از همین رو در هجدهمین نشست بررسی تخصصی سینمای ایران و جهان که با حضور بهزاد زهرایی مدرس و منتقد سینما و از اساتید مدرسه نقد و مجید محمدزمانی، محمدامین احمدی و شهابالدین عالمی از کارشناسان این مدرسه برگزار شد به بررسی نقش تحلیل داده و آمار در سینمای ایران پرداختند.
زهرایی: به نام خداوند، هجدهمین جلسه مدرسه نقد را با این موضوع آغاز میکنیم: «نقش تحلیل داده و آمار در سینما». شاید برای مخاطبان جالب باشد که بدانند تحلیل داده تنها محدود به مدیران یا افراد دستاندرکار نیست. بهعنوانمثال، وقتی من بهعنوان پدر خانواده، فیلمهای کمدی را بررسی میکنم تا مناسبترین گزینه را برای فرزندانم انتخاب کنم، در حال انجام یک تحلیل ساده اما بسیار کاربردی هستم. این تحلیل، نهتنها به سرگرمی و محتوای مناسب خانواده کمک میکند بلکه نشاندهنده تأثیر هنر سینما در زندگی روزمره است. پس تحلیل هنری سینما تنها در سطوح مدیریتی اتفاق نمیافتد؛ همه ما در تصمیمگیریهای روزانه از استنتاج و تحلیل بهره میبریم.
در جلسه پیشین، به بررسی آمار سهساله سینمای ایران پرداختیم. اکنون پرسش اصلی این است: چرا سازمان سینمایی، بهرغم تصویب قوانین مرتبط در دولت و مجلس، آمار شفاف و مدونی را در سایت خود منتشر نمیکند؟ بودجه این کار وجود دارد اما نیازمند ارادهای است تا آمار دهه ۹۰ و ۱۴۰۰ را بهصورت دفترچهای جامع در دسترس عموم قرار دهند. آمار دقیقی از تولیدات سینمایی، بازدیدکنندگان، فروش، ژانرها مثل دفاع مقدس، کودک، ملودرام و حتی خلاصه داستان فیلمهای پرفروش، به محققان و مردم امکان میدهد تا ارتباط بین سلیقه عمومی و رویدادهای اجتماعی-سیاسی را بررسی کنند.
متأسفانه مدیریتِ سینمای ایران با چالشهایی مانند ضعف فیلمنامه، تصمیمات سلیقهای و نبود برنامهریزی بلندمدت روبهروست. اگر آمار دقیقی از تعداد فیلمهای تولیدشده در ژانرهای مختلف مثلا دفاعمقدس یا تاریخ انقلاب وجود داشت، نهادها میتوانستند از پراکندهکاری و اتلاف سرمایه جلوگیری کنند و به کیفیت و تمرکز برسند.
برای درک اهمیت این موضوع، کافی است به سینمای هالیوود نگاه کنیم که با کمتر از ۲۰۰۰ فیلم در سال، سلطهای جهانی دارد. بالیوود هند با حدود ۴۰۰۰ فیلم و سینمای کنیا با ۷۰۰۰ فیلم سالانه، هنوز نتوانستهاند به این جایگاه برسند. رمز موفقیت هالیوود، مدیریت نظاممند، نظارت کیفی و برنامهریزی محتوایی است؛ عواملی که جایشان در سینمای ما خالی است.
درخواست نهایی ما شفافیت است: سازمان سینمایی باید آمار را بهگونهای منتشر کند که نهتنها محققان بلکه هر شهروندی بتواند عملکرد مسئولان را بررسی کند. مردم ولینعمت مسئولاناند، نه بالعکس.
سینمای ایران و ضرورت گذار از آمار توصیفی به مدیریت دادهمحور
عالمی: سینما، بهعنوان ابزاری تأثیرگذار در بازتاب واقعیتهای جامعه و شکلدهی به هویت فرهنگی، در ایران با آرمان سینمای اسلامی - انقلابی تعریفشده است؛ سینمایی که باید همسو باارزشهای دینی و ملی، گفتمان انقلاب را به جهانیان منتقل کند. باوجود تأکیدات رهبری و مسئولان بر این مهم، ضعف در تحلیل دادهها و شفافیت آماری، چالش اصلی مدیریت این حوزه باقیمانده است. سازمان سینمایی با ایجاد سامانه یکپارچه سمفا در سال ۱۳۹۸، گامی روبهجلو برداشت و گزارشهای سالانه از فروش بلیت، اکران فیلمها و نظرسنجیها را منتشر کرد. هرچند این سامانه نسبت به سیستمهای قدیمی مانند سینماشهر، پیشرفت محسوب میشود، دادههای آن مانند گزارش نوروز ۱۴۰۴ تنها به آمارهای توصیفی افزایش قیمت بلیت، وابستگی به ژانر کمدی بسنده کرده و از تبدیل دادهها به بینش عملیاتی ناتوان است.
مقایسه با الگوهای جهانی مانند هالیوود با سالانه کمتر از ۲۰۰۰ فیلم و سلطه بر جریان سینمای جهان نشان میدهد موفقیت درگرو نظاممندسازی فرآیندهاست: نظارت دقیق بر box office، تحلیل بازخورد مخاطبان در شبکههای اجتماعی و برنامهریزی تولید براساس شکافهای بازار. در مقابل، سینمای ایران با چالشهای ساختاری مانند تصمیمات سلیقهای، نبود برنامهریزی بلندمدت و پراکندگی نهادهای متولی روبهروست. برای نمونه، آمار دقیقی از فیلمهای دفاعمقدس باوجود تأکید سیاستگذاران وجود ندارد که نتیجه آن تولیدات تکراری و اتلاف بودجه است.
شفافیت دادهها نهتنها یک نیاز فنی بلکه حق مردم بهعنوان ولینعمتان سینماست. انتشار ساختاریافته آمار از تعداد فیلمهای کودک تا فروش سینماهای محروم زمینهساز مشارکت پژوهشگران، منتقدان و عموم مردم در نقد و بهبود عملکرد این حوزه است. آگاهی شهروندان از تعداد فیلمهای خانوادگی یا سهم بودجه اختصاصیافته به ژانرهای ارزشی، امکان مطالبهگری دقیقتر و جلب سرمایهگذاران را فراهم میکند.
تحقق سینمای اثرگذار و هویتمند، نیازمند عبور از مدیریت مقطعی به نظام دادهمحور است. الگوبرداری از هالیوود نه به معنای تقلید محتوا که آموختن مدیریت بر پایه شفافیت، نظارت کیفی و برنامهریزی استراتژیک است. آینده سینمای ایران در گروی بهکارگیری دادهها نه در گزارشهای خاکخورده که در مسیر خلق آثار ماندگار است.
سیاستگذاری سینمایی مبتنی بر داده؛ ضرورتی مغفول
زمانی: سیاستگذاری مبتنی بر شواهد EvidenceBased Policy رویکردی است که تصمیمات کلان را نه بر پایه فشارهای سیاسی، منافع ذینفعان، یا شهود فردی، بلکه براساس داده، آمار و شاخصهای عینی استوار میکند. این الگو در حوزههایی مانند اقتصاد و سلامت به کار میرود اما چرا در سینمای ایران غایب است؟
برای تحقق این مدل، نخست نیازمند بانک داده ملی سینما هستیم؛ پایگاهی جامع که اطلاعاتی مانند سلیقه مخاطبان، تأثیر آثار سینمایی بر جامعه، عملکرد مالی تهیهکنندگان و الگوهای رفتاری کنشگران این حوزه را رصد کند. متأسفانه اکنون نه مرکز رصد فرهنگی داریم، نه دادههای شفاف. گزارشهای پراکنده موجود مثلا آمار فروش بدون تحلیل ارتباط بین ژانرهای پرفروش و تحولات اجتماعی، بیفایدهاند.
دومین شرط، شفافیت دادههاست. اطلاعات نباید محدود به مدیران ارشد باشد، بلکه باید مانند شیشه در دسترس محققان، منتقدان و مردم قرار گیرد. این شفافیت، هم امکان نظارت بر عملکرد مسئولان را فراهم میکند، هم بستری برای مشارکت نخبگان در بهبود سیاستهاست.
سینمای ایران با چالشهایی مانند تصمیمات سلیقهای و نبود برنامهریزی بلندمدت روبهروست. راه برونرفت، ایجاد زیرساختهای فناورانه مانند سامانههای یکپارچه رصد و تبدیل دادههای خام به بینش کاربردی است که باعث میشود سینما از مسیر آزمونوخطا به سمت اثربخشی هدایت میشود.
نیاز سینمای ایران به بانک داده جامع و در دسترس همگان
زهرایی: من اینجا یک پرانتز باز کنم، پیشنیاز توسعه سینما، ایجاد بانک داده است. در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و آمریکا، سیستمهای جامعی برای گردآوری و تحلیل دادههای سینمایی از اطلاعات بازیگران و کارگردانان تا آمار فروش و تأثیرات اجتماعی فیلمها وجود دارد اما در ایران، حتی برای یافتن سادهترین اطلاعات مانند شماره تماس یک بازیگر یا آژانسهای معتبر با چالش روبهرو میشوید.
علت این عقبماندگی، بیتوجهی به زیرساختهای پایهای است. ما هنوز در ابتداییترین مراحل مدیریت دادههای سینمایی هستیم و مفاهیمی مانند بانک اطلاعات ملی سینما یا سامانه رصد تأثیرات فرهنگی را جدی نمیگیریم. این درحالی است که بدون چنین ابزارهایی، نمیتوانیم رفتار مخاطب را تحلیل کنیم، عملکرد مالی نهادها را رصد کنیم، یا حتی پروژههای آینده را براساس شواهد برنامهریزی کنیم.
برای مثال، یک کارگردان جوان که میخواهد با بازیگری همکاری کند، بهسختی میتواند سوابق حرفهای او را بررسی کند. یا یک تهیهکننده برای انتخاب ژانر پرفروش، بهجای تحلیل دادههای بازار، به حدس و گمان متکی است. این ضعف سیستماتیک، سینمای ایران را در چرخه آزمونوخطا نگه میدارد.
شفافیت داده؛ راهکار ارتقای سینما
زمانی: وجود بانک اطلاعاتی شفاف در سینما، امکان دستهبندی دستمزدها براساس ردهبندی هنرمندان، تحلیل عملکرد کارگردانان در ژانرهای خاص مثلا ملودرام اجتماعی و رصد همکاریهای هنری را فراهم میکند. پژوهشگران با دسترسی به این دادهها میتوانند آسیبشناسی دقیقتری از روندهای سینمایی ارائه دهند. گام بعدی، شفافسازی مالی است: ثبت حمایتهای مالی بنیادها مثل بنیاد فارابی از اشخاص یا پروژهها در داشبورد ملی تا عموم بدانند چه نهادهایی، با چه میزانی و به چه کسانی کمک کردهاند. امروزه این اطلاعات یا ثبت نمیشوند یا محدود به مدیران است. شفافیت، نهتنها اعتماد عمومی را افزایش میدهد، بلکه زمینهساز تصمیمات مبتنی بر دادههاست.
مدیریت دادهمحور؛ کلید تحول سینما و رسانه
احمدی: مسأله اصلی این است که بسیاری از مدیران و فعالان حوزه سینما، اهمیت جمعآوری و تحلیل داده را درک نمیکنند. دلیل این بیتوجهی، اغلب ناآگاهی فردی است که در پست مدیریتی گمارده میشود. یک مدیر متخصص میداند که پایه هر تصمیم استراتژیک، تحلیل دادههای دقیق است؛ ابزاری کلیدی برای پیشبینی روندها، بهینهسازی فرآیندها و افزایش بهرهوری، چه در حوزه اقتصاد، سلامت یا رسانه.
ایجاد بانک اطلاعات جامع سینمایی از دادههای مالی تا رفتار مخاطبان نیازمند این است که ابتدا ضرورت آن برای ذینفعان تبیین شود. این سیستم نه فقط نیازهای فعلی مانند دستمزدهای عادلانه براساس ردهبندی هنرمندان یا انتخاب بازیگر مناسب برای ژانرهای خاص مثلا ملودرام اجتماعی را رفع میکند، بلکه افقهای جدیدی میگشاید: پیشبینی تأثیر فیلمها بر جامعه، شناسایی الگوهای موفق تولید و حتی جلوگیری از اتلاف بودجه با تحلیل شکستها و موفقیتهای گذشته.
نمونه موفق این رویکرد، تجربه کرهجنوبی در سال ۲۰۱۶ است. هنگام تصمیم برای نصب سامانه موشکی تاد، دولت با رصد گسترده شبکههای اجتماعی و تحلیل دادههای رسانهای، واکنشهای احتمالی مردم در مناطق مختلف را پیشبینی کرد. این تحلیل مبتنی بر داده، به طراحی راهحلهای هدفمند و جلوگیری از بحرانهای اجتماعی انجامید.
سینما نیز بهعنوان رسانهای دوسویه هم تأثیرگذار بر مردم و هم متأثر از آنها نیازمند چنین نگاهی است. بانک اطلاعاتی شفاف، امکان ارزیابی دقیق عملکرد هنرمندان، رصد تأثیر فیلمها بر سبک زندگی و حتی پیشبینی تحولات فرهنگی را فراهم میکند. متأسفانه در ایران، حتی سادهترین دادهها مانند قراردادهای مالی بنیادهای سینمایی غیرشفاف است. این نقص، سینما را در چرخه تصمیمات سلیقهای و آزمونوخطا نگه میدارد.
اگر بخواهم مطلبم را خلاصه کنم تحول سینمای ایران در گرو سه اقدام است:
۱-آموزش مدیران آگاه به اهمیت داده
۲- ایجاد سامانه ملی رصد و تحلیل اطلاعات
۳- تبدیل دادههای خام به بینش عملیاتی برای پیشبینی و برنامهریزی
سینمای هدفمند؛ الگویی برای نهادینهسازی ارزشها
زهرایی: سینما بهعنوان قدرتمندترین ابزار فرهنگی، نه فقط آیینهای از واقعیتهاست، بلکه توانایی شکلدهی به هنجارهای اجتماعی و نهادینهسازی ارزشها را دارد. نمونه بارز این نقشآفرینی را میتوان در تجربه تاریخی آمریکا مشاهده کرد. بین سالهای ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰، این کشور با تصویب قوانین جدید اقتصادی، بانکی و مالیاتی و همچنین گسترش حق رأی زنان، تلاش کرد تا جامعه خود را از غرب وحشی به سمت تمدنی مدرن سوق دهد. در این فرآیند، هالیوود که از حدود ۱۹۰۸ با تأسیس استودیوهای بزرگ آغاز به کار کرد به بازوی فرهنگی این تحول تبدیل شد. ژانر وسترن بهعنوان سینمای بومی آمریکا با محوریت تقابل خیر و شر، حاکمیت قانون و مبارزه با بیعدالتی، برای چهار دهه به تولید انبوه رسید. در این فیلمها، کلانتر نماد نظم در برابر راهزنان و شورشیان میایستاد، یا مهاجران با نمادهای مدرنیته مانند راهآهن و صنعت نفت روبهرو میشدند. این ژانر، نه برای سرگرمی محض، بلکه تنها با هدف جا انداختن مفهوم حاکمیت قانون و جامعه قانونمدار در ذهن مردمی که هنوز به سبک زندگی پیش از مدرنیته عادت داشتند، خلق شد. هالیوود با هماهنگی کامل میان سیاستمداران، سرمایهداران و هنرمندان، این مأموریت را به سرانجام رساند. البته این به معنای حذف دیگر ژانرها نبود؛ کمدیهای چارلی چاپلین یا انیمیشنهای باستر کیتون نیز بخشی از سبد سرگرمی مردم بودند اما وسترن بهعنوان ستون فقرات سینما، راهبر و آموزگار جامعه آمریکا شد.
اکنون پرسش این است: چرا سینمای ایران باوجود تأکید بر ارزشهایی مانند تربیت نسل آینده، دفاعمقدس یا خانواده نتوانسته تأثیر سیستماتیک مشابهی داشته باشد؟
پاسخ در جزیرهای عملکردن نهفته است. ساخت تکفیلمهای پراکنده در مورد دفاعمقدس یا مسائل اجتماعی بدون برنامهریزی بلندمدت و ایجاد جریان فرهنگی نمیتواند نسلی را تربیت کند که در برابر هجوم فرهنگی بیگانگان مقاوم باشد. برای نمونه، اگر تربیت فرزندان را بهعنوان بزرگترین اولویت ملی بپذیریم، باید مجموعهای از فیلمها، سریالها و حتی بازیهای رایانهای را طراحی کنیم که متناسب با سنین مختلف کودک، نوجوان و جوان باشند؛ ارزشهای اخلاقی مانند مسئولیتپذیری، احترام به والدین و میهنپرستی را نه با شعار، بلکه در قالب داستانهای جذاب آموزش دهند و بهصورت زنجیروار و مستمر تولید شوند تا تبدیل به جریان شوند و نه تکپروژههایی مقطعی. متأسفانه در ایران، حتی مفاهیم کلیدی مانند دفاعمقدس که میتواند پایه هویت ملی باشد در حد چند فیلم تکراری باقیمانده است. این در حالی است که هالیوود برای جاانداختن یک مفهوم ساده مانند قانونمداری و جامعه مدرن ۴۰ سال برنامهریزی و اقدام کرد.
سینمای ایران تنها زمانی میتواند به رسالت خود یعنی تربیت نسل آینده عمل کند که از تکاثر به نظاممندی برسد. این تحول نیازمند تشکیل اتاق فکر مشترک میان وزارت فرهنگ، سازمان سینمایی، آموزشوپرورش و نخبگان هنری برای تدوین نقشه راه سینمای ارزشی، تولید زنجیرهای آثار در ژانرهای مختلف کمدی، درام، انیمیشن با پیامهای همسو، تحلیل دادهمحور تأثیر فیلمها بر نگرش جوانان با استفاده از نظرسنجیها و پژوهشهای میدانی و شفافیت مالی در گزارشهای عملکرد نهادهای متولی است. الگوی هالیوود نه برای تقلید، بلکه برای آموختن برنامهریزی کلان است. هر فیلم باید مانند قطعهای از پازل، در راستای هدفی بزرگتر قرار گیرد.
تحول سینمای ایران در گرو شفافیت داده و الگوبرداری نظاممند
عالمی: سینما بهعنوان ابزاری اثرگذار در شکلدهی به فرهنگ و هویت جامعه، نیازمند سیاستگذاری مبتنی بر دادههای دقیق و تحلیلپذیر است. در ایران، باوجود تأکید بر نقش سینما بهعنوان کلید پیشرفت، شاهد فقدان نظام داده محور در مدیریت این حوزه هستیم. آمارهای موجود مانند تعداد تماشاگران یا تولیدات سالانه اغلب سطحی و فاقد تحلیلهای کاربردیاند. برای نمونه، افزایش تماشاگران از ۳۳ میلیون در سال ۱۳۷۹ به 5/33 میلیون در سالهای اخیر، بدون توجه به رشد جمعیت از ۶۰ به ۸۶ میلیون و کاهش سرانه سینما رفتن از 55/0 به 38/0 بار در سال، تنها تصویری ناقص ارائه میدهد. این ضعف زمانی آشکارتر میشود که بدانیم حتی آمار فیلمهای خارجی اکرانشده با کمتر از ۵۰۰ هزار تماشاگر از سال ۱۳۹۶ نیز بدون بررسی تأثیرشان بر سلیقه مخاطبان منتشر میشود.
نیاز اصلی، ایجاد بانک داده ملی سینما است؛ پایگاهی یکپارچه که اطلاعاتی مانند دستمزد هنرمندان، عملکرد مالی نهادها، تأثیر اجتماعی فیلمها و رفتار مخاطبان را ثبت کند. این بانک باید بهگونهای طراحی شود که نهتنها پژوهشگران، بلکه عموم مردم به آن دسترسی داشته باشند. شفافیت دادهها مانند انتشار قراردادهای مالی بنیادهای سینمایی میتواند اعتماد عمومی را افزایش دهد و زمینهای برای مشارکت نخبگان در بهبود سیاستها فراهم کند.
تجربه جهانی نشان میدهد موفقیت درگرو تحلیل دادههاست. هالیوود با نظام مدیریتی منسجم، چهار دهه ژانر وسترن را برای نهادینهسازی حاکمیت قانون در جامعه آمریکا تولید کرد. کره جنوبی نیز در سال ۲۰۱۶ با رصد شبکههای اجتماعی، واکنشهای مردم به نصب سامانه موشکی تاد را پیشبینی و از بحران جلوگیری کرد. این نمونهها ثابت میکنند دادهها تنها ابزار شمارش نیستند، بلکه پایه تصمیمات استراتژیکاند.
متأسفانه در ایران، حتی مفاهیم کلیدی مانند دفاعمقدس که میتواند محور هویتسازی باشد در حد تکفیلمهای پراکنده باقیمانده است. دلیل این شکاف، نبود برنامهریزی بلندمدت، پژوهشهای میدانی ضعیف و تصمیمات سلیقهای است. برای تغییر این روند، تحقق سه گام ضروری است:
۱- تدوین نقشه راه مبتنی بر داده: همکاری وزارت فرهنگ، سازمان سینمایی و پژوهشگران برای تعیین اولویتهای تولید بر اساس تحلیلهای اجتماعی.
۲- ایجاد سامانه رصد ملی: گردآوری دادههای مالی، فرهنگی و رفتاری بهصورت زنده و تبدیل آنها به گزارشهای تحلیلی.
۳- آموزش مدیران آگاه: تربیت نیروهای متخصص که توانایی تبدیل دادههای خام به بینش عملیاتی را داشته باشند.
سینمای ایران تنها زمانی به جایگاه واقعی خود میرسد که دادهها از حاشیه به متن سیاستگذاری منتقل شوند. این تحول، نهتنها جلوی اتلاف منابع را میگیرد، بلکه زمینهای برای خلق آثاری اثرگذار همسان باارزشهای ملی فراهم میکند.
شفافیت داده؛ الزام تحول در سینمای ایران
زمانی: برای ایجاد پایگاه داده ملی سینما بهعنوان مرکز رصد جامع نیازمند دستهبندی و انتشار اطلاعات در سه حوزه کلیدی هستیم:
۱- شفافیت مالی: قراردادهای سازمانهای سینمایی مانند بنیاد فارابی یا حوزه مستند با عوامل، حمایتهای مالی دولتی و خصوصی، هزینههای جشنوارهها و تمامی تراکنشهای مرتبط با بیتالمال باید بهصورت شفاف در اتاق شیشهای منتشر شوند. این شفافیت، هم اعتماد عمومی را افزایش میدهد و هم امکان نظارت بر عملکرد نهادها را فراهم میکند.
۲- فرآیند تولید و نمایش: اطلاعات مربوط به صدور پروانهها، جلسات شورای تصویب فیلمنامه، متن نقدها، نظرات اعضا، دلایل تأیید یا رد آثار و مراحل داوری باید علنی شود. همانند مصوبات مجلس که رسانهای میشوند، مصوبات شوراهای سینمایی نیز باید بلافاصله پس از جلسات در دسترس عموم قرار گیرد. سینما مقولهای امنیتی نیست؛ پنهانکاری تنها به رانت اطلاعاتی برای گروههای خاص میانجامد.
۳- قوانین و آییننامهها: کنشگران سینمایی باید از تغییرات قوانین مانند تسهیلات جدید یا محدودیتهای آینده مطلع باشند. امروزه سایت معاونت سینمایی و سایر نهادها، اطلاعات را بهروزرسانی نمیکنند که این ابهام، زمینهساز فساد و تصمیمگیریهای ناعادلانه است.
مشکل اصلی، مقاومت بروکراسیهای سازمانی و گروههای فشار است که از شفافیت سودی نمیبرند. برای مثال، مدیرانی که صورتجلسات را منتشر نمیکنند، اجازه میدهند اطلاعات تنها در اختیار حلقههای خاص بماند و رانت شکل گیرد. راهحل، اجبار قانونی است: تصویب قوانینی که نهادها را موظف به انتشار اطلاعات در حوزههای سهگانه کند. اگر مدیران توانایی تحلیل دادهها را ندارند، باید جای خود را به افراد آگاه بدهند یا آموزش ببینند.
پایگاه داده شفاف و بروز، تنها ابزار نظارت نیست، بلکه زیرساختی برای فرهنگسازی است. وقتی مدیران بدانند عملکردشان در معرض دید عموم است، مسئولانهتر تصمیم میگیرند. این نظام دادهمحور، سرمایهگذاریها را هدفمند، از پراکندهکاری جلوگیری و زمینه را برای اتخاذ تصمیمات کلان مانند برنامهریزی برای ژانرهای تأثیرگذار فراهم میکند. سینمای ایران در قرن ۲۱، بدون شفافیت، محکومبه تکرار چرخههای شکست است.
شفافیت و داده؛ زیرساخت سیاستگذاری فرهنگی اثربخش
احمدی: شفافیت دادهها و حمایت از سیاستگذاریهای فرهنگی ــ اقتصادی، نیازمند ایجاد سامانههای گزارشدهی سریع و فراتر از ساختارهای بروکراتیک سنتی است. نخستین گام، طراحی فرآیندی است که نهادها را ملزم به ارائه اطلاعات در فضایی دیجیتال کند، نه در دالانهای کاغذبازی اداری. ورود بخش خصوصی به این عرصه نیز کلید شتابدهی است. حضور بازیگران غیردولتی، سلسلهمراتب کند اداری را میشکند و رقابت سالمی برای انتشار بهموقع دادهها ایجاد میکند. آموزش نیروهای فعال در سینما و رسانه نیز حلقه گمشده این زنجیره است. دورههای آموزشی هدفمند از نحوه جمعآوری داده تا تبدیل آن به بینش عملیاتی میتواند مطالبهگری برای شفافیت را تقویت کند. این مطالبه، خود محرکی برای شکلگیری نظام دادهمحور خواهد بود.
نمونههای جهانی نشان میدهند دادههای رسانهای چگونه به ابزاری برای مدیریت بحرانها یا جهتدهی به افکارعمومی تبدیل میشوند. در انگلیس، تحلیل محتوای شبکههای اجتماعی طی همهگیری کرونا، به شناسایی کانونهای انتشار شایعات ضدواکسن منجر شد. دولت با تمرکز بر گروههای سنی و جغرافیایی مقاوم، کمپینهای آموزشی هدفمند طراحی کرد. در هند، پروژه دیجیتال ایندیا با رصد رفتار کاربران روستایی در شمال کشور، مقاومت آنها دربرابر برنامههای بهداشتی ــ آموزشی را شناسایی و با تولید محتوای متناسب، این شکاف را پر کرد. حتی در کرهجنوبی، تحلیل دادههای مرتبط با محبوبیت کیپاپ، به سازندگان کمک کرد تا محتوا را دقیقا منطبق بر سلایق جهانی تولید کنند.
این تجربهها ثابت میکند دادهها تنها ابزار توصیف گذشته نیستند، بلکه چراغ راه آیندهاند. در ایران نیز نظام شفافیت از انتشار قراردادهای مالی نهادهای سینمایی تا علنیسازی فرآیند تصویب فیلمنامهها میتواند مانع رانت اطلاعاتی شود. وقتی هر کنشگری بداند پروانه ساخت فیلمش بر چه اساسی تأیید یا رد شده، یا هزینه جشنوارهها چگونه صرف میشود، نهتنها اعتماد عمومی افزایش مییابد، بلکه تصمیمات مبتنی بر واقعیت جایگزین حدس و گمان میشود. شفافیت، پادزهر فساد است و داده، زبان مشترک مدیران آگاه و مردم. قرن 21، عصر حاکمیت اطلاعات تلقی میشود و جامعهای که نتواند دادههایش را مدیریت کند، محکوم به تکرار اشتباهات دیروز است.
سینمای ایران و ضرورت نظام برنامهریزی کلانِ مبتنی بر تخصص و داده
زهرایی: تجربه ناموفق شورای عالی سینما در دوران آقای احمدینژاد که با مخالفت اصناف هنری نیز مواجه شد نمونهای بارز از نگاه جزیرهای و غیرکارشناسی به مدیریت فرهنگی است. مشکل اصلی، نه در ایده تشکیل چنین نهادهایی که در نحوه اجرا بود: انتخاب اعضا براساس وابستگیهای حزبی یا سلیقههای شخصی، بهجای تکیه بر شایستگیهای تخصصی. این شورا که قرار بود نقشهراه سینما را ترسیم کند تبدیل به محفلی شد برای توزیع رانت به دوستان و همفکران جریان مربوطه، نه اتاق فکری جهت تدوین استراتژیهای بلندمدت بهمنظور ارتقای هنر و فرهنگ کشور؛ اما راهحل واقعی چیست؟
ما نیازمند نظام برنامهریزی کلان هستیم که سه پایه اساسی دارد:
۱. تیمهای تخصصی بینرشتهای: ترکیبی از جامعهشناسان، روانشناسان، اقتصاددانان و کارشناسان سینمایی که بتوانند دادههای جمعیتی مانند درصد جوانان و علایقشان، میانسالان یا مخاطبان پلتفرمهای دیجیتال را با نیازهای فرهنگی کشور تطبیق دهند.
۲. اهداف مشخص کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت: مثلا تربیت نوجوانان، تولید انبوه آثار آموزشی در ژانرهای جذاب، یا تقویت هویت ملی با تمرکز بر روایتهای بومی مانند ارزشهای زندگی، فرهنگی و اخلاقی ایرانی و دفاع مقدس.
۳. نظارت دادهمحور: ایجاد سامانه رصد که عملکرد هر پروژه از جذب مخاطب تا تأثیر اجتماعی را اندازهگیری کند.
تفاوت این مدل با شورای پیشین در انعطافپذیری و تکیه بر علم است. در آمریکا، همزمان با بررسی پرونده هستهای ایران در شورای امنیت در سال ۲۰۱۲، هالیوود دو استراتژی موازی را پیشبرد: اهدای اسکار به «آرگو» که تصویری نادرست از ایران ۱۳۵۷نشان میداد و «جدایی نادر از سیمین» که با صحنه نمادین اجازهگیری از مرجع تقلید برای نجات جان انسان تلاش میکرد القا کند ایرانیها حتی در نیازهای انسانی نیز محتاج دستور بالادستیهایشان هستند. این هماهنگی بین دیپلماسی و سینما، حاصل برنامهریزی نهادهای تخصصی غربیان است که سالهاست دادههای روانشناسی اجتماعی جوامع هدف را تحلیل میکنند.
نمونه دیگر، فیلم «آلیس در سرزمین عجایب» نسخه ۲۰۲۳ است که د رصحنه پایانی با اشاره به سرزمینهای ناشناخته چین مسیر جدیدی برای نفوذ فرهنگی به این کشور ترسیم میکند. این تصادفی نیست؛ هالیوود از دهه ۱۹۹۰، با ایجاد بخشهای تحلیل بازار جهانی، مسیر تولیدمحتوا را براساس اولویتهای ژئوپلیتیک آمریکا تنظیم کرده است.
اما نکته کلیدی اینجاست: آیا ما نیازی به الگوبرداریبرداری از این مدل نداریم؟ و باید چرخ را دوباره اختراع کنیم؟ یا در همین راستا با بومیسازی سازوکارهای علمی، الگویی متناسب با ارزشهای خود بیافرینیم. متأسفانه اکنون حتی مفاهیم کلیدی مانند فرهنگ والای ایرانی و دفاعمقدس با وجود هزاران ساعت خاطره مستند در حد چند فیلم تکراری باقی مانده است.
چالش اصلی، مقاومت ساختاری در برابر شفافیت است. مدیرانی که حاضر نیستند صورتجلسات شوراهای تصویب فیلمنامه را منتشر کنند، یا نهادهایی که آمار حمایتهای مالی خود را پنهان میدارند، همان کسانی هستند که از سینمای جریانمحور هراس دارند و یا منافعشان با شفافسازی به خطر میافتد. راهحل، تصویب و اجرای قوانین شفافیت عملکرد است: اجبار نهادها به انتشار اطلاعات از فرآیند تولید تا هزینههای جشنوارهها و ایجاد سیستم ارزیابی عملکرد مدیران براساس شاخصهای کمی.
آینده سینمای ایران در گرو عبور از مدیریت سلیقهای به حکمرانی دادهمحور است. هر فیلم باید حلقه زنجیری باشد که جامعه را به سمت اهداف کلان از تابآوری اجتماعی تا مقاومت فرهنگی هدایت کند. این ممکن نیست مگر با پذیرش یک اصل ساده: در قرن ۲۱، فرهنگسازی بدون داده، تنها توهمی خاموش است.
ضرورت تحول نظام دادهمحور در سینمای ایران؛ از شعار تا عمل
عالمی: ضرورت دسترسی پژوهشگران به دادههای دقیق و روزآمد، نخستین گام برای تدوین سیاستهای آیندهنگر در سینماست. متأسفانه امروزه حتی برای تحلیل رفتار مخاطب یا ارزیابی اقتصادی تولیدات، ناچاریم به گزارشهای پراکنده مانند پیمایش موج سوم مصرف کالاهای فرهنگی استناد کنیم، چراکه دادههای سیستماتیک در حوزهای مانند سینما با وجود پیشرفتهای نسبی هنوز محدود به آمار فروش، تعداد سالنها و صندلیهاست. برای نمونه، سامانه سمفا اگرچه اطلاعاتی مانند فروش فیلمها یا پراکندگی جغرافیایی سالنها را منتشر میکند، اما فاقد دادههای کلیدی مانند هزینههای تولید، تأثیر تبلیغات بر فروش، یا تحلیل شبکههای اجتماعی است. این درحالیاست که سیستمهایی مانند K.O.B.I.S کرهجنوبی با استفاده از هوشمصنوعی تمام جزئیات، از ژانرها تا بازخورد مخاطبان را رصد میکنند، یا MPAA آمریکا گزارشهای سالانهای، از اشتغالزایی تا سهم پلتفرمها ارائه میدهد. حتی فرانسه پربازدیدترین سینمای اروپا با شفافیت کامل، میزان مشارکت بخش دولتی و خصوصی را منتشر میکند.
راهکار، بهروزرسانی سمفا با الگوبرداری از نمونههای جهانی و افزودن لایههای تحلیلی است. تشکیل مرکز آمار سینما با قابلیت رصد دادهها مانند تأثیر فیلم موسی کلیمالله بر فضای مجازی میتواند به مدیران در تصمیمسازی کمک کند؛ اما مشکل فقط فناوری نیست؛ حمایت از پژوهش نیز نیازمند بازنگری است. اعطای ۱۰ میلیون تومان به پایاننامههای کارشناسی ارشد یا ۲۰ میلیون به دکتری در شرایط تورم فعلی نتیجهای جز تولید پژوهشهای ضعیف ندارد. از سوی دیگر، جایزه پژوهش سینمایی باوجود دریافت ۱۵۰ اثر در آخرین دوره، تاکنون فقط به انتشار پراکندهای از نتایج اکتفا کرده است. وعدههای تشکیل اندیشکده سینما یا مرکز رصد که بارها توسط مسئولان مطرح شده نیز در حد حرف باقیمانده است.
نکته کلیدی، تغییر نگرش مدیران است. بسیاری از تصمیمگیران بدون تخصص سینمایی صرفا با تکیهبر تجربه شخصی عمل میکنند. راه برونرفت، ایجاد داشبوردهای تحلیلی است که دادههای پیچیده را به زبان ساده ارائه دهند؛ مانند تجربه تحلیل شبکههای اجتماعی در فیلم محمد رسولالله. آموزش مدیران برای استفاده از این ابزارها و فرهنگسازی در راستای اهمیت داده محوری، حلقه گمشده این زنجیره است. سینمای ایران تنها زمانی از چرخه شعار خارج میشود که دادهها از حاشیه به متن مدیریت فرهنگی منتقل شوند.
مدیریت داده محور؛ راه نجات سینمای ایران از جزیرهای عمل کردن
زمانی: برای نجات سینمای ایران از چرخه تصمیمات سلیقهای، ایجاد پایگاه داده ملی سینما ضروری است. این سامانه باید فراتر از آمار فروش سطحی، تمامی مراحل تولید فیلم از ایدهپردازی تا اکران را رصد کند: بودجهها، مراحل تأیید فیلمنامه، نیازسنجی مخاطب، تأثیر اجتماعی آثار و حتی تحلیل بازخوردهای شبکههای اجتماعی. دسترسی پژوهشگران، مدیران و عموم مردم به این دادهها، شفافیت را از حرف به عمل تبدیل میکند. مدیرانی که امروز بر اساس حدس یا روابط شخصی تصمیم میگیرند، باید پاسخگو باشند: تصمیم شما بر پایه چه دادههایی بوده؟ به چه نتایجی رسیدهاید؟ اگر سیستم ارزیابی عملکرد نشان دهد طرحی شکستخورده، مسئولان باید هزینه بیتالمال را جبران کنند.
اما دادهها بهتنهایی کافی نیستند. سه ضلع اصلی این تحول عبارتند از:
۱- الزامات قانونی: تصویب قوانینی که نهادها را موظف به انتشار اطلاعات مالی، فرآیندهای تولید و صورتجلسات شوراها کند.
۲- فرهنگسازی: آموزش مدیران برای استفاده از داشبوردهای تحلیلی مثلا بررسی تأثیر فیلمی مانند موسی کلیمالله بر فضای مجازی و تبدیل دادهها به تصمیمات عملی.
۳- همکاری سهجانبه: ارتباط دائمی بین پژوهشگران دانشگاهی، اصناف سینمایی تهیهکنندگان، کارگردانان و نهادهای دولتی. اصناف باید نیازهای خود را در سیستم ثبت کنند، پژوهشگران راهکارها را ارائه دهند و دولت زیرساختها را فراهم کند.
نمونه موفق این همکاری را در سامانه K.O.B.I.S کرهجنوبی میبینیم که دادههای تولید، فروش و بازخورد را بهصورت زنده در اختیار همه قرار میدهد. در ایران نیز فقط با شکستن انحصار اطلاعات و مشارکت دادن ذینفعان، میتوان از سینمای تک فیلم به سینمای جریان محور رسید. آینده سینما در گروی تبدیل دادهها به زبان مشترک مدیران، هنرمندان و مردم است.
زیرساختهای داده محور؛ راهکار تحول فرهنگی
احمدی: برای تحول نظام فرهنگی، نخست باید پایگاه داده ملی ایجاد شود تا اطلاعات پراکنده نهادها ارشاد، پژوهشگاهها و... یکپارچه شود. این پایگاه نیازمند همکاری تیمهای تخصصی آیندهپژوهان، تحلیلگران داده، جامعهشناسان و کارشناسان فرهنگی است تا دادهها را به بینش عملیاتی تبدیل کنند. گام بعدی، آموزش مدیران برای استفاده از این دادههاست؛ تصمیمگیریها باید مبتنی بر تحلیل اطلاعات مانند روندهای مخاطب پسندی یا تأثیر اجتماعی پروژهها باشد. همچنین، طراحی سیستم پایش مستمر الزامی است، جمعآوری و تحلیل دادهها بهصورت زنده، تدوین دستورالعملهای فوری و اجرای سریع بدون گیرکردن در بروکراسی.
علاوه بر این، تدوین سناریوهای فرهنگی بر اساس آیندهپژوهی واقعبینانه مثلا سهم سینما در تربیت نسل آینده تا ۱۴۱۰ ضروری است. این سناریوها باید همراه با برنامههای عملیاتی، ارزیابی دورهای و اصلاح مستمر باشند. فناوریهای نوین هوش مصنوعی، تحلیل کلان دادهها نیز باید در خدمت اهداف فرهنگی قرار گیرند. تحقق این مدل، فرهنگسازی را از شعار به عمل تبدیل میکند.
زهرایی: بهعنوان آخرین سخن، چند نکته را متذکر میشوم:
وقتی از ایجاد یک سیستم یا مجموعه سازمانیافته صحبت میکنیم، بههیچوجه مقصودمان شکلگیری انحصار جدید، تفکر تکحزبی یا تمرکز قدرت نیست. سیستمی که مدنظر است باید حاصل جمعبندی نظرات موافقان و مخالفان، با در نظر گرفتن طیفهای فکری مختلف باشد تا بتواند تمامی مخاطبان را پوشش دهد.
نکته بعدی این که نمیخواهیم بخش دولتی و خصوصی را در تقابل قرار دهیم؛ بهگونهای که دولت بخواهد سیاستهایی را به بخش خصوصی تحمیل کند و بخش خصوصی نیز در برابر آن مقاومت نشان دهد. بلکه خروجیها، دادهها، راهکارها، بودجهها و انگیزههای این سیستم باید آنقدر جذاب و کارآمد باشد که بخش خصوصی بهصورت داوطلبانه از نتایج تحقیقات استفاده کند، سلیقه و نیاز مردم را بشناسد و با بهرهگیری از دادههای شفاف و رایگان تأمینشده توسط دولت، در مسیر پیشرفت گام بردارد. ضمنا این اطلاعات نباید در انحصار گروهی خاص باشد.
بااینحال، نهاد نظارتی مورد اشاره که از بودجه عمومی استفاده میکند موظف است بر تمامی سازمانهای دولتی و تولیدکنندگان فیلم نظارت یکپارچه داشته باشد، جزیرههای پراکنده را به هم پیوند زند و وحدت رویه ایجاد کند. این نظارت زمانی معنا مییابد که از منابع دولتی بهره میبرد؛ در غیر این صورت، اگر تأمین مالی خصوصی باشد، تعریف و کارکردی متفاوت خواهد داشت.
بهنظر میرسد برای آغاز، میتوان نهادهای موجود که تعدادشان نیز فراوان است و هرکدام دغدغه مندانه فعالیت میکنند را حول محوری مشترک سازماندهی کرد تا اثربخشی بیشتری داشته باشند.
در پایان امیدوارم شاهد تحولاتی مثبت در سینما باشیم. مردم ما مشتاق محصولاتی هستند که هم سرگرمکننده باشد، هم آموزنده، هم تسکینی بر دردهایشان و هم پاسخی به پرسشهایشان. آرزوی من این است که هنرمندان ما با بهرهگیری از تمامی ابزارها و اصلاحاتی که اشاره شد بتوانند نیازهای متنوع جامعه را در حوزههای مختلف فرهنگی پوشش دهند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
دکتر حمیدرضا آصفی، سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه و دیپلمات ارشد کشورمان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد