آنها این افراد را به بهانههایی در جمع خود میآورند و بهاصطلاح دستشان میاندازند. اما در شب برگزاری یکی از همین قرارها، ماجرا برای یکی از این افراد مرفه بسیار پیچیده میشود و اساس زندگی او بهخطر میافتد. یکی از نقاط قوت این نمایش، کمدیهای موقعیتی است که سربزنگاه و سلسلهوار بدون اینکه به مخاطبان اجازه پلک زدن بدهد، اتفاق میافتد. اجرای این نمایش فرصتی شد تا با سینا رازانی که از تجربه بازیگری هم برخوردار است، به گفتوگو بنشینیم.
نمایش «رام کردن اسب چوبی» چه ظرفیتهایی برای اجرا داشت که تصمیم گرفتید آن را روی صحنه ببرید؟
این اولین تجربه کارگردانی من است اما بهعنوان بازیگر میتوانم بگویم تقریبا ۵۵ الی ۶۰اجرای حرفهای در سالنهای تئاتر داشتهام. ایده اولیه این نمایش از جایی شکل گرفت که با علی شاهانی بهعنوان تهیهکننده، سر یک پروژه دیگر همکاری داشتم. درواقع او تهیهکننده بود و من بازیگر. از همانجا دوستی ما شکل گرفت. بعدا متوجه شدیم سلیقههای مشترک تئاتری زیادی داریم. در طول تمرینها و بعد از آن، او به من گفت سینا! به تهیهکنندگی من کارگردانی میکنی، که من قبول کردم.
بهدلیل اینکه سابقه تهیهکنندگی علی شاهانی برایم آشنا و قابل اعتماد بود؛ چندسالی دغدغه کارگردانی داشتم اما منتظر یک شرایط حرفهای و ایدهآل بودم و احساس کردم آن شرایط با حضور او امکانپذیر میشود. در طول دوماه حدود ۵۰نمایشنامه را خوانده و مرتب مرور میکردم اما هیچکدام از آنها چیزی را که مدنظرم بود، ارائه نمیدادند. تا اینکه این نمایشنامه را_ که یکی از دوستانم ترجمه کرده بود_ خواندم. ۱۳ الی ۱۴ترجمه دیگر هم از همین اثر خوانده بودم که هیچکدام برایم جالب نبود. حتی پنج شش نفر از دوستانم نمایشنامههای اجرانشدهای داشتند که آنها را هم خواندم اما هیچکدام با ذهنیت من جور درنمیآمد. این متن خیلی توجهم را جلب کرد.
مشخص است که نمایش برای تماشاگر ایرانی بازنویسی شده. اما آیا شالوده اصلی قصه همانی است که الان شاهد آن هستیم؟
با نیما نافع روی متن کار کردیم و با اجازه مترجم، دنبال بومیسازی و ایرانیسازی داستان رفتیم. چون احساس میکردم این ماجرا باید برای تماشاگر ایرانی ملموس باشد. جنس صداها در متن همینطور بود اما ایده اصلی همین بود و به هر حال شکل اجرایی آن تغییر کرده است. چیزی که الان روی صحنه میبینید، محصول ذهن ماست اما ایده اولیه بر پایه همان متن اولیه شکل گرفته و از آن برای بازنویسی الهام گرفتیم. حاصل کار همین چیزی است که خوشبختانه تاکنون با استقبال مخاطبان روبهرو شده. چیزی که برایم در این نمایشنامه بسیار جذاب بود، توجه ویژه آن به طبقه متوسط جامعه و نگاهی است که این طبقه به فرادستان و فرودستان دارد. جدا از این، داستان به مسائل اجتماعی و روزمرهای اشاره دارد که برای خیلی از ما اتفاق میافتد. اگر دقت کنیم، در زندگی امروز_ نه به همان صورتی که در نمایش میبینیم_ شوخی به یکی از اجزای زندگی روزمره ما تبدیل شده است. ما از سادهترین مسائل تا مهمترین تصمیماتمان را با شوخی برگزار میکنیم و گاهی این شوخیها که نمونههایی از آن را در فضای مجازی میبینیم، واقعا آسیبزا هستند. بعضی از شوخیها زندگی آدمها را متلاشی کردهاند. بعضی شوخیها ممکن است برای ما خندهدار باشند اما برای فرد مقابل اصلا اینطور نیست. در این نمایشنامه این اتفاق میافتد که شاهدیم آدمها، انسانیت را به شوخی میگیرند.
برای ایرانیسازی این اثر با چه چالشهایی روبهرو شدید؟
چالشهای زیادی برای ایرانی کردن این نمایش داشتیم. فراموش نکنید، نمایشنامه اصلی از نظر نوع شوخیها فضای متفاوتی داشت. ما در اینجا کلیت شوخیهایی را که آزاردهنده، توهینآمیز یا قضاوتبرانگیز بودند به چالش کشیدیم. بنابراین باید شوخیها را بهگونهای بازآفرینی میکردیم که برای تماشاگر ایرانی، هم قابل فهم باشد هم جذاب. این شوخیها در عین برخورنده بودن باید سالم، مناسب خانوادهها و درخور اجرا باشند.
از لحاظ استفاده از شوخیها بهنظر میرسد شما روی لبه تیغ حرکت کردهاید.
دقیقا همینطور است. هزار شوخی به ذهنمان میرسد که نمیتوان آنها را روی صحنه ببریم. سعی کردیم شوخیها نه سمت تئاتر آزاد بروند، نه سمت شوخیهای سطحی و توهینآمیز. اصلا ممکن است با وجود این همه تمرین، این شوخیها بهاصطلاح درنیایند و بیمزه شوند. حتی در روند تمرین مجبور شدیم برخی جملات را حذف کنیم یا تغییر دهیم. شوخیها باید هم تأثیرگذار باشند هم قابل پخش. چون مخاطب هدف ما خانوادهها بودند که بتوانند با خیال راحت همراه بچهها این نمایش را ببینند. این روی لبه تیغ بودن کاملا درست است و بهسختی حرکت کردیم. بهعنوان مثال در بخشهایی میگفتم فلان جمله را نگویید و بهصورت مکرر مجبور به سعی و خطا بودیم. از طرف دیگر در بخش نگارش متن نیز یکسری مسائل برای تماشاگران ایرانی قابل لمس نبود و باید آنها را تغییر میدادیم و مابهازای دیگری برایشان انتخاب میکردیم یا باید بخشهایی از مسیر قصه را تغییر میدادیم و برای تماشاگر ایرانی بازنویسی میکردیم. به همین دلیل مجبور بودیم جاهای دیگری در نمایش را تغییر دهیم. درواقع تغییر در یک قسمت از نمایشنامه، به تغییر در بخشهای دیگر منجر میشد، چون یک ساختار یکپارچه و متصل داشت.
چطور به این ضرباهنگ سریع در بیان کمدیهای موقعیت در نمایش رسیدید؟
در بخش کارگردانی، تمرکز ما روی خلق موقعیتهای کمیک و هماهنگی صحنهها بود. اولین بار که نمایشنامه را دریافت کردیم و تمرین یکسره انجام دادیم، زمان نمایش ۱۲دقیقه بیشتر از حال حاضر بود. بنابراین مجبور بودم بعضی از شوخیها را حذف و همزمان ضرباهنگ کلام و گفتار را بالا ببرم. برخی صحنهها هم بهگونهای طراحی شدند که تماشاگر باید همزمان چند اتفاق را پیگیری کند و شبیه تدوین سینمایی است. بهعبارت دیگر تماشاگر برای از دست ندادن لحظه، همزمان سمت راست و چپ را نگاه میکند. در کارگردانی سعی کردم نوعی دکوپاژ با تصویر انجام دهم. یعنی حوادث را در جایجای نمایش پخش کردم تا همزمان تماشاگر، تدوینگر نگاه خودش باشد و بتواند چپ و راست و عمق صحنه را ببیند. بهعلاوه، معتقدم ضرباهنگ در کمدی بسیار مهم است و لبه باریکی دارد. اگر کمی کند باشد، نمایش خستهکننده میشود و اگر تند باشد، تماشاگر از حادثه جا میماند. درواقع باید بین این دو حرکت کنیم تا ضرباهنگ کمدی حفظ شود. بهطور کلی ضرباهنگ در کمدی موقعیت خیلی مهم است و نمایش ما از ۸۶دقیقه به ۷۳دقیقه رسیده.
چطور به این ترکیب بازیگران رسیدید؟ بهنظر میرسد برای نقشهای کوتاه مثل مأمور مالیات هم فکر شده پیش رفتید.
رامین سیاردشتی نقش مأمور مالیات را بهعهده داشت و بهطور کلی بازیگران فوقالعاده ظاهر شدند و برای حضور نفر به نفرشان در نمایش فکر کرده بودم. علی شاهانی بهعنوان تهیهکننده بسیار در این رابطه با من همراه بود. چون هم خودش ذوق هنری دارد و هم دست من را باز میگذاشت. من از ابتدا و حدود بهمن ماه میدانستم این نقش باید به مصطفی ساسانی سپرده شود.
مصطفی ساسانی مشابه چنین نقشی را بازی کرده بود؟
مشابه این نقش را نه اما او بازیگر بسیار توانایی است. کاری که کامران تفتی در این نمایش انجام میدهد یعنی خمیده بازی کردن در نیمه اول نمایش، بسیار سخت بود. مصطفی و کامران از ابتدا تا انتها روی صحنه بودند و خوب درخشیدند اما بازیگران دیگر مانند رامین سیاردشتی و الهه شهپرست که نقشهای کوتاهتری داشتند، خوب ظاهر شدند بهگونهای که تماشاگر آنها را از یاد نمیبرد و در ذهنش ماندگار می شود. کار این بازیگران با نقشهای کوتاه سخت است. چون باید این نقشهای کوتاه را طوری بازی کنند که تأثیر آن به اندازه یکساعتی باشد که بازیگران اصلی روی صحنه هستند و بحق که از پس این که برآمدهاند.
برای رسیدن به این هماهنگی چقدر تمرین داشتید؟
اولویت من در درجه اول برای اجرای یک نمایش، نظم و هماهنگی است. چون معتقدم یک گروه متوسط با نظم میتواند تبدیل به یک گروه خوب شود و یک کار خوب ارائه دهد. به همین دلیل از ابتدای تمرینات بهطور دقیق به همان چیزی که گفتیم عمل کردیم. از ابتدا به بچهها گفتم من و نیما نافع برای نمایشنامه ۳۵ الی ۴۰روز زمان احتیاج داریم و از اول اسفند تمرین خود را شروع میکنیم و ۱۲جلسه قبل از عید و ۲۰جلسه هم بعد از عید تمرین داریم که همینگونه شد و فقط تمرین بعد از عید ما سه جلسه بیشتر شد. بنابراین برای دستیابی به این هماهنگی، حدود ۳۶جلسه تمرین پنجساعته برگزار کردیم. حضور یک گروه حرفهای در این نمایش به من کمک کرد اگر نکتهای را میگویم، چندین بار تکرار نشود و تنها یک یادآوری کافی بود و خیلی زود برای اجرا به تفاهم میرسیدیم. بهطور کلی سعی کردیم تمرین منظم و باکیفیتی داشته باشیم.
شما که خودتان تجربه بازیگری دارید چرا در این نمایش بازی نکردید؟
از ابتدا همه میگفتند بازی کنم و گاهی دوستان میپرسیدند خودت چه نقشی را بهعهده داری، اما از روزی که نمایشنامه را برای انتخاب متن میخواندم، مطمئن بودم دلم نمیخواهد بازی کنم. چون میخواستم نمایش را از نگاه تماشاگر ببینم و روی جزئیات کار تمرکز کنم تا به ارائه بهتری در نمایش برسیم. بنابراین میخواستم تمرکزم فقط روی کارگردانی و هدایت بازیگران باشد. وقتی نمایشی را بازی میکنی، بخشی از دقتت مصروف اجرای خودت میشود ولی الان میتوانم بگویم در این نمایش حتی یک کلمه اضافی وجود ندارد. ما در حال حاضر روی کلمات تمرکز کرده و در این رابطه با بچهها بحث میکنیم.
روایت ناجی بودن آدمهایی که دست کم میگیریم
سینا رازانی کارگردان نمایش «رام کردن اسب چوبی» به «جامجم» گفت: شخصیتی که در این نمایشنامه حضور دارد، شاید ساده یا سطحی بهنظر برسد اما در پایان نمایش درمییابیم که همین فرد ممکن است ناجی زندگی انسانهای پیرامونش باشد ولی بهواسطه اینکه خودمان را از آنها بالاتر میبینیم، گمان میکنیم مجازیم با او شوخی کنیم اما واقعیت این است که ما به بسیاری از این افراد اجازه ورود به حریم خصوصی خود را نمیدهیم. چنین اتفاقی بارها در زندگی روزمره ما میافتد و بدون اینکه متوجه باشیم، رفتاری که از ما سر میزند ممکن است زندگی یک انسان را دگرگون کند. شاید با قضاوتی که در یک موقعیت انجام میدهیم، سرنوشت یک نفر را تغییر دهیم. بهنظرم این نمایش یک نقد اجتماعی متناسب با شرایط این روزهای ماست.