این ویژگی و تشخص از سه جنبه همزمان روی داده و این سه امتیاز دست به دست هم داده تا حافظ تبدیل به شاعری شود که دیگر فقط به چشم شاعر به او نگاه نمیشود بلکه برای ارزیابی کارش ، اهمیت و تأثیرش باید به هر سه وجهه وجودی او توجه کرد. بدون این سه وجهه و این ویژگی اختصاصی، شناخت درست حافظ و نقش او در ادبیات و فرهنگ فارسی و ایرانی دقیق و درست نیست.
اگر به تاقچه خانه هر ایرانی از قدیم نگاه کنیم، دو کتاب روی آنها بوده است. یکی از این کتابها، قرآن است که دریچهای است برای گفتوگوی هر فرد مسلمان با خدای خود. دیگر کتابی که هر ایرانی در خانهاش داشته، کتاب شعر یک شاعر بوده است. اینکه ایرانیها مردم شعردوستی هستند و فرهنگ و زبانشان با شعر گره خورده، یک حقیقت است که همه کسانی که با ایرانیها دمخور بودهاند، آن را درک کرده و در کتابهایشان بیان کردهاند اما ماجرای «حافظ» و مردم ایران، چیزی فراتر از علاقهمندی به شعر و دوست داشتن خواندن غزلی از شاعری خوش زبان و خوش بیان در لحظات تنهایی و خلوت است. ایرانیها شاعران بزرگی دارند که با استفاده از ظرفیتهای خاص زبان فارسی، توانستهاند شاهکارهایی بیمانند در ادبیات جهان بیافرینند ولی قصه حافظ اصلا از اساس فرق میکند. مردم ایران حافظ را فقط شاعر نمیدانند و نمیدانستهاند، حافظ برای آنان مرتبتی پایینتر از یک پیامبر و بسیار بالاتر از شاعری صرف دارد، آنها او را آیینه غیب میدانند. او «لسان الغیب» است که سخنش بیان کننده رازهایی است که فقط انسانهایی خاص در طول تاریخ قادرند به آنها دست یابند. از نظر آنان وقتی شاعری چون حافظ میسراید: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند / ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت / با من راه نشین باده مستانه زدند / آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار به نام من دیوانه زدند...
او فقط شعر قشنگی با وزن و قافیه و ردیف خاص نسروده، بلکه او انگار در این صحنه در روز ازل حاضر بوده، این صحنهها را دیده و گزارش داده است. او فقط با قافیه و ردیف بازی نکرده تا مضمون پردازی کند، چنان که دیگر شاعران میکنند بلکه حافظ اسراری را دیده و دانسته که در شعرش آنها را بازتاب داده است و این اسرار از غیببرآمدهاند.
کدام شاعر در تمام تاریخ بشر به این مرتبت دست یافته که بتواند شانه به شانه پیامبران و ملائک در نگاه مردمش بایستد؟
اینکه چرا چنین جایگاه ویژهای به حافظ داده شده از رازهای تاریخ است و پیچیدگیهای مردمیچون مردم ایران را نشان میدهد که رفتارهایشان را به این راحتی نمیتوان ردیابی کرد و توضیح داد ولی بیشک گره خوردگی نام حافظ با قرآن و اینکه مردم حافظ را به همان اندازه که شاعر میدانستهاند، حافظ قرآن میدانستهاند؛ در رسیدن به این موقعیت ویژه و خاص تأثیر بزرگی داشته و خود حافظ هم در این زمینه بهدرستی گفته است: صبحخیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.
نکته دیگری که درباره حافظ و اهمیت او باید به آن اشاره کرد این است که حافظ فقط از نظر توجه و نگاه ویژه عموم مردم، ارزش و اهمیت ویژهای در ادبیات فارسی ندارد بلکه بهدرستی از نگاه نخگبان نیز او نقطه اوج و چکیده ادبیات، تمدن و فرهنگ ایرانی و فارسی در طول تاریخ از دوران پیش از خود تا دوران مشروطیت است. به عبارت دیگر هرکس بخواهد آینه تمام نمایی از فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی را در قالب یک نفر ببیند، آن یک نفر قطعا حافظ است. حافظ توجه فردوسی به زبان و هویت فارسی را در خود دارد، فلسفه نومیدانه و سختانگارانه خیامی را هم در شعرش میتوان دید، شیرین کاریهای زبانی نظامیرا، توجه هنرمندانه و ظرافتهای ویژه سعدی و عارفانههای پرشور مولانا و عطار و سنایی را یکجا در شعر حافظ میشود دید اما این، همه ماجرا نیست و نهفقط حافظ همه بزرگان ادبیات پیش از خود را بهخوبی در شعرش حل کرده و کیمیایی ویژه به دست ما رسانده، اندیشهای هم که در شعر او هست، چکیده پیشرفتها و پسرفتهای اندیشه ایرانی در طول قرون هشتگانه بعد از هجرت تا زمان اوست. نکته قابل توجه این است که بنیادهای این نظام اندیشهای تا زمان مشروطیت که دوران آغاز تجددطلبی فکری در ایران است، تغییر چندانی نمیکند. به همین دلیل میتوان حافظ را سخنگوی دقیق و درست اندیشه ایرانی در دوران بعد از تهاجمات ویرانگر مغولان و تیموریان دانست. شاید این اندیشه در ذات خود و در نگاه بیرونی، دارای فراز و نشیبها، چرخشها و حتی تضادهایی باشد اما باید پذیرفت ملتی که در طول چند قرن درگیر تلاطمهای بزرگ تاریخی و فکری بوده است، چنین تضادهایی در نظام اندیشهای آن بعید نیست. برخی اندیشمندان در توجیه تناقضات درون شعر حافظ که گاهی عجیب مینماید، این حالها و بیانهای متناقض و متضاد را به همین تناقضات موجود در نظام اندیشهای انسان ایرانی در قرن هشتم هجری ربط میدهند و به همین دلیل است که برای درک این نظام اندیشهای، بهترین تصویر، آن است که در آینه شعر حافظ دیده میشود، شاعری هم که آینه غیب بوده و هم آینه تفکر و ادبیات مردمش.
اما همه آنچه درباره حافظ گفتیم به معنای این نیست که حافظ شاعر بزرگی هم هست. شاعری میتواند مورد توجه مردمش باشد ولی شاعر چندان خوبی نباشد. به عنوان مثال شاعری مانند شاه نعمت ا... ولی همیشه مورد توجه مردم بوده و سعی کردهاند از دل برخی شعرهایش پیشگوییهای عجیب و غریب بیرون بکشند اما این توجه و اعتقاد مردم باعث نمیشود بگوییم او شاعر خوبی هم بوده است. از سوی دیگر شاعری میتواند جایگاه فکری و تاریخی ویژهای در فرهنگ و ادبیات یک ملت باز کند اما باز هم شاعر متوسط و ضعیفی باشد. به عنوان مثال، شاعری چون شیخ محمود شبستری در تشریح اندیشه فلسفی دوران خود نقش مهمی داشته و آثارش ارزش بسیاری در انتقال میراث فلسفی زمانه خود به آیندگان دارد اما اگر به چشم یک شاعر به او نگاه کنیم، واقعا ناامید کننده است. حافظ جدا از اینکه مردم چقدر به شعر او توجه دارند و جدا از نقش و جایگاه تاریخیاش در تاریخ فرهنگ و زبان فارسی، خود شاعر بسیار بزرگی است. یعنی اگر فقط برمبنای نگاه زیبایی شناسانه و بدون توجه به نقش تاریخی و اهمیت او در فرهنگ ایرانی هم به دیوان حافظ نگاه بیندازیم، با یک شاعر بسیار مهم، حرفهای و بسیار جلوتر از زمانه خود روبهرو هستیم. بسیاری از دیدگاههای جدید در عرصه نقد ادبی و زبان شناسی به میان آمده و درباره آنها صحبت شده است که میتوان نشانههایی از توجه زیباییشناسانه حافظ را در چند قرن قبل به آنها دید و در شعرش ردیابی کرد. حافظ یکی از حرفهایترین و تیزهوشترین شاعران همه تاریخ و قطعا هوشمندترین شاعر زبان فارسی بوده است. آنچه از او به آیندگان منتقل شده، دیوان چندان قطوری نیست و او در برابر دیوان بسیاری از شاعران فارسی زبان، بسیار کم کار بوده است. حافظ نخواسته هرچه مینویسد به دست آیندگان برسد و دائم نیز در حال اصلاح آثار خود بوده است. شاعری قدرتمند چون بیدل دهلوی چنان اشعار شاهکار خود را در میان حجم بیدلیل و صف طولانی شعرهای ضعیف و قابل دور ریختن اسیر کرده که برای رسیدن به آن شعرهای بینظیر، باید وقت زیادی گذاشت و بعد از مدتی عطای شعر او را به لقایش بخشید.
شاعر توجهات هنرمندانه و زیرکیهایی عجیب و غریبی از خود نشان داده که در طول تاریخ همیشه باعث شده شعرش زنده و مورد توجه باشد. به یاد داریم که همین چند هفته پیش درباره یکی از بیتهای شعر حافظ، یک دعوای سیاسی هم درگرفت. این بیت حافظ را : زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد؟ / دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانندیکی از شخصیتهای سیاسی توییت کرده بود و میان موافقان و مخالفانش دعوایی ضمنی ایجاد شده بود که آیا این شخصیت سیاسی ناخودگاه گاف داده است یا نه؟ واقعیت این است که دو طرف ماجرا در دام معناگریزی ویژه شعر حافظ گیر افتاده بودند و حافظ هردو را بازی داده بود. این بیت و بسیاری از بیتهای اشعار حافظ از درافتادن به دام یک خوانش محدود و خاص، میگریزند و حافظ با استفاده هوشمندانه از ظرفیتهای کلمات و تغییر لحن به شعرهایش، چندمعنا و امکان خوانشهای متفاوت میدهد. شاید کسانی که امروزه تحت تأثیر دیدگاههای پساساختارگرایان و پستمدرنها بحثهایی مانند معناگریزی و چندمعنایی از دهانشان نمیافتد، اگر شعر حافظ را دقیقتر خوانده بودند به این نتیجه میرسیدند که شاعری ایرانی چنان از دوران خود جلو بوده که در شعرش همان چیزهایی را آورده که نظریهپردازان نقد ادبی چند صد سال بعد به آن رسیدهاند. همچنان که گفتیم حافظ را باید با همین سه ویژگی و امتیاز شناخت. این شناخت باعث میشود به نقش و اهمیت حافظ در ساختار فرهنگ ایرانی بیشتر پی ببریم. چنان که گفتیم، حافظ شاعر بسیار حرفهای و هوشمندی بوده و رسیدنش به جایگاهی که هیچ شاعری حتی نتوانسته به آن نزدیک شود، به راستی حق او بوده است. حافظ این جایگاه را بهعلت اینکه در دربار این شاه یا وزیر رفت و آمد داشته به دست نیاورده و وامدار هیچکس نیست. جایگاهی که او در شعر جهان هم به دست آورده و شاعران بزرگ و نوابغی چون گوته هم عاشقانه او و شعرش را میستوند، نتیجه زیباییهای شعری او و ارزشهای فرهنگی و فکری آثار اوست که بر تارک ادبیات فارسی میدرخشد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد