برای محاسبه بهرهوری در روشهای کلاسیک، معمولا میزان محصولات تولیدشده را بهعنوان خروجی در نظر گرفته و بر میزان عوامل تولید بهکار گرفته شده (اعم از منابع انسانی، سرمایه، مصارف واسطه و...) تقسیم میکنند. این نوع محاسبه ضعف بسیار بزرگی دارد که ممکن است تصمیمسازی را با انحراف جدی مواجه کرده و ما را به تحلیل و تصمیم اشتباه رهنمون کند. در این نوع محاسبات، ستانده منفی لحاظ نمیشود. یعنی صرفا میزان محصولات تولیدشده، بهعنوان ستانده لحاظ شده و آلودگیهای زیستمحیطی ایجاد شده در فرآیند تولید، در نظر گرفته نمیشود.
در روشهای نوین محاسبات بهرهوری، میزان آلودگیهای ایجاد شده اعم از آلودگی هوا، آلودگی خاک، آلودگی منابع آبی و... بهعنوان ستانده منفی ارزشگذاری شده و بههمراه میزان تولید در محاسبات بهرهوری لحاظ میشود. باید توجه کنیم که هوا، خاک و آب از جمله منابع اصلی ما هستند ولی چون به شکل مشترک مورد استفاده قرار میگیرند و معمولا میزان بهرهمندی هر بنگاه اقتصادی به تفکیک، به سختی قابل محاسبه است، لذا این منابع را رایگان تصور میکنیم و در محاسبات بهرهوری و تحلیلهای اقتصادی وارد نمیکنیم. این همان قصهای است که اقتصاددانها آن را «تراژدی منابع مشترک» (Tragedy of the commons) نامیدهاند.
برای مثال، آیا برای تحلیل بهرهوری صنعت فولاد در کشور، کافی است صرفا نسبت تناژ محصولات تولیدشده به میزان عوامل تولید (اعم از نیروی انسانی، موجودی سرمایه و مصارف واسطه) را محاسبه کرده و بهعنوان بهرهوری کل عوامل تولید بنامیم؟ آیا نباید انتشار کربن ناشی از فرآیند تولید فولاد و بهتبع آن آلودگی هوا و هزینههای سلامتی که به مردم تحمیل میشود، در محاسبه بهرهوری مد نظر قرار گیرند؟ هزینههای آلوده شدن منابع آب زیرزمینی را که از فاضلاب این صنعت ناشی میشود، میتوان نادیده گرفت؟
اهمیت این موضوع زمانی دوچندان میشود که بخواهیم بهرهوری صنایع مختلف را با هم قیاس کرده و تصمیم بگیریم سرمایهگذاریهای جدید کشور به کدام سمت و سو هدایت شود. اگر بهرهوری صنایع را بدون لحاظ ستاندههای منفی محاسبه و مبنای تصمیمگیری قرار دهیم، قطعا راه به خطا بردهایم. عدم توجه به ستانده منفی را به نوعی میتوان خیانت به نسلهای آینده دانست. چراکه هزینه اصلی این تصمیمات توسط آیندگان پرداخت خواهد شد و تبعاتی نظیر کمبود منابع حیاتی نظیر آب سالم و هوای پاک گریبانگیر آنان خواهد بود.
مطابق با آمار جهانی منتشرشده، بهرهوری کربن در ایران برابر با ۰.۵۶میلیارد دلار است؛ یعنی بهازای انتشار هر یک میلیون تن کربن، حدود ۵۶۶ میلیون دلار تولید ناخالص داخلی داشتهایم و این آمار، بدترین در میان کشورهای منطقه بوده است.به عبارت دیگرآلایندهترین صنایع درمنطقه متعلق به ایران بوده است. این امرناشی ازعوامل متعددی همچون فرسودگی صنایع ایران و قدیمیبودن فناوریها، وابستگی به منابع انرژی فسیلی وعدم سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر، پایینبودن کیفیت سوختهای بهکار گرفته شده و... است.
ترکیه با عدد ۶.۴برای بهرهوری کربن، با اختلاف، بهترین عملکرد را در منطقه داشت و رتبه دوم مربوط به امارات با عدد۲.۹ است. این آمار لزوم توجه به ستانده منفی را در صنایع ایران، بیش ازپیش نمایان میکند. از منظر دیگر، هزینههای پرداختی توسط بنگاهها برای آب و انرژی نیز، نظر به یارانههای موجود، بسیار پایینتر از ارزش واقعی آنهاست.؛ بنابراین محاسبه بهرهوری مصارف واسطه، از این منظر هم خالی از اشکال نبوده و با واقعیت فاصله دارد.
با توجه به نامگذاری سال بهعنوان «سرمایهگذاری برای تولید»، لازم است برنامهریزی شود تا سرمایههای جذب شده از محل داخلی یا خارجی، در کاراترین حالت ممکن بهکار گرفته شوند تا بیشترین دستاورد را به دنبال داشته و از این طریق مسیر ارتقای بهرهوری سرمایه در کشور هموار شود، ولی پرسش اساسی اینجاست که آیا با اتکا بر رویکردهای کلاسیک محاسبه بهرهوری و بدون در نظر گرفتن ستانده منفی، میتوان میزان بهرهوری صنایع مختلف را با هم قیاس کرده و مبنای تصمیمگیری قرار داد؟ به نظر نویسنده «ستانده منفی» را بایست حلقه مفقوده محاسبات بهرهوری بنامیم. این موضوع نفی رویکرد کلاسیک محاسبه بهرهوری نیست بلکه تاکیدی است بر لزوم تکامل آن. مبنا قرار دادن نرخ رشد بهرهوری و جایگزینکردن با سطح بهرهوری، برخی از این نگرانیها را رفع خواهد کرد، چراکه در بهرهوری اصل بر بررسی روندها و مقایسه هر صنعت با گذشته خودش است، ولی نگرانی اصلی مربوط به مواقعی است که بهرهوری چند صنعت با هم قیاس شده و مبنای تصمیمگیری قرار میگیرد.