استعداد خوانندگی که خودش بود؛ نه مذهبی وحزباللهی و نه اپوزیسیون ومعاند. دلشان نمیخواست ریخت خطخطی رنگیاش را ببینند. روزی که بارش را بست ورفت، مایی که نوجوانیمان با آهنگهای زیرزمینیاش گذشته بود، ته دلمان ناراحت بودیم و شاید به ذهنمان هم نمیزد که روزی برچسب ابتذال، آن هم اینقدر درشت و دهان پرکن روی پیشانیاش بچسبد. او تغییر کرده بود و تغییر از منظر یک نوجوان نسل جدید به هر سمتی که باشد لول آپ محسوب میشود. او عوض شده بود. رنگهای روی صورتش هرروز بیشتر و پررنگتر میشد و ترانه آهنگهایش هرروز بیریختتر توی موسیقی مینشستند. حق هم داشت، ما هم آدمهای ۱۵سال قبل با آن ادبیات و دایرهلغات و گرایشهای عاشقانه در موسیقی نبودیم.
میچسبید توی جاده با صدای خشدارش بخوانی:
من دلم تنگه
واسه یه دلخوشی کوچیک…
نمیگذاشت چند ماه از او بیخبر باشیم و لایوی باشد از او که سر زبان نیفتد.
نمیگذاشت اتفاقی مثل فوت مهساامینی بیفتد و موضع او تیتر پستهایاینستاگرامی نشود. حتی نمیگذاشت از روابطعجیب و شخصیاش بیخبر باشیم. فیلم آزار دختران و افشای سحر قریشی از کارهایی که او کرده بود، شد یکی از پربازدیدترین فیلمهای یوتیوب و اینستاگرام و خون همه را به جوش آورده بود، حتی خون پلیس ترکیه را…
وقتی شروع کنی به انتقام گرفتن، باید با یک چشم باز بخوابی.
این را لئون به ماتیلدا در فیلم حرفهای میگوید. نمیدانم چرا یهو این دیالوگ میزند به ذهنم. اما مضمونش همین است. هر انتخابی یک مختصاتی دارد. انتقام هم برای ماتیلدا اگر خنک شدن دل را به همراه داشت، ضربه سنگین از دست دادن لئون را هم باید به جان میخرید. لابه لای آه و افسوس برای تتلویی که حالا تاریخ انقضایش با شاکیان خصوصی و فیلمهای لو رفته از آزار زنان به پایان رسید و باکارنامه خطخطی به ایران بازگردانده شد وسرنخواستنش دعواست، باید بگویم مختصات انتخاب دخترانی که دلشان به هوای ترکیه و خانه تتلو پرکشید وبه نیت زندگی با کسی که ازدورهم به لحاظ روانی آدمسالمی به نظرنمیرسید چندان دور ازذهن نبود.
مثل شکایت از نیش مار بود وقتی به لانهاش رفتهای.
نوجوانه این شماره دلش میخواست از زن بگوید، زنی که باید قدر خودش را بیشتر بداند.