اولین فیلم ابراهیم عزیزی، ناامیدکننده یا آزارنده نیست؛ هرچند بعید است اینقدری سر شوقتان بیاورد که بخواهید به کسی توصیهاش کنید؛ فیلمی درباره شرطبندی و تبانی در فوتبال حرفهای و فضایی شبیه آنچه قبلا در شخصیت احمد (نوید محمدزاده) در فیلم «ناهید» (آیدا پناهنده) -که هوادار انزلی بود- یا قهرمان «تومان» (مرتضی فرشباف) دیدهایم. با این حال کارگردان بازی را بکش، خیلی روزنامهای و ساده با موضوع ملتهب و حساسش مواجه شده و نهفقط اطلاعات تازهای نسبت به آنچه یک مخاطب نیمهپیگیر اخبار ورزشی از ماجرا میداند، بهدست نمیدهد بلکه حتی نگاه متفاوتی به سوژهاش هم ندارد. همهچیز از همان ابتدا کموبیش قابل پیشبینی است و تقریبا همانطور پیش میرود.
تازه بعد از یک اعتراف مهم در میانههای فیلم، دیگر با تعلیق و هیجان خاصی هم تا پایان قصه مواجه نیستیم.
بازی را بکش شستهرفته و تروتمیز کارگردانی شده؛ هرچند در اجرای صحنهها بهجز قابهای باز از طبیعت زیبای شمال، ایده جذاب و بدیع و قابل توجهی نمیبینیم. این مسألهای است که به مهمترین اشکال فیلم تبدیل شده: تختبودن و یکنواختی فرم فیلم و فقدان شور و هیجان، چه در قصه و فیلمنامه، چه در کارگردانی و اجرا پیامش را در همان اواخر داستان خیلی صریح و رسا با تصویری گلدرشت به مخاطبش میدهد: فوتبال کثیفی که حتی لجنمالشدن در گلولای شالیزارهای گیلان به آن ترجیح دارد.
موسیقی بازی را بکش یک موسیقی ارکسترال با تاکید بر سازهای کوبهای است. فضای موسیقی فضایی است ملهم از فیلم که هیجان و غم در آن نقشی ویژه دارد. موسیقی فیلم اثر پیام آزادی، آهنگساز خوشقریحهای است که در جشنواره امسال «گوزنهای اتوبان» را هم آهنگسازی کرده.
شاید مهمترین ویژگی موسیقی بازی را بکش را باید امضا داشتن و اوریجینالبودن آن دانست. موسیقی که حجم زیادی هم دارد، به درک بهتر قصه توسط تماشاگر کمک میکند. درحالیکه قصه، روایت فساد در فوتبال است، موسیقی علاوه بر داشتن فضای هیجان و اکشن در جستوجوها و بگیروببندهای فیلم، راوی غصه و غم برادری است که در حال یافتن حقیقت است و در این راه با جانش بها میپردازد.
یکی از بهترین سکانسهای موسیقی، سکانس بازی عمو موسی (محسن کیایی) با دختر برادر مقتولش است. در این سکانس موسیقی از فضای عمومیاش که در حال و هوای ارکستر بزرگ و اکشن است، به لحنی کودکانه تغییر پیدا میکند و با ضربهای کوتاه پیانو و بعد شیفتشدن به تنهاییهای موسی و فوتبال بازیکردن پسرها کنار ساحل ادامه مییابد.
عشق موسی به فوتبال که در غمگینترین روزهایش هم راهگشاست با گیتاری شادمانه روایت میشود. یکی دیگر از لحظات بهیادماندنی موسیقی آزادی، صحنه شرطبندی در قهوهخانه قدیمی با حضور پیرمردهای گیلانی است که با گیتار و ارکستر زهی و صدای هیجانی و پرشور، ریتمی سرخوشانه و در عین حال غمگین دارد. غمی که در میانه روایت میشود، حضور موسی برادر جستوجوگر را روایت میکند.
بازی را بکش همچون دیگر آثار مصطفی کیایی فیلم جسورانهای است و اینبار قصد دارد پشت پرده فوتبال و بحث شرطبندی و فساد را بهعنوان یکی از مشکلات فوتبال ایران نشان دهد. این خلاقیت و شجاعت در انتخاب و نزدیکشدن به سوژه، بهخودی خود قابل تحسین و تمجید است.
مشکل بازی را بکش همچون بیشتر فیلمهای سینمای ایران به مرحله تبدیل ایده به فیلم مربوط میشود؛ جایی که فیلمنامهنویس توانایی تبدیل ایده به فیلمنامه را ندارد و نتیجه این میشود که وقت زیادی از مخاطب برای کشدارشدن فیلم، ماجراهای زائد و اطلاعات بدیهی آن تلف میشود.
فیلم در کارنامه کیایی، بهجز ایده کمتر کارشدهای که دارد، امتیاز زیادی نمیگیرد و نمیتواند جزو فیلمهای خوب او طبقهبندی شود. علاوه بر فیلمنامه ضعیف، در کارگردانی و بازیها نیز دستاورد جدیدی برای عوامل به دست نیامده و محسن کیایی و هدی زینالعابدین در بهترین حالت بازیهای قبلی خود را تکرار کردند.
هرچند که فوتبال در میان مردم جهان جایگاه ویژهای داشته و طرفداران زیادی در ایران (بهویژه در شهرهای استان گیلان) پیگیر اخبار و درگیر مسابقات ورزشی در این رشته هستند اما تعداد فیلمهای کمی با موضوع فوتبال در سینمای ایران ساخته شده است. بازی را بکش بهعنوان اثری پیشرو قصد دارد نمایشی از حوادث پشت پرده فوتبال بهبهانه مرگ یک بازیکن در زمین بازی و ورود به موضوعات شرطبندی در ورزش باشد.
از این رو بازی را بکش با ترسیم تصویر هولناک قمار در ورزش در تلاش است ضمن آگاهسازی مخاطب نسبت به وقایع پشت پرده که بهواسطه اشاره به برنامه «۹۰» و اجرای عادل فردوسیپور سویهای مستند به خود میگیرد، با پیام اخلاقی مستتر در بطن فیلمنامهاش مخاطب را متوجه ابعاد این مسأله کند اما برخلاف جریان فیلم، در عمل، رویکرد انفعالی فیلم و موضع محتاطانه نویسنده و کارگردان، مخاطب را تشویق به محافظهکاری و عبورنکردن از خط قرمزها
کرده است.
بازی را بکش با بازی خوب محسن کیایی که خودش را برای بازی در فیلم کلی لاغر کرده بود، درخشان و باورپذیر شده بود اما هدی زینالعابدین و محمد بحرانی دو چهره معروف فیلم، بازی قابل باور و تمیزی نداشتند و صرفا در فیلم حضور داشتند. بازی را بکش ایده و فیلمنامه خوبی دارد و ریتم خوبش تا حدی به فیلمنامه برمیگردد اما «بازی را بکش» اسم سختی برای یک فیلم است و در دهان نمیچرخد و مناسب یک فیلم فوتبالی نیست. فیلم با خطای محرز یک بازیکن روی محسن برادر موسی (محسن کیایی) شروع میشود که منجربه فوتش میگردد. پس از طرح گره، فیلم چرخش خوبی پیدا میکند و ضربه خوبی به مخاطب میزند.
شاید برای خیلیها که اهل فوتبال و حواشی آن نباشند این قصهها بیاهمیت باشد اما واقعیت این است که فساد حواشی فوتبال در شهرستانها بسیار زیاد است. شرطبندیهای کلان و مافیای زدوبندهای بازیکنها تبدیل به نوعی شغل شده و وضع تأسفباری دارد.
داستان فیلم در یکی از شهرهای شمالی کشور و در اطراف شخصیتی به نام موسی میگردد که زندگی خود را وقف مادر، خواهر، برادر و خانوادهاش کرده بهطوریکه ازدواج خود را با ویدا نامزدش بهخاطر همین اولویتها و شرایط اقتصادی عقب میاندازد. او فوتبالیستی پیشکسوت است ولی بهنظر میآید در کارش به جایگاه بالایی نرسیده و علیرغم تربیت فوتبالیستهای متعدد موفق، در حال حاضر بهعنوان یک مربی معمولی تیم کودک و نوجوان فعالیت دارد. برادر موسی طی سانحهای جانش را در حین بازی فوتبال از دست میدهد. موسی که نمیتواند با مرگ برادرش کنار بیاید، باور دارد که مرگ او سانحه نبوده و مشکوک است. او اعتقاد دارد که برادرش به قتل رسیده و تصمیم میگیرد در این رابطه تحقیق کند. موسی با پیگیریها و تحقیقاتش متوجه حقایق و حواشی پشتپرده میشود و به مافیایی میرسد که سایه سنگینی بر پیکره فوتبال انداخته است. موسی باید پاسخ سؤالی را که در ذهن دارد پیدا کند. آیا مافیای فوتبال در مرگ برادرش مسعود نقش دارد؟
ساخت این فیلم جایی کامل میشود که پیام آزادی با موسیقی الهامبخشش قطعههای این پازل را بهخوبی کنار هم میچیند. این موسیقی بهزیبایی در لحظهلحظه فیلم نشسته و بهموقع میتواند مخاطبش را مضطرب و حتی خشمگین سازد. پیام آزادی پرونده درخشانی در زندگی هنری خود دارد: آثاری چون انیمیشن «لوییتو»، فیلم داستانی «بازگشت» و دیگر آثار او که در دوره سی و نهم جشنواره فجر در لیست نامزدهای بهترین موسیقی قرار گرفتند. امیدوارم شجاعت ساخت چنین آثاری به دیگر فیلمسازان نیز سرایت کند شاید بدینترتیب بتوان ناگفتهها را بیان کرد و در رفع مشکلات مردم کوشید.
در ادامه باید گفت فیلم با توجه به تصاویر واقعیای که از شمال کشور و زندگی افراد نشان میدهد و با تکیه بر داستانی قوی در کنار قاببندیهای صحیح و درست، به دل مخاطب نشسته و مخاطب با آن ارتباط برقرار میکند.
هرچند پایانبندی فیلم تلخ است اما تماشاچی را به فکر فرو میبرد که فوتبال بهظاهر هیجانی و سرگرمی، چه درآمد هنگفتی برای دستهای پشت پرده دارد.
یکی از نقدهای اصلی واردشده به فیلم، خستهکنندهبودن آن است؛ فیلم طولانی و کسلکننده است و این طولانیبودن فیلم باعث شده در بعضی قسمتها تماشاگر از فیلم فاصله بگیرد و نتواند با داستان ارتباط برقرار کند. بهویژه در بخشهایی که فیلم از نظر ریتم آهسته پیش میرود، احساس میشود داستان بهدرستی پیش نمیرود و تماشاگر دچار خستگی میشود.
یکی از مشکلات دیگر، عدم وجود داستان یکپارچه و روان است. این موضوع باعث شده فیلم نتواند بهطور کامل مخاطب را درگیر خود کند و بیننده نمیتواند با داستان ارتباط عاطفی برقرار نماید.