از پیشنیازهای برپایی تمدن نوین ایرانی ــ اسلامی بیهیچگمان آگاهی فراگیر ملت از داشتهها و خویشتن ایرانیشان با همه ابعادش است تا بتوانیم در پرتو این آگاهی جامع، طرحی نو در سپهر امروز دراندازیم. آگاهی نیز از رهگذر خواندن و مطالعه بهدستمیآید. میگویند کتاب در هر شکل و فرم، با همه اهمیتش انگار از دست و دل ما رخت بربسته و سرانه مطالعهمان اگر هم بالا رفته چندان از مطالب نازل و سطحی و نهچندان بایسته فراتر نمیرود! این مهم و پارهای از دیگر مسائلی را که خواهناخواه کتاب را دور و دستنیافتنی کرده با لیلا کردبچه، نویسنده کتابهایی همچون آواز آن پرنده که زن بود، دست به مهره با کلمات، میان جیوه و اندوه، زبان شعر امروز و ... این موضوع را در میان گذاشتیم.
ارتباط ما با متن اندک است یا به قولی بهخاطر سرانه مطالعه پایین، چشمگیر نیست! دراینباره گویا حساب و کتاب روشن و بایستهای نداریم.
به نظر من ما نمیتوانیم با قطعیت بگوییم سرانه مطالعه پایین است، زیرا این فضای مجازی در سطحی همهگیر متنهای پرشماری را در اختیار همه مردم قرار داده است (متن اعم است یعنی میتواند نوشتاری یا یک قطعه موسیقی یا ویدئو یا عکس یا ... باشد).
یک بانوی خانهدار که تا یک دهه پیشتر تنها ارتباطش با فضای اجتماعی فقط یک تلویزیون بود و مواجهه بسیاری افراد با متن خیلی محدود بود اما امروز همان بانوی خانهدار عضو چند کانال بهفرض آشپزی است؛ یعنی وارد ساحتی شده که در آنجا مطالعه میکند، بههرحال متن دریافت میکند و چیزی را میخواند و میبیند. منتها اتفاق خیلی ناشایستی که افتاده نازلبودن این متنهای فراگیر است و به این خاطر که چندان به بالابردن درجه فرهیختگی و ژرفای بینش مخاطبانش منجر نمیشود، تلقی عمومی این شده که سرانه مطالعه ما پایین است. منظور ما از متن برای مطالعه آن متنی است که از یک درجهای فراتر و بالاتر باشد. متاسفانه متنها تنزل پیدا کردهاند. متاسفانه کسانی که تا پیش از این مطالعه جدی میکردند و رمان و داستان و شعر و اصول تخصصی علایق و حرفهشان را میخواندند در فضای مجازی میبینیم با چند دلنوشته و ویدئوهای سطحی و جوک و ... وقتشان را پر میکنند و دیگر برای خواندن و آن جدیتی که داشتند وقت کم میآورند یا اصلا ندارند. فضای مجازی علیرغم خوبیهایی که دارد چنان وقت همه را تلف میکند که زمانی برای مطالعه متون ارزشمند برای مخاطبان باقی نمیماند. من باور دارم سرانه مطالعه پایین نیامده اما اگر ارزشگذارانه به متونی نگاه کنیم که مطالعه میشود، سرانه مطالعه ارزشمند و فرهیختهپرور بهشدت پایین آمده. هرچند صفت ارزشمند نسبی است و برای هرکسی معیارها و شاخصهایی خاص دارد بحثی است که محور سخن ما نیست.
پس میشود گفت بسیاری ازمخاطبان وکاربران این فضا به لذت روحپرور مطالعه نمیرسند ودست نمییابند، درواقع وقتکشی میکنند؟
دقیقا همینطور است؛ یعنی متن صرفا زمانی که من خواننده به ارزشمند بودنش پی میبرم از خواندنش لذت میبرم، ولی متنهایی که ما میبینیم همهشان صرفا برای وقتگذرانی است.
امام صادق(ع) میفرمود من به شما درباره چیزی فرمان نمیدهم مگر که به خودم نیز همان را امر میکنم. از این رو تا میتوانید بر شما باد (الجد و الاجتهاد) تلاش و کوشایی و پویایی دانشورانه، اما انگار در کل رخوتزده شدهایم ولی در خارج یا فضاهای کار مناسب داخلی تکتکمان بهشدت خلاق و پرشور و تاثیرگذار ظاهر میشویم. به نظر میآید فرهنگ اجتماعی ما زمینه شکوفایی را برای استعداد توانمند فراهم نمیکند، نخبهپرور نیست و نسل نو کمبهره و کمسوادند. آیا باید از ریشه روی فرهنگ و اجتماعمان کار کنیم یا با فراهمآوردن زمینه و امکانات حلشدنی است؟
مسأله به نظر من هم خیلی گسترده و پیچیده است. هم مسائل خیلی مهمی مانند زنجیره قلاب در قلاب به هم ربط دارد. مثلا ما درباره سرانه مطالعه که مقولهای کاملا فرهنگی است با هم صحبت میکنیم اما اقتصاد تاثیر صددرصدی بر این مقوله گذاشته. سخنم این است که خیلی از زیربناها و زمینهها و مسائل هست که ضرورت دارد همهشان بسامان باشند تا جوان ما فقط فرصتی داشته باشد و بتواند با این قیمتها یک کتاب بخرد و فرصتی آسوده داشته باشد تا بتواند آن کتاب را بخواند. متاسفانه بهویژه در این چند سال اخیر واقعا به جایی رسیدهایم که میبینیم یک جوان باید تماموقت فقط برای معیشتش کار کند و این روند هر روز بدتر و سختتر نیز میشود. برای دستگرفتن یک رمان و خواندنش [با کنش خلاقه و نگاه انتقادی] دستکم سه روز باید زمان بگذارد اما او بهناگزیر چنین نگاهی دارد که میتوانم در این سه روزه زمانم را به پول تبدیل کنم و البته مجبور است چنین برآوردی داشته باشد چون اجارهخانه و بسیاری چاله دارد که بایستی پرشان کند. پس یکسری مسائل دخیل هستند که همهشان زنجیرهای با هم درگیر و در ارتباطند که بسامانکردن همهشان برای بالابردن و هرچه کیفیتر کردن سرانه مطالعه ضروری است.
در محلههای شمیران عمری است میبینم امنیت و آسایش نسل نو فراهم است اما هرکاری برای وقتگذرانی میکند جز کتاب خواندن و مطالعه؛ انگار دیدگاه ما اشکال پیداکرده. این را چه کار کنیم؟
متاسفانه آن قشری که پیش از این خیلی اهل مطالعه، فیلم و تئاتر... بودند شمار اینگونه افراد خیلی کم شده که فکر میکنم بهخاطر تاثیر شرایط اقتصادی است، یعنی طبقه متوسط که توقعات فرهنگی عملا از آنها میرود و آنها هستند که تاثیرگذارند، بهقدری این طبقه کوچک شده که جای نگرانی عمیق دارد. بخشی از طبقه متوسط ریزش کرده و فقیر شده و بخشی از اینها مهاجرت کردهاند. این قشر خیلی کمشمار شده. واقعا شمار زیادی از اینها را که میدیدم و آشنایی داشتم که بهراستی دغدغههای جدی فرهنگی داشتند (نه که فقط کتابخوان باشند) به عبارتی مؤلف و خلاق بودند، مینوشتند، کار میساختند، الان میبینم همه دغدغههایشان مسائل ابتدایی مانند معیشت روزانه و اجاره و... است درحالیکه هنرمند بههیچوجه نباید ذهنش درگیر چنین مسائلی باشد تا بتواند متنی پدید بیاورد. با اینکه میشود امیدوار بود که این دوره هم میگذرد و بوی بهبود از اوضاع جهان خواهد آمد، انگار نمیشود چنین برداشت کرد. مثلا درباره این امکانات لجامگسیختهای که در فضای مجازی در اختیار نسل نو هست، ابراز امیدواری میکنیم که این دوره ذوقزدگی و رویکرد پرشور و فراوان میگذرد، روندی طبیعی و عادی میشود و مردم استفاده درست و حسابشده را یاد میگیرند اما متاسفانه بدتر میشود. جوانها و نوجوها میآیند و کمتجربهها و کمسوادها را میآورند و این امکانات بیدروپیکر را بدون سنجه و فیلتر مناسب شناختی به کار میگیرند و آسیبزایی اینچنین روند و رویکردی بیش از پیش افزایش مییابد. خودم آدمی هستم که امیدوارم و همواره میکوشم امیدوار و خوشبین باشم که این هم میگذرد و شرایط بهتر میشود. میبینم گذشته و بدتر شده که بهتر نشده است. واقعا نمیدانم چه راهکاری میشود ارائه داد. البته کسانی که دستاندرکارند و به شرایط اشراف و آگاهی دارند حتما میتوانند برای بهبود اوضاع راهکار ارائه دهند اما آیا امکاناتی برای اقل این راهکارها دراختیارشان قرار میگیرد تا کاربردی شوند؟ قطعا خیر.من فکر میکنم که فعلا فرهنگ دراولویت نیست امیدوارم که فرهنگ،دوباره در اولویت قرار بگیرد.
بسیاری از آیینهای کهن و هزارهای ما ایرانیان در سالهای پیش متوقف شدند و ادامه نیافتند. دراینباره با هوشنگ جاوید، پژوهشگر نامی موسیقی، گفتوگوها داشتم که جای بسی نگرانی است!
بله، کاملا فرهنگ و مسائل فرهنگی از دغدغه خارج شده و چنانچه این مهم اولویت داشت و واقعا در سطح برنامهریزیهای کلان اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از دغدغههای اولیه بود دستکم بهای کاغذ کنترل یا پذیرفتنی میشد. تسهیلاتی دستکم نهفقط برای کاغذ و کتاب بلکه برای دیگر شاخههای هنری در نظر گرفته میشد. زمانی فکر میکردم که چرا هرکسی شعر میگوید. خودم میانگاشتم شعر از هنرهای کمهزینه است درحالیکه در شرایط کنونی مثلا یک عکاس باید دستکم ۷۰میلیون برای خرید دوربین بپردازد یا یک نقاش نوجو دستکم باید ۲۰میلیون برای خرید رنگ بپردازد. درحالیکه یک سراینده میتواند بینیاز از حتی کاغذ و نوشتافزار در ذهنش شعرش را ثبت کند؛ اما زمانی بود که چنین برداشتی داشتم، اکنون میبینم همین شاعر برای ارائه هنرش چه با نشر کاغذی یا مجازی باید هزینههای زیادی بدهد که سرجمع میبینیم هنر کمهزینه اصلا وجود ندارد و از این مهمتر اینکه کار خلاقه و آفرینشگرانه برای یک آدم خلاق، بسیار پرهزینه شده است. خودم عکاس بسیار خلاق و برجستهای را میشناسم که چون توان خرید عدسی مورد نیازش را نداشته اکنون در یک کارگاه سرامیک کار میکند. یعنی فعلا بهناگزیر هنرش را کنار گذاشته و به کار کلیشهای ساختن کاسه بشقاب و لیوان برای مخارج روزانهاش مشغول شده تا کمی بتواند عدسی بخرد!
استاد کامبیز روشنروان هم در گفتوگوی جامجم به نوازندگان خلاق و توانایی که کمشمار هم نبودند اشاره داشت که کلا ناگزیر شدند هنرشان را فدای به قول سعدی: کار گل بکنند، آنهم برای رزق ناگزیر روزانه!
بله! همچنان باور دارم که در میان اینهمه حلقههای تودرتو که به همدیگر مربوطند بزرگترین حلقه و تعیینکنندهترینشان متاسفانه اقتصاد است. البته نباید از آسیبهایی که فضای مجازی به فرهنگ زده هم غافل شد.