به مناسبت بزرگداشت روز جهانی زنان و چندی دیگر ۲۵ اسفند پایان یافتن سرایش شاهنامه به بازخوانی نقش زنان ایرانی در شاهنامه حکیم فردوسی به زنان و مادرانی با درایت و شجاع که در کشاکش رویدادها راهگشای سختیها بودهاند، پرداختهایم.
الهه ناهید کهن الگوی زنان
در اساطیر کهن ایرانی صحبت از ایزدبانویی است که جمع میان عشق و مادرانگی و صد البته خرد است. هر چند شاهنامه خود را در وهله نخست نامهای در آداب شهریاری و توصیف پهلوانی مینمایاند اما خطی پنهان در اعماق این دریای حکمت راه خرد را پیش میگیرد که میتوان سر رشتههای از آن را از مصدری کهن چون ایزدبانوی ناهید طلب کرد. دوشیزهای قوی و جنگجویی عاقل که ربالنوع عشق و تولید نسل است و او را با نام بیدخت یا بغدخت هم میشناسند.از آنجا که ناهید مصدری فیض دهنده برای بانوان است میتوان این بار، سنگ آزمون بر بانوان حاضر در این نامه گذاشت و تا آنجا که توان هست در رفتار آنها دقیق شد تا این مدعا را بهتر بررسی کرد.در نگاه قدما واسطه حفظ فرهنگ و آیین در میان یک تمدن زنانند زیرا آنان میتوانند با تربیت آیندگان، آداب و آیین را از نسلی به نسل دیگر سپارند و بنیان جامعه را براساس یک فرهنگ پی افکنند. چرا که مردان همیشه براساس طبقه اجتماعیشان دنبال اموری چون پیشهوری یا دیوان سالاری یا جنگاوری بودهاند و نقش ایشان در جامعه تربیت نسلی و انتقال فرهنگی نبوده است.
از آنجا که شاهنامه حکیم جامعهای کامل از حیات انسانی است پس میتوان این توقع را داشت که الگویی نیکو از بانوی تراز معرفی کند و شاهنامه پر است از زنان پاکدامن، باحیا و همچنین خردمند؛ زنانی که جامعه امروز و فردا به واسطه ایشان پدید آمده و خواهد آمد:
ز پاکی و از پارسایی زن /که هم غمگسارند و هم رایزن/ که چونین سخن نیست جز کار زن/ شهرناز و ارنواز دختران جمشید /بهویژه زنی کو بود رایزن
اولین شخصیتهایی که در آغاز شاهنامه توجه مخاطب را به خود معطوف میدارند دختران جمشید پادشاه عصر بیمرگی است. پادشاه با فرهی که جامعه انسانی را تا ساحت بیمرگی، غایت حیات بشری، راهنمایی میکند و همین امر موجب غرور بیجا و گستت فره از شهریار میشود و یک هزاره تباهی حاصل سر از بندگی تافتن شهریار است:
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس/به دلش اندر آید به هر سو هراس/ به جمشید بر تیرهگون گشت روز /همیک است آن فر گیتیفروز
مقصود آن است که از حیات جمشید تا چیرگی اهریمن و برآمدن فریدون، حلقه پیوند میان این سه برهه از تاریخ اساطیر، دختران جمشید یعنی شهرناز و ارنواز هستند که حکیم به زیبایی تمام ایشان را معرفی کرده است: دو پاکیزه از خانه جم و شید/برون آوریدند لرزان چو بید/ که جمشید را هر دو دختر بدندسر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
رای زنی و چاره جویی دختران جمشید/دگر پاکدامن به نام ارنواز
دختران جمشید، سرور بانوان نامیده شدهاند و حکیم از ایشان بهعنوان بانوان پاکدامن و با حیا و همچنین پوشیده روی یاد کرده است. صفاتی که همواره در تمام آیینهای الهی به آن سفارش شده و تماما ناشی از صفت خردمندی هستند اما در هزاره تاریکی به خدمت اهریمن درآمدند و همسران ضحاک گشتند. صفت دیگری که در تمام دوران حضور دختران جمشید مشهود است، رایزنی است. شهرناز و ارنواز هر دو در مقام مشاور برای ضحاک و فریدون بودهاند. به عنوان مثال در جایی که ضحاک ماردوش در رویا از عاقبت خویش خبر مییابد، حضور دختران جمشید برای چارهجویی این راز برجسته است:
به ایوان شاهی شبی دیریاز/به خواب اندرون بود با ارنواز
چنین دید کز کاخ شاهنشهان/سه جنگی پدید آمدی ناگهان
دو مهتر یکی کهتر اندر میان/به بالای سرو و به فر کیان
کمر بستن و رفتن شاهوار /به چنگ اندرون گرزه گاوسار
دمان پیش ضحاک رفتی به جنگ/نهادی به گردن برش پالهنگ همیتاختی تا دماوند کوهکشان و دوان از پس اندر گروه
ضحاک با دیدن این رویا با داد و فریاد از خواب برمیخیزد و در ادامه چهره مسخ شده ارنواز را بهخوبی میتوان مشاهده کرد.
او برای ضحاک چارهجویی میکند:
چنین گفت ضحاک را ارنواز/که شاها چه بودت نگویی به راز
که خفته به آرام در خوان خویش/بر این سان بترسی از جانخویش/ آنگاه ضحاک رویای خویش را برای آنان شرح میدهد و در پاسخ ارنواز میگوید:
ز هر کشوری گرد کن مهتران/از اختر شناسان و افسونگران
سخن سر به سر موبدان را بگوی/پژوهش کن و راستی باز جوی
نگه کن که هوش تو بر دست کیست/ز مردم شمار ار ز دیو و پریست
یا در هنگامیکه فریدون کاخ ضحاک را به دست آورده است، شهرناز و ارنواز آنگاه که از مسخ اهریمن به در میآیند با فریدون به رایزنی میپردازند:
برون آورید از شبستان اوی/بتان سیه موی و خورشید روی
بفرمود شستن سرانشان نخست/روانشان از آن تیرگیها بشست
ره داور پاک بنمودشان/ز آلودگی پس بپالودشان
پس آن دختران جهاندار جم/به نرگس گل سرخ را داده نم
گشادند بر آفریدون سخن/که نو باش تا هست گیتی سخن
و خود را اینگونه معرفی میکنند:
ز تخم کیان ما دو پوشیده پاک/شده رام با او ز بیم هلاک
و با فریدون از محل اختفای ضحاک میگویند. آخرین وظیفه دختران جمشید در دوران شهریاری فریدون پدید آوردن نسل نویی است که جهان میان آنها تقسیم میشود. سلم و تور از مام شهرناز و ایرج از مام ارنواز زاده میشوند. دوران حضور دختران جمشید در سختترین روزهای آزمون زن در شاهنامه این چنین به پایان آمده است. مادرانی خردمند، با شرم و پاکدامن که ارکان دولت و شهریاری بر ایشان قائم بوده و فصل شاهی ضحاک و فریدون در این دوران به تایید و اعتبار ایشان رقم خورده که نشان کنش سیاسی یک زن است.
فرانک مادری با شهامت
دراثنای داستان فریدون حضورشخصیت برجسته فرانک مادر فریدون بسیار سرنوشتساز است. زنی که صفت مادرانگی و خردمندی را به بالاترین مرتبه خود میرساند. همسر او آبتین به دست ضحاک کشته میشود. حکیم فرانک را اینگونه معرفی میکند: فرانک بدش نام و فرخند بود/ به مهر فریدون دل آکنده بود
زنی با شهامت که بعد از مواجهه با مرگ آبتین، فرزند خود را هوشیارانه از چنگ ضحاک نجات میدهد به امید اینکه فریدون روزی هزاره اهریمنی را پایان خواهد داد:
خردمند مام فریدون چو دید که بر جفت او آنچنان بد رسید/پر از داغ دل خسته روزگار/همی رفت پویان بر آن مرغزار/کجا نامور گاو برمایه بود /که بایسته بر تنش پیرایه بود/به پیش نگهبان آن مرغزار/خروشید و بارید خئن بر کنار/بدو گفت کاین کودک شیرخوار/ز من روزگاری به زنهار دار/فرانک برای آنکه فرزند خود را از دسترس روزبانهای ضحاک حفظ کند، او را به نگهبان مرغزاری میسپارد تا با شیر گاوی به نام برمایه بپرورد. بعد از شهرت یافتن برمایه و برملا شدن راز، فرانک، فریدون را از مهلکه در حال ایجاد میرهاند: نشد سیر ضحاک از آن جستوجوی / شد از گاو گیتی پر از گفتوگوی/دوان مادر آمد سوی مرغزار / چنین گفت با مرد زنهار دار/که اندیشهای در دلم ایزدی/فراز آمدهست از ره بخردی
و فرزند را از نگهبان میستاند و بخردانه به هند میبرد تا از انجمن و گروه دور باشد و در کوه البرز به یک مرد دینی میسپارد تا او را به پارسایی بپروراند و از آینده فرزند با مرد دینی چنینمیگوید:
فرانک بدو گفت ای پاکدین/ منم سوگواری ز ایرانزمین
بدان کاین گرانمایه فرزند من/ همی بود خواهد سر انجمن
فریدون، شهریار خوشنام شاهنامه زاده و پرورده مادری است خردمند، دلسوز و دلیر، که فرزند خود را با دوراندیشی و شجاعت از توفان حوادث در امان میدارد و شهریاری میپرورد که آیین و فرهنگ ایرانی را استوار میدارد و داد و دهش در جهان میپراکند.
گردآفرید زنی بر سان گردیسوار
درغمنامه رستم و سهراب،حضور زن ایرانی دیگری بسیارچشمگیر است. گردآفرید دختر گژدهم، دختری خردمند و جنگاور است. او پس از آنکه سهراب هژیر را در بند میکند، بهجای پدر پیر خود و برادر خردسالش راهی میدان نبرد میشود و تصویری از زن ایرانی به نمایش میگذارد که بسیار قابل تامل است:
زنی بود بر سان گردیسوار/همیشه به جنگ اندرون نامدار/ بپوشید درع سواران جنگ/نبود اندر آن کار جای درنگ/ نهان کرد گیسو به زیر زره/بزد بر سر ترگ رومی گره
به پیش سپاه اندر آمد چو گرد/چو رعد خروشان یکی ویله کرد
گردآفرید در مقابل سپاه توران میایستد و مبارزه طلب میکند و جز سهراب کسی به هماورد با او بر نمیخیزد. در میدان جنگ چنان سلحشورانه رزم میسازد که سهراب نیز از او به شگفت می-آید، اما فراموش نکنیم سهراب گردی جوان از نسل رستم و زال و سام است و هیچ پهلوانی با این خاندان یارای مقابله ندارد و حتی پدرش رستم نیز مغلوب او میشود. اینجاست که گردآفرید خردمندانه خود را از بند سهراب میرهاند و به دژ بازمیگردد و با گژدهم نامهای برای شهریار مینگارند و در نامه شرح اتفاقات را به گوش شهریار میرسانند.آنان از شهریار یاری رستم را طلب میکنند که جهانپهلوان است وکسی جز او تاب مقاومت در برابر این پهلوان جوان را ندارد. نهایتا برای گریز از بند، دژ را در هماورد پهلوان جوان رها میکنند و جان خود و دیگر ایرانیان درون دژ را به در میبرند. خط سیری که تا اینجا از زنان برجسته ایرانی در شاهنامه پی گرفتیم بهخوبی گواه مدعای ماست. جمعی از خصوصیتها ازجمله دلاوری، مادرانگی، پاکدامنی و خرد را در زنان این کهننامه می-توان مشاهده کرد؛ اما بازهم زنانی هستند که در جایجای این نامه مصداق زن کامل هستند و میتوان توصیفی از آنان را از نگاه حکیم به تصویر کشید. حکیم در کتاب خود علاوه بر تصویر زن ایرانی، تصویر قابل تاملی از زنان تورانی و رومی و عرب پرداخته که قابل پژوهش است و در ادامه آنان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.