زندگی و زندگی که درساختار سینمای تجربی قرارمیگیرد،تاکنون جوایز مختلفی نیزازجشنواره بینالمللی مانند دیپلم افتخار فستیوال فیلم مذهب روز ایتالیا، جایزه ویژه هیأت داوران و دیپلم افتخار بهترین بازیگر فستیوال فیلم کازابلانکا و حضور در فستیوالهایی چون بوسان، اکو سئول، داکا و نمایش در بیش از ۱۰ کشور را تجربه کرده است. به بهانه اکران این فیلم با علی قویتن گفتوگویی داشتهایم که در ادامه از نظر میگذرانید.
ایده این فیلم از کجا به ذهن شما خطور کرد و چه مراحلی را برای ساخت آن پشت سر گذاشتید؟
ایده اولیه این فیلم در زمان فیلمبرداری فیلم سینمایی «رویای سهراب» به ذهنم رسید و رفتهرفته فیلمنامه و طرح کلی به مرحلهای رسید که آن را مشاهده کردید. هرکسی تمایل ندارد که فیلمهایی مانند زندگی و زندگی را بسازد اما موضوع انسانی این فیلم من را به خود جلب کرد. فیلمنامه زندگی و زندگی، در نگاه مخاطب عام شاید چندان جذاب به نظر نرسد، ولی دوستانی که اهل فن هستند، میدانند ساخت چنین فیلمهایی با توجه به هزینههای تولید چقدر میتواند فرسایشی و دشوار باشد. با این حال وقتی این فیلم برنده پنج جایزه اصلی از جشنوارههای بینالمللی شد، نشان از این دارد که نتیجه مناسب را دریافت کردهایم. زمانی که این فیلم را میساختیم، کرونا فروکش کرده بود اما آثار آن هنوز وجود داشت. این امکان وجود داشت که فیلم طی دو ماه ساخته شود اما بهدلیل اینکه توصیهنامههای بهداشتی را رعایت میکردیم تا تعداد نفرات کم باشد، مدت فیلمبرداری ما طولانیتر شد و شش ماه طول کشید. من سال ۱۳۸۲ فیلم تجاری «سرود تولد» را با چهرههای فراوان سینمایی ساختم اما در ۳۱ روز ساخته شد. علت این است که فیلمهای تجاری با فیلمهایی مانند زندگی و زندگی فرق دارد و در این فیلم بیشتر خالق اثر هنری و فیلمساز هستم. وقتی یک نقاش بومش را برای نقاشی میگذارد، نیاز به حسی برای خلق اثر دارد؛ بنابراین شما باید سینمای خاص هنری را که در آن اندیشه وجود دارد، از سینمای تجاری و مکانیکی جدا کنید.
چرا انتخاب کردید که قهرمان قصه یک خانم باشد و خط روایت را به دست بگیرد؟
بهطور ذاتی معتقدم در عالم هستی بیشترین مأموریت و زحمت بر گردن خانمهاست و در اکثر مواقع حقشان به بهانههای مختلف در نظر گرفته نمیشود. بهدلیل صبر، حوصله و ظرافتی که در فیلم احتیاج داشتم، قهرمان داستانم را یک خانم انتخاب کردم.
چطور به هدی مقدممنش و مهربان درویشزاده بهعنوان بازیگران کودک رسیدید؟
من معمولا بازیگر نقشهای فیلمم را از قبل انتخاب میکنم. سر فیلم رؤیای سهراب بودم که دیدم خانمی آمد و میخواست گزارشی را بر اساس تحقیق و پژوهشی منتشر کند. دیدم سواد و دانش خوبی دارد و خودش را علاقهمند به بازیگری نشان داد و تئاتر دانشجویی کار میکرد. در نهایت وقتی خواستم این فیلم را کار کنم، متوجه شدم خانم مقدممنش همان زن اسطورهای و قدرتمندی است که دنبال آن بودم و زمانی که در یک جشنواره خارجی جایزه دریافت کرد، جوابم را گرفتم. برای بازیگر کودک هم ابتدا ۱۰۰کودک را دیدم و در نهایت به هفت نفر رسیدم. قبل از انتخاب مهربان درویشزاده ما از ابتدای کار با شش بازیگر خردسال دیگر کار را شروع کردیم اما هرکدام از این بازیگران پس از گذشت چند روز از فیلمبرداری از پروژه انصراف میدادند و ما به همین دلیل مجبور بودیم کار را با بازیگر دیگری از ابتدا آغاز کنیم. در واقع ۳۰تا۴۰ روز از زمان ما صرف انتخاب بازیگر خردسال شد و بهنوعی روند تولید پروژه را با تأخیر مواجه میکرد. این بازیگر هم جایزه دریافت کرد و فیلم ما در بخش بهترین بازیگر زن، کودک، کارگردان و جایزه ویژه هیأت داوران را از یک جشنواره دریافت کرده است.
کار در محیط داغ کویر چه چالشهایی برای شما داشت؟
فیلم را خرداد شروع کردیم و میخواستیم آن را مهر به جشنواره فیلم کودک اصفهان بدهیم اما احساس کردم پنج سکانس ما نیاز به تکرار دارد و به همین دلیل فیلم را ندادیم و آبان ماه یکسری سکانس را تکرار کردیم. سختی کار ما این بود که عوامل، گرمای دمای ۵۰درجه را تحمل میکردند و دیگر اینکه فیلم جادهای و بیشترین سکانسها مربوط به داخل ماشین بود. ما داخل ماشین پژو ۲۰۶ سه چراغ نوری داشتیم که منهای گرمای ماشین، مجبور بودیم کولر ماشین را هم به دلیل صدایی که ایجاد میکند، خاموش کنیم. یک روز که فیلمبردار میخواست دوربین را از روی کاپوت ماشین جدا کند، دستش سوخت. ما تمام این سختیها را به جان خریدیم و نتیجه آن را در اکران بینالمللی دیدیم. بهنظرم فیلمها میتوانند سفیر کشور ایران باشند و در بسیاری از جاها فرهنگ ما را به دیگران انتقال دهند. شما یک کتاب و شعر مینویسید و آن را پشت ویترین میگذارند اما شاید ۲۰ نفر داخل کتاب را بخوانند و اگر فیلم مرا در مجموع ۵۰۰ نفر در کل ایران ببینند، کافی است.
از آنجا که شما این فیلم را سفارشی نساختید،اینکه نگاهتان به حضور بچهها انسانی است و لزوم بودنشان را در زندگی یادآوری میکنید، ارزشمند است.
معتقدم کودکان تعیینکننده آینده دنیا هستند و بهزودی تبدیل به بزرگانی میشوند که اداره کشور را به عهده بگیرند. کودکان و نوجوانان امروز بهزودی جایگزین بزرگسالان میشوند و حق دارند هویت خودشان را روشن ببینند. در زندگی و زندگی شما میبینید کودک تلاش میکند هویت خود را با سؤالات زیادی که میپرسد، پیدا کند و مادر در طول این سفر که نوعی سفر عرفانی است، داستان زندگی کودک را میگوییم و هویت او را مشخص میکند. به نظرم نباید مسائل مهم زندگی را از کودکان پنهان کنیم و مادران و پدران باید تمام ماجراها را برای بچهها به اندازه فهمشان ساده کنند و بگویند. بسیاری که این فیلم را دیدند، متوجه نشدند که پاشیده شدن سطل آب روی شیشه چه معنیای میدهد. یا اینکه بسیاری معنای اینکه مادر لحظهای آمد و عکس خودش را داخل چاه آب دید درک نمیکنند.
با توجه به اینکه شما هم کارگردان و هم تهیهکننده زندگی و زندگی هستید، چرا بیشتر به ساخت فیلمهایی که به نظر وجه تجاری و بازگشت سرمایه ندارد، گرایش دارید؟
از نظرم این فیلمها بازگشت سرمایه دارد، اما مفهوم بازگشت سرمایه برای کسانی که سینما را رصد میکنند و بیشتر دیدگاهشان تجاری و متمایل به سینمای عامهپسند است با فیلمهای اندیشهمند و غیرگیشهای متفاوت است؛ چون درواقع اطلاع ندارند که بازگشت سرمایه فیلمهای تجاری چگونه است. بعضی از فیلمهای سینمای عامهپسند در نهایت در سینمای ایران اکران میشود و به چشم میآید و بیشتر دیده میشود و در نتیجه این بازگشت سرمایه فیلمها از نظر عمومی خوب است. در نتیجه، بازگشت سرمایه فیلمهایم به داخل ایران وابسته نیست و همین فیلم زندگی و زندگی که به بیش از ۲۰ کشور رفته و در جشنوارههای مختلف بوده است. ما در ایران هم میگوییم که فیلمی خوب فروخت، اما همه بهدلیل اینکه فضای تفریحی نداریم، نمیروند این فیلمها را ببینند. من فیلم سینمای بدنه را نفی نمیکنم، چون خودم هفت فیلم در آن ساختم اما اکثر کسانی که فیلم من را دیدند، اهل فن، هنر و دانشجو هستند. شاید این نوع فیلمها بیشتر از فیلمهای گیشهای تجاری دیده شوند و آدمهای دنیا آن را ببینند.
آیا از اکران این فیلم در گروه هنر و تجربه راضی هستید؟
بله. البته سالها بود که از اکران فیلمم چندان راضی نبودم؛ از سال ۹۱ به بعد فیلمهایم را در ایران بهطور عمدی اکران نکردم و در آلمان، ایتالیا و یونان و بخشی از کشورهای آسیایی فیلمهایم خریده شد. در ایران به این دلیل ناراضی بودم که سینمایی برای فیلمهای خاص وجود ندارد، اما در قدیم سینماهایی مثل صحرا، سپیده، ایران و عصرجدید چنین محفلی را داشتند و بعدها هم این سینماها به دست افراد تجاری افتاد. حالا که گروه هنر وتجربه تشکیل شده، هم مسئولان و هم مدیران پخش و روابطعمومی خوب فعالیت میکنند و همینقدرکه تلاش میکنند ازبعضی سینماها سئانس فیلمهایی مثل زندگی و زندگی را بگیرند، برایم ارزشمند است.