خودت رامعرفی کن؟
محسن ۲۶ ساله و مجرد هستم.
به چه جرمی دستگیر شدی؟
قتل. کارگر پمپ بنزین خزانه را کشتم.
به خاطر بنزین مرتکب قتل شدی؟
نه. به خاطر کارت سوخت؛ آن روز با دختر مورد علاقهام بودم که به پمپ بنزین رفتم. شلوغ بود و وقتی نوبت من شد، کارگر پمپ بنزین گفت کارت سوخت جایگاه را رانندگان دیگر استفاده میکنند.
به همین علت؟
خیلی در جایگاه معطل شدم و میخواستیم جایی بریم. به برادرم زنگ زدم تا برایم کارت بیاورد. او با دوستش سهیل آمد اما آنها هم کارت سوخت همراه نداشتند. آن موقع پیرمرد تاکسیداری در حال بنزین زدن بود که خیلی طول داد تا بنزین بزند. عصبانی شدم و کارتش را درآوردم که کارگر پمپ بنزین به کارم اعتراض کرد.
بعد چه شد؟
درگیر شدیم و سه نفری او را زدیم. من هم با چاقو چند ضربه به مرد کارگر زدم که خونآلود نقش زمین شد. بعد هم فرار کردیم. البته ما سه نفری به آن مرد چاقو زدیم. قصد کشتن نداشتم. یک لحظه عصبانی شدم.
کجا فرار کردید؟
از پمپ بنزین که خارج شدیم ساعتی بعد فهمیدم او جانش را از دست داده است. پدر و مادرم ترکیه هستند، سهیل و برادرم به ترکیه رفتند. من و دختر مورد علاقهام هم به مرز رفتیم تا به ترکیه برویم.
به ترکیه رفتید؟
برادرم تماس گرفت و گفت سهیل از ترس دستگیری و بازگرداندن به ایران قصد داشت قاچاقی به آلمان برود که ماموران پلیس مرزی ترکیه او را با تیراندازی کشتند. فریبا ترسید و به تهران برگشت و من هم قاچاقی به افغانستان رفتم.
در آنجا چه میکردی؟
آنجا مدتی کار مواد کردم؛ تمام دوستانم ترکم کردند و بیپول شدم. برای همین تصمیم گرفتم به ایران بیایم و تلاش کنم که رضایت اولیای دم را بگیرم. چند روزی از آمدنم گذشت که پلیس من را دستگیر کرد.
یک بنزین زدن ارزش این قتل را داشت؟
من مشروب خورده بودم و در زمان قتل حالت طبیعی نداشتم. بعدش هم که هیچکس سراغی از من نگرفت و تنها شدم و به همین خاطر آمدم ایران و گفتم رضایت اولیای دم کارگر پمپ بنزین را با پرداخت پول بگیرم که نشد و دستگیر شدم.
حرف آخر.
من قصد قتل نداشته و به خاطر مصرف مشروب حالت عادی نداشتم. خودم وقتی شنیدم آن مرد فوت شده ناراحت شدم و به ایران برگشتم تا بتوانم رضایت بگیرم.