سومین ساخته علیرضا صمدی که با حمایت بنیاد سینمایی فارابی و تهیه کنندگی معاون فرهنگی اسبق همین مجموعه سینمایی ساخته شده یکی از ضعیفترین فیلمهایی بود که به اعتقاد من در جشنواره چهل و یکم فجر حضور داشت.
فیلمی که در محتوای خود همه چیز داشت و هیچ چیزنداشت. اثری که بدون تردید نسبت به دو ساخته قبلی کارگردانش سقوط به قعر چاهی است که بیرون آمدن از آن ممکن نیست مگر با حمایت مجدد بخش دولتی. روایت ناتمام سیما تلاش دارد آسیب های فضای مجازی را بر بنیان خانواده تبیین کند اما در بیان این هدف آنقدر زبانش الکن است و آنقدر که تلاش کرده یک ناخنکی به سایر موضوعات مبتلا به جامعه امروز بزند که محصول نهایی اش شتر گاو پلنگی شده که بیا و ببین.
ضمن اینکه همین فیلمنامه اینقدر برخی خرده روایتها را ساده فرض کرده که نشان می دهد هیچ تحقیقی راجع به برخی موضوعات انجام نداده. بعنوان مثال فیلمنامه نویس محترم نمیداند که در هیچ دانشگاهی همانطور که ریاست دانشگاه حق تصمیم گیری در خصوص استخدام و دعوت به کار یک استاد را ندارد در هیچ دانشگاهی هم با یک جنجال در فضای مجازی استادی را از کار تعلیق نمی کنند یا اینکه نمی داند اگر کسی بخواهد برای فرد دیگری تاکسی اینترنتی درخواست کند می بایست از گزینه «برای دیگری» استفاده کند و نام و تلفن فرد مذکور را به سامانه تاکسی اینترنتی اعلام کند؟ و تا دلتان بخواهد از این حفره های عجیب در فیلمنامه وجود دارد. اینکه آن دانشجوی پسر که آرش را به سخره می گیرد با چه هدفی دست به تخریب آرش در فضای مجازی زده؟ آیا پای مثلث عشقی بین او و دانشجوی دختری به نام الهه و آرش در میان است؟مگر آنطور که در فیلمنامه تشریح شده آرش استادی نیست که بسیار اخلاق مدار است و با هیچ دانشجوی مونثی رابطه ندارد؟ پس این دانشجو با چه هدفی دست به تخریب استاد می زند؟ نقش رییس دانشگاه در این ماجراها و در فیلمنامه چیست؟ آیا قرار است یک دانای کل را مشاهده کنیم و فیلمنامه نویس به ما تفهمیم کند که : آنچه بیند آن جوان در آینه پیر اندر خشت می بیند همه؟ زمینه هایی که سبب شده تا حیدری به ناگاه آن روی چهره اش را نشان دهد و کینه قدیمی اش را با آرش دوباره نو کند در کجای فیلمنامه آمده است؟ مرتضی چرا به ناگاه تصمیم به انتقام از آرش می گیرد؟ و نکته بسیار مهمتر در فیلمنامه که مورد غفلت فراوان قرار گرفته این است: مگر نام فیلم حول محور سیما نمی چرخد؟ مگر گره اصلی به دلیل ازدواج بی فرجام آرش و سیما در فیلمنامه شکل داده نشده؟ پس اصلا سیما کجای ماجراست و اصولا چه رد و اثری از سیما در محتوا و فرم میبینیم؟ تاکید فیلمنامه بر نجات و به دنیا آوردن فرزند توسط لاله همسر آرش که پزشک زنان و زایمان است چیست؟ او که اینهمه به ادامه زندگی و جان بخشیدن به زندگی تاکید می کند و فیلمنامه نقش ویژه ای برای کاراکتر لاله در این موضوع قائل است چرا اصرار بر پایان بخشیدن به زندگی مشترک خود دارد؟ اویی که به گفته خودش در یکی از دیالوگهای فیلم مطمئن است که آرش فرد فرصت طلبی است و فقط به دنبال صید ماهی خویش است و بس چرا اینقد رخام و عجولانه تصمیم می گیرد و بسیاری سئوالات بی پاسخ دیگر که در فیلمنامه روایت ناتمام سیما وجود دارد و مخاطب پاسخی برایش پیدا نمی کند.
ساختار نیز متاثر از متن بسیار آشفته و شلوغ و بی نظم است. از ریتم کند بگیر تا بازی های بسیار ضعیف و کلیشه ای و کارگردانی بدون ذره ای نوآوری و موسیقی بد و تدوین بدتر. تو گویی همه عوامل سازنده روایت ناتمام تلاش کرده اند تا در مسابقه بدترین ها اول باشند و الحق که همگی هم در پایان این مسابقه سخت و نفسگیر اول شده اند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد