حالا اگر برمبنای این دو عقل ــ که البته در واقع دو وجه از یک حقیقت عقلی هستند ــ بخواهیم مسأله فیمابین ایران و قلدرهایی مثل آمریکا و برخی کشورهای اروپایی را بررسی کنیم، ماجرا از این قرار است: آمریکاییها میگویند که نگران ساخت بمب هستهای توسط ایران هستند و ظاهرا نمیخواهند که ایران را از حقوقش محروم کنند. آمریکاییها حتی در همین نامه ادعایی ترامپ میگویند که ایران نباید بمب بسازد و در عوض هم میتوان راجع به تحریمها اقداماتی انجام داد. ظاهرا منطق قابلتوجهی است امامسأله این است که اگر آمریکاییها واقعا بهدنبال توافقی برای رفع همین مرض ادعایی خودهستند، توافقنامهای از ۱۰سال پیش تاکنون روی میز است و این آمریکاییها هستند که از آن خارج شدهاند و به آن عمل نمیکنند. توافق برجام دقیقا محصول همین ادعای آمریکاییها بود؛ توافقنامهای که با اعطای امتیازات سنگین از ناحیه ایران انجام شد و طی آن، کشورمان خود را از برخی حقوق هستهای هم محروم کرد.توافقنامه به نوعی بودکه دولت وقت آمریکا دردفاع ازآن به مردم وسیاستمداران آمریکاییها میگفت که براساس آن ایران حتی اگر به «فکر» بمب هم بیفتد، حداقل یکسال زمان نیاز خواهد داشت و در این یک سال میتوانیم با ایران هر کار که خواستیم بکنیم! نظارتهایی هم که دربرجام برای ممانعت از انحراف ادعایی برنامه هستهای ایران پیشبینی شده، در تاریخ بیسابقه است! حال اگر آمریکا واقعا همین نگرانی را دارد، چرا به جای نامهبازی و ادابازی به همین توافق برنمیگردد؟! پس ماجرا چیز دیگری است. اما غیر از این استدلال عقل نظری، تجربه، بهعنوان یک رکن عقل عملی هم به ما میگوید که به حرف و مدعای آمریکا ــ بهویژه در دوره حاضر ــ نباید اعتماد کرد. ماجرای تحقیر تاریخی زلنسکی، یکی از روشنترین نشانهها برای اثبات این گزاره بود که آمریکاییها به چیزی غیرازخرد کردن دیگران فکر نمیکنند. اوکراین که دوست آمریکاییها و اروپاییها بود با چنین سرنوشت رقتباری مواجه شد، حال تکلیف دیگران روشن است و البته این موزه عبرت، از گذشته سلولهای متنوعی داشته؛ از قذافی گرفته تا عرفات و حتی همین جاستین ترودوی بینوا و...! بنابراین هم عقل نظری و هم عقل عملی میگویدکه به این اظهارات آمریکاییها نباید خوشبین بوداماترامپی که دنبال مذاکرهواقعی وتوافق نیست،چرا نامهنگاری میکند وصحبت ازبرخورد یا مذاکره میکند؟ ماجرا این است که این بازی،برای فعال کردن رمانتیستها و تولید شکاف در ایران است؛ آمریکا برای پیشبرد پروژه تسلیم، غیر از ارادهای که خود دارد، به مریدانی در داخل نیازمند است. رمانتیستها و سادهلوحانی که برای کلمه مذاکره، فارغ از اینکه محتوای آن مذاکره واقعی است یا درخواست تسلیم، غش و ضعف بروند و به جای آنکه فشار را به دشمن بیرونی بیاورند، به داخل منتقل کنند. با چنین سناریویی، آمریکا پیش خود میگوید که شکستن وفاق و وحدت در داخل ایران و ساختن سکویی از این شکافها برای پیشبردن پروژه تسلیم علیه ایران، بهترین گزینه است. لذا مقصد نامهها، در واقع نه بیت رهبری، بلکه شبکه رسانهای و سادهساز در داخل است تا جادهصافکنی برای تسلیم باشند و نه مذاکره.