گزارشی از یک نشست فعالان ادبیات پایداری

بهره‌گیری از ادبیات برای دفاع‌مقدس تمامی ندارد

نشست خاطرات ماندگار با هدف بیان خاطرات و قصه‌هایی از هشت سال دفاع‌مقدس با حضور جمعی از فعالان ادبیات پایداری در کافه‌ کتاب توچال برگزار شد. آنچه در ادامه می‌خوانید، گزیده‌ای از سخنان سخنرانان حاضر در این نشست است.
کد خبر: ۱۴۲۵۴۸۱

۱- میرشمس‌الدین فلاح‌هاشمی‌، نویسنده و مدیر انتشارات صاد:
 هنوز با «امر واقع» کلنجار می‌رویم
 حوزه جنگ در تمام دنیا، پرمخاطب‌ترین آثار را در اختیار دارد و هنوز هم درباره جنگ جهانی دوم آثار ماندگاری نوشته و خوانده می‌شود. در ایران هم در ایام جنگ، برخی رزمندگان کتاب‌هایی می‌نوشتند اما چون نسبت‌شان با ادبیات کامل نبود، در حد خاطره‌نگاری باقی می‌ماند اما کم‌کم ادبیات در این حوزه‌ شتاب خوبی گرفت و داستان‌های ماندگاری در این زمینه نوشته شد. کمی که از جنگ فاصله گرفتیم، داستان به‌علت غلبه تخیل، بیشتر تولید شد و مضامین از واقعیت‌های دفاع‌مقدس گرفته می‌شد. کم‌کم به سمتی می‌رویم که خیلی‌ از بازماندگان دفاع‌مقدس از بین ما می‌روند و نسل جوان‌تر علاقه بیشتری به داستان دارند. هنوز ما با «امر واقع» کلنجار می‌رویم و این‌که به این امر مقدس تا کجا می‌توانیم نزدیک شویم. برای همین ممکن است یک اثر ادبی خیلی از اِلمان‌های هنری را نداشته باشد اما چون به امر واقع نزدیک است، ما ایرانی‌ها دوستش داشته باشیم. مثلا همین سریال عاشورا سعی کرده به واقعیت‌ها پایبند باشد و اثری از تخیل و جریان سیال ذهن در آن نیست اما ما ایرانی‌ها آن را می‌پسندیم.

۲- صادق وفایی، نویسنده و خبرنگار حوزه پایداری:
 یادی از همت و اسکندری
 در جنگ تحمیلی شخصیت‌های زیادی هستند که به آنها ارادت دارم اما عاشق دو شخصیت هستم؛ اول شهید محمدابراهیم همت و دوم، خلبان محمود اسکندری. همت اگر در عملیات خیبر شهید نمی‌شد، بعد از‌ آن ممکن بود از سکته مغزی و قلبی از بین ما برود چون از جهات مختلف تحت فشار بود. بزرگ‌ترین خصوصیت شهید همت، احساس وظیفه است. دستور بالادستی را هر چند اشتباه بود، انجام می‌داد.  خلبان محمود اسکندری چند دهه در غربت بود. همه آدم‌های جنگ ما غریب بودند و هر کاری کنیم نسبت به آن حماسه‌ها ناچیز است.  یکی از مهم‌ترین مأموریت‌های نیروی هوایی در جنگ، مأموریت زدن پل استراتژیک عراق روی اروندرود بود.  یکی دو مرحله فانتوم‌ها برای زدن این پل می‌روند اما موفق نمی‌شوند. این مأموریت به محمود اسکندری محول می‌شود و همراه با سه فانتوم راهی اروند می‌شوند. دو فانتوم به سمت پدافندها می‌روند تا آنها را مشغول کنند و اسکندری با هواپیمایش به سمت عراق می‌رود و تا بصره هم پیش می‌رود و دور می‌زند و برمی‌گردد. هواپیمای اسکندری با سرعت ۱۱۰۰ کیلومتر بر ساعت از روی پل عبور کرد و با فرصت کمتر از یک ثانیه که داشت، ۱۲ بمب از زیر و بال‌های هواپیما رها می‌شوند و همه بمب‌ها روی پل می‌خورد و پل را نصف می‌کند. همین شد که ‌۴۰ هزار نفر عراقی در خرمشهر محاصره شدند.

۳- دکتر سعید زارع‌، نویسنده و پژوهشگر:
معرفی بیش از ۱۷۰ شهید از اقلیت‌ها
جمهوری اسلامی از دو منظر در بین ضد‌انقلاب تحت فشار است؛ یکی از منظر تبعیض نسبت به زنان و دوم تبعیض نسبت به اقلیت‌های مذهبی. من به ذهنم رسید درباره شهدای اقلیت کتابی را آماده انتشار کنم که معلوم بشود این گروه از هموطنان چه نسبت عمیقی با استقلال کشور و جمهوری اسلامی داشته و دارند.  من در کتاب «شهیدان ایرانی پیرو ادیان توحیدی»، بیش از ۱۷۰ شهید از اقلیت‌های مختلف حاضر در کشور را معرفی کردم که در بین آنها شهدای ترور و شهدای بمباران شهرها هم حضور دارند. درباره برخی از این شهدا هیچ اطلاعاتی در دسترس نبود اما من تلاش کردم حتی اگر خاطره و یادی از آنها موجود بود، آن را در این کتاب ذکر کنم.

۴- آذر خزاعی‌سرچشمه‌، نویسنده و پژوهشگر:
ارتباط با۴۰۰نفر از اهالی قلم و هنر
خاطرات جنگ برگرفته از واقعیت است اما عین واقعیت نیست. من در کتاب «تا پلاک ۱۴۰» تلاش کردم ۱۴۰ خاطره از اهالی قلم و هنر درباره دفاع‌مقدس را احصا و منتشر کنم.  قبل از آن، عکس‌های زندگی در جنگ را جمع می‌کردم و وقتی استاد رحماندوست متوجه جمع‌آوری عکس‌های جنگ شدند، تصمیم گرفتند برخی از خاطرات‌شان را برای من تعریف کنند. من حدود دو ماه به محل کار ایشان در انتشارات امیرکبیر می‌رفتم تا خاطرات ایشان را بگیرم. بیان همین خاطرات، باعث شد فکر گرفتن خاطرات اهالی قلم و هنر به ذهن من خطور کند. بعد از آن هم با استاد کاکایی و بقیه اساتید تماس گرفتم. ۷ صبح  روز بعد استاد کاکایی خاطرات‌شان را فرستادند. این بود که در کارم مصمم شدم. من برای این مجموعه، با ۴۰۰ نفر از اهالی قلم و هنر ارتباط گرفتم تا در نهایت ۱۴۰ خاطره جمع‌آوری شد. هدفم در این کتاب این بود که ایثار و از خودگذشتگی مردم دهه ۶۰ را به تصویر بکشم. بعد از آن هم بر اساس برخی از خاطراتم مجموعه داستان کوتاهی با موضوع دفاع‌مقدس نوشتم.

۵- محسن باقری‌اصل (نویسنده و منتقد ادبی):
واژه دفاع‌مقدس را چه کسی ابداع کرد؟
 من با انتقاد از خودم شروع می‌کنم. مسأله‌ای که امروز با آن روبه‌رو هستیم، این است که چرا در جبهه سوریه شرکت نداشتم. من آن موقع یک شبه‌روشنفکر بودم. من تا سا‌ل‌ها فکر می‌کردم اولین کتابی که خوانده‌ام، کتاب «پریچهر» م.مؤدب‌پور بوده اما بعد از سال‌ها یک کارتن کتاب در خانه‌مان پیدا کردم که کتاب‌های خاطرات فرماندهان لشکر ۴۱ ثارا... بود. یادم هست لابه‌لای بازی‌گوشی‌هایم این کتاب‌ها را می‌خواندم. کتابی را از حاج یونس زنگی‌آبادی خوانده بودم که مرا بسیار جذب کرد. به نظر من واژه دفاع‌مقدس را آقای محسن پزشک‌پور ابداع کرد. تنها اپوزیسیون انقلاب اسلامی بود که فراخوان داد همه در جنگ و دفاع از ایران شرکت کنند. من هم به عنوان یک نویسنده، متأسفم که چرا نتوانستم در نبرد سوریه شرکت کنم.

۶- دکتر ناصر پروانی (شاعر و نویسنده):
خاطرات ناب از شهید احمدرضا احدی
 من حدود ۴۰ شعر دفاع مقدسی دارم. کتاب «مردانی حوالی خورشید» یکی از موفق‌ترین کتاب‌های من بود که فضای خوبی داشت و چاپ‌های متعددی از آن منتشر شده است. کتاب «گمنام در قله‌ها» را هم برای شهید احمدرضا احدی نوشتم که از دانشجویان موفق پزشکی بود. من در این کتاب، خاطرات را تحلیل کردم و از دستنویس‌های شهید هم در کتاب «حرمان هور» بهره بردم. شاید از منظر تحلیل خاطرات، این اثر منحصر به فرد باشد. خاطراتی که از ایشان گفته شد بکر و بسیاری از ‌آن برای دوران نوجوانی‌اش بود.      

خورشید با اذن اذان بیدار می‌شد/ لبیک بر «هل مِن معین» اقرار می‌شد
در جبهه‌ها هر روز نه،‌ هر ثانیه گاهی مداوم
مصداق ایمان در عمل تکرار می‌شد
باران نمی‌آمد ولی با قطره عشق/ آنجا کویر خسته چشمه‌سار می‌شد
فرقی ندارد رنگ پیراهن چه می‌بود/ سرباز و سردار عاقبت مختار می‌شد
گاهی شهادت گاه گاهی هم توسل/ رمزی برای فرصت دیدار می‌شد
گاهی تمام غیرت و از خودگذشتن/ طعم شهادت می‌گرفت، افطار می‌شد
پروانه بودن عادت رزمنده‌ها بود/ ماندن به سنگر پیله و آوار می‌شد

۷- دکتر حامد صلاحی (پژوهشگر و منتقد ادبی):
روایت‌های غیر رسمی از جنگ؛ نقطه وفاق
من نوزاد بودم که پدرم در دومین روز از سال۶۱ در عملیات فتح‌المبین و در دشت عباس شهید شد. از همان آغاز با ادبیات و فرهنگ دفاع‌مقدس همراه بودم و آن چیزی که باعث شد پرشورتر در این فضا قدم و قلم بزنم، سعادت مصاحبتم با استاد حمید حسام بود. در این سال‌ها هم در دانشگاه تهران زیر نظر استاد محمدرضا ترکی فعالیت‌هایی در زمینه ادبیات دفاع‌مقدس داشته‌ام.  برخی کارها و آثار را برای انتشار آماده کرده‌ام که در باب روایت‌ها و مستندنگاری‌هایی است که چندان متعارف نیست. درباره دفاع‌مقدس معمولا روایت‌های رسمی امکان انتشار پیدا کرده و شاید نقطه وفاقی که می‌توانست افراد و احزاب و نگاه‌های مختلف را کنار هم قرار دهد، روایت‌های غیر رسمی از جنگ است. در حوزه داستان و شعر هم همین قضیه را داریم. من هشت روایت و هشت برش را انتخاب کرده‌ام به قلم کسانی که روشنفکر بودند و در سال‌های جنگ به جبهه رفته‌اند و از لحظات ناب آن روزها گزارش و روایت‌هایی داشته‌اند. ما نیاز داریم به سال‌هایی برگردیم که همه به جنگ، ‌به عنوان یک پدیده ملی نگاه می‌کردند. 

۸- سمیه جمالی (نویسنده و منتقد ادبی):
ادبیات را وارد این حوزه کنیم
جا دارد درباره ارتباط ادبیات و کتاب‌هایی که در حوزه دفاع‌مقدس منتشر می‌شود گفت‌وگو کنیم. به نظر من هنوز درگیریم که خاطره می‌نویسم یا روایت و مستندنگاری و داستان. در حالی که وقتی قالب کارمان مشخص شود، می‌توانیم ادبیات را وارد این حوزه کنیم در حالی که به اصالت خاطره و تاریخ، صدمه‌ای وارد نشود.من در این حوزه، کتاب «اشک را مهلت ندادیم» را نوشتم که خاطرات یک همسر شهید است. کتاب دیگرم خاطرات فرمانده مخابرات لشکر۲۷ است که چندی دیگر منتشر می‌شود. ما با جنگ بزرگ شدیم. پدر و عمویم به جنگ می‌رفتند و آن روزها را به‌خوبی به یاد دارم. یک روز خانم زمانی پیشنهاد داد خاطرات خانم یوسفیان همسر شهید ابوالفضل محمدی از فرماندهان گردان لشکر۲۷ را بنویسم و روزی من بود که این کار را انجام دهم. سعی کردم بدون این که در اصل خاطرات هیچ تغییری رخ داده باشد، روند داستانی را داشته باشم.

۹- زینب گل‌محمدی (پژوهشگر و نویسنده):
جلوه‌هایی واقعی از جنگ
ما درگروه تحقیقاتی فتح‌الفتوح، در حوزه خاطره‌نگاری و روایت‌نگاری فعالیت می‌کنیم. ما کتاب «روزهای جنگی سعید» را درباره یکی از رزمندگان گردان تخریب لشکر۲۷ محمد رسول‌ا... کار کردیم که بسیار مورد توجه واقع شد. چون این کتاب را مرکز اسناد و تحقیقات دفاع‌مقدس منتشر کرده، متن کتاب بدون هیچ دخل و تصرفی، جلوه‌هایی واقعی از جنگ که متاسفانه گاهی مغفول می‌ماند را پیش چشم مخاطب قرار داده است. چون از زمان تحقیق تا انتشار این کتاب، سال‌های زیادی فاصله افتاد، راوی وقتی با نسخه نهایی کتابش روبه‌رو شد، از برخی خاطراتش تعجب می‌کرد و می‌گفت اگر اینها را در سال‌های قبل نگفته بودم، کاملا از خاطرم محو می‌شد؛ پس لازم است تا می‌توانیم برای ثبت خاطرات جنگ تلاش کنیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها