به من بگو چرا!

مهم نیست که در آسیا به دنیا آمده باشیم یا اروپا. چشم بادامی باشیم یا چشم آبی همه ما ویژگی‌های مشترکی داریم که در تعبیر دینی به آن فطرت می‌گویند و قوه پرسشگری یا همان سؤال پرسیدن یکی از ویژگی‌های فطری آدم است.
مهم نیست که در آسیا به دنیا آمده باشیم یا اروپا. چشم بادامی باشیم یا چشم آبی همه ما ویژگی‌های مشترکی داریم که در تعبیر دینی به آن فطرت می‌گویند و قوه پرسشگری یا همان سؤال پرسیدن یکی از ویژگی‌های فطری آدم است.
کد خبر: ۱۴۵۹۰۲۶
نویسنده عارفه مهرابی - نوجوانه

 

 
اگر ذهن را یک ماشین پیچیده در نظر بگیریم سؤال‌ها همان سوخت‌های مورد نیاز برای به حرکت درآوردن چرخ‌دنده‌ها هستند و کمتر کسی پیدا می‌شود که چرخ‌دنده‌هایش خاک بخورند.پس همه آدم‌ها سؤال پرسیدن را خوب بلدند از سؤال‌های روزمره‌ای مثل مامان دفترم را کجا گذاشته‌ام گرفته تا سؤال‌های اساسی‌تری مثل وجود خدایی درنظام خلقت یا چیستی مرگ و زندگی. این‌که از کجا آمده‌ایم و آمدن‌مان بهر چیست یا این‌که به کجا می‌رویم و اصلا رفتن به چه معناست؟ ولی همه سؤال‌ها مثل سؤالات روزمره نیستند که جواب‌شان را در کشوی دوم میز تحریرمان پیدا کنیم و بعد برویم پی زندگی‌مان بعضی‌هاشان مثل خوره می‌افتند به جان آدم و تا جواب‌شان پیدا نشود آرام نمی‌گیرند و از آنجا که من معتقدم ناف آدم را با چرا بریده‌اند قرار است به چگونگی پاسخ دادن به سؤالات ذهن‌مان بپردازیم و بفهمیم در هزار توی این عالم با خودمان چند چندیم.

عینک بدبینی رو بردار
قبول دارم که گاهی شک و بدبینی سرکله‌شان ازناکجا‌آباد پیدا می‌شود و مثل عنکبوت می‌افتند روی تصورات ذهنی ما و به دنبال‌شان افکار منفی هم بافته می‌شود اما اگر قرار است به‌دنبال پاسخ سؤال‌مان بگردیم باید عینک بدبینی را از روی چشم برداریم و بدون جهت‌گیری یا تعصب به‌دنبال پاسخ سؤال‌مان برویم. سؤال‌های‌مان را جانبدارانه نپرسیم تا مجبور نباشیم به دنبال جوابی هماهنگ با جهت‌گیری‌مان بگردیم. در جاده لغزنده زندگی آهسته و پیوسته قدم برداریم و اجازه ندهیم هر لحظه شک گلوی‌مان را بچسبد و در آخر خفت‌مان کند.

اینجا همه چیز مجازی است
اگر شما هم از آن دسته آدم‌ها هستید که برای بالا بردن اطلاعات عمومی یا پیدا کردن پاسخ سؤال‌های‌تان به جناب اینستاگرام توسل می‌کنید یاچرخی دراینترنت می‌زنید وباکپی کردن محتوای سایت‌ها خودتان را راحت می‌کنید، باید بگویم متاسفانه کلاه گشادی سرتان رفته دوستان. نه این‌که تمام سایت‌ها محتوای دروغ وجعلی انتشاربدهد اما همان‌طورکه ازاسمش مشخص است آنجا همه چیز مجازی است و باید حواس را حسابی جمع کرد،چون میزان اعتبارحرف‌هایی که به‌عنوان فکت و حقایق تکان‌دهنده توییت می‌شود گاهی اعتبارشان از نقل قول خاله‌خانباجی‌های محله ما هم کمتر است.

کارو بده دست اوستا
حتما شما هم شنیده‌اید که کار را باید به کاردان سپرد. درسؤال پرسیدن هم دقیقا همین‌طور است آدم باید سؤال را از اهلش بپرسد و برای پیدا کردن جواب از آدم‌های متخصص هر حرفه کمک بگیرد و ازآن آدم‌هایی مشورت بخواهد که در راه کسب علم و معرفت گیس سفید کرده و چراغ راه هستند‌. نه مثل آن برادر عزیز که می‌خواند: چرا خورشید می‌تابه؟! چرا می‌چرخه زمین، عشق من بگو چرا تو فقط بگو همین.مگرآدم سؤال‌های به این مهمی رابه جای پرسیدن از یک منجم از عشقش می‌پرسد؟! عاشقان جهان اگر چیزی از علم نجوم می‌دانستند، خودشان در چنین سیاهچاله‌ای‌ نمی‌‌افتادند.

کتاب، همان یار مهربان
هرچه بزرگ‌تر شدیم، سؤال‌های‌مان هم با ما قد کشید و دیگر جواب‌شان در سفرهایی که با اتوبوس جادویی می‌رفتیم، پیدا نمی‌شد و منابع محکم‌تر و جامع‌تری نیاز داریم و چه منبعی بهتر از کتاب که به وقت کودکی همبازی ماست، در وقت پیری عصای اندیشه و حالا که جوان و نوجوان هستیم نقش یک وزیر کاردان را اجرا می‌کند. از آن وزیر‌ها که حواس‌شان به همه چیز هست و از درون و بیرون عمارت خبر دارند. کتاب‌های خوبی که نویسندگان برای نوشتن‌شان زحمات زیادی کشیده‌اند یا کتاب‌های دینی که دفترچه راهنمای خلقت انسان هستند. از زبور و تورات گرفته تا قرآن که کامل‌ترین و مطمئن‌ترین آنهاست.

کارآگاه رو صدا کن!
واما می‌رسیم به آن نعمت خدادادی که باعث شد ازحیوان راست قامت وجانور دوپا بشویم اشرف مخلوقات.حضرت عقل که امیدوارم در طول زندگی در حقش کم‌لطفی نکرده باشیم و لحظه مرگ آکبند تحویلش ندهیم.بعد از آن همه روده‌درازی و ارائه راهکارهای متنوع باید اعتراف کرد هیچ وزیر، راهنما،مشاور و داوری مثل عقل نیست. کمک گرفتن از کتاب‌ها و آدم‌های حرفه‌ای کارمان را راه می‌اندازد اما اگر در بین نظرات آدم‌ها و کتاب‌ها مردد شدیم، چه کنیم؟ بهترین راه این است که عقل‌مان را صدا بزنیم و مسأله را از تمام جوانب بسنجیم. در نقاط مختلف بایستیم و از زاویه دید‌های مختلف به سؤال‌مان و جوابش نگاه کنیم و آن کت قهوه‌ای کارآگاه گجتی را تن‌مان کنیم و به کالبد شکافی بپردازیم.

کوچه‌های بد آب و هوا
دقیقا همان زمانی که در پیچ و خم‌های فلسفی عالم‌گیر می‌کنیم و پابرهنه وسط مناظرات سقراط با سوفیست‌ها می‌دویم و نظریات فلسفی نامعتبر خودمان را ارائه می‌دهیم وهمان وقت که کلاس می‌رود روی هوامعلم فلسفه‌مان با ته ماژیک روی میزمی‌زند و می‌گوید: عزیزان خواهشا نروید در کوچه‌های بد آب و هوا که گیر می‌افتیم. البته راست هم می‌گوید. بعضی سؤالات نه‌تنها اساسی نیست، بلکه اساسا انحرافی، گنگ و عجیب‌و‌غریب است و هرقدر به آنها فکر کنید بیشترذهن‌تان درگیر می‌شود وجزسردرد برای‌تان عایدی ندارد. مثلا این‌که چرا بار کج به منزل نمی‌رسد اما دیوار کج تا ثریا می‌رود؟ یا این‌که آیا خدا با آن قدرت بی‌انتهایش می‌تواند سنگی خلق کند که خودش نتواند آن را تکان بدهد؟خواهش می‌کنم جوگیرنشوید وبه این سؤال‌های عجیب‌و‌غریب فکر نکنیدکه به قول دوستم ممکن است هرلحظه یک صدایی در گوش‌تان بپیچد و بگوید: مسافران محترم درحال خروج از ماتریکس هستیم.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها