وقتی خبری از جایی و کسی نیست، به صرافت همان امدادگر میافتیم که «هارداسان» بگوییم و دنبالش بگردیم. بعدتر و ماهها بعد از اردیبهشت، وقتی خبری از دوستمان نبود و صندلیاش خالی شد، فهمیدیم خبرداشتن از کسی و چیزی، باید در ارزشهای خبری برجسته شود و «کجا» یعنی هزار حرف ناگفته. فهمیدیم، هارداسان یک ارزش خبری است و وقتی قرار است درباره چیزی و کسی صحبت کنیم، اینکه «کجاست» مهمتر از چگونگی اوست. فکرمان به این قد نمیداد که همینقدر ساده، بالگردی بلند شود و بعدتر خبری نشود و در نهایت، ساعتها بعد، سوخته و خسته گوشهای در میان درختان ارتفاعات ورزقان پیدا شود. فکر میکردیم تلخترین خبری که پیرامون یک پرواز شنیدیم، پرواز بغداد یا سقوط هواپیمای خبرنگاران بود اما اینیکی روی دست دوتای قبلی زد. چیزی که تلخیاش را بیشتر میکرد، مظلومیت رئیسجمهوری بود که حتی در پاسخ به خیلی از خبرسازیهای پیرامونش، ترجیح میداد سکوت کند. انگار «حاجآقا» اینبار هم خواسته بود سکوت کند؛ سکوتی که ۱۵ ساعت یا بیشتر طول کشید تا بتوانیم به بغضمان رسمیت بدهیم و باور کنیم که رئیسجمهور مملکت را از دست دادهایم. برای پرداختن به این شخصیتی که از دست دادهایم، زوایای زیادی بود اما ما در گروه رسانه روزنامه جامجم تصمیم گرفتیم با خبرنگارانی صحبت کنیم که روز خبرنگار سال قبلش، در خبرگزاری صداوسیما، میزبان رئیسجمهور بودند. از روزی بگوییم که آیتالله رئیسی چندساعت سرپا بود تا در روز خبرنگاران، به اهالی رسانه خستهنباشید بگوید و دغدغه مردم را از زبان آنها بشنود. اینبار دوربین را چرخاندیم سمت اهالی خبر تا از آنروز خاطرهساز بشنویم؛ خاطراتی که انگار صدای «هارداسان» را دوباره برایمان تداعی میکرد و نشان میداد ما که اهل مطالبه و نقد هستیم، دلمان برای یک سلاموعلیک گرم با این شهید تنگ شده است.
خاصترین روز خبرنگار
طیبه کارگر، خبرنگار سلامت خبرگزاری صداوسیما در این خصوص به «جامجم» میگوید: ما از صبح آنروز مطلع بودیم که شهید رئیسی قرار است برای بازدید به خبرگزاری صداوسیما بیاید. حدود ساعت ۱۱ به ما اعلام شد و هرکدام از ما که سر پوشش خبری برنامههای حوزه بودیم، تلاش کردیم خودمان را به سازمان برسانیم تا در این بازدید حضور داشته باشیم. از زمان ورود تیم همراه تا رسیدن به تحریریه ما، قدری زمان برد. من یکی از قدیمیترین خبرنگاران تحریریه سلامت هستم که ۱۸-۱۷ سال بهصورت مستمر در این حوزه کار کردهام. برخی مسائل، دغدغهها و اسناد بالادستی حوزه سلامت مثل بیمه همگانی یا نسخه الکترونیک، صندوق بیماریهای صعبالعلاج - بود که فقط خودم در تحریریه سلامت پیگیری کرده بودم و به همین خاطر به من تاکید کردند که در زمان بازدید حضور داشته باشم. وقتی شهید رئیسی به تحریریه ما رسیدند، خودشان در زمان طرح دغدغههای ما، در جریان آنها بودند و درباره پیگیری آنها صحبت کردند. حتی به من گفتند نسخه الکترونیک با پیگیری شما خبرنگاران به نتیجه رسید. نکاتی که مطرح میکردیم با استقبالشان روبهرو میشد و با روی باز صحبتهایمان را میشنیدند.
وی ادامه میدهد: بعد از این بازدید بود که پوشش درمانی کاملتر شد. ما گزارشهای مختلفی درباره بیمه همگانی و دارو تهیه میکردیم و در بخشهای مختلف خبری ارائه میشد که از دغدغههای همیشگی رئیسجمهور بود، چون بارها به ما بازتاب داده میشد مشکلات بیماران که در گزارشهای ما مطرح میشد، از طرف خود رئیسجمهور پیگیری میشد. در آن زمان بحث پوشش همگانی اجرایی شده بود اما با توجه به اینکه در سطح شهر برخی گلایهها درباره برخورداری از بیمه مطرح میشد، خدمت ایشان نکاتی را مطرح کردیم که گفتند حتما پیگیری میشود. یعنی کاملا به دغدغههای حوزه سلامت اشراف داشتند. کارگر میگوید: خیلی روز خاصی برای من بود و در واقع خاصترین روز خبرنگاری بود که در ۱۸ سال سابقه کاری برایم پیش آمده بود.
جایزهای که یک روز قبل از شهادت رئیسجمهور گرفتم
زینب چخماقی که درحوزه جمعیت و خانواده خبرنگاری میکند، هم در روز بازدید شهید رئیسی حضور داشته هم یکروز قبل از سانحه اردیبهشت، جایزهای را از دست رئیسجمهور دریافت کرده است. او در اشاره به خاطره روز بازدید، به «جامجم» میگوید: خاطرم هست که در ابتدا شبکه خبر پخش زنده حضور رئیسجمهور در رادیو را به نمایش گذاشته بود. ایشان ابتدا به رادیو رفتند که بهنوعی مظلومترین و نجیبترین واحد تولید محتوا در سازمان صداوسیماست. اتفاقا پخش زنده نشان میداد که تدارک محتوایی خاصی هم برای رئیسجمهور در نظر گرفتهاند. بعد از آن، به ساختمان معاونت سیما رفتند و در سیمای خانواده حاضر شدند. وقتی وارد خبرگزاری صداوسیما شدند، با ۴۲ گروه مختلف روبهرو بودند که سرزدن به هرکدام از آنها و صحبت با خبرنگاران، زمان زیادی میبرد. آقای رئیسی هرکدام از میزهای خبری را سر زدند و با خبرنگاران صحبت کردند. بعد از تحریریه، وارد محیط واحد جریانسازی خبر شدند که مدیران و سردبیران ارشد و برخی از خبرنگاران هم آنجا بودند. بعد از اینکه صحبتشان تمام شد، همه هجوم آوردند که در قاب عکس یادگاری با رئیسجمهور قرار بگیرند. جالب اینجاست که هرکدام از خبرنگاران، دوربین روشن کردند تا با رئیسجمهور سلفی بگیرند و اگر الان به هرکدام از تصاویر نگاه کنید، نگاه رئیسجمهور در هر عکس به دوربین است. یعنی حواسشان بود که به همه خبرنگاران توجه کنند. وقتی این دیدار تمام شد و تصاویر به ثبت رسید، تازه متوجه شدیم که در طول اینهمه ساعت حضور ایشان، فرصت نشده نهار بخورند. برای خود من عجیب بود که چطور ساعتها سرپا ایستادهاند.
وی به جایزهای که از دست رئیسجمهور شهید دریافت کرده، اشاره کرده و عنوان میکند: من خبرنگار حوزه جمعیت هستم و الان دو سال است که در روز ملی جمعیت، جایزه ملی جوانی جمعیت برگزار میشود و این درست چیزی است که در متن قانون هم آمده است. در آن سالی که رئیسجمهور شهید شد و تنها چند روز قبل از آن حادثه، این مراسم برگزار شد تا جایزه کمی زودتر به برگزیدگان ارائه شود و رئیسجمهور بتواند به سفر پایانی خود برسد. در واقع جایزه ملی جوانی جمعیت که باید ۳۰ اردیبهشت برگزار میشد، روز ۲۹ اردیبهشت آن سال برگزار شد. من هم آن سال یکی از برگزیدگان جایزه در حوزه رسانه بودم و این شانس را داشتم که جایزه را از دست شهید رئیسی بگیرم. چخماقی ادامه میدهد: وقتی برای گرفتن جایزه رفتم، لبخند ایشان انرژی بیشتری به من داد و تا مدتها این جمله ایشان در ذهنم ماند که به من گفتند به مسیر مطالبهگری ادامه دهم و کار را جلو ببرم. همیشه به این فکر میکردم که دولت ایشان که مخاطب اصلی مطالبهگریهای این حوزه بود، حالا مشوق من برای ادامه راه شده است. من هم تشکر کردم و قول دادم مطالبهگری را ادامه دهم. گفتم که به سخنرانی غرورانگیز ایشان درباره نقش خانواده و جنبش تعهد به خانواده افتخار میکنم. متأسفانه فردای همان روز خبر شهادت ایشان آمد. هیچوقت باور نمیکنم که در فاصله یک روز از دیدارم با رئیسجمهور، خبر شهادت ایشان را شنیدم. هفته بعدش، بسته خبری ایرانجوان که هر هفته در ۲۰:۳۰ پخش میشود و مطالبهگری میکند، به خدمات شهید رئیسی در حوزه جوانی جمعیت اختصاص پیدا کرد.
اخبار را دنبال میکردند
سحر قناعتی خبرنگارحوزه رادیووتلویزیون که روزبازدید رئیسجمهور شهید، در میان خبرنگاران بوده. درباره خاطرهاش از آن روز به «جامجم» میگوید: از روز قبل از بازدید ایشان، چند گروه مسئول پوشش این رویداد شدند. من هم با توجه به اینکه حوزه خبری رادیو و تلویزیون را دارم، قرار شد حواشی این اتفاق و حالوهوای خبرگزاری صداوسیما را پوشش دهم. از صبح آماده بودیم و خبرنگاران تدارک یک مهمان ویژه را داشتند. همه در حال مرور چالشهایی بودند که برای بیان به رئیسجمهور در ذهن داشتند. آقای رئیسی که وارد شدند، خیلی با حوصله و روی گشاده از همه استقبال کردند. بهقول یکی از خبرنگاران، ایشان تکتک ما را میشناختند ومشخص بودکه خبر را دنبال میکنند. درخبرگزاری صداوسیما بیش از ۴۰ میز تخصصی بود که رئیسجمهور به تکتک میزها سر زدند. هرکدام سؤالات خودشان را مطرح میکردند و آقای رئیسی با آرامش زیاد، به همگی پاسخ دادند.
بازدید رئیسجمهور شهید از خبرگزاری صداوسیما حداقل دوسه ساعت طول کشید. در نهایت به میز جریانسازی خبر رفتند و آنجا، از کارهایی تشکر کردند که در زمان کرونا انجام شده یا فعالیتهایی که برای سامانه صدور مجوز انجام شده بود. یعنی مشخص بود که اخبار را دنبال میکنند و خبرنگاران را میشناسند. در نهایت یک قاب خاطرهانگیز ثبت شد که به شکل یک بنر بزرگ در خبرگزاری ثبت شده است. هربار که به آن تصویر نگاه میکنم، یاد مهربانی و برخوردهای گرم و صمیمی این شهید میافتم.
وی ادامه میدهد: سوای این بازدید، من چندبار دیگر هم ایشان را دیده بودم. در اولین دیدار ایشان با هنرمندان هم حضور داشتم و کاملا این را درک کردم که حالوهوای هنرمندان در زمان ورود با لحظه خروج آنها کاملا متفاوت شده و نظرشان تغییر کرده بود. یک بار هم در زمان دیدارشان با اصحاب رسانه بود که برای پوشش این مراسم به پاستور رفتم که در پایان مراسم، سلاموعلیک گرمی با من داشتند و این برخوردشان حتی برای تصویربرداران هم جالب بود. بسیاری از خبرنگارانی که با ایشان به سفرهای استانی میرفتند، این نکته را بیان میکردند که ایشان حواسشان به خبرنگاران بود و کاملا اهل تعامل بودند. با توجه به اینکه خودشان هم دختر داشتند، انگار به شیوه خاصی حواسشان به خبرنگاران خانم بود تا مبادا اذیت شوند یا نتوانند کار حرفهایشان را انجام دهند.
شاید یکروز حرف بزنم
امیر شایانمهر خبرنگار دیگری است که از ابتدا او را جزو گزینههای قطعی برای مصاحبه گذاشته بودم. چهرهاش در ارتفاعات ورزقان، ساعتها همراه اضطراب جمعی ایرانیها بود تا در نهایت به همان پیچی ختم شود که انتظارش را نداشتیم. شایانمهر اما حاضر به صحبت نمیشود. او که اینروزها مسئول دفتر رسانهملی در چین است، برایم اینطور مینویسد: از چندوقت پیش که تماسها از تهران برای مصاحبه یا حضور در برنامهها و صحبت از خاطرات آن شب یا گفتن درباره شهید رئیسی شروع شد، با خودم عهد کرده بودم دراینباره صحبتی نکنم. نمیدانم چرا اما در همه این هفتهها و روزها و ساعتهای منتهی به سالگرد پرواز اردیبهشت، حسی قوی در وجودم مدام مرا ازاین کار منع کرده. تا آمدهام چیزی بنویسم، حرفی بزنم یا پیامی بفرستم، ندایی مرا از این کار واداشته. نمیدانم اما فکر میکنم روح آن شهیدعزیز هم، اینطور راضیتر باشد. شاید دلیلش این باشد که دستکم برای من هنوز هم باور ایرانِ بدون رئیسی سخت است. درست مثل همان حسی که شب حادثه تا صبح، نگذاشت لحظهای باورکنم ممکن است او از آن قله مهگرفته بازنگردد و هنوز هم همین باور درمن زنده است؛ بدون هیچ کموکاستی و حتی بعد از گذشت یک سال.
او ادامه میدهد: هنوز هم امیدوارانه به عکسها و تصاویری که کنارش ایستادهام، نگاه میکنم. مصاحبههایی که با او داشتهام را بهیاد میآورم و خاطراتش را بارهاوبارها در ذهنم مرور میکنم و هربار بیشتر به این باور میرسم که او هنوز هم زنده است و هنوز هم با خودم میگویم صبح که طلوع کند و شب مهگرفته که تمام شود، او خواهد آمد؛ از همان قلههای سرسبز. شاید بهتر باشد گفتنیها را بگذارم برای آنروز. صبح طلوع خواهد کرد. صحبتهایش آنقدر حسوحال اردیبهشت پارسال را دارد که از او اجازه میگیرم بیکموکاست همین عذرخواهی مودبانهاش را منتشر کنم.