روایت مرگ رویای ‌آمریکایی

رسانه‌ها در عمل محل تلاقی نیازهای خبری مردم با تزریق آگاهی‌اند اما آنچه در بسیاری از فارسی‌ زبان‌ های خارجی می‌گذرد برش احساسی به اتفاقات خبری است که از زاویه آن به روایت‌سازی می‌پردازند.
کد خبر: ۱۴۰۴۳۲۲

انتخاب برش احساسی اصولا با کار خبری و الگوی روزنامه‌نگاری عینی تطابق ندارد، بلکه ناشی از ژورنالیسم هیجان‌طلب و زرد است. به‌عبارتی این رسانه‌ها که در مهد آموزش روزنامه‌نگاری و رسانه به‌سر می‌برند از استانداردهای خبری عدول کرده و در دام روزنامه‌نگاری احساسی و زرد افتاده‌اند.

در فرآیند کار این رسانه‌ها اصولا انتقال آگاهی مهم نیست، بلکه انتقال حس مهم است. باید حس تنفر و واگرایی از حاکمیت تقویت شود و نفرت‌پراکنی در دال مرکزی کار آنها قرار می‌گیرد.

قبلا سعی می‌شد در انتهای خبر به صورت غیرمستقیم، درج دستگیره احساسی و عاطفی صورت گیرد که به صورت ظریف بر افکار عمومی تاثیرگذار باشد اما در رویکرد جدید این شبکه‌ها می‌بینیم که خیلی رک، برجسته و جهت‌دار به درج احساسات از صدر تا ذیل مطلب می‌پردازند.

استفاده از صفت، درج گفته‌های کوچه‌بازاری در تیتر، بریده‌نویسی، لعن و نفرین، استدلال بدون فکت و ارجاع، دستکاری و تحریف همگی از شیوه‌های اصلی است که روزنامه‌نگاری هیجان‌طلب و احساسی از آن استفاده می‌کند.

درباره زاویه دید هم باید گفت، واقعیت(fact) از نظر و عقیده(opinion) جداست. هر نظری از یک زاویه شکل گرفته است.

از ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین رخدادهای جهان را می‌توان از زوایای گوناگون روایت کرد.

در این میان این پرسش مطرح است که آیا یک رسانه خبری باید خبر بدهد یا نظر بدهد؟ اگر وارد نظر بشود یک زاویه را برجسته می‌کند.

معمولا شبکه‌ها خبر را می‌گویند و در بخش تفسیر سعی می‌کنند دو یا چند زاویه را انتخاب و یک تنوع شناختی نسبت به اتفاق ایجاد کنند اما جایگزین کردن نظر با خبر در شبکه‌های خبری یک بدعت خطرناک است که متاسفانه عادی‌سازی شده و باید این شیوه را رسوا و افشا کرد.

جست‌وجوگری و تحقیق برای به‌دست آوردن تایید برای یک خبر غیررسمی جزو اصول اولیه خبری است حال آن‌که این شبکه‌ها صرفا به نقل خبر (نه تولید خبر) و به قولی یک کلاغ چهل کلاغ بسنده کرده‌اند.

حال با این توصیف از نحوه عمل بسیاری از رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه باید گفت امید، موتور محرک فرد و جامعه است. اصولا پویایی از امید است و اگر پمپاژ اخبار سیاه متوقف نشود، جامعه از هم پاشیده و از هم‌گسیخته می‌شود.

این مسأله فقط برای کشور ما نیست. در کشوری مانند آمریکا برای ایجاد حس ابرقدرتی و دمیدن در امید اجتماعی از «انگاره‌سازی»های زیادی بهره جسته‌اند.

مثلا American dream یا رویای آمریکایی را جاانداخته‌اند. اعتقاد به رویای آمریکایی با سرخوردگی ملی رابطه معکوس دارد. آنها از سال ۱۹۳۱ این مفهوم را به کار بردند تا همگان را برای فردای خوب آمریکا بسیج کنند؛ یعنی «مفهوم‌سازی» مقدم بر «کنش‌سازی» است.

این مفاهیم را با حس و هیجان در هم آمیختند و ماشین پروپاگاندای هالیوود و رسانه‌ها برای آن بسیج شدند. با این حال، نخبگان نقش اصلی را در امیدآفرینی دارند حتی پیشتر و بیشتر از رسانه‌ها. وقتی نخبه‌ای که فهیم و روشنگر است و جایگاه خود را به‌خوبی می‌شناسد، محل رجوع مردم و جامعه باشد کارها به سامان است. مشکل اینجاست که نخبه‌ها در حاشیه و سلبریتی‌های هویت‌گریز و ملیت‌ستیز در مرکز توجه قرار گرفته‌اند.

این نحوه تصویرسازی و انگاره‌سازی باعث شده که این رویاها عملا به سرمایه معنوی تبدیل شود و هم در داخل خاک آمریکا و هم در خارج از آن حالت بسیج‌کنندگی داشته باشد.

مثلا نظرسنجی که دو سه سال پیش در خاک آمریکا انجام شد نشان داد بیش از نیمی (۵۴٪) از بزرگسالان آمریکایی فکر می‌کنند رویای آمریکایی برای آنها قابل دستیابی است.

حدود سه نفر از هر ۱۰ نفر (۲۸٪) معتقدند که این رویا شخصا برای آنها دست‌نیافتنی است، در حالی که ۹ درصد ایده رویای آمریکایی را به طور کامل رد می‌کنند؛ یعنی این سرمایه هنوز دارد می‌فروشد و عمل می‌کند و نظام رسانه‌ای و نظام معنایی آنها اجازه نداده که تخریب هیجانی و شناختی اتفاق بیفتد.

حال با توجه به آنچه گفته شد، یک مدل وجود دارد که باید روی آن کار کنیم؛ ساخت آگاهی و اندیشه در گام اول مهم است که صورت پذیرد و به دست متفکرانی همچون شهید مطهری که در حوزه، دانشگاه و جامعه در رفت و آمد باشند و بتوانند ترویج فکری کنند.

از سوی دیگر پیوست عاطفی و احساسی به تفکرات مهم است. شور و شعور باید توأم باشد. تفکر مهدویت برای خیلی از نسل گذشته با منبرها و نوارهای صوتی مرحوم کافی پیوند خورده است.

این نشان می‌دهد هنر، بیان و رسانه باید به خوبی برای حس‌انگیزی به افکار به کار گرفته شوند. اما نمود کامل این حس و فکر در کنش است. باید کنش‌سازی و آیین‌ها به کمک بیایند تا برونداد شناختی و عاطفی صورت پذیرد.

در مدل‌های شناختی و رفتاری مهم است که به چرخه‌ای برسیم که مقوم همدیگر باشد. زنجیره‌سازی فکر، عاطفه و کنش از ساختار فرهنگی ایجاد می‌شود که ترکیبی باشد.

در کشور ما متاسفانه یک تفکیک قوی بین حلقه‌های این چرخه وجود دارد. اندیشه‌ساز، عاطفه‌ساز نیست و هیچ یک، کنش‌ساز نیستند.

اگر در دوره جنگ ترکیبی قرار گرفته‌ایم حتما باید سیستم تولید و توزیع فرهنگی ما نیز ترکیبی و چندلایه باشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها