شاید همین نگاه است که نمیگذارند بچههای ایران در رقابتی بزرگ مثل المپیک مدال بگیرند. شاید همین نگاه است که حتی اگر روی لباس آرون ژیلاگی هم خط بیاندازی؛چراغها روشن شوند و همه به خاطر امتیازی که به حق بوده برایت در سالن کف بزنند، داور نظر دیگری داشته باشد. به قول خودمان زورشان میآید دیگر!
صحبت از علی پاکدامن است،کاپیتان تیمملی شمشیربازی ایران که همراه با هم تیمی هایش شاهکار بزرگی را در المپیک رقم زدند،آنها آمریکایی را بردند که بردنش آرزوی خیلی هاست؛ آنها سر تیمی مثل مجارستان را خم کردند که همه دیدند چطور از ناداوری خوشحال بودند! سوال اینجاست که اصلا این پیروزی به آنها چسبید؟خودشان میدانند که برنده چه کسی بود؟!
علی، مهمان ما در جام جم بود. بی آرایش و بدون رتوش، خود خود خودش.دلش پر بود از ناملایمتیها.حرفهای زیادی زد که خیلی از آنها مثل یک راز پیش ما میماند اما گفت: «یک روز هر که در سینه دارم را بیرون می ریزم و یک روز میگویم که خودی ها چطور شمشیر را در قلب ایران فرو کردند و صدای کسی هم در نیامد!»
بابت اتفاقات المپیک خیلی ناراحت شدیم. همان جایی که توی سر خودت می زدی و ناراحت بودی بابت آنچه اتفاق افتاد. خیلی ها در ایران مسابقه را دیدند و مثل خودت ناراحت شدند. از اتفاقات پاریس شروع کنیم.
شما بهتر از من می دانید. پروسه المپیک مثل جام جهانی و مسابقات گرند پریکس و یا قهرمانی جهان و آسیا نیست. المپیک از این جهت حساس است که محدود به هر چهار سال می شود. همه کشورها برای المپیک سرمایه گذاری می کنند و نسل های ورزشی خود را تغییر می دهند. کار می کنند و یا اینکه با حفظ نسل قبلی همه چیز را قوی تر می کنند تا ورزشکاران شان را به فاکتورهای مدال گرفتن برسانند. در المپیک 2020 توکیو داور مدال را از ما گرفت. ما باید بازی را می بردیم و به فینال می رفتیم. کار تمام بود ولی این اجازه را آنجا به ما ندادند. اتفاق خوبی که آنجا افتاد داوران مصری و اوکراینی بعد از مسابقات المپیک توکیو محروم شدند. آن موقع ما کرسی جهانی داشتیم و پیمان فخری هم بسیار نفوذ داشت. پیمان با نفوذ خود توانست این دو داور را محروم کند. دل ما یک ذره خنک شد. ولی اینجا (المپیک پاریس) داوری که سر ما را برید آخرسر هم آمد به ما گفت می توانید بروید از من شکایت کنید. او حتی گفت زیاد هم اعتراض کنید به شما کارت مشکی می دهم که هم خودت و هم تیمت دیسکالیفه بشوید. همین داور بلغاری قضاوت فینال را هم انجام داد. باید دوباره به المپیک توکیو برگردم. یک سری اتفاقات و تغییر و تحولات دست ما نیست. تغییر و تحولاتی در فدراسیون رخ داد و این باعث شد ما از مسیر اصلی خارج شویم. ما با امین قربانی کار می کردیم. در کشورهای اسلامی طلا و نقره گرفتیم. هم طلای آسیا گرفتیم و هم مدال تیمی در رقابت های جهانی گرفتیم. حفظ رنکینگ از همه چیز سخت تر است اما آن را هم حفظ کردیم.
چرا امین قربانی از مربیگری تیم ملی استعفا کرد؟
من یک خواسته ای داشتم و این را در برنامه «کادر فنی» هم گفتم. من نگفتم که می خواهم تنها به المپیک بروم یا مربی ام را عوض کنم. اما از حرف من سوء استفاده کردند. در واقع از حرف من برداشت خودشان را کردند. می خواستند حرف خودشان را بزنند و من را روبروی آقای قربانی قرار بدهند. من خودم چندین بار هم به آقای قربانی گفتم که این جوری نیست. به هر حال حرف بردند و آوردند. آدم اگر بزرگی بلد باشد می تواند آن حرف را جمع کند و همه را کنار هم متحد نگه دارد. ولی اگر منافع در این باشد که دعوا بیندازد و بماند و بخواهد با اختلاف انداختن بماند بالاخره دستش برای همه رو می شود. متاسفانه من و آقای قربانی را بنا به دلایل شخصی روبروی هم قرار دادند. در نهایت قربانی استعفا داد. می توانستند استعفای علی قربانی را قبول نکنند چون ما هفت الی هشت ماه تا المپیک زمان داشتیم و با این اتفاق در این فاصله باقی مانده تا المپیک ما بدون مربی شدیم. من همیشه انفرادی تمرین می کردم و حواسم به خودم بود. با این شرایط مدال گرفتم. در خلال مسابقات من مدام می گفتم ما مربی نداریم. من به مسابقات گرجستان رفتم و آنجا گفتم الان باید مربی حضور داشته باشد تا من را گرم کند. همه شمشیربازانی که آنجا حضور داشتند مربی در کنارشان بود. مربی آنها را گرم و کوچینگ می کرد. وقتی اینها را می گفتم در جواب می گفتند که صبر کن و فقط با کلمات بازی می کردند.
مگر کریستین بائوی فرانسوی در آن مقطع مربی تیم ملی نبود؟
کریستین بائو که دروغ محض بود. او همان زمان با گرجستان قرارداد داشت. اما به من تاکید می کردند که تو هیچی نگو. در همان گرجستان دو تا از شاگردان کریستین بائو حضور داشتند. یکی از آنها ساندرو بازادزه گرجستانی بود و رتبه یک رنکینگ گرجستان را در اختیار داشت. بازادزه را که بردم کریستین علیه من دو تا کارت قرمز گرفت. ما سر مسائل داوری با هم جر و بحث کردیم که واقعا عادی است. در ادامه شمشیرباز گرجستانی را بردم و مدال گرفتم. اما سر مسابقات تیمی دیدم که کریستین احترام من را ندارد. مدام به من بی احترامی می کرد. من دیگر با کریستین حرف نمی زدم. حتی یک اردو هم رفتیم و آنجا هم به مشکل خوردیم. وقتی آن بی احترامی ها را دیدم دیگر با او حرف نمی زدم. در فرانسه یکی از شاگردان کریس نزد من آمد. او به من گفت کریس گفت به علی بگو می دانم از دست من ناراحت هستی ولی فدراسیون به من گفته بودند با تو بد رفتاری کنم! اینها مسائلی دردناک برای من بود. می دانستم، معلوم بود. من قبلا با کریستین ارتباط خوبی داشتم اما برخی ها این رابطه را هم خراب کردند. حرف می زدند که برویم مدال بگیریم اما همان زمان هم متوجه می شدید که این حرف عمل هم می خواهد. این حرف چراغ سبز می خواهد. بقیه بچه ها با آنها همراه بودند و چیزی نمی گفتند، فقط یک علی پاکدامن بود که حرف می زد و مربی میخواست. یک دست هم که صدا ندارد.
این موارد را به کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش انتقال دادی؟
بله! رفتم پیش آقای خسروی وفا و گفتم من الان رنکینگ سه المپیک را در اختیار دارم، چهار ماه هم تا المپیک زمان باقی مانده است و من از شش ماه قبل مربی ندارم که روی هم می شود 10 ماه بدون مربی تمرین کردن. حتی پیشنهاد دادم که پیمان فخری برگردد. نزد وزیر رفتم و به آقای هاشمی هم گفتم. تاکید کردم که تکلیف من است اینها را به شما بگویم، چون اگر به المپیک بروم و بعد از المپیک این حرف ها را مطرح کنم شما به من می گویید باید این حرف ها را قبل از المپیک می زدی. به هرحال پیمان فخری برگشت و وقتی هم آمد یک اردوی فرسایشی 38 روزه با کریستین بائو داشتیم که از لحاظ بدنی و روحی و روانی واقعا سخت بود. بائو به من میگفت درست است که تو ریزالت داری و در نتیجه گیری موفق هستی اما لِوِل (سطح) نداری. از همان کمپ کریستین رفتیم کره جنوبی و شمشیرباز ترکیه ای که سهمیه المپیک گرفته بود را بردم. ولی انگار برخی همه چیز را می خواستند به هم بریزند. در واقع از داخل به بائو چراغ سبزی نشان داده بودند، تا روی اعصاب من راه برود.
هدفشان چه بود؟
خب می زنند دیگر.
این اسمش خیانت به ایران نیست؟
من هم همین را می گویم. صحبت من راجع به منافع ایران است. من اصلا می گویم علی پاکدامن را ولش کنید، شما از من خوشتان نمی آید و شاید من هم از شما خوشم نیاید. ولی شما اگر مدیر لایقی هستید و به این فکر نمی کنید که ته ماجرا چه کسی سود می برد و چه کسی نمی برد پس برای چه منافع ملی را می فروشید؟ همان زمان باید آقای قربانی را نگه می داشتند. قربانی می خواست ظرفیت سازی و آلترناتیو تعیین کند یا اینکه کاری کند به جای چهار نماینده با شش نماینده به المپیک برویم. می خواست تیم ب درست کند اما دوستان احساس خطر کردند و این اجازه را ندادند. به هر حال اگر دست من بود به زور قربانی را نگه می داشتم چون تیم نتیجه می گرفت و به حاشیه نمی رفت. من هم پشتش می ایستادم. بعد از آن هم خیلی زود دنبال پیمان فخری می رفتم و او را برمی گرداندم تا آخرش به اینجا نرسیم. اگر هم مدال نگرفتیم مثل دوران آقای باقرزاده می شد. آن زمان هم مدال نگرفتیم اما انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود چون کسی از داخل فشار نمی آورد. ولی ما اینجا هم از داخل خوردیم، روی پیست هم مشخص بود که به ما مدال نمی دهند. این رشته اروپایی است، غربی است، برای آنهاست و اصلا ما را قبول ندارند. به ما می گویند شما اینجا چکار می کنید، این رشته مال ماست. شما بروید در رشته های خودتان مدال بگیرید، مثل کشتی، مثل وزنه برداری و مثل تکواندو. شمشیربازی یک رشته اروپایی است و برای آنها اهمیت زیادی دارد، به خصوص برای کشوری مثل مجارستان.
ما در آن بازی نیمه نهایی مقابل مجارستان بیشتر به خودمان باختیم یا به داور؟
از چه جهت می پرسید؟
به نظر میرسید تیم خودمان هم یک دست نبود. وگرنه می شد کار را قبل از امتیازات پایانی و اعمال نفوذ داوری تمام کرد.
بله. برتری زیادی داشتیم اما در نهایت عقب افتادیم. به هرحال ورزشکار باید هدایت بشود. باید مربی داشته باشد و در فضای حرفه ای آماده شود. ورزشکار تقصیری ندارد. من نمی خواهم چیزی را گردن ورزشکار بیندازم و بگویم تقصیر او بود. ورزشکار باید هدایت شود. پیمان فخری باید زودتر می آمد، قربانی هم نباید می رفت. فکر و ذکر من به عنوان یک ورزشکار کسب مدال بود. دو بار المپیک رفته ام و این رقابت ها جذابیتی برایم ندارد. اصل جذابیت این است که مدال بگیرم. دوست داشتم اگر خودم هم نتوانستم رضا علیپور در سنگنوردی و یا مهدی الفتی در ژیمناستیک مدال می گرفتند. این مدال ها مثل موشک های نقطه زن عمل می کند. اگر در رشته هایی مثل شمشیربازی، صخره نوردی و یا ژیمناستیک مدال المپیک به دست بیاید ما می توانستیم رشد ورزشی خودمان را به رخ دنیا می کشیدیم. ما در ایران در رشته هایی در حال پیشرفت هستیم که قدرت این رشته ها دست دیگر کشورها بوده است. خیلی مهم بود که به غیر از رشته هایی که همیشه مدال هستند مدال بگیریم. حرف من این است که یک مدیر بزرگ باید بزرگی کردن بلد باشد. تیم ملی یک میراث بود که به ما رسید. ما با این میراث می توانستیم به مدال المپیک برسیم. حرف من الان سر منافع ملی است که ما آن را به منافع شخصی فروختیم. ما می توانستیم خیلی بهتر از اینها باشیم. در المپیک قبلی حاشیه نداشتیم. حرف و حدیثی هم نبود. هم در انفرادی پیروز بودیم و هم در تیمی. اما با بدشانسی مدال نگرفتیم. اما اینبار هیچ چیز جفت درنیامد.
از تصاویر تلویزیونی این طور استنباط می شد که حواشی اطراف پیست در المپیک پاریس زیاد بود. این موضوع را تائید می کنید؟
ببینید آقای دبیر و ساعی قهرمان جهان و المپیک هستند و جز پرافتخارترین ورزشکاران به شمار می روند. با مدال هایی که گرفتند عملکرد خودشان را در مدیریت هم نشان دادند. هم لایق قهرمانی بودند و هم لایق مدیریت. آیا این ها در زمان برگزاری مسابقات کشتی و تکواندو کنار زمین بودند؟ شما هیچ موقع هادی ساعی را بغل دست مجید افلاکی دیدید برای کوچ کردن؟
فیلمی از همین مسابقه دیدیم که رئیس فدراسیون پشت پیمان فخری بود و کوچینگ می کرد. مثلا میگفت فتوحی بیاید. رئیس فدراسیون رفته بود آنجا به پیمان مشاوره بدهد یا کوچینگ کند؟
مثالش را زدم. دبیر (رئیس فدراسیون کشتی) پنج فینال جهانی و المپیک رفت. هادی ساعی هم همینطور. دبیر و ساعی هم توانایی هایش را دارند. قهرمان المپیک و جهان هستند. اما هر دو منافع کشتی و تکواندو را می دیدند. حرف من این است که باید بزرگ ببینید. من را تنها گذاشتند و گفتند این علی است که حرف مربی را می زند، بگذار کار خودمان را بکنیم. من جاده صاف کن آنها شده بودم. در اوج دشمنی با من جاده صاف کن برای آنها شده بودم. من مدال می گرفتم، نتیجه می گرفتم و هر ماه رنکینگ من بالاتر می آمد. آنها هم در رو از من تعریف و تمجید می کردند اما آخر زیر پای من را خالی کردند.
فازغ از بحث تیمی به نظر می رسد در بخش انفرادی هم با بدشانسی هایی گریبانگیر بودی؟
بله! بزرگترین بدشانسی این بود که لاین من در انفرادی عوض شد. فقط دو تا ورزشکار با تغییر لاین مواجه شدند که یکی از آنها من بودم. لاین من اگر عوض نمی شد و سر جای خودم می نشستم اتفاقات دیگری می افتاد،چون بازیکن دیگری که جای من نشست به فینال رفت.
منظورت از لاین همان قرعه است؟
بله. من جایگاهم 13 بود و 14 شدم. اگر در همان 13 بودم در لاین زرد باقی میماندم اما با قرارگیری در لاین 14 مسیرم عوض شد که آن هم دلیل داشت. عباس فاریابی اکنون نزدیک به 20 سال است که در فدراسیون جهانی حضور دارد. حالا چرا لایسنس او تایید نشد تا جایگاه خود را حفظ کند نمی دانیم! چوب این موضوع را من بدبخت خوردم. اگر او آنجا حضور داشت می توانست جلوی این تغییر لاین را بگیرد. اینها با منافع ملی مغایرت داشت. این دلیل نمی شود چون عباس فاریابی به تو چاکرم و مخلصم نمی گوید لایسنس او را تایید نکنی. این یکی از موضوعاتی بود که من را ناراحت کرد. ولی هر کسی که من را می دید می دانست صد که نه 200 خودم را گذاشتم. واقعیت این است که شمشیربازی می توانست ایران را در المپیک صاحب مدال کند.
یک مقایسه ای داشته باشیم بین شبی که در المپیک توکیو نیمه نهایی را از دست دادی و شبی که آن اتفاق در پاریس برایت افتاد. چقدر تفاوت داشت شرایطی که تجربه کردی؟
در پاریس خیلی بدتر بود. چون وقیحانه حق ما را خوردند. داور حق ما را خورد و گفت هیچ کاری نمی توانید انجام بدهید. ما باید 45 بر 43 بازی را می بردیم. همه می دانند نقش یک مدیر خوب با مدیری که خوب نیست چقدر تفاوت دارد. در پاریس همه چیز اذیت مان کرد. من در توکیو رفته بودم خودم را نشان بدهم. می خواستم همه بگویند علی پاکدامن در 2016 نتوانست خود را نشان بدهد اما در 2020 جوری بازی کرد که نشان بدهد در همان 2016 هم می توانست کارهای بزرگی کند. ولی در پاریس نیامده بودم خودم را نشان بدهم. آمده بودم مدال بگیرم، امام برخی این را نمی خواستند.
دلیلش چیست؟ چرا دوست ندارند تو نتیجه بگیری؟
احساس من این است که من دیگر استخوان در گلو هستم. رک بگویم، مشکل آنها نتیجه گرفتن من است. اگر نتیجه نگیرم با من مشکلی ندارند. شاید آنها احساس خطر می کنند که جایگاه کسی را بگیرم. شما کارشکنی ها را می بینی و دست آخر هم به مدال المپیک نمی رسی.
به المپیک 2028 می رسی؟ فکر می کنی بتوانی این حسرت را پایان بدهی؟
از پاریس که بیرون آمدم با خودم عهد کردم در المپیک لس آنجلس به هر زور و ضربی که شده مدال بگیرم. ورزشکاری از ایتالیا که در این المپیک مدال برنز انفرادی گرفت 39 ساله است. اگر آمادگی بدنی خوب باشد و از طرف فدراسیون حمایت شوی میتوانی به این مدال برسی.
39سال دقیقا سن خودت در المپیک بعدی است.
38 ساله می شوم.
به نکته خوبی اشاره کردی. فدراسیون شمشیربازی ایتالیا وزرشکارش را حمایت کرد تا مدال بگیرد. نگران این داستان ها نیستی که حمایت نشوی؟
نمی دانم. خودشان باید بخواهند. من که ادامه می دهم. مشکلی هم ندارم و کارهایم را هم انجام می دهم. ولی باید بنشینیم و با هم به یک ساز و کاری برسیم. من حرف هایم را میزنم. مشکلی ندارم. چه بخواهند و چه نخواهند من ادامه می دهم. کار خودم را انجام می دهم. یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت.
درباره همه چیز صحبت کردیم به جز باخت به حریف کره ای. علی پاکدامن هیچ جوره آن بازی را ببر نبود؟
من او را در مجارستان برده بودم. اما در پاریس و در آن روز نه فقط من که هیچکس نمیتوانست او را ببرد. او به فینال هم رفت و مدال طلا گرفت. او خیلی قوی بود.
مسابقات بعدی چیست؟
دو ماه دیگر مسابقات الجزایر است که مشخص نیست میروم یا نه. ولی اول از همه باید تکلیف مربی ام معلوم شود. من می خواهم با آقای قربانی کار کنم. او امتحان خودش را پس داده است. نظر من این است که به غیر او با کسی دیگر نمی توانم کار کنم. چون می دانم او امتحانش را پس داده است. تنها کسی که می خواهد صد در صد من موفق شوم آقای قربانی است.
در آخر از سفری که به کربلا داشتی برای مان بگو. از حال و هوای آن جا
توفیقی بود که برویم زیارت کنیم. جا دارد از آقای احدی، اوجاقی و عوامل شهرداری و وزارت ورزش تشکر کنم. این سفر را برای ما ترتیب دادند و کمک کردند دوستان قهرمان را از نزدیک ببینیم. هم زیارت کردیم و هم لبیک گفتیم.
از لحاظ دلی اتفاقات تلخ المپیک را شست و پاک کرد.
تا حدودی کمک کرد. ولی آن بازخوردی که آدم از مردم می گیرد بیشتر کمک می کند. یک حس و حال دیگری دارد. کاش خلوت تر بود که بیشتر بمانیم و بیشتر زیارت کنیم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد