کتاب مدیر مدرسه که به جرأت یکی از بهترین آثار جلال آلاحمد است با بیانی ساده به روایت داستان مردی میپردازد که از معلمی خسته شده و با گذشت چند سال از این شغل، مدیریت مدرسهای در روستا را به عهده میگیرد به امید اینکه کمی از سنگینی بار مسئولیتش کاسته و دغدغهاش کمتر شود بیآنکه بداند چه دردسرهایی در پی خواهد داشت.
برشی از کتاب
مدیر که خود را هیچکاره میداند و آمده تا گوشهای آرام دردفترش خود را ازگچخوردن وبیهودگی کارآموزگاری برهاند، با دشواری سرپرستی «یک ناظم و هفت تا معلم و دویستوسیوپنج تا شاگرد» روبهرو میشود.پس همه توان خودرا بهکار میگیرد تا کمبودها و نارساییها را به گونهای سروسامان دهد، اما در این شرایط محیطی امکان اصلاح وجود ندارد و مدیر تصمیم میگیرد استعفا دهد.مدیر که ابتدا به ناظم تعرض میکند چرا بچهها را تنبیه میکنی و ترکهها را میشکند، آخر داستان خودش مجبور میشود که به تنبیه بدنی رویآورد. کسی که دوست ندارد به این و آن رو بزند مجبور میشود که از آدمهای پولدار گدایی کند. دستآخر، مدیر به دنبال دادخواستی به دادگستری فراخوانده میشود. با آنکه گویا دادخواست پیگیری نمیشود،مدیر درخواست کنارهگیریش را روی همان برگهای نشاندار دادگستری مینویسد وبرای دوست پخمهای که بهتازگی سرپرست فرهنگ(آموزشوپرورش) شده میفرستد. جلال، نظام آموزشی پوسیده زمان خود را به زیبایی به سخره میگیرد و کاستیهای آن را برملا میکند.
چرا باید مدیر مدرسه را خواند؟
مدیر مدرسه یکی ازآثار مهم ادبیات داستانی ایران است. این کتاب هم ازمنظر ادبی ارزش بالایی دارد وهم به لحاظ اجتماعی نکات مهمی را در خود جای داده است. مدیرمدرسه ازآن دسته کتابهایی است که خواندنش میتواند نوع نگاه شما را تغییردهدوباعث شود واقعیت رابهتر ببینید.آلاحمد متعلق به عصرروشنفکرانی است که سختیهای زیادی رادیدهاندژومثبتاندیشی را کنار گذاشتهاند. او روی تاریک بسیاری از مسائل را در کتاب مدیرمدرسه بیان کرده است و خواندنش میتواند باعث شود بیشتر فکر کنید و در مسیر بهتری گام بردارید.در بخشی از متن کتاب مدیر مدرسه میخوانیم: درکارگزینی کل، سفارش کرده بودند که برای خالی نبودن عریضه رونویس حکم را به رویت رئیس فرهنگ هم برسانم که تازه اینطورشد. وگرنه بالای حکم کارگزینی کل چه کسی میتوانست حرفی بزند؟ یک وزارتخانه بود و یک کارگزینی! شوخی که نبود.ته دلم قرصتر از اینها بود که محتاج به این استدلالها باشم. اما به نظرم همه تقصیرها از این سیگار لعنتی بود که به خیال خودم خواسته بودم خرجش را از محل اضافهحقوق شغل جدید دربیاورم.البته ازمعلمی هم،عقم گرفته بود.۱۰سال «الف.ب»درسدادن وقیافههای بهتزده بچههای مردم با مزخرفترین چرندی که میگویی ...واستغنا با غین و استقرا با قاف و خراسانی و هندی و قدیمیترین شعر دری و صنعت ارسال مثل و ردالعجز... و از این مزخرفات! دیدم دارم خر میشوم. گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان!