جدای از آن صدها نفر بهواسطه گفتوگو با آن عالم بزرگ دینی به دین مبین اسلام و مذهب تشیع گرویدند. به مناسبت اکران مستند «آقارضی» در ماههای پایانی سال گذشته و به بهانه مروری بر کتاب «در طریق معرفت» زندگی و خاطرات آیتالله سیدرضی شیرازی، حیات پر برکت این عالم شیعی را مرور کردهایم. در ابتدای این گزارش، متن گفتوگوی اختصاصی جامجم با حجتالاسلام سیدحسین آیتاللهزاده شیرازی، فرزند آیتالله سیدرضی شیرازی درج شده است.
فرزند آیتالله سیدرضی شیرازی در گفتوگو با «جامجم» از ویژگیهای پدرش میگوید
الگویی شایسته که راه را نشان داد
در گفتوگویی که در محل مسجد شفا در منطقه یوسفآباد تهران صورت گرفت، حجتالاسلام سیدحسین آیتاللهزاده شیرازی در مورد اوصاف خاندان شیرازی و پدر گرامی خود چنین گفت: مرحوم حضرت آیتالله آقارضی شیرازی، ریشه در یک خانواده اصیل روحانی داشت، یعنی سابقه لباس روحانیت در فامیل ما به زمان مرحوم میرزای شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) بازمیگردد. چیزی که تاریخی به قدمت حدود۱۶۰تا ۱۷۰سال را دربرمیگیرد. لذا خانواده ما علقه وعلاقه ویژهای به لباس روحانیت دارند. علاوهبر آن، تعهد خاصی یه این کسوت، لباس و لوازمی که این لباس متعلق به آن است، دارند و این ضرورت برای این خانواده مشخص و واضح است.به همین دلیل از همان ابتدا ایشان به ما گوشزد کرد؛ کارهایی انجام نشود که با حفظ حریم این لباس در تعارض باشد.خوشبختانه ما به عنوان یک الگو، زمان وحضور ایشان را درک وتلاش کردیم خودمان نیز تا جایی که قادر هستیم در همین مسیر و سمتی که ایشان رفت ونشان داد، حرکت و این حریم را حفظ کنیم. یکی ازکارهای بزرگی که روحانیت متکفل آن است،مسأله فرهنگ است.ممکناستکسی اینگونه برداشت کندکه روحانیت بهواسطه اینکه لباس پیامبر را پوشیدهاند و دروس مذهبی را خواندهاند، حتما باید در چارچوب مسائل دینی دیگران را هدایت یا تشویق کنند؛ البته واضح و مبرهن است که باید اینگونه باشد و اساسا روحانیت باید دین را ترویج کنند و به مردم برای حرکت در چارچوب مسائل دینی کمک کنند.
بروید خارج درس بخوانید، برگردید و خدمت کنید!
پدرخصوصیتی ویژه داشت که شایددربین روحانیونسنتیمرسوم باشد.به نظرباید ایشان راجزوحلقههای آخردرسلسله روحانیت سنتی شهر تهران به حساب بیاوریم. آن خصوصیت هم تشویق جوانان مسلمان برای فراگیری علم و دانش از هر کسی و در هر جایی بود. حرکت و مرامی در استمرار همان حدیث پیامبر مکرم اسلام(ص) که فرمودند: «اطلبوا لعلم و لو بالصین».
لذا یکی از کارهایی که ایشان به لحاظ فرهنگی انجام میداد، این بود که جوانان مسلمان را به نحوی خاص تشویق و راهنمایی میکرد و تلاش میکرد جوانانی که دور و بر ایشان بودند را در عقاید و اعتقادات مذهبی قوی کند. به همین جهت جلسات زیادی با این جوانان داشت و مباحثی را که در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی وجود داشت، بارها برای جوانان تدریس و با زبانی شیوا بیان میکرد. هدف هم این بود که آنها از نظر اصول عقاید قوی شوند، کما اینکه از دوران قبل از انقلاب جلسات بسیار منظمی در زمینه تفسیر و اصول عقاید در کتابخانه قدیم مسجد شفا برگزار میکرد.
اما در ادامه این اقدامات، برای جوانانی که با این فکر و تدبیر تربیت میشدند، برنامههایی داشت و معمول این بود که این جوانان را تشویق میکرد تا برای ادامه تحصیل و تکمیل تجربیات و اندوختههای خود به خارج از کشور بروند، تحصیلات عالی و آکادمیک روز را طی کنند و برای خدمت به مردم این کشور به موطن خود بازگردند. جالب است اشاره کنم که این اقدام یک کار جدی و مستمر بود که ثمرات زیادی هم درپی داشت. به گونهای که در آرشیوهایی که در اختیار داریم، نامههای زیادی از همین جوانان داریم که در حوزه تربیت و تدبیر ایشان بودهاند. به طور مثال در سالهای ۵۴ و ۵۵ پس از رفتن به دیگر کشورها از احوالات خود و کشوری که به آنجا رفتهاند، گزارشی نوشته و گاه هم با پدر درددل کردهاند، احیانا راهنمایی خواستهاند و حاجآقا هم ضمن خواندن این نامهها، برای هرکدام پاسخی مناسب فرستاده است. نکته مهم این است که چیزی حدود ۹۰ درصد این جوانان برگشتهاند و تا سالها در قد و قواره مدیران موثر کشور ظاهر شده و منشأ کار، خدمت و خدمتگزاری به کشور خود شدهاند.
آقا سیدرضی راه را نشان میداد و انتخاب با رهرو بود!
نکته مهمی که از پدرمان به یادگار مانده، این است که ایشان در عرصه تربیت مدیران باورمند دینی و متخصص، فعالیتهای گستردهای انجام داده است. به تعبیری دیگر اینگونه نبوده که جوانان را راهنمایی و تربیت کند و در آخر هم به آنها توصیه کند که حتما بروند و طلبه شوند. آقا سیدرضی درواقع نسبت به این مسأله فرهنگی که قرار نیست همه افراد درنهایت طلبه شوند و جامعه در سطوح مختلف و در زمینههای گوناگون نیازمند افراد یا مشاغل و توانمندیهای مختلف است، واقف بود و با وقوفی که بر موضوع داشت؛ آگاهانه، هوشمندانه و متعهدانه حرکت میکرد. یک نمونه عینی این نوع نگاه و تفکر، خود من هستم و گرچه طلبگی را انتخاب کردم اما ایشان درمجموع فقط دو یا سه بار من را به حرکت در این مسیر توصیه کرد و خیلی برایشان مهم بود که حتی فرزندشان که بر او ولایت داشت، آزادانه و آگاهانه برای سرنوشت و مسیر زندگیاش تصمیم بگیرد و راهش را انتخاب کند. یادم هست که آن روزها که میخواستم تحصیلات دانشگاهی را تمام کنم و به قول معروف کمی این دست و آن دست میکردم، به مادر گفته بود من دیگر چیزی به حسین نمیگویم. او خودش باید انتخاب کند و برای زندگیاش تصمیم بگیرد. حالا هم روال و رسم ما در زندگی خانوادگی اینگونه است و فرزندانمان خود مخیر هستند که راهشان را انتخاب کنند؛ البته که ما هم در کنارشان هستیم و از هیچ راهنمایی و حمایتی دریغ نمیکنیم اما براساس همان مشی و روش پدر، هیچ اصراری نداریم که بخواهند تحتتاثیر حرف و خواسته ما تصمیم بگیرند.لذا میتوان گفت یکی از جنبههای فرهنگی کار ایشان، تربیت نسلی با مختصات و مشخصاتی که به آن اشاره کردم، بود.
برای اینکه حتی یک فرد به اسلام مشرف شود، عجله داشت
کار دیگری که مایلم به آن اشاره کنم و به عنوان یک کار شاخص در تهران و شاید کل کشور از سوی ایشان انجام گرفت، ایجاد زمینه برای تشرف اقلیتهای دینی به دین مبین اسلام بود. درحقیقت یکی دیگر از وجوه برجسته شخصیت حضرت آیتالله شیرازی، تلاش و کوشش ایشان در مسیر هدایتگری و به تعبیر دیگر احیای نفوس است. طبق بیان خود استاد، یکی از آیات قرآن که از جوانی بیشترین تأثیر را در وجود ایشان گذاشته بود، آیه شریفه «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا» (مائده،۳۲) بود. طبق مدارک موجود، حضرت استاد تا پایان عمر مبارکشان، بیش از ۵۰۰ نفر را بهواسطه استدلالات علمی و عقلی مشرف به دین مبین اسلام و قبول مذهب حقه اثناعشری کرد و البته بعد از وفات ایشان و با استمراری که در این کار صورت گرفته، این عدد بالغ بر ۶۰۰ نفر شده و دفتری به نام «دفتر رهیافتگان» موجود است که در آن، دستخط و اسامی افرادی که بهواسطه استاد، تشرّف به دین اسلام داشتهاند، ثبت شده و به عنوان یادگاری سترگ از خدمات دینی آن استاد بزرگ در برابر چشمان آیندگان قرار دارد. ذکر خاطراتی در اینخصوص خالی از لطف نیست. خوب در خاطرم هست روزی فردی برای تشرف به اسلام با منزل ما تماس گرفته بود و زمانی که ما به آن فرد گفتیم برای انجام این کار فردا تشریف بیاورید، پدر اعتراض کرد که چرا گفتید فردا؟ باید میگفتید همین امروز مراجعه کنند، چهبسا که من فردا زنده نباشم یا برای فرد مشکلی و مسألهای پیش بیاید و چنین کار بزرگی به عهده تعویق قرار گیرد یا اساسا انجام نشود. درمورد دیگری خاطرم هست زمانی که تلفن منزل ما زنگ خورد، حاجآقا که معمولا منتظرچنین تماسهایی بود،چنان با شتاب به سوی تلفن رفت که نزدیک بود دراثرناهمواری کف منزل، تعادلشان بههم بخورد و برزمین بیفتد. یعنی اینقدر به چنین کاری که آن را «احیا الناس» میخواند،شایق بود و علاقه داشت. ویژگی مهم دیگر مرحوم پدری، ارتباط ایشان با مردم و بدنه جامعه بود، بهگونهای که هیچگاه از آموزش و حضور در مسجد و استفاده از منبر غافل نبود و در طول سال نیزیک ماه را بیشتر تعطیل نمیکرد و در هر شرایطی، در برنامههایی که در مسجد مقرر بود، شرکت میکرد.
امامت جماعت مسجد شفا، انتخابی برای ارتباط بیشتر با مردم
در همین ارتباط یکی از مهمترین فعالیتهای دینی و اجتماعی پدر، تصدی امامت جماعت مسجد شفا از سال۱۳۴۴ شمسی بود. مسجد شفا را شخصی به نام حاج عبدالرزاق خوانساری به دستور مرحوم آیتالله العظمی بروجردی ساخت و استاد به دستور مرحوم آیتالله العظمی سیداحمد خوانساری از آن سال (۱۳۴۴) متصدی امامت آن مسجد میشود. آیتالله شیرازی با بیش از نیمقرن امامت جماعت درمسجد شفا وهفتهای دوشب سخنرانی(شبهای جمعه و شبهای شنبه) و برگزاری کلاسهای متعدد درسی در این مسجد، خدمات دینی و فرهنگی کمسابقهای را به جامعه مذهبی شهر تهران ارائه کرد. خوشبختانه حاصل آن جلسات مکتوب شده و میتوان از قریب ۱۰۰۰ ساعت نوار بیانات ایشان که درخصوص تفسیر قرآن، اخلاق و عقاید در طول این سالها ضبط گردیده، استفاده کرد. چه آنکه گنجینه گرانقدری از این سخنرانیها در سالیان اخیر تحت عنوان «زلال حکمت» پیاده و در سه جلد تفسیر و اخلاق وعقاید توسط انتشارات اطلاعات منتشر گردیده است.شاید خوب باشد در جمعبندی صحبت به این نکته مهم اشاره کنم که آقا سیدرضی شیرازی متصف به صفت بزرگ «مردمداری» بود و همین موضوع موجب محبوبیت ایشان شده بود،به گونهای که گاهی تلفن منزل ماروزانه۱۵۰بار زنگ میخوردکه پدر هیچ مضایقهای نداشت و به این تماسها پاسخ میداد. اگر هم احیانا صحبتی پیش میآمد، خیلی شفاف و روشن میفرمود که مردم روحانیون را حامی و پناهگاه خود میدانند و نباید از هیچ کمکی به این مردم دریغ کنیم. امری که به تعبیر من، جامعه امروز ما، روحانی را پشتمیزنشین نمیپسندد و نمیخواهد و انتظار دارد که او در جایگاه راستین خود، یعنی هدایت و راهنمایی مردم قرار گیرد و بتواند مردم را در مسیر روشن دین حق راهنمایی و همراهی کند.
آقا سیدرضی و ارتباط ویژه با امام خمینی(ره)
آنگونه که در تارنمای دانشنامه حوزوی«ویکی فقه» آمده است؛ آیتالله سیدرضی شیرازی ارادتی خاص به حضرت امام خمینی (ره) داشته است. در ادامه به چند ماجرا از این ارتباط و ارادت ایشان به حضرت امام(ره) به نقل از ویکی فقه اشاره شده است. [.... زمانی که امام خمینی(ره) در نوفل لوشاتو بود، استاد سیدرضی شیرازی به پاریس سفر کرد و به زیارت ایشان شتافت. هرچند در آن زمان مسافرت به خارج برای آقای شیرازی مشکل بود ولی برای احترام و بزرگداشت آن رهبر بزرگ، رنج سفر را بر خود هموار کرد و هر طوری بود، خود را به آنجا رساند. استاد سیدرضی شیرازی معتقد بود که عالمان اسلامی باید به دیدار حضرت امام خمینی(ره) بروند تا به این وسیله او مورد تجلیل قرار گیرد و غربیها بدانند که امام (ره) تنها نیست. به همین دلیل استاد سیدرضی شیرازی نهتنها خودش با آیتالله صدوقی و جمع بسیاری از بازاریان یزدی برای ملاقات با امام خمینی(ره) به فرانسه رفت بلکه علمای دیگر را نیز تشویق میکرد که برای بزرگداشت امام(ره) به آنجا سفر کنند. وقتی به فرودگاه پاریس رسیدند، همه مسافرین را مرخص کردند بهجز آیتالله سیدرضی شیرازی و شهید آیتالله صدوقی که مسئولین فرودگاه آن دو را به اتاقی بردند و در آنجا مدتی نگه داشتند. علت این مسأله آن بود که عنوان آیتالله برای آنها مشکلی بهوجود آورده بود؛ از آیتالله میترسیدند و فکر میکردند هرکسی آیتالله است، امام خمینی(ره) است! چیزی نگذشت که مسئولین فرودگاه این دو آیتالله را آزاد کردند. و البته پلیس محل اقامت و فعالیت آنان را زیرنظر گرفت تا مطمئن شود خطری آنان را تهدید نمیکند. سرانجام زمانی که به دیدار حضرت امام خمینی(ره) رسیدند، استاد سیدرضی شیرازی مطالبی گفت و از آنجمله نام شخصی را برد وعرض کرد: خوب است ایشان از طرف شما برای کارهای سیاسی و اجتماعی تایید شود. حضرت امام خمینی(ره) فرمود: ما افرادی مثل آقای صدوقی میخواهیم. خیلی زرنگتر از آن آقا که شما میگویید، میخواهیم. آن آقا که شما میگویید، سن زیادی دارد و دیگر چندان قدرت حرکت و فعالیت ندارد.
گفتوگو پیرامون جهان اسلام
استاد سیدرضی شیرازی حدود دو سال قبل از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، به نجف اشرف مشرف شد و بعد از زیارت امیرالمؤمنین علیهالسلام به دیدار امام خمینی (ره) رفت و با ایشان درباره مسائل جهان اسلام و حوزههای علمیه و روحانیت به گفتوگو و مشاوره پرداخت. در این دیدار، سید از وضع نابسامان تحصیل در حوزه علمیه و پایین آمدن سطح علمی برخی از طالبان علوم اسلامی، شکوه کرد. حضرت امام خمینی (ره) با تایید اصل ضرورت تقویت بنیه علمی حوزههای علمیه و ضرورت چارهاندیشی در مورد وضعیت موجود، به آقای شیرازی پیشنهاد کرد برای کمک به حل مشکل در این زمینه فعالیتی را شروع کند. استاد سیدرضی شیرازی عذرخواهی کرد و گفت: فعلا برای او چنین کاری مقدور نیست. حضرت امام (ره) فرمود: پس این موضوع را با آقایان مطهری، اشراقی و اخوی ـ آیتالله سید مرتضی پسندیده ـ مطرح کنید. استاد سیدرضی شیرازی به ایران بازگشت و قضیه را برای استاد شهید مطهری بیان کرد. استاد شهید مطهری گفت: حضرت امام خمینی (ره) از نجف برای من نامهای نوشته و در آن توصیه کرده است که برای طلاب برنامهای داشته باشم. برای عمل به سفارش حضرت امام خمینی (ره) بود که از آن به بعد استاد شهید مطهری هفتهای دو روز به قم میرفت و تصمیم داشت بهتدریج در قم مستقر شود و برای همیشه در آنجا اقامت گزیند اما انقلاب اسلامی پیروز شد، مسائل مهمتری پیش آمد، آن موضوع فراموش شد و دیری نگذشت که استاد مطهری نیز به سعادت شهادت رسید...]
در طریق معرفت: مروری بر زندگی و خاطرات آیتالله سیدرضی شیرازی
کتاب در طریق معرفت: مروری بر زندگی و خاطرات آیتالله سیدرضی شیرازی است که در فرازهایی از آن میخوانیم:[.... از آنجا که اجتماعات پیشرفته، جایگاه والای خود را در مدنیت نه در داشتن سرمایهها و منابع مادی بلکه وامدار سرمایههای انسانی، اسوههای اخلاقی و خدمتگزاران در عرصههای کار، تولید و دانشاندوزی میدانند؛ پس تجلیل از مقام علمی و جایگاه فرهنگی بزرگان علم، فرهنگ و اخلاق به عنوان ارزشمندترین سرمایه هر جامعه و ملتی اقدامی بایسته و سزاوار است. شاید احترام به فرهیختگان پیروی از شیوهای که آنان در کسب دانش و معرفت اتخاذ کرده و همتی که در کشف حقیقت به کار بستهاند باشد. این شیوه موجب رشد و بقای کشور شده آن را از آسیب و گزند زمانه وروزگار درامان میدارد و به سود کشور و فرهنگ مردمش خواهد بود.معرفی مقام علمی استاد آیتالله سیدرضی شیرازی در کنار اوصاف نیکوی اخلاقی و تقوای او و نشان دادن سیره عملی وی در سلوک با طبقات گوناگون مردم؛ فروتنی،اعتدال و مردمداری ایشان بهرغم دشواریها در برنامه دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بود.دشوار از دو جهت، یکی از آن روی که هرچه بنویسی، اگر زمانش نرسیده باشد، پذیرش ندارد وهرچه پس از زمانش بگویی، ارزش ندارد.جهت دیگر آنکه ایشان نه به عنوان اسوهای اساطیری(که دستنیافتنی است)بلکه به عنوان چهرهای تابناک که میتوان هنوز نور وحرارت وجود و حضورش را لمس نمود و دریافت که چگونه از میان پردههای ضخیم تنیده ازجهل ومناسبات ناسالم، ازآبشخوری پاک و زلال سیراب گشته، جوانه زده، بالیده و در کوره ابتلائات چندین دهه تناور گشته و در سختترین توفانها، قامت خود را همچنان سربلند و مفتخر نگه داشته است.او به لحاظ نسب خانوادگی نجیبالطرفین بود؛ از جانب پدر از سلاله میرزای بزرگ شیرازی (صادرکننده فتوای معروف تحریم تنباکو) و از جانب مادر نوه آیتالله شیخکاظم شیرازی (از مراجع تقلید نجف) است.
حفظ و نگهبانی از ارزشهای معنوی اسلام
علمایی که از دیرباز به عنوان هممباحثهای با مراتب فضل، کمال،مشی و سلوک ایشان آشنابوده و نیز غالب شاگردان بیشمار او نیک میدانند وی به مثابه درسخوانده و ملایی تمامعیار، چه اندازه با آموزههای شیعی و ادبیات عالمان دینی آشنا بود و از این مهمتر خوب میدانند که قول و فعل او، طی سالهای طولانی و موقعیتهای متعدد (از کرسی تدریس در مدرسه مروی، مدرسه عالی سپهسالار، دانشکده الهیات دانشگاه تهران و مسجد شفا تا صحنه مبارزات اجتماعی و سیاسی؛ از فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی و برخورداری از اقبال نهادهای سیاسی و تودههای مردم برای قبول نمایندگی آنان در مجلس خبرگان رهبری تا بیاعتنایی خودخواسته به قرار گرفتن بر سریر قدرت)،همه و همه، حول یک هدف وتحقق یک منظور و آن «حفظ و نگاهبانی از ارزشهای معنوی اسلام» بوده و بس و در این راه خطر ترور وعواقب ناگوار آن را نیز به جان خرید.به لحاظ علمی با احاطه و اشرافی که بر علوم فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی دارد، هنگام تدریس از خلط مبحث میان علوم بهشدت پرهیز میکند، به گونهای که موقع تدریس فلسفه، همچون یک فیلسوف و هنگامی که اصول میگوید، در مقام یک اصولی اقامه دعوی کرده و در تدریس فقه نیز از حدود و ثغور علمی آن خارج نمیشود. با این وصف اشراف بر کلیات علوم، او را از نکتهسنجی و موشکافی در جزئیات و حواشی غافل نکرده به مصداق فرمایش مسیح(ع) که فرمود: «خذالحق ولو من اهلالباطل ولاتأخذالباطل من اهلالحق، کونوا نقادالکلام» سخن را از هرکس باشد، نقد کرده وتحتتأثیر عظمت گوینده یا مصنف، مقهور نشده و همواره تابع منطق و استدلال است. همین دلیل محوری وروحیه نقادانه در کنار انعطافپذیری مشفقانهاش در تدریس، ضمن آنکه برای شاگردان تشنه معرفت او جذاب و جالب بود، موجب میشد تا آنان مجال و جسارت بروز و ظهور نظرها و سؤالات را پیدا کنند.
پرهیز از خودگویی، خودستایی، زهدنمایی
از نظر سلوک و رفتار همواره از خودگویی، خودستایی و حتی زهدنمایی پرهیز کرده و همچون آیینهای شفاف و به عنوان میانجی و حلقه وصل، پیام بزرگان علم و سخن را در خود تابیده و به جوانان عرضه کرده است تا چراغی پیش پا داشته، ریشههای خود را بشناسند و آن را با آب هنر و دانش سیراب کنند. از همه تمتعات زندگی، به مختصر اکتفا میکرد و پای همت در دامن قناعت میکشید، نسبت به جاه و مقام و تعینات مادی و تشخصات اجتماعی بیاعتنا بود و با ذوق و شوقی ستودنی و استقامتی اعجاببرانگیز، لحظهای از تدریس و کار مفید و خدمت به مردم از هر صنف و دستهای فارغ و غافل نبوده و نیست. تأثیر بیان او در شاگردان و مردم کوچه و بازار نشان میدهد که در تفقد احوال روانی آدمیان بسیار توانا بوده و به فراست باطن آموخته تا چگونه بند از بند و تار از پود احوال قلبی و روحی دیگران بگشاید و به انواع روحیهها پی ببرد. در سخن او حلاوت با ملاحت آمیخته و به آسانی دل دیگران را شکار میکند. ضمن آنکه سخنانش نیکوست، نیکو سخن میگوید و گفتار و کردارش همچون جرقهای کوه سرد و خفته وجود انسانها را منفجر و انرژی نهفته آنان را آزاد میکند. آنچه را بر زبان جاری میکند، به دل باور دارد. از آن رو شاگردان به او ایمان دارند و توصیههای او را آویزه گوش ساخته در صراطالمستقیمی که برابرشان گشوده، عاشقانه و جانانه فاصلهها و حجاب را از میان برمیدارند، از پیله خود بیرون میآیند و به سوی نور به پرواز در میآیند؛ بدون آنکه توقع پاداشی داشته باشد. همواره به شاگردان تأکید میکند پیشینیان با فراهم نبودن اسباب، بذرهای علم را کاشتند و ما خوردیم. اکنون که اسباب فراهم است، نمیتوان و نباید غافل نشست. باید آنقدر بکاریم تا آیندگان گران نخرند و جان و آبرو را هم ارزان نفروشند...]
در بخشی دیگر از کتاب «در طریق معرفت» ماجرای ترور ناموفق آیتالله سیدرضی شیرازی، به نقل از خودشان چنین بیان شده است: [... یکی از روزهای تیرماه ۱۳۵۸ بود، از مسجد، تک و تنها، در هوای گرم، خیلی آرام میآمدم به طرف کوچه سوم، که یک طرفش به کوچه مسجد و یک طرفش به کوچه ابنسینا میخورد (منزل ما در کوچه ابنسینا واقع است). هیچکس در کوچه نبود. دیدم جوانی حدود ۱۶، ۱۷ ساله از پشتسر من میآمد. کوچه را طی کرد تا سر کوچه. نگاهی به دو طرف کوچه کرد و برگشت، تا رسید مقابل من. همینطور نگاهش میکردم، هیچ احتمالی به ذهنم نرسید. حتی نگاه کردم که این بچه کیست که من تابهحال او را ندیدهام. ظاهر مذهبیای هم نداشت؛ شلوار مخملی پوشیده بود و پیراهن سفید و قد کوتاهی داشت. وقتی رسید جلوی من، دیدم دست کرد در جیبش و هفتتیرش را درآورد. تازه من فهمیدم که مقصودش چیست. خشاب تفنگ را جلوی خود من گذاشت. ایستادم و خواستم با او صحبت کنم و ببینم حرفش چیست، شاید اشتباه گرفته یا حرفی دارد. همین که ایستادم صحبت کنم، او به طرف من نشانه گرفت. دستم را که به طرفش بردم که چرا میخواهی بزنی، شلیک کرد. یک تیر به دستم خورد. تیر دوم از بالای عمامهام رد شد و خورد به دیوار. تیر سوم خورد به پای راستم، پایم شکست و نشستم. داد زدم که «مردم بیایید». او مسلط بر من بود، چون کوچه کوچک بود و هیچکس در آن نبود. فقط در پشت دری که من جلویش افتاده بودم، زنی گریه میکرد. ولی کسی هم در را باز نکرد. فهمیده بوده که این حادثه اتفاق افتاده. چهارمین تیر به شریان من خورد. مجموعا پنج گلوله زد که یکی به دیوار خورد و چهار تا به من اصابت کرد. پیشخدمتی داشتم که در حیاط، باغچه را آب میداد. از بس من صدا کردم، آمد به کوچه و وقتی او آمد، ضارب دررفت ... من فکر میکردم ضارب تنهاست، ولی وقتی فرار کرد، دیدم یک موتوری در انتهای کوچه منتظر اوست که سوار شد و فرار کردند ...]
آیتالله سیدرضی شیرازی آخرین یادگار حوزه فلسفی و عرفانی «تهران»
در سومین روز درگذشت آیتالله سیدرضی شیرازی، فقیه و فیلسوف برجسته اسلامی، منوچهر صدوقیسها مدرس و پژوهشگر حکمت و عرفان اسلامی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران، به بررسی زندگی و اندیشه این حکیم بزرگ پرداخته و درخصوص «آیتالله سیدرضی شیرازی، به عنوان آخرین یادگار حوزه فلسفی و عرفانی تهران چنین گفته بود: [... چند سالی است که به سده سوم تاریخ حوزه تهران وارد شدهایم. در جلسهای که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برای مرحوم آقارضی شیرازی برگزار شده بود، در ضمن صحبت خود عرض کردم که ما امروز یا وارد سده سوم حوزه تهران شدهایم یا میشویم. داستان از این قرار است که در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار، محمدحسنخان مروی که از خوانین و حکام افغان بود و به ایران آمده بود، مدرسه معروف مروی را در تهران بنا کرده و از فتحعلیشاه درخواست میکند که آخوند ملاعلی نوری را که رئیس حوزه فلسفی اصفهان است، به تهران فراخواند تا در این مدرسه تدریس فلسفه کند. فتحعلیشاه به ملاعلی نوری نامه مینویسد و او جواب میدهد که امروز در حوزه اصفهان قریب به ۲۰۰۰ نفر مشغول به تحصیل فلسفهاند و در حدود ۴۰۰ نفر از آنها به حوزه درس خود من میآیند و اگر من به تهران بیایم به طور طبیعی این همه طلاب سرگردان میشوند و حوزه بههم میخورد و عذرخواهی میکند. خان مروی مجددا از فتحعلیشاه میخواهد حالا که ایشان نمیتواند یا نمیخواهد تشریف بیاورد، مجددا بهایشان بفرمایید که یکی از شاگردان مهم موردنظر خود را به تهران گسیل کنند. آخوند ملاعلی نوری، آخوند ملاعبدالله زنوزی را که از سرآمدان شاگردانش و پدر آقاعلی مدرس معروف بود، به تهران میفرستد. ورود آخوند ملاعبدالله به تهران، به هجرت برخی دیگر از حکما از اصفهان منجر میشود. و برخی از شاگردان ملاعلی سبزواری و از برخی شهرها از جمله شیراز و شهرهای دیگر، اهل حکمت به تهران رو میکنند و حوزه بینظیری در تهران تشکیل میشود که دامنه آن تا عصر ما گسترده است ولی متاسفانه این چراغ پرتوان که در حدود دو قرن روشن بود و نورافکنی میکرد، دیگر توان قبلی را ندارد و شمعی روشن است که امیدوارم انشاءالله این شمع باز به چراغ مبدل شود. اهمیت این حوزه به اندازهای است که: میدانیم از همه بلاد شیعه برای تحصیل به نجف میرفتند و این معنای مسلمی است، ولی از همان نجف اشرف عدهای عراقیالاصل را سراغ داریم که به تهران آمدهاند تا تحصیل فلسفه کنند؛ این مایه افتخار است. این حوزه خصایصی دارد که بنده در کتاب «تاریخ حکما و عرفای متأخر بر ملاصدرا» ۱۲-۱۰ خصیصه برای این حوزه معین کردهام که به صورت مستند ارائه شده است. یک خصیصه حوزه این است که تمام مکاتب فکری اسلامی در آن نماینده دارند. حکیم مشایی، حکیم تابع صدرالمتالهین، حکیم اشراقی و حتی عارف و ریاضیدان در آن حضور دارند. حتی موسیقی نظری در حوزه تهران تدریس شده است. خصیصه دیگر اینکه بعد از قرنها که فلاسفه مانند دیگر علمای اسلامی متون اصلی خود را به عربی مینوشتند، درحوزه تهران نهضت مهمی به عنوان پارسینویسی شکل میگیردوآخوند ملاعبدالله زنوزی، دو - سه کتاب اصلی خود را به فارسی مینویسد. خصیصه دیگر اینکه در این حوزه آشنایی ایرانیان با فلسفههای غربی اتفاق میافتد. معروف است که شخصی به نام کنت دو گوبینو که کاردار سفارت فرانسه در ایران و اهل فلسفه بود، با آقاعلی مدرس رفیق میشود و ارتباطاتی بین فلسفههای غربی با اسلام پیدا میشود که داستانی مفصل است. همچنین در این حوزه، آثار متعددی از متون مهم فلسفه اسلامی ترجمه میشود. مقداری از شفا، توسط ذکاءالملک فروغی که شخصیت سیاسی مهمی است، ترجمه میشود. اشارات و اسفار و بسیاری از متون فلسفی به فارسی ترجمه میشود.حکمای حوزه تهران نوعا شاعر هم هستند، بنده در چاپ جدید «تاریخ حکما» اشعار حدود ۵۰ نفر از آنها را نقل کردهام. نهایتا در این اواخر در راس این حوزه مرحوم آیتالله سیدرضی شیرازی واقع شدند که متاسفانه جهان علم از وجود ایشان محروم شد.]
مستند «آقارضی» مروری بر سیره اجتماعی مرحوم آیتالله سیدرضی شیرازی
مستند آقارضی به کارگردانی سیدطاهر سیاح ساخته شده و یک فیلم مستند بلند ۹۳ دقیقهای است که به موضوع سیره اجتماعی مرحوم آیتالله سیدرضی شیرازی (ره) از علمای بزرگ و تاثیرگذار تهران میپردازد و روایتی از ابعاد فردی، اجتماعی و سیاسی زندگی این شخصیت دینی بزرگ و خوشنام را به تصویر کشیده است. این فیلم مستند که در آذر ۱۴۰۳ برای اولین بار اکران شده و در برخی پلتفرمهای شبکههای اجتماعی در دسترس قرار دارد، حاصل گفتوگو با خانواده، و تعدادی از شاگردان و نزدیکان ایشان است. فیلمی که توانسته جایزه بهترین مستند جشنواره فیلم دینی اشراق در سال ۱۴۰۳ را از دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم بهدست آورد.
ماجرای ترور ناموفق نوه میرزای شیرزای توسط فرقان
آنگونه که در کتاب «جهل مقدس: اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان به روایت اسناد» منتشره از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده، آیتالله سیدرضی شیرازی انگیزههای گروه فرقان برای ترور خود را درمعرفیشدن ازطرف آیتالله مهدویکنی به عنوان رئیس کمیته منطقه ۳ تهران، معرفی شدن به عنوان کاندیدای مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف جامعه روحانیت مبارز تهران و مسافرت به پاریس قبل از پیروزی انقلاب اسلامی جهت دیدار با امام خمینی (ره) میداند.فرقان در اعلامیه ترور آقا سیدرضی شیرازی، نمونه روشن و بارز باند منافق در جامعه را آخوندیسم میداند که این باند همواره سعی در منزوی کردن مؤمنین و ترسیم وارونه چهره پاک و صادقانه آنان داشته است. از نگاه این گروهک، آیتالله شیرازی با عضویت در باندی که زیر پوشش «جامعه روحانیت مبارز» قرار داشت، به توجیه خیانتهای رژیم قبلی و فعلی مشغول بوده و در تمام توطئهها علیه خلق مسلمان مستضعف و انقلابی شرکت دارد. فرقان تصمیم به اعدام انقلابی آقا سیدرضی شیرازی را کوششی در جهت اجرای فرامین خداوند دانسته و دلایل زیر را برای محکومیت و ترور ایشان کافی میداند:
پاسداری از اشرافیت ننگین، توجیه آن در قالب اسلام و موضعگیری منافقانه در برابر مجاهدین راستین در رژیمهای ضدملی و ضدتوحیدی قبلی و فعلی
سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم و طراحی و اعمال سیاستهایش در حوزه حکومت خویش
سوءاستفاده از قدرت و بهکار گرفتن مزدوران آخوندزده برای به تور انداختن فرزندان راستین این مرز و بوم
مفسد فیالأرض
عضویت در باند توطئهگر جامعه روحانیت تهران و فعالیت برای تحمیل بافتههای آخوندیسم در شکل بهاصطلاح قانون اساسی که به کاندید شدن این عنصر منفور جهت مجلس خودساخته خبرگان انجامید
سکوت، تسلیم و رضایت نسبت به کشتار وحشیانه مسلمانان بیپناه کردستان، ترکمنصحرا، نقده، خوزستان و ... توسط ارتش مزدور و آخوندزدههای خائن
نگاهی اجمالی به حیات علمی آیتالله سیدرضی شیرازی
آیتالله سیدرضی شیرازی ازنوادگان میرزای شیرازی و ازنوادر عصر حاضر بودند. ایشان در نجف به تحصیل مراحل علمی پرداخت و از محضر اساتید برجسته آن حوزه بهره برد. پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، زندگی پربار و آکنده از بندگی و شوق به پرورش انسانهای متعهد و دینباور آن عالم ربانی را از زبان ایشان روایت کرده که فرازهایی از آن را میخوانید:
اساتید نجف
اساتید سطح ما در نجف خیلیها بودند. آقای فیاضاصفهانی که پیش ایشان قوانین خواندم، آقای شیخمجتبی لنکرانی که مطول پیش ایشان میخواندم، پیش مرحوم آقا شیخمحمدکاظم شیرازی که جد امی من است، هم سطح خواندم و هم مقداری در درس خارج ایشان شرکت کردم. پیش آقای خوئی و حلی هم رفتهام.
مدرسه مروی
دوباره از مشهد برگشتیم به تهران. چند سالی پدر ما در تهران بود و بعد از چند سال که در تهران بودیم، برگشتیم به نجف. در همان چند سالی که در نجف بودیم، مدرسه مروی میرفتم. در مدرسه مروی چند سالی بودیم و ادبیات میخواندیم تا سیوطی و مغنی و دوباره رفتیم به نجف. پدر ما با عائله رفتند به نجف و من هم جزو افرادی بودم که رفتم.
اشاره به اساتید تهران
غالبا تابستانها در تهران و در غیر تابستان نجف بودم. لذا در تهران زیاددرس خواندم،یک قسمت از قوانین رادرنجف خواندم و یک قسمتی را در تهران پیش آقای شعرانی تا آخر عام و خاص فصول را پیش ایشان در همین مدرسه مروی خواندم.
حوزه علمیه قزوین
بعد یک مدتی به قزوین رفتم و پیش مرحوم آقا سیدابوالحسن رفیعیقزوینی اسفار خواندم، مدتی هم در آنجا ماندم. بعضی از آقایان که معروف هم بودند، در آنجا بودند ولی من تنها پیش مرحوم آقا سیدابوالحسن، اسفار میخواندم.
مدرسه سپهسالار
مدرسه سپهسالار را آقای بروجردی پس از رفتن رضاشاه پس گرفت و یک مقداری تحتنظر آقا بود. مدرسه سپهسالار جدید مرکز دانشکده معقول و منقول بود. مدرسین زیادی آنجا تدریس میکردند. آقای عصار، آقای شیخ محمدعلی لواسانی، آقای شیخ ابوالفضل نجمآبادی، آقای میرزاوحید گلپایگانی، آقای طالقانی،آقای ترابی وآقای ابنالدین و آقای راشد، آقای ملکیزنجانی و افراد دیگر هم بودند. من در آنجا تدریس میکردم تا اینکه بعد از رفراندوم ششم بهمن سال ۴۱، شاه به مدرسه سپهسالار آمد و من برای ملاقات نرفتم. بعد از رفراندوم، موجباتی پیدا شد که من استعفا کردم.
کنگره بینالمللی بیتالمقدس
حدود سال۱۳۳۹هجری شمسی از آقای بروجردی برای شرکت در کنگره بیت المقدس دعوت شد. ایشان به نمایندگی از طرف خودشان استاد محمود شهابی، صاحب کتاب ادوار فقه و آقانجفی شهرستانی و من را به این کنگره که در کشور اردن برگزار شد، اعزام کرد.
ورود به مسجد شفا
سال ۱۳۴۴، آمدم به مسجد شفا. مسجد شفا به دستور آقای بروجردی ساخته شدوایشان هم یک مقداری کمک کرد این ساختمان تماما از سهم امام ساخته شده بود. ازمرحوم آقای حکیم، مرحوم آقا میرزاعبدالهادی و آقای خوانساری بود. از آن زمان تا حالا در این مسجد هستم و دراین منطقه یوسفآباد کارهای علمی داریم، کارهای طلبگی و کارهای تبلیغاتی مسجد را نیز داریم.
مسلمان نمودن اقلیتها
توفیق زیادی که من در مدتی که اینجا زندگی میکنم پیدا کردم، این است که افراد زیادی از اقلیتهای مسیحی، زرتشتی، کلیمی، بودایی، ... از ظاله و مظله به دست من مسلمان شدند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست دانشگاه علوم پزشکی ایران مطرح شد
دکتر امیدعلی مسعودی، استاد ارتباطات در گفتوگو با «جامجم» عنوان کرد
گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با علیرضا نصیری، قهرمان جوانان جهان
سفیر سابق ایران در پاکستان در گفتوگو با «جامجم» تشریح کرد