آرش سرش را میان دستهای بستهاش قرار داده و نگران و مضطرب در اتاق سرگرد بود. سرگرد کلانی از داخل یخچال اتاقش بطری کوچک آب را درآورد و در آن را باز کرد و مقابل آرش گذاشت. آرش جرعهای از آن نوشید و تشکر کرد و گفت: این چه خاکی بود به سر من شد؟
سرگرد کلانی نگاهی به او انداخت و گفت: ضربههای شدیدی که به سینه و قلبش زدی باعث مرگش شده، البته بیماری قلبی هم داشته اما ضربههای تو کارشو تموم کرده.
آرش با همان دستهای بسته به سرش کوبید و گفت: خاک بر سر من. خودمو بدبخت کردم.
سرگرد گفت: چی کار میکنی؟ با خودزنی که چیزی درست نمیشه.
آرش گفت: چی کار کنم حالا؟ چه بلایی سرم میاد؟
سرگرد گفت: باید منتظر دادگاه بمونی.
آرش گفت: اون اومد دزدی اون وقت من باید دادگاهی و مجازات بشم؟
سرگرد گفت: شما هم نباید کتکش میزدی. در ضمن من که قاضی نیستم. باید دادگاه تشکیل بشه و منتظر حکم اون بمونی.
سرگرد سرباز پشت در را صدا زد و خواست که آرش را به بازداشتگاه منتقل کنند. همین که آرش و سرباز از اتاق خارج شدند، زن جوانی که چادر کهنهای به سر داشت با دیدن دستهای بسته آرش به سمت او حملهور شد و گفت: تو شوهر منو کشتی؟ قاتل؟ خودم میکشمت.
در این بین سرباز یکی از خانمهای مامور را صدا زد و با کمک او سعی کرد زن جوان را از آرش جدا کند. زن همچنان به آرش چنگ میزد و ناسزا میگفت. آرش را به بازداشتگاه بردند و زن جوان وارد اتاق سرگرد شد. آرش نگاهی به افرادی انداخت که در بازداشتگاه منتظر بودند. یکی از آنها پتویی روی خود کشیده بود و دیگری در حال چرت زدن بود. دو نفر هم با یکدیگر گل یا پوچ بازی میکردند که با دیدن آرش کمی جابهجا شدند و به او خوش آمد گفتند. آرش هم گوشهای نشست و سرش را میان دستهایش گرفت.
سرگرد در اداره قتل به زن مقتول گفت: برای چی به اون آقا حمله کردی؟
زن جوان در حالی که گریه میکرد گفت: اون نامرد شوهرمو کشته. چه کار باید میکردم؟
سرگرد با اخم گفت: پس ما اینجا چه کارهایم؟ من اینجا هستم که حقی ناحق نشه.
زن جوان در حالی که گریه میکرد، گفت: به خدا نمیدونم چه کار کنم. به بچهام بگم بابات کجاست؟ الان من بدون شوهرم چطوری زندگی کنم؟
سرگرد گفت: اما همسر شما برای سرقت به مغازه اون آقا رفته بود. به هر حال هر کاری تاوانی داره. نه اینکه تاوان دزدی مرگ باشه. اما اتفاقیه که افتاده.زن گفت: خدا لعنت کنه صاحبخونمونو. بهش گفته بود اگه امروز کرایه خونه رو جور نکنه اسباب اثاثیهمونو میندازه توی خیابون. به خدا مجبور شد این کارو بکنه. چارهای نداشت.
سرگرد اخمی کرد و گفت: این چه حرفیه خانوم؟ هر کی مشکل داره باید بره دزدی؟ اصلا شغل همسرتون چی بود؟
زن گفت: چند ماه بود بیکار شده بود. صاحب کارخونهای که توش کارگری میکرد، سکته کرد و مرد و بچههاش کارخونه رو فروختن و همه رو آواره کردن. توی این چند ماه هم دستفروشی میکرد، کارگر روز مزد هم بود اما بازم لنگ کرایه خونه بودیم.
سرگرد گفت: شما میدونستی که میخواد از طلافروشی سرقت کنه؟
زن گفت: نه به جان یه دونه بچم. دیروز که صاحبخونه تهدیدمون کرد، گفت میرم تا فردا با پول میام.
سرگرد پرسید: شما نپرسیدی از کجا؟
زن گفت: چرا پرسیدم. گفت از هر جایی که بشه. فکر کردم میره کارگری یا از کسی قرض میگیره. نمیدونستم میره دزدی.
سرگرد گفت: میدونستین ناراحتی قلبی داره؟
زن گفت: آره. دکتر بهش گفته بود باید هر چه زودتر عمل کنه. اما با کدوم پول؟ حالا چه خاکی به سرم بریزم؟ من با یه بچه کوچیک چه کار کنم؟
سرگرد گفت: جایی یا کسی رو دارین پیشش بمونین؟
زن گفت: من که پدر و مادر ندارم. شوهرمم فقط یه مادر پیر داره که اونم شهرستانه.
سرگرد گفت: تنها کاری که از دست من برمیاد اینه که سعی میکنم کارای پزشک قانونی رو جلو بندازم تا شما زودتر برگردی شهرستان.
زن در حالی که گریه میکرد، گفت: اونجا هم برم فقط یه سقف بالای سرمه. باید دنبال کار بگردم.
سرگرد حرفی نزد و سکوت کرد. در این بین همسر آرش سراسیمه خود را به آگاهی رساند و سراغ سرگرد کلانی را از سربازها گرفت و در زد و وارد اتاق شد. سرگرد نگاهی به او انداخت و پرسید: شما؟
زن جوان گفت: من همسر آرش صالحی هستم.
در این بین زن مقتول نگاهی خشمآلود به آن زن انداخت و سرگرد با دیدن این صحنه از همسر مقتول خواست که از اتاق خارج شود. زن مقتول با همان عصبانیتی که در چهرهاش موج میزد، مقابل در ایستاد. سرگرد به او اشاره کرد که از اتاق خارج شود. همسر آرش مقابل سرگرد نشست و گفت: سرگرد چه اتفاقی برای همسرم افتاده؟ با من تماس گرفتن گفتن خودمو اینجا برسونم. موبایل آرش هم که خاموشه.
سرگرد گفت: همسرتون ناخواسته باعث مرگ یه جوون شده. الانم بازداشته.زن همانطور خشکش زد و گفت: چطور ممکنه؟ آرش نمیتونه کسی رو بکشه.
سرگرد گفت: بهتون گفتم که ناخواسته درگیر شده.
زن گفت: حالا باید چه کار کنیم؟
سرگرد گفت: تا روز دادگاه هیچی اما از اونجا که چنین پروندههایی زیاد اومده زیر دستم، احتمالا باید رضایت خانواده مقتول رو جلب کنین که با دیه موضوع حل میشه.