وارسته در سریال رستگاری در ژانری تازه توانسته مثل آثار دیگری که در کارنامه خود دارد، آن را به شکل مستند و دقیق بنویسد. این نویسنده در گفت وگوی خود با جامجم از تجربهگرایی خودش میگوید و تاکید میکند که سواد و دانش خود را از همین تجربه کردن به دست میآورد. او معتقد است که رستگاری توانسته خطشکنی کند و از این نظر کار موفقی بوده است. در مطلب پیشرو، فراز و فرود پذیرفتن کار تا نهایی کردن نگارش را با طراح و سرپرست نویسندگان سریال رستگاری مرور کردهایم.
یکی از پرسشهایی که با دیدن نام شما در تیتراژ سریال رستگاری مطرح میشود، این است که پیش از این بیشتر در حوزه کمدی کار کرده بودید و کارهایی مثل پایتخت و علیالبدل بسیار در خاطر مخاطبان مانده بود. از این بگویید که چه شد به سمت یک ژانر متفاوت رفتید و در واقع چه چیزی باعث شد نگارش این سریال ماورایی را که قدری هم به ژانر وحشت تنه میزند، بپذیرید؟
آقای دهنمکی خیلی وقت بود که میخواست همکاری مشترکی داشته باشیم. ابتدا پیشنهاد سریال طیب را به من دادند. بیوگرافینویسی کار سختی است و خودم هم در نظر داشتم تجربهای نو داشته باشم، چون اهل کشف و شهود هستم و مطالعات و سوادم را از این راه کامل میکنم. به همین دلیل آقای دهنمکی پیشنهاد دیگری داد و گفت میخواهم کاری تولید کنم که شبیه سیاحت غرب باشد. همین برای من وسوسهکننده بود. خودم طی چند سال ماجراهای عجیبی را گذرانده بودم و برای همین، ژانر ماورایی برایم جذاب بود. در عین حال برخی روایتها و موارد را شنیده بودم و دوست داشتم به این دنیای ناشناخته که برایم تازگی داشت، ورود کنم. برای همین، کار را پذیرفتم و استقبال کردم. در ابتدا اطلاعاتم در این حوزه کم بود و همانطور که گفتم اطلاعاتم را از لابهلای کار به دست میآورم. وقتی کار را پذیرفتم، روی کتابهای مختلف متمرکز شدم. تلاش کردم یک بازنگری و مشاهده دوبارهای از کارهای تولید شده داشته باشم. بخشی از این کارها براساس باورهای مذهبی ما و برخی هم در ژانر وحشت تولید شده بود. ماحصل همه این مطالعات، نگارش فیلمنامه رستگاری بود.
به این اشاره کردید که نظر آقای دهنمکی بر تولید کاری شبیه به سیاحت غرب بود. این مثال شما را نترساند که کار در ژانر وحشت باشد؟
نه برای من ژانر وحشت مهم نبود. مساله این بود که در دو سه سال اخیر در زندگی شخصی خودم با برخی موارد روبهرو شده بودم که این حوزه را برایم جذاب کرده بود. بهنوعی میتوان گفت بخشی از قصه حافظ رستگاری که حالا میبینید، براساس زندگی خودم نوشته شده. مثلا ماجرای گم شدن سند خانه برایم اتفاق افتاد که هنوز درگیر پرونده آن هستم.
یعنی خودتان با این مسائل روبهرو شده بودید؟
بله. مسأله مربوط به یکی از نزدیکان من بود که بعد از فوت، نزدیکان و وراث آن فرد، کاری کردند که من درگیر این پرونده شدم. البته اشتباه خودم بود که اعتماد کردم و حتی در دیالوگهای حافظ رستگاری هم این را نوشتهام.
یک چیزی هم که در عالم قصهپردازی برایم مهم بود، جدا شدن از کلیشههای رایج بود. تلاش کردم به شکل کلیشهای مسأله حقالناس را مطرح نکنم، کما اینکه چند سال قبل در سریال پایتخت ۴ به صورت کلی به مسأله آسیب به زمین با حفر چاههای غیرمجاز پرداخته بودیم. در سریال رستگاری هم تلاش کردم مسأله حقالناس را با مسأله حفر چاه غیرمجاز نشان دهم؛ یعنی فقط این را نگوییم که یک چاه بوده و تمام شده، بلکه مردمی که باید از این چاه بهره میبردند، از آن محروم میشوند و بر همین اساس، حتما حقالناس است.
بخش دیگر رستگاری هم، ماجرای سبک شمردن حقوق اجتماعی و انسانی ماست. درست مثل مسأله اختلاس. در واقع وقتی به یک نفر بدهکار باشیم، انگار به یک ملت بدهکار هستیم. همه اینها را در نگارش رستگاری درنظر داشتم. آن زمان آقای دهنمکی مشغول کار آزادی مشروط بودند. به من اعتماد کردند و من شروع به نگارش کردم.
دقیقا مثال پایتخت نمونه پرداختن به یک مسأله مهم یعنی آب، با زبان غیرکلیشهای و دیالوگهای طنز بود. چقدر در رستگاری هم این را در نظر داشتید که از شعار خارج شده و تأثیرگذار باشد؟
من فیلمنامهای نوشتم و تحویل آقای دهنمکی دادم. برخی موارد را که ایشان احساس میکرد به درام کمک میکند در متن تغییر میداد. نگاه ایشان بهنظرم محترم است، اما باید این را بگویم که در پایتخت با ژانر کمدی طرف بودیم که توانستیم مسأله آب را بهصورت کمدی و عمیق بیان کنیم، اما در رستگاری، با یک ژانر عمومیتر مواجه هستیم. به همین دلیل بهنظرم قابل مقایسه نیست.
شخصیت حافظ رستگاری در جایی میگوید من چاه زدم که آب بیاورم و نان به مردم بدهم. اینجا از نظر ما شاید درست باشد، اما از نظر شرعی و عرفی درست نیست. اینجا تلاش کردیم چند لایه برنامه را همزمان جلو ببریم. قصههای خانواده رستگاری، مسأله داوود و از طرفی ماجرای آب را در بطن قصه رستگاری مطرح کردیم. تلاش من این بوده که مسیر مشخصی برای هر شخصیت ایجاد کنم. برخی نظرات هم آقای دهنمکی داشتند که برای من محترم بود. بهطور کلی این ژانر تازه و بهنوعی خطشکن محسوب میشود. بهنظرم آقای دهنمکی در این سریال ژانرهای کلیشهای را شکسته و کنار زده است.
پیش از این هربار که صحبت از ماورا میشد مخاطب یاد سریال او یک فرشته بود یا اغما میافتاد. در واقع تا الان اینقدر ساختارشکنی نشده بود که اثری به این شکل ساخته شود. تلویزیون نیاز به ویترین متنوع دارد تا مخاطب همه این ژانرها را درک کند. اینکه آقای دهنمکی توانسته وارد این ژانر شود، ژانر مغفول مانده را پررنگ کند و دستکم، ویترین تلویزیون را رنگارنگ کند، قابل تحسین و قدردانی است.
الان که خروجی کار را میبینید به نظرتان رستگاری در حین ماورایی بودن، قدری به ژانر وحشت نزدیک نشده است؟
نه اصلا. من فیلمنامه را بیشتر با محوریت تلنگر نوشتهام. سریال رستگاری برای من نگاه این آیه است که «فَمَن یعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیرا یرَهُۥ». یعنی وقتی وارد آیات و روایت میشویم قطعا با ترس مواجه میشویم، اما جنس این ترس، ژانر وحشت یا از نوع فیلم دراکولا نیست؛ از این جنس است کهای انسان به خودت بیا و ببین چه عقوبتی در انتظار توست. وقتی نگاه میکنیم، میبینیم که حتی یک غیبت کوچک هم محاسبه میشود. در ادامه ماجرا هم میبینیم که چه حقالناسهای تازهای اتفاق میافتد. من تلاش کردم این را نشان دهم.
چون آنطور که الان در پخش میبینیم، ردهبندی سنی بالای ۱۳ سال گذاشته شده است. به همین خاطر مخاطب ممکن است تصور کند که با کاری در ژانر وحشت روبهروست...
گروهبندی ۱۳+ به سیاستهای سازمان برمیگردد و الان خودم مثل یک مخاطب در حال تماشای کار هستم.
با توجه به این ملاحظاتی که خودتان در نظر داشتید، فکر میکنید این ژانر چقدر برای مخاطب جذاب است؟
اگر درست ساخته شود و مؤلفههای آن رعایت شود، برای مخاطب بسیار جذاب خواهد بود. به نظرم رستگاری یک اتفاق نادر بود که در تلویزیون رقم خورد. بحث من بر سر خطشکنی این کار است. در واقع این سریال راه را برای آزمونوخطاهای بعدی باز میکند. پله اول بسیار مهم است؛ کمااینکه بعد از پایتخت هم، از آن دست مجموعهها بیشتر تولید شد. در سریال بچهمهندس نیز همین اتفاق افتاد و این سریال الگویی برای سریالهای دیگر حوزه نخبگان یا مسأله یتیمان شد. من این بخش از کارهای اینچنینی را تحسین میکنم که حالا توسط مسعود دهنمکی در سریال رستگاری، راه را برای تولید آثار بیشتر در این ژانر و بهبود آن باز کرده است. اگر آقای دهنمکی پیشنهاد این اثر را به من نداده بود، احتمالا کار دیگری انجام داده بودم.
نکتهای که در مورد سریال رستگاری وجود دارد، همزمانشدن آن با برنامهای مثل زندگی پس از زندگی است که یک کل واحد را به مخاطب ارائه میدهد. این برنامه را نگاه کردهاید؟ یا اصلا تماشای آن به شما برای نگارش رستگاری کمک کرد؟
بله من این برنامه را دیدهام و علاوه بر آن، تجربههای خارج از کشور را هم مطالعه کردهام. من بهعنوان نویسنده و برای ورود به این حوزه، نیاز به مستندانی دارم که تجربه عام یا در واقع درک مشترک عمومی باشد. برای همین برنامههای مختلف اینچنینی را میبینم، سیاحت غرب را خواندم و خاطرات اینچنینی را ورق زدهام. چون بسیاری از مردم در اطرافیانشان این تجربه را دیده یا شنیدهاند. مثلا من از یک فرد مشورت فقهی میگرفتم که یکباره از تجربهای که خودش داشت، گفت و تعریف کرد که با موتور تصادف کرده و بعد از خارجشدن روح از بدن، ضارب خودش را دیده بود. مجموعه صحبت این افراد و مطالعات، در قصهپردازی به من کمک کرد.
بهطور کلی نگارش یک کار ماورائی که منطبق با مسائل شرعی هم باشد، کار دشواری است. قطعا برای رسیدن به یک فیلمنامه واحد و مستدل، مطالعات بسیاری داشتهاید. بیشترین بخشی که روی آن متمرکز شدید، چه بود؟
بخشی از این تحقیق مرتبط با مسائل شرعی و آیات و روایات بود. این را هم بگویم که یکی، دو ماه بعد از اتمام آزادی مشروط، من فیلمنامه رستگاری را تمام کردم. برای همین مشغله آقای دهنمکی در آن زمان زیاد بود. با این حال ایشان برخی تحقیقات خودشان درباره آیات و روایات را برای من ارسال میکردند. مثلا مطالبی درباره نگاه ائمه به ماورا و مرگ ارسال کردند که به شکلگیری تصویر من و نوشتن فیلمنامه کمک بسیاری کرد.
یکی از نقاط قوت رستگاری، شخصیتپردازی حافظ رستگاری در قامت مردی متشرع است؛ شخصیتی که برای مخاطب باورپذیر است و بهنوعی نه آنقدر سفید است که سریع تحت تأثیر خوابی که میبیند قرار بگیرد و نه آنقدر سیاه که زود آن را فراموش کند. الان که در قامت یک مخاطب این سریال را میبینید، چقدر به نظرتان چیزی که برای آقای رستگاری در نظر داشتید، خوب از کار درآمده است؟
من قبل از طراحی قصه، جاذبه شخصیت برایم مهم است. به این فکر میکنم که آیا میتواند بار درام را بر دوش بکشد یا کم میآورد؟ طراحی شخصیت و مسیرش تا انتها برای من بسیار اهمیت دارد. من در طراحی شخصیت حافظ، آدمی میدیدم که احساس میکرد همهچیز تمام است و تصورش این بود که وقتی بمیرد و به دنیای دیگر برود، فرش قرمز برایش پهن میکنند.
