به گزارش خبرنگار جامجم، حوالی ظهر روز جمعه با انتقال مرد جوانی به بیمارستانی در شهرستان ورامین و مرگ او براثر جراحت روی سینهاش، تحقیقات پلیس آغاز شد. بررسیهای اولیه نشان میداد جراحت با ضربه چاقو ایجاد شده و خونریزی شدید عامل مرگ او بوده است. همراهان مقتول خیلی زود نام قاتل را اعلام کردند؛ هاشم، داماد میانسال خانواده برادرزنش را کشته بود. هاشم خیلی زود بازداشت شد و مقابل افسر تحقیق به درگیری مرگبار با سه برادرزنش و قتل یکی از آنها اعتراف کرد. او مدعی بود در دفاع از خودش ضربه زده اما شواهد صحنه و تحقیقات پلیسی ــ قضایی این موضوع را تایید نکرد تا در دادسرا به اتهام قتل عمد برای او کیفرخواست صادر و پرونده به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شود.
در جلسه رسیدگی به این پرونده یکسوی دادگاه مادر، دو برادر و خواهر مقتول بهعنوان اولیای دم همراه وکیلشان حضور داشتند و سمت دیگر در ردیف نخست هاشم با لباس راهراه آبی ــ سرمه ای زندان کنار وکیلش نشسته بود. دختر، پسر و برادر او هم پشتسرش بهعنوان مطلع نشسته بودند.
رئیس دادگاه با تذکرات لازم قضایی به دو طرف پرونده که در ابتدای همه جلسات محاکمه مرسوم است، رسمی بودن دادگاه را اعلام کرد و از اولیای دم خواست درخواست خود را اعلام کنند. مادر مقتول درحالیکه سعی میکرد نگاهش را از دامادش بدزدد تا عصبانیتش را کنترل کند، گفت: آقای قاضی، من فقط قصاص میخواهم. دامادم قتل کرده، پسرم را کشته و حالا باید قصاص شود.
دو برادر مقتول هم قصاص خواستند و یکی از آنها اظهار داشت: پس از قتل برادرم، پدرمان نتوانست این غم را تحمل کند و چند روز بعد فوت کرد. بههمینخاطر خواهر و برادرها در جایگاه اولیای دم ایستادیم.
بعد هم نوبت به خواهر مقتول رسید که همسر قاتل بود و حالا باید بین خون برادر و جان شوهر یکی را انتخاب میکرد. قاضی دوبار از او خواست درخواستش را مطرح کند. انگار دهانش قفل شده بود و توان ادای کلمات را نداشت. وقتی قاضی دوباره پرسید، نیمنگاهی به برادران و فرزندانش انداخت و با صدایی که انگار از ته چاه بیرون میآمد، گفت: چیزی نمیخواهم؛ نه قصاص و نه دیه.
حالا نگاهها به سمت دیگر دادگاه بود که متهم به قتل و مطلعین نشسته بودند. رئیس دادگاه خطاب به مطلعین اعلام کرد به خاطر اینکه از بستگان هر دو طرف هستید، بهعنوان مطلع از شما تحقیق میشود. پسر خانواده در تشریح ماجرا گفت: شب قبل من و احسان ــ مقتول ــ در خانه مادربزرگم بودیم. یکی دیگر از داییهایم زنگ زد که پدرت در حال کتکزدن مادرت است. دو نفر از داییهایم میخواستند به خانه ما بروند که گفتم دنبال من هم بیایید. از احسان هم خواستم در خانه بماند. در مسیر چوب و لوله برداشتند. به ۱۱۰ زنگ زدم و درخواست کمک کردم که چند دقیقه بعد مامور زنگ زد و گفت نمیرسیم و باید اول جای دیگری برویم. خیلی التماس کردم، اما گفتند آن ماموریت زودتر ثبت شده است. وقتی به مقابل خانهمان رسیدیم، یکی از آنها با چوب شیشه در را شکست و در را باز کرد. من با تاخیر وارد خانه شدم و دیدم پدرم روی زمین افتاده و داییهایم فحش میدادند. دعوا تمام شده بود که دایی احسان آمد و با چوب به گوش پدرم زد. عمویم سعی کرد او را آرام کند که این بار به بینی پدرم زد. یکدفعه دیدم احسان غرق در خون روی زمین افتاد. یک چاقو هم دست پدرم بود.
برادر متهم به قتل دومین مطلع بود که گفت: بچه برادرم زنگ زد و گریه میکرد. به خانه برادرم رفتم و در حال صحبت با او بودم که برادران همسرش آمدند و درگیری شروع شد. به آنها گفتم اگر ناقص شود، خودتان فردا باید از او مراقبت کنید. یکدفعه احسان آمد و برادرم را زد و هاشم هم با چاقو او را زد.
دختر متهم هم بهعنوان آخرین مطلع همین روایت را تایید کرد و گفت: اشتباه کردم آن روز به پدرم سلام نکردم و این اتفاقات رقم خورد.
در پایان نوبت به دفاع هاشم رسید که در دفاع از خود گفت: اتهامم را قبول میکنم اما آنها به خانهام آمدند و مرا زدند. وقتی چوب به صورتم خورد رفتم و چاقو برداشتم. من فکر کردم به دستش ضربه زدم، بهطوریکه به پسرم گفتم سوئیچ را بردار و داییات را به بیمارستان برسان.
رئیس دادگاه از هاشم خواست ماجرا را کامل توضیح دهد که او ادامه داد: صبح جمعه بیدار شدم و در حال صحبت با همسرم بودم که چرا وقتی مرا به عروسی دعوت نکردند، تو رفتی؟ در این هنگام دخترم آمد و به من سلام نکرد. از این رفتارش عصبانی شدم و میخواستم او را بزنم که پشت مادرش رفت و ضربه به همسرم خورد. بعدش به طبقه بالا رفتم و سیگار میکشیدم که برادرم آمد و نصیحتم کرد. ناگهان صدای شکستن شیشه آمد و برادرزنهایم آمدند. در آخر هم احسان آمد که با چوب به صورتم زد. کشوی کابینت باز بود و چشمم به چاقو خورد. خواستم او را بترسانم و چاقو را برداشتم که به او خورد.
رئیس دادگاه سپس پرسید: مقتول در لحظه چاقوزدن به سمت شما حمله میکرد؟ که هاشم در پاسخ گفت: وقتی به صورتم زد، انگار نارنجکی روی آن منفجر شد.
رئیس دادگاه در پرسش بعد درباره تلاش متهم برای جلب رضایت اولیایدم پرسید که هاشم مدعی شد بهخاطر خجالت از مادرزنش، نتوانسته برای رضایت با او تماس بگیرد.
پس از آخرین دفاع متهم و وکیلمدافعش، قضات دادگاه برای صدور حکم وارد شور شدند.