درمرحله اول هر تیم باید به دنبال آدرس کلید صندوقچه بگردند. طولی نکشید که همگی میان قفسههای کتاب پراکنده شدند. کارتهای راهنما را دردست داشتند و نگاههایشان بین تابلوهای راهرو میگشت و لابهلای کتابها مشغول جستوجو شدند. هر تیم آدرس کلیدش را پیدا میکرد و به سمت آن میدوید. کلیدها جایی کنار مجسمهها پنهان شده بود. بعد از پیدا کردن کلید، باید صندوقچهها باز میشد. هردو تیم با همکاری هم یک صندوقچه را باز میکردند و با باز کردنش، با اشیائی عجیب و متفاوت مثل کوزه، نوار کاست، جت جنگی، کرنومتر و... مواجه شدند. هرکدام برایشان ماموریتی تعریف میکرد و آنها را به سمت موزه دفاعمقدس راهی میکرد. محوطه باغ موزه، حالوهوای دیگری گرفته بود. به هر گروه یک کولهپشتی داده شده بود که با راهنما و اشیای صندوقچهها و خوراکی قندی پر شده بود. کولهها شبیه کیف سربازهای جنگ بود. پسرها گروه گروه قدم میزدند و میخندیدند و آبمیوه مینوشیدند و بهدنبال نشانههایی برای کشف ماموریت تیمیشان میگشتند. مسئولان برنامه اما مثل همیشه در تب و تاب بودند و تلفن به دست، هماهنگی برنامه را بهعهده داشتند. با هر گروه، یک راهبر بود که به آنها در پیدا کردن مسیر کمک میکرد.
یکی راهبرها میگفت: «هفته قبل، همین رویداد برای نوجوانان دختر اجرا شد. موقع طرحریزی ایده، فکر میکردیم قسمتهایی از برنامه که مربوط به دفاعمقدس است برای دخترها جذابیت کمتری دارد اما برخلاف تصورمان، دخترها شوروحال دیگری داشتند و دقت و توجهشان ما را به تعجب وا داشت. فاصله ایده تا اجرا در کارهای فرهنگی همیشه پر از تجربههای تازه است.» این حرفها را با نفس نفس زدن میگفت، چون فاصله باغ کتاب تا موزه را چند بار در رفت وآمد بود. گروهی که به او سپرده شده بود، سه نفر از بازیگوشترین پسرها بودند و حسابی در حال خوشگذراندن.
همان موقع، خانمی که ازکادر یک دبیرستان بود به آن تیم سه نفره اشاره کرد وتوضیح داد ازنخبههای مدرسه هستند و دستاوردهای زیادی دارند. حرفی تعجببرانگیز و قابل تامل!
دانشآموزان به موزه که رسیدند، اشیای صندوقچهها را از کوله پشتی درآوردند. کمکم کاربرد آنها را متوجه میشدند. یک گروه نوار را در ضبط میگذاشت و صوت سخنرانی مقام معظم رهبری پخش میشد. یک تیم با ماکت جت جنگی در دستشان، شنونده داستانی از دوران دفاعمقدس بودند. فیلم کوتاه دیدند و گفتند و شنیدند و... .
روایتهای ناگفته این ۴۰سال، مفهومی به نام امید، شناخت شخصیت رهبر جمهوری اسلامی، اتفاقات مهم دوران دفاعمقدس و... مفاهیمی بود که در تمام این ماموریتها جای داده شده بود و نوجوانها خودشان آنها را میجستند، مییافتند و میساختند.
بالاخره ماموریتها به پایان رسید. نوجوانها اما چیزی به همراه خود برده بودند. آنها مفاهیمی که قطره قطره به دست خود و با کمک دوستانشان به آن رسیده بودند را در ذهن جای دادند و بیرون رفتند.