یک خیر و کارآفرین که بهدنبال لقمه حلال است، اما آنقدر دچار فرعونیت میشود که متوجه میشود وضعیت بدتری دارد. اگر نگاه کنیم شخصیتهای دیگر خانواده هم بهگونهای طراحی شده که هر دو قسمت مخاطب غافلگیر شود.
از دیگر نقاط برجسته سریال رستگاری، جلوههای ویژه است. چقدر دستتان باز بود تا در طراحی و نگارش فیلمنامه، این جلوهها را لحاظ کنید؟
وقتی آقای دهنمکی از کار آزادی مشروط فارغ شد به دفتر مسئول جلوههای ویژه رستگاری میرفتیم تا برخی نمونهها را به ما نشان دهد و بگوید در چه حوزهای میتواند کار را اجرا کند. با این کار متوجه میشدیم تا چه حدی باید جلو برویم. خاطرم هست که همانجا ایدههایی را مطرح کردیم و نوشتیم و به آقای امامی تحویل دادیم. بعد اصلاح میشد که مثلا فلان قسمت براساس امکانات تصویری تغییر کند. برخی سکانسها را هم با جلسات اینچنینی و اجماع، نهایی میکردیم تا نوشته و تکمیل شود.
کار با آقای ده نمکی را چطور دیدید؟
هر انسانی در مسیر ما، تجربهای تازه است. آقای دهنمکی تجربیات و دیدگاههایی دارد که تلاش میکردم با آن دیدگاهها منعطف عمل کنم. همه کارگردانهایی که تاکنون با آنها کار کردهام در مسیر کار چیزهایی به من یاد دادند و باعث رشد و تعالیام شدند. آقای ده نمکی باعث شد وارد ژانر موردعلاقه و ناشناخته خودم شوم.
پیش از این، وقتی وارد پروژه بچه مهندس شدم، برخی نگران بودند که من کارنامه کارهای کمدی دارم و ممکن است نتوانم از پس یک کار ملودرام برآیم.
الان هم چالش ورود به یک حیطه ناشناخته برای خودم جذاب بوده که اقای دهنمکی دست مرا هم برای قصه پردازی باز گذاشت. البته نباید فراموش کرد این سناریو قرار است از چشم یک کارگردان روایت شود. برای همین حق کارگردان است که دخل و تصرف خودش را داشته باشد. من به کار حرفهای نگاه میکنم و معتقدم که فیلمنامه قرار است توسط یک گروه به خروجی برسد. فیلمنامه تا زمانی که به تصویر کشیده نشود، بدون ارزش است و باید در یک تعامل گروهی آن را به سرانجام رساند.
اشاره کردید فردی تجربهگرا و دنبال چالش هستید. بعد از رستگاری، سراغ ژانر تازهای میروید یا دوباره کاری در همین ژانر مینویسید؟
این ژانر برای من ناشناختههای بسیاری دارد. نحوه تصویر چنین ژانری دستم آمده و فهمیدم چطور بنویسم که کارگردان مجاب به تولید شود. بهنوعی احساس میکنم ظرفیت اتفاقات دیگر در این ژانر وجود دارد. بهنوعی اگر دست خودم بود همین فردا قصه جن و انس را مینوشتم. این ژانر را دوست دارم و احساس میکنم به سواد کاریام اضافه میکند. احساس میکنم باید بیشتر به ژانر وحشت پرداخت. تجربه نشان داده من هر کار تازه را در چند فصل جلو میبرم و ادامه میدهم.
انگار دستتان به یک فصل نمیرود...!
باید هت تریک کنم. (میخندد)
عکاس: مجید آزاد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد