
شهر تهران با جمعیتی بیش از ۱۰میلیون نفر روزانه شاهد رفتوآمدهای زیادی است که برای خرید اقلام، اجناس، گردش، سفر و... انجام میگیرد. رفتوآمدهایی که منجر میشود تا کار و کاسبیها رونق داشته باشد و شاهد باشیم که از شهرهای دیگر نیز برای کار به تهران بیایند. در تهران مشاغل مختلف دولتی، آزاد و... وجود دارد و عمده کاسبیها نیز از زمانهای دور در منطقه مرکزی یا همان بازار بزرگ انجام میشده و این روزها نیز عده زیادی برای خرید و فروش کالاهای مورد نیاز به همین نقطه از شهر سفر میکنند.
بازار بزرگ تهران و چالشهای قدیمیاش
در این کلانشهر بزرگ وقتی سری به بازار بزرگ تهران میزنیم شاهد رفتوآمدهایی هستیم که مردم برای خرید کالای خود به این مرکز تجاری بزرگ مراجعه میکنند اما حضور برخی که کمتر به آنها توجه و پرداخته میشود، چرخ بازار را به گردش درآورده و اگر حضور نداشته باشند برای جابهجایی و تحویل بار مشکلاتی در بزرگترین بازار کشور ایجاد میشود. ساعت حوالی ۱۲ظهر بود که سری به بازار بزرگ تهران زدیم. اینجا ناصرخسرو است و سیل عظیم جمعیت برای خروج از بازار در صف خودروهای برقی ایستادهاند که خودشان را به خروجیهای بازار برسانند، اما چهرهای خسته در کنار ورودی بازارکویتیها حضور دارد که منتظر بود باری را از روی دوش شهروندان پیاده بردارد و بر چرخ خود سوار کند؛ چرخی که هزینههای زندگیاش را باید درآورد تا نان حلال برای خانواده خود ببرد و شرمنده زن و بچه نشود.
چرخهایی که قرار است چرخ زندگی را بچرخاند
سن و سال زیادی از او نگذشته است، اما چهرهای خسته که رنگ و رویی ندارد حاکی از زحمت زیادی است که میکشد و روز خود را با جابهجایی بار مردم شب میکند و فردای امیدش هم به همین منوال میگذرد و دلش به همین چهارچرخی خوش است که سالهاست به منبع درآمدی برای امورات زندگی تبدیل شده. نامش ابوذر است و ۳۳ساله است؛ فردی که از طریق کیسهای بار با هم آشنا شدیم و قرار است تا سبزهمیدان همراه هم باشیم. گرمای هوا امان از شهروندانی که در بازار تردد میکنند بریده و این چرخیها بدون هیچگونه اعتراضی سرما و گرمای روزگار را تحمل میکنند. به گفته ابوذر، آنان که بار جامعه را هر روز روی دوش خود میگذارند باربرهای بازار هستند، پس سختی کار برای ما باید باشد دیگر؟
اینجا سختی کار معنی ندارد تا حوالی ۱۵خرداد
فاصله زیادی نیست و برای ازدستندادن زمان قرار شد در بین همین شلوغیهای بازار با هم صحبت کنیم تا با سختی کار آنها بیشتر آشنا شویم و ببینیم که چرا درگیر این شغل شدهاند.
خبرنگار: چند سال است داخل بازار باربری میکنی؟
ابوذر: ۸ ــ ۷ سالی میشه که اومدم بازار تهران. همشهریهای ما گفتن تهران کار هست بیا و منم باهاشون اومدم که پولی دربیارم و دیگه موندگار شدیم و هر روز ۷ صبح میام بازار رو متر میکنم.
خبرنگار: چرا شغل دیگهای نرفتی؟ از کدام شهر اومدی؟
ابوذر: هرجا برا کار رفتم پول درستوحسابی نمیدادن. از کوهدشت که اومدم تهران، همشهریها آوردن مارو اینجا و منم دارم کار میکنم و تا به امروز هم درسته که کار باکلاسی نیست اما خب، پول خودمو درمیارم و حرف از کسی نمیشنوم. شاید اگه درس خونده بودم الان این وضع رو نداشتم، ولی خب، راضیم به رضای خودش.
برخورد با مردم، اتفاقی که روزانه بین چرخیها و شهروندان میافتد
«آقا، جلوتو نگاه کن!» این جملهای بود که دو نفر در همین مسیر به ابوذر گفتند، چراکه بهخاطر شلوغی جلوی چرخش به مردم میخورد و او هم بدون توجه به حرف کسی، راه خودش را ادامه میداد و مهم هم نبود که مردم سر او داد میزنند.
