از اینروست که حیوانات چون از توانایی تعقل و اندیشیدن برخوردار نیستند، تمدنساز نمیشوند. «زبان» پدیدهای اجتماعی و تمدن، محصول فکر جمعی و اندیشه سُخته انسان است.اندیشه تمدنسازازرهگذر زبان به تفاهم ذهنی وسپس زبانی و کارکردی منجر میشود. یکی از مهمترین مؤلفههای تمدنهای بشری، «هویت اجتماعی» است که در ابعاد گستردهتر به «وحدت ملی» تعبیر میشود. آرمانها، آرزوها، باورها، فرهنگ مشترک و عدالت اجتماعی از ارکان اصلی وحدت ملی است، اما تحقق وحدت ملی بدون «زبان ملی» و مشترک و در «جغرافیای ملی» دشوار است. زبان، آرمانهای یک ملت را به هم پیوند میدهد و «آرمان ملی» میسازد. برای ملتی با پیشینه تمدن کهن مانند ایران، در کنار زبانهای محلی، «زبان ملی» همواره نقش محوری داشته است؛ این نقش بهویژه در موقعیت سرزمینی ایران که با تنوع زبانهای قومی و محلی روبهروست، اهمیت بیشتری دارد زیرا زبانهای قومی از یکسو سرچشمههای زایندهای برای غنای زبانی و درنتیجه تبادل اندیشهاند و ازدیگر سو گویشوران این زبانها میکوشند تا با زبان ملی به درک مشترک از منافع ملی برسند که این کوشش خود وحدتآفرین است. «وحدت ملی»حتما مؤلفههای دیگری نیز داردولی برای ایران که هزاران سال بازبان مشترک و ملی درجغرافیای ایرانزمین زیسته و آن را تجربه کردهاند، ممکن است متاخرتر باشد. «دین» در ایران همواره مؤلفهای ملی بوده و پیوند دین و تمدن، از دوره باستان تا ظهور «اندیشه ایرانی مسلمان»، واقعیتی تجربهشده و تکاملی است؛ «مذهب» نیز از دوره صفویه به یکی از مولفههای ملی ایران تبدیل شده و از آن زمان تاکنون نقش مهمی در وحدت ملی و استمرار ایران داشته است. در دورهای که «امویان» و «عباسیان» یا «غزنویان» و «سلجوقیان» بر ایران حکومت میکردند، هویت ملی ایرانیان در زبان زنده شکل گرفت و منشأ تحول و تمدن دوباره و «ایرانی و اسلامی» شد و همین زبان در دوره اسلامی با تولید محتوای ارزشمند و انبوه پیوند عمیقی با دین برقرار کرد. از دوره صفویه به این طرف پادشاهان صفوی هویت ملی ایران را بر سه عنصر «زمین» یا تمامیت ارضی ایران، «زبان» ملی، میانجی و فراگویشی و دین اسلام و «مذهب» تعریف و تقویت کردند. نقش«دین» در باورهای اعتقادی، معطوف به امتسازی است و ارتباط آن با ملیت کم است؛ شاهد سخن آنکه در اطراف ایران، همسایگانی مسلمان داریم که در دین و حتی مذهب با ما اشتراک دارند، اما در «هویت ملی»، «وحدت و انسجام ملی» و بهویژه «منافع ملی» با ما تعارض دارند و کم پیش آمده که با ما همراه باشند حتی به ضرورت منافعشان گاهی در صف دشمنان ما بودهاند؛ ولی ایرانیان اعم از شیعه و سنی و اقلیتهای قومی مانند ارامنه، کلیمیان و آشوریان هزاران سال است که به سبب «زبان مشترک»، پایبندی به «جغرافیای مشترک»، ایرانی بودن، خداباوری و خردورزی و از دوره اسلامی «مسلمان بودن» به ضرورت تحکیم پایههای وحدت ملی باور دارند. با تأکید دوباره بر دو رکن مهم هویت ملی یعنی«زبان» و«سرزمین» یادآوری این نکتهضروری است که اشتراکزبانی ماننداشتراک دردین نه«ملیت مشترک»میسازندونه حتی«قومیت مشترک». زبان در کنار دیگر مؤلفههای ملی، رکن مهمی از هویت ملی است؛ در جغرافیای سیاسی جهان امروز دهها کشور وجود دارند که زبان همه یا بخشهایی از آنها با هم مشترک است ولی در منافع ملی با هم تعارض دارند، همانگونه که بیش از ۲۰ کشور درجهان به زبان «اسپانیایی» سخن میگویند،که هیچکدام نه درملیت و نه درمنافع کشور«اسپانیا»نیستند،زیرا جغرافیای مشترک ندارند و فهم مشترکی از وحدت ملی و سرزمینی و منافع ملی نیز ندارند.