این نقش نهتنها در تربیت فردی و انتقال فرهنگی دیده میشود،بلکه دربستر کلانتری یعنی سلامت جامعه وانسجام اجتماعی هم مشخص است. خانواده بهعنوان نخستین و اساسیترین نهاد اجتماعی، جایگاهی منحصر بهفرد دارد که هیچ ساختار مدرن یا نهاد جایگزینی تاکنون نتوانسته این نقش را ایفا کند.
نقش خانواده در سلامت روان
هرفرد، نخستین تجربیات زیستی، عاطفی، رفتاری و اجتماعی خود را در دل خانواده میآموزد. این نهاد کوچک، نخستین آموزگار کودک در زمینه زبان، فرهنگ، ارزشها، هویت و احساس امنیت است. روانشناسان رشد بر این باورند که بخش مهمی از شخصیت و نظام ذهنی انسان درسالهای ابتدایی زندگی شکل میگیرد؛سالهایی که عمدتا دربسترروابط خانوادگی و بهویژه تعامل والد-کودک طی میشود. احساس دلبستگی، اعتماد بهنفس، توانایی همدلی، تابآوری در برابر شکست و شکلگیری هویت روانی، همه در محیط خانواده بنیان گذاشته میشوند. در خانوادهای که در آن محبت، نظم، احترام و گفتوگو حاکم است، کودک شانس بیشتری دارد که به فردی سازگار، مسئول و با سلامت روانی بالا تبدیل شود. در مقابل، آسیبهای خانوادگی مانند بیتوجهی، خشونت، تحقیر یا بیثباتیهای مداوم، میتوانند زمینهساز بسیاری از اختلالات روانی، اعتیاد، بزهکاری یاناکامیهای اجتماعی دربزرگسالی شوند.از نظر جامعهشناسی هم، خانواده کارکردهای پیچیدهتری دارد. این نهاد، بستر انتقال ارزشها، هنجارها و سنتها به نسلهای بعد است.آنچه ما فرهنگ یک جامعه مینامیم، پیش از آنکه در کتابها یا رسانهها شکل گیرد، در آغوش خانواده آموزش داده میشود. خانواده با ایفای نقشهای اقتصادی، حمایتی، عاطفی، جنسی و تربیتی، ستونهای اساسی نظم اجتماعی را تثبیت میکند. جامعهای که خانوادههای آن کارآمد و پویا باشند، از سرمایه اجتماعی بالاتری برخوردار است.یعنی میزان اعتماد مشارکت، همبستگی و مسئولیتپذیری در آن جامعه بیشتر است. در چنین بستری، روابط انسانی گرمتر، تعاملات پایدارتر و سطح خشونت و آسیبهای اجتماعی پایینتر است.
نقش خانواده در تابآوری اجتماعی
در سوی دیگر، خانوادههایی که گرفتاربحرانهای مکرری مانند؛بیکاری،فقر یاخشونت هستند،اغلب منبع بازتولید آسیبهای اجتماعی میشوند. تجربه جهانی نشان میدهد در جوامعی که بهطور نظاممند از نهاد خانواده حمایت نشده، فردگرایی افراطی، انزوا، بیاعتمادی و فروپاشی روابط انسانی گسترش یافته است. در این جوامع، هزینههای سلامت روان، امنیت اجتماعی و حتی آموزش، بهطور چشمگیری افزایش یافته است. بهبیان سادهتر، بیتوجهی به خانواده یک هزینه جمعی در پی دارد.از سوی دیگر،خانواده نقش مهمی در ایجاد تابآوری اجتماعی ایفا میکند. دربحرانهایی همچون پاندمیها، جنگ، زلزله یا فشارهای اقتصادی، خانواده نخستین حلقهای است که ازفرد حمایت میکند. فردی که به خانوادهای سالم و حمایتگر متصل است، کمتر دچار بحرانهای روانی میشود و قدرت بازیابی بالاتری دارد. بسیاری از مدلهای موفق رواندرمانی و برنامههای بازتوانی اجتماعی نیز بر پایه بازسازی روابط خانوادگی طراحی شدهاند، چرا که خانواده میتواند بهعنوان شبکهای امن، فرد را در مسیر بازگشت به تعادل همراهی کند.
نقش خانواده در فرهنگسازی
با وجودهمه این کارکردهای اساسی، تقویت نهاد خانواده کاری نیست که تنها ازافراد انتظار رود. سیاستگذاران اجتماعی، دولتها، نظام آموزشی و رسانهها نیز در قبال این نهاد،مسئولیت دارند.آموزش مهارتهای ارتباطی وفرزندپروری، حمایت از والدین شاغل، مقابله با فقر و خشونت خانگی، اصلاح الگوهای تبلیغاتی و رسانهای، ایجاد تسهیلات برای ازدواج و فرزندآوری سالم وهمچنین ارتقای سلامت روان،همگی اقداماتی هستند که میتوانند خانوادههاراتوانمندکنند.نهادهای آموزشی نیز باید نقش فعالی در این مسیر ایفا کنند و مفاهیمی مانند گفتوگو، مسئولیتپذیری، تعادل عاطفی و همکاری خانوادگی را از سنین پایین آموزش دهند.در پایان باید تأکید کرد که جامعه بدون خانواده، مانند بدنی بدون سلولهای زنده است. خانوادهها نهتنها بستر شکلگیری هویت فردی، بلکه زمینهساز ساختن نسلی اجتماعی، همدل و کارآمد هستند. برای داشتن جامعهای سالم، اخلاقمدار و توسعهگرا، راهی جز توجه عمیق، سیاستگذاری هوشمندانه و حمایت پایدار از نهاد خانواده وجود ندارد. آینده هر جامعه، از اتاق کوچک اما پرشور خانواده آغاز میشود.