خبرنگار: چرا میزنی به مردم؟
ابوذر: اینجا زندگی سخته، از قصد که نمیزنم به مردم، اینا راه نمیرن، واسه همین میخورم بهشون، الان میگی چرا بیتوجه بودی به حرفش؟ روزانه حداقل ۱۰ نفر برمیگردن داد میزنن که چرا خوردی به ما، منم بخوام به همه توضیح بدم که دیگه نمیرسم کار کنم، پس بیتوجه باش و کار خودتو انجام بده برادر.
خبرنگار: از شما حمایت هم میشه؟ بیمه، حقوق و ... به چه صورته؟
ابوذر: ما برای خودمون کار میکنیم، بعضیها برای شرکتها، فروشگاهها، ادارات، مغازهها و... کار میکنن که بیمه و حقوق ثابت دارن اما ما چرخ خودمون را داریم و چرخ زندگیهامون هم به همین بستگی داره و حمایت هم از جایی نمیشیم.
خبرنگار: الان اگر خودم نیام، بار را خودتان تحویل میدید؟
ابوذر: معمولا دزدی نمیکنه کسی، چون اینجا بارهای مهم و گندهتری به ما سپردن که دیگه عادی شده و خودمان میبریم تحویل میدیم، اما بعضی از مردم که میان خرید، پشت ما میان که بارشون رو آخر بازار بذاریم داخل ماشین و برن دنبال زندگیشون.
خبرنگار: روزی چقدر درآمد داری؟ راضی هستی؟
ابوذر: راضیم به رضای خدا، میانگین ۶۰۰ تا ۷۰۰ تومان درآمد روزانه دارم و خرج زندگی درمیاد، چون با همشهریها یهجا رهن کردیم و با هم زندگی میکنیم. خوبه، اما خب کار آبروداری نیست که بخوام تعریف کنم و بگم خوبه. اگه خسته شدی، خودت هم بیا بشین رو چرخ بریم، خیلیا رو ما سوار چرخ میکنیم وهمین کف چرخ میشینن. بیمهنبودن، حمایتنشدن، حقوقثابتنداشتن و... همه جزو مشکلاتیه که چرخدستیهای بازار دارن و سراغ هرکسی که بری، همین مشکلات را مطرح میکنه و مسئولان باید فکری به حال ما بکنن. بار مردم رو ما جابهجا میکنیم و اگر نباشیم، بهخاطر تنگی کوچهها و دسترسی نامناسب بازار، کار بازاریا دچار اختلال میشه و هیچکس نمیتونه بارهای سنگین رو از انتهای بازار به ابتدای بازار بیاره. پس بهتره فکری به حال ما کنن تا دلمون خوش شه.
از نوجوان ۱۵ساله تا مرد ۶۰ ــ ۵۰ ساله پشت چرخدستیهای بازار!
کمکم به مقصد رسیدیم و با ابوذر ۳۳ساله خداحافظی کردم، اما این تنها یک نفر ازجامعه چرخدستیهای پایتخت بود که روزانه در بازار تهران تردد میکند و دراین میان افراد سنبالا، نوجوانان، کودکان و... نیز حضور دارند که در سنین مختلف مشغول به باربری با چرخهای کوچک و بزرگ هستند. نوجوانانی در این مسیر مشاهده میشوند که با میانگین سنی ۱۵ تا ۲۰ سال مشغول کشیدن چرخهای بزرگتر از خودشان هستند و باید فکری به حال وضع و اوضاع این قشر کرد.از سرتاسر بازار که گذر کنیم، شاهد حضور این افراد هستیم که روی چرخهای خود نشسته و زندگی را سپری میکنند. صبحانه و ناهارشان را روی همین چرخها میخورند و زمان استراحت نیز روی همین چرخ استراحت میکنند و زندگیهایشان منوط به چرخیدن همین چرخدستیها شده که اگر نباشد درآمدی دیگر ندارند.
نیاز مبرم بازار به حضور چرخدستیها
کوچهپسکوچههای بازار تهران نیز محلی برای عبور خودرو و موتورسیکلت نیست که بخواهیم برای جابهجایی بار از این وسایل نقلیه استفاده کنیم و همین چرخها نیز بهدلیل شلوغی بازار برای تردد بامشکل مواجه هستند و این موضوع نیاز بازار و شهروندان به این قشر زحمتکش را نشان میدهد.پس حالا که بازار به این قشر نیاز دارد، مسئولان به آنها نگاه ویژهای داشته باشند تا باری از روی دوش آنها برداشته شود تا با توجه به فرسودهکننده بودن شغلشان، در آینده به مشکلات بزرگتری برخورد نکنند و دلخوش به حمایت مدیران شهرشان باشند.