فقط وقتی باور میکنیم که میدانیم «عیاری» در سالهای متاخر چنان وارد حاشیههای غیر سینمایی و پیروی از کنشگریهای شبه سیاسی (جو زده) شده است که فراموش کرده سینما قبل ازهرفعل و شعار و دادوبیدادی،باید ازقواعد ساخت فیلم برخوردار باشد. عیاری در مقطع ساخت کاناپه بیش از هر چیز اسیر رویکردهای غیرسینمایی شد به طوری که با کلاهگیس برسر بازیگرانش روی صندلی کارگردانی نشست، بنابراین مشکل از همین جا شروع شد. او بهجای کار روی فیلمنامهای چفت و بستدار وواجد قصهای کامل وبا کشمکشهای دراماتیک،همه هم و غم خود را معطوف به لحاظ کردن حاشیههای غیرسینمایی کرد. توجه نداشت که «خانه از پای بست ویران است....» طبیعی بود که در فضای ذهنی جدید او، هنر و فیلم خوب، جایش را به اداهای شبه روشنفکرانه بدهد. سینما پدیدهای بیرحم است. دقت کنید آقای کارگردان ظاهرا میخواسته فیلمی در راستای استیفای حقوق قشری از زنان بسازد اما چون به جاده خاکی زده، اتفاقا اثرش دربست به توهین و تحقیر جامعه زنان ختم شده است. چون پرداخت شخصیتی پشت فیلم نبوده است، همه زنان فیلم بیشناسنامه، زرد و به شدت سطحی شدهاند. واقعا این اندازه از ابتذال و سقوط شاید فقط در ملودرامهای درجه سه هندی پیدا شود. تجربه گذشته نیز نشان میدهد هر فیلمسازی از دایره سینما خارج شده و به ورطه شعارسرایی و شعورزدایی افتاده است، نتیجهای جز از دست دادن سینما و مخاطب بهدست نیاورده است. پیشتر هم شاهد وضعیت فیلمسازان خوب دیگری بودهایم که در بهترین موقعیت سینمایی با ورود به کنشگری شبه سیاسی، دیگر نتوانستهاند فیلم خوب بسازند. عیاری حتی به خودش هم رحم نکرده است چون اگر اینطور بود باید از روی دست خودش عکسبرداری میکرد که دراین صورت متوجه میبود که چرا فیلمهای قبلیاش، بهرغم پیروی از حجاب متعارف ولی باورپذیرند، خصوصا فیلم «بودن و نبودن» که با محوریت کاراکتری از جامعه اقلیتهای مذهبی قصهسازی شده است (و در اغلب فصلهای فیلم دختر حضور دارد) اما چون پرداخت سینمایی خوبی دارد به شدت باورپذیر است. حالا با اثری مواجه هستیم که نه فیلم است تا باورش کنیم و نه سازندهاش را دیگر میشناسیم. آیا عیاری «آخرین محبوب سینمایی» خواهد بود که با تبری جستن از اصول دراماتیک و افتادن به محیط ناامن حاشیهها قربانی میشود، یا بازهم با افسوسهایی ازاین دست روبهرو خواهیم بود؟ بعدالتحریر یکی از اتفاقات حاشیهساز یک ماه پایان سال، پخش و توزیع غیر قانونی فیلم کاناپه ساخته کیانوش عیاری بود که با واکنش این کارگردان مبنی بر تقاضای عدم کپی و تماشای فیلم از سوی مردم روبهرو شد. نگارنده نیز چند روزی در شیش و بش این قضیه بودم، ولی با بررسی جزئیات همه جوانب امر، خصوصا پخش آن در یوتیوب، به این نتیجه رسیدم که نمیتوانسته بدون اشاره دستاندرکارانش (خصوصا تهیهکنندگان) کلید خورده باشد. علاوه بر اینها، وقتی به دلیل نبودن قانون کپیرایت همه ما (از جمله خود عیاری) از همین بازار و سازوکار دانلود فیلم، منتفع میشویم و مثلا آثار «نولان» ، «اسکورسیزی» و ... را میبینیم، بنابراین در کلیت داستان، برای دیدن فیلم کارگردان داخلی (به ویژه که توزیع عامدانه آن جدی است) نباید اسیر شعارهای پوپولیستی یا دچار چالش وجدان شویم. اما طبیعی است که دراین قضیه با حمایت از تهیهکنندگان فیلم، خواهان پیگیری مسئولان مربوطه هستیم تا شاید دیگر شاهد چنین سرمایهسوزیهایی نباشیم.