر دارد اداره میشود. هدف جمشید این است که الماس را از بریده شکم بیمار بیچاره درآورد اما او در کیسهخواب فرو میرود و نمیشود و همینطور داستان به درازا میکشد تا اینکه نامزد جمشید را گروگان میگیرند و قصه جمشید فاش میشود و سردفتر جوانمردانه قصد دارد خود را در اختیار گروگانگیرها بگذارد و قال قضیه را بکند و سرانجام متوجه تقلبیبودن الماس میشوند. درنهایت جواهرفروش الماس حقیقی را به مدیر میدهد و آن جوان نگونبخت و نامزدش به زندگی برمیگردند.
فیلمی با داستانی سرراست
کوزوو، داستان سرراست و سالم و سازندهای دارد اما خط و ربط اول آن با پادشاهان یا شاهزادگان کوزوو لاینحل میماند و همچنین سادهانگاری بازگشت این الماس توسط جواهرفروش نیز در آن گرهگشایی غایی نمیتواند با دلیل و برهان قانعکننده تلقی و اینهمه دردسر و بیچارگی یکباره از بیرون به یک جمعبندی باسمهای منجر شود؛ درحالیکه روال داستان باید در همین جهت افشای دردسرها با یک بحران و اوج فزاینده تکلیف اثر را مشخص میساخت و رمز ماندگاری یک فیلم و اثر نمایشی نیز همین پیچوتاب و غافلگیریهای عجیبوغریب است که شوربختانه نویسندگان ما کمتر چنین خواستهای را در اثرشان لحاظ میکنند و اصطلاحا همه چیز را درنهایت سرهمبندی میکنند که کاری کرده باشند اما غافل از نکات باریک و خلاقهای هستند که کارشان را در حد کارستان بالاتر ببرد و همین باعث میشود کوزوو در یک لذت آنی برای مخاطب تمام شود ... درحالیکه رنجهای دوچندان این آدمها بار محتوایی و جاذبه دراماتیک را میافزود و پیامد و تهنشین داستان در پس ذهن را با یک نگاه آرمانیتر و مطلوبتر نزدیک میساخت اما ای دل غافل!
بازیهای قابلدفاع
مجموع بازیگران نامی هستند و چهبسا در فروش فیلم کوزوو تاثیرگذار باشند و برخی از اینان نیز تجربههای درخشانی داشتهاند که در این انتخاب موثر بوده اما شاید در اینجا شتاب و اشتباهی هم صورت گرفته باشد. برای نمونه، کوروش تهامی، با آنکه بازیگر سرشناس و کاربلدی است اما نمیتواند در پیچوتاب یک موقعیت کمدی از بارقههای لازم برای آفرینش لحظات طنز و کمدی بهرهمند شود. درحالیکه یک کمدی با چنین هدایتگری درستی که بازیگر در ورطه لودگی نیفتد حتما یک کمدین کارکشته بازی چشمگیرتر و کمدی دلانگیزتری را میآفرید. هرچند در این حد هم بازی تهامی رضایتبخش است اما بهناچار مطلوب نیست.
فرهاد آییش در نقش سردفتر و انسان بامرام و اخلاقمدار بهدرستی در لباس و گریم و رفتار و ژست خودی نشان میدهد که به یک بازی راستین نزدیک شود اما اگر نقش برجسته نمیشود به اقتضای پردازش متن در همین حد حضورش کفایت کرده و آییش با همه خلاقیت فراتر از این نمیتواند پیش برود. روشنک گرامی در نقش نامزد جمشید سعی کرده حضور مقتدر زنانه را بر موقعیت تحمیل کند و اگر دستش بازتر میبود حتما یک اتفاق برجسته در بازیگریاش ممکن میشد اما ملاحظات کارگردان و هدایتگریاش بنابر قاعده ترسیم یک مسیر اخلاقمدارانه مانع این مهم شده است.
حمید ابراهیمی نیز با گریم و بازی تلاش کرده در تحقق ارائه یک نقش لات یا گنگ امروزی کامیاب شود و هومن شاهی با آن موهای وزوزی و حضور نمکیناش دلالتی آشکار بر درک موقعیتهای طنز میکند چنانچه در آوازخوانیها و رپخوانیهایش نیز همین درک طنازانه را عیان میکند. بنابراین گزینش و حضورش خلاقه و درست مینماید. بهناز جعفری هم همچنان یک بازیگر پیشنهاددهنده است اما بازهم محدودیت بازی مانع بروز یک نقش خلاقتر شده است. بقیه بازیگران هم بنابر پیشینه و تجربهشان حضور پذیرندهای دارند. سیاوش چراغیپور، مریم سعادت، بهرام ابراهیمی، بیوک میرزایی، امید روحانی و بهاره کیانافشار و حتی حضور گوهر خیراندیش بر جاذبه نمایشی و کمدی افزوده است و در راستای آفرینش موقعیت طنز بسیار بجا و بقاعده پاسخ داده است.
احساس نخواهید کرد که پولتان را دور انداختهاید
با آنکه کوزوو میتواست در نکات فنی نیز برخوردار از شگردهای ویژه طنز و کمدی شود اما به حداقلهایی ممکن برای ارائه این موقعیت و ژانر بسنده شده بیآنکه در فیلمبرداری، تدوین، صدا و حتی صحنهآرایی بخواهند با نوآوری از دستاوردهای بهروز و شگفتیساز بهرهمند شوند، درحالیکه به شکل یک ژانر کلاسیک در محدوده بازی و متن این موقعیت شکل گرفته و دانسته است کمدی در روزگار معاصر با شگردهای فنی و تمهیدات بارز به لحاظ جذب مخاطب ارتقا یافته و انکار آن به ضرر خود اثر خواهد بود تا اینکه بشود به این حداقلها برای بسامانشدن یک کلیت موثر بسنده کرد.
در کل کوزوو در همان مدار اخلاقی و کلاسیک خود تا حدی برازنده است و دستکم مخاطب احساس نمیکند پول و وقتش را دور ریخته یا اینکه خانواده در حضور فرزندان دچار هیچ نوع نگرانی از ابتذال رایج در این دست فیلمها نخواهند شد و این خود یک نشان بارز فرهنگی است که میتواند یک اثر را از انحطاط دور نگه دارد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد