مسیر هموار، قدم‌های آهسته
ارتباط فرهنگی ایران و صربستان پیشینه‌ای تاریخی دارد، اما نتوانسته‌ایم از این ظرفیت به‌خوبی بهره ببریم

مسیر هموار، قدم‌های آهسته

قند پارسی که به بنگاله رفت

امروز راروز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند؛ روزخجسته‌ای است، ولی واقعیت این است که هر روز برای کسانی که در زیر چتر گسترده فرهنگ و تمدن ایرانی زندگی می‌کنند، روز حافظ است.
کد خبر: ۱۴۷۶۵۷۶
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ وهنر
 
حافظ در همه لحظات و شئون زندگی ما حضور دارد، در شکست‌ها و پیروزی‌ها، تلخکامی‌ها و لحظات خوش؛ و این ما که از آن سخن می‌گوییم تنها شامل ایرانیان نیست، بلکه همه کسانی که در طول تاریخ از ادبیات، فرهنگ و هنر ایرانی تأثیر پذیرفته‌اند، شعر حافظ را در ذهن و جان داشته‌اند و با آن تفأل کرده و از حافظ مشورت گرفته و او را به خلوت خود فراخوانده‌اند. یکی از سرزمین‌هایی که این تأثیرپذیری در آن بسیار بوده است و حضور و نفوذ شعر حافظ هم در آن بسیار مشهود؛ سرزمین هند است. ارتباط فرهنگی و تمدنی میان ایران و هند، ریشه‌هایی ۳۰۰۰ساله دارد و دو ملتی چنین پیوندخورده و نزدیک‌به‌هم، از منابع فرهنگی و تمدنی خود بهره‌مند شده‌اند و یکی از این منابع بی‌شک حافظ است که تجلی ادبیات و معارف ایرانی و اسلامی ‌نیست. 
   
از شیراز به خراسان و هند
درباره این‌که آوازه شعر حافظ چه زمانی به فراسوی مرزهای ایران آن زمان ازجمله هند رسید، قول‌های مختلفی وجود دارد، اما شواهد محکمی نشان می‌دهند که شعر حافظ در زمان حیات خود او به سرزمین‌های دور راه یافته و او در زمان زندگی خود، شاعری بنام بوده است.  می‌گویند خراسانیان نخستین گروهی از مردم ایران بودند که اشعار حافظ را از راه نیشابور و هرات به هندوستان رساندند. محمد گلندام، شاگرد شاعر شیرازی که شعرهای او را گردآوری و منتشر کرده است در مقدمه دیوان حافظ اشاره می‌کند که غزل‎های این شاعر به اقالیم ترکستان و هندوستان هم رسیده است.گفته می‌شود از میان ساکنان سرزمین هند، نخستین کسی که به اشعار حافظ دل‌بست، یک شاعر و عارف مشهور ایرانی یعنی میرسیدعلی همدانی، سرسلسله ذهبیه بود که به لطف حضور و تأثیرگذاری او در هند، اسلام و زبان فارسی دری در کشمیر و دامنه‌های هیمالیا رواج بسیاری یافت. گفته شده او در زمان حیات شاعر به شیراز رفته و با حافظ دیدار کرده است و حتی او را نخستین کسی می‌دانند که بر غزلیات او شرحی نوشت و اصطلاحات عارفانه آن را تبیین کرد. شهرت حافظ به این ترتیب در سراسر سرزمین هند که بسیاری از مردمش به میرسیدعلی ارادت داشتند گسترش یافت و حتی دکن که در جنوب شبه‌قاره بود، تحت تأثیر غزل حافظ قرار گرفت.
   
داستان یک سفر دریایی
در میان داستان‌های اندکی که از زندگی حافظ به‌جای مانده، داستان خودداری او از سفر دریایی بارها گفته شده است و برخی از اهل تحقیق احتمال وقوع این قصه را به دلایلی رد کرده‌اند. اما اصل داستان، نه سفر رفتن حافظ که شهرت و اهمیت حافظ در زمان زندگی اوست که به نظر درست می‌رسد. داستان این‌گونه است که چون شعر حافظ در سراسر سرزمین هند شهرت یافت، نسخه‌ای از دیوان او به دست پادشاه دکن رسید. پادشاه آن زمان دکن، محمودشاه بهمنی پسر علاءالدین کانگو نام داشت. او خود شعر می‌سرود و به زبان‌های فارسی و عربی مسلط بود و در انواع هنرها به‌خصوص در خوشنویسی دستی چیره داشت. مهم‌ترین افتخار او در زندگی این بود که درهای دربارش به روی شعرا و ادبا باز بود و اهل شعر و ادب از سراسر جهان اسلام به حسن‌آباد گلیرگه می‌آمدند و میهمان خوان گسترده این حاکم فرهنگ‌دوست می‌شدند. گفته‌اند او از خواجه‌شیراز هم دعوت کرد که سوار بر کشتی محمود‌شاهی شود و از طریق دریا راه دکن را در پیش گیرد. نخست حافظ به‌خاطر این‌که زادراه چنین سفری نداشت، عذر خواست اما وزیر پادشاه، میر فیض‌ا... انجو برای حافظ راه‌توشه فرستاد و حافظ به جزیره هرمز رفت تا سوار کشتی به دکن رود. در این میان هنوز کشتی حرکت نکرده بود که باد مخالف وزید و دریا توفانی شد. همان حالی که حافظ در بیتی وصفش کرده است: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین ‌هایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
شاعر شیرازی این حال و حالت را که دید، از سفر منصرف شد و این غزل را سرود و نزد میر فیض‌ا... انجو فرستاد که: دمی ‌با غم به سر بردن جهان یکسر نمی‌ارزد /به می‌‌بفروش دلق ما کزین بهتر نمی‌ارزد
و می‌گویند این بیت‌ها اشاره به همین ماجراست: بسی آسان نمود اول غم دریا به بوی زر /غلط کردم که یک موجش به صد من زر نمی‌ارزد /شکوه تاج سلطانی که بیم جان در آن درج است / کلاهی دلکش است اما به درد‌سر نمی‌ارزد
   
قند پارسی و بنگاله
داستان دیگری هم از زندگی حافظ نقل می‌شود که باز اشاره‌ای به هند دارد. می‌دانیم یکی از کشورهایی که بعدها از سرزمین اصلی هند، جدا و مستقل شد، کشور بنگلادش است. مردم این سرزمین را در دوران گذشته بنگله و سرزمین آنان را بنگله‌دش یعنی سزمین بنگله می‌خواندند. برخی مورخان و تذکره‌نویسان آورده‌اند که پادشاه این سرزمین در دوران زندگی حافظ غیاث‌الدین اعظم‌شاه بوده. اوهم پادشاهی ادب‌دوست و شیفته شعر و ادب و زبان فارسی بوده است. او نیز چون صیت شهرت حافظ را شنید و دیوانش را خواند، دلباخته جادوی سخنش شد و نامه‌ای به حافظ نوشت و هدیه‌های فراوان برای شاعر فرستاد. حافظ در نامه‌ای ضمن سپاس از لطف شاه، این شعر مشهورش را سرود و به دربار او فرستاد: ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود / وین بحث با ثلاثه غساله می‌رود / می‌ ده که نو عروس چمن حد حسن یافت کار این زمان ز صنعت دلاله می‌رود / شکر شکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود / طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر / کاین طفل یکشنبه ره یکساله می‌رود...
البته گروهی هم می‌گویند در آن زمان شاه غیاث‌الدین بنگالی هنوز به تخت ننشسته بوده و آن زمان ولیعهد بوده است. 
   
بر زبان عارف و عامی
داستان‌ها درباره ارتباط مستقیم شاهان هند حافظ درست باشد یا نه، این حقیقت را نمی‌توان کتمان کرد که در زمانی بسیارکوتاه بعد از مرگ حافظ، شعر او در سراسر هند بر زبان عارف و عامی ‌جاری بوده است.همه نقل‌قول‌های به‌جای مانده از قرن نهم به‌بعد، حاکی از آن است که غزلیات حافظ در خانقاه‌ها و مجالس واعظان هندی و نیز درسرودهای قوالان این سرزمین رایج و این رواج از هر شاعر دیگری از متقدمان هم بیشتر بوده است. می‌دانیم که حافظ در پایان دیوانش، مثنوی مشهوری به نام «ساقی‌نامه» دارد: بیار ساقی،آن می‌ که حال آورد /کرامت فزاید،کمال‌آورد...که بعد ازاوساقی‌نامه‌نویسی به‌خصوص در‌میان شاعران فارسی‌زبان و بالاخص شاعران هندی رواجی بسیار یافت و همین رواج نشان‌دهنده این است که شعر او در هند چقدر مورد توجه بوده است. اگر شعر شاعران سبک هندی را که ازقرن دهم به بعد،سبک غالب شعر فارسی شد،مرورکنیم، می‌بینیم که در شعر آنان حافظانه‌سرودن، نقطه اوج شاعری تصور شده است؛ به‌گونه‌ای‌ که صائب، شاعر مشهور این سبک که خود مدتی در هند می‌زیست و ملک‌الشعرای دربار پادشاهان هند بود، معشوقش را چنین می‌ستاید: هلاک حسن خداداد او شوم که سرتاپا / چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد!
   
نسخه‌نویسی حافظ در هند
در اندک‌زمانی بعد از مرگ حافظ، تیمور سربرآورد و بخش بزرگی از جهان آن روز را زیر سم اسبان خود گرفت و در ایران نیز از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، شهرهای بسیاری را ویران کرد، مردمانش را بی‌رحمانه کشت و بناهای بسیار را خراب کرد. این هرج‌و‌مرج و آشفتگی ممکن بود مانند بلایی که حمله مغولان بر سر ایران آورد و بسیاری از میراث مکتوب ما را برای همیشه از صفحه روزگار حذف کرد، تکرار شود اما خوشبختانه بسیاری از این آثار در هند باقی بودند. یکی از این کتاب‌ها، دیوان حافظ بود. اگرچه خود هند هم زیر چکمه‌های تیمور، آسیب زیادی دید، آن قدر نسخه‌های خطی دیوان حافظ زیاد بود که با وجود درگیر‌شدن هند در جنگ‌ها و بحران‌های پی‌در‌پی، باز هم این سرزمین پر از کتاب حافظ بود و اگر کتاب «فهرست نسخه‌های خطی و چاپی دیوان حافظ در هند»نوشته شریف‌ حسین‌‌قاسمی ‌راکه درسال۱۳۶۷ منتشر شده، ببینید می‌توانید به تعدد نسخه‌های خطی به‌جای مانده در هند پی ببرید. گفته شده است تا ۴۰۰ نسخه خطی دیوان در کتابخانه‎های هند وجود دارد.  پادشاهان هند که به کتاب‌سازی و حمایت از نسخه‌نویسی کتاب علاقه داشتند، همواره نظر  وعنایت ویژه‌ای به کتاب حافظ داشته‌اند. قدیمی‌ترین نسخه از نسخ خطی دیوان حافظ هند، در موزه سالار‌جنگ حیدرآباد نگهداری می‌شود که متعلق به سال ۸۱۳ است؛ درقالب جُنگ منتخبی از اشعار ۱۶ شاعر فارسی که حاوی ۴۷ غزل حافظ نیز هست.در سال ۱۹۹۲، کتابخانه عمومی‌ نورالدین خدابخش در خارطوم هند، نسخه‎ای بسیار کمیاب به نام «دیوان حافظ نسخه سلطنتی مغول» منتشر کرد که دارای حاشیه‎نوشته‎های پادشاهان هند از جمله شاه‌همایون و جهانگیر بود. آنها پس از تفأل به دیوان حافظ، در حاشیه دیوان، نوشته‎هایی می‎نوشتند که بیشترشان ثبت بیان دلیل تفأل و نتیجه‌ آن است.یکی از قدیمی‌ترین نسخ دیوان حافظ که هنوز در‌دست است، نسخه‌ای است متعلق به قرن نهم هجری که شاه‌جهان پادشاه نامدار سلسله گورکانی بر آن یادداشت نوشته است. براساس نوشته او، این نسخه به خط سلطان نستعلیق علی مشهدی در سال ۸۷۶ هجری یعنی ۸۴ سال بعد از درگذشت خود شاعر در هرات یا مشهد نوشته شده است. 
   
حافظ در هند امروز
 انتشار کتاب دیوان حافظ به‌صورت چاپی نخستین‌بار نه در ایران بلکه در هند اتفاق افتاد. دیوان حافظ در ایران حدود نیم‌قرن پس از هندوستان منتشر شد. اولین نسخه چاپی این کتاب در سال ۱۷۹۱ در کلکته منتشر شد و به‌دنبال آن ترجمه‌های دیوان حافظ به زبان‎های بنگالی، پنجابی، هندی مراتهی و انگلیسی نیز در این کشور توسط مترجمان چاپ شده است و بیش از ۳۰ ترجمه از حافظ به این زبان‎ها وجود دارد و شرح‌نویسان هندی چندین شرح بر دیوان حافظ نوشته شده‌اند. کتاب این شاعر ایرانی، کتاب بالینی بسیاری از نخبگان و ادب‌دوستان هندی بوده و یکی از آنها پدر رابیندرانات تاگور، شاعر مشهور هندی و برنده جایزه ادبی نوبل بوده است. می‌گویند پدر تاگور هر بامداد هنگام نیایش به درگاه خدا غزلی از حافظ را نیز می‌خواند. تاگور در سال ۱۳۱۳ شمسی به ایران دعوت شد و توفیق یافت که بر سر آرامگاه حافظ برود. خود او درباره حال و هوایش در حافظیه نوشته است: با نشستن کنار مقبره‌ حافظ، پرتوی درخشان از ذهنم گذشت؛ پرتوی درخشان از چشم‎های حافظ، در یک روز بسیار طولانی، مانند تابش خورشید بهاری اینک می‎تابد. ما همچون هم‎نشینان یک خراباتیم که می‎نوشیم از پیمانه‎هایی با طعم‎های بسیار. احساس بسیار روشنی دارم، اگرچه قرن‎های بسیاری گذشته است، بسیاری آمده‎اند و رفته‎اند. اما نشستن در کنار مقبره‌ حافظ، سلوک در کنار حافظ است.

نامه نهرو  و شعر حافظ
جواهر لعل نهرو، اولین نخست‌وزیر هند است. او چهره‌ای ملی، دانشمند و مبارز بود که در زمان استعمار انگلیس به‌دلیل مخالفت با تسلط بریتانیا بر هندوستان به زندان افتاد. وی بعد از آزادی باز هم دست از مبارزه برنداشت و با شروع جنگ جهانی دوم، صدای خود را در اعتراض به اعزام هندیان به جبهه‌های جنگ بلند کرد و باز هم به زندان افتاد. او در دوران زندان، شروع به نوشتن نامه‌هایی به دخترش ایندیرا گاندی کرد؛ دختری که بعدها راه پدر را ادامه داد و او هم به نخست‌وزیری رسید. این نامه‌نگاری میان پدر و دختر موجب نگارش کتاب سه‌جلدی «نگاهی به تاریخ جهان» شد. در این کتاب، نهرو اشاراتی مفصل به فرهنگ و تاریخ ایران دارد و از‌جمله می‌گوید: فقط می‌خواهم متوجه شوی که مشعل هنر و فرهنگ ایران طی قرون متمادی روشن و درخشان بود و پرتو خود را تا ماوراءالنهر در آسیای میانه می‌تاباند. او در دوران نخست‌وزیری خود، نامه‌ای به احمد قوام، نخست‌وزیر ایران که خواستار گسترش روابط دو کشور شده بود، می‌نویسد. نهرو نامه خود را با این بیت حافظ شروع کرده است:  در راه دوست، مرحله قرب و بعد نیست  / می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت
در این نامه، او ضمن بیان بخشی از گره‌خوردگی فرهنگی ایران و هند، به قوام می‌نویسد: 
باید ما هم کمر عزم و همت را بر میان سعی و عمل چست‌تر ببندیم و همواره از ترانه عارفانه عارف شیراز زمزمه‌ساز بزم عالم و عالمیان باشیم: بیا تا گل برافشانیم و می ‌در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم / اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی به هم سازیم و بنیادش‌براندازیم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها