جهادگر هسته‌ای، کابوس اسرائیل

همین کافی است که واژه‌ای به نام داریان شبستر دنباله فامیل دکتر باشد. یعنی از رگ و ریشه‌ای از دل سرزمین ایران هستی. چه ترک باشی، چه کرد، چه عرب، چه لُر... اهل هر دیار باشی، متعلق به دیار کهن بوم و بر ایران هستی. دکتر احمدرضا ذوالفقاری‌داریانی حتما ذره‌ای از تمام تنوع اقوام داشته است.
همین کافی است که واژه‌ای به نام داریان شبستر دنباله فامیل دکتر باشد. یعنی از رگ و ریشه‌ای از دل سرزمین ایران هستی. چه ترک باشی، چه کرد، چه عرب، چه لُر... اهل هر دیار باشی، متعلق به دیار کهن بوم و بر ایران هستی. دکتر احمدرضا ذوالفقاری‌داریانی حتما ذره‌ای از تمام تنوع اقوام داشته است.
کد خبر: ۱۵۲۲۸۴۷
نویسنده زهرا شکراللهی - گروه دفاع مقدس
 
مادرش را «آنا» خطاب می‌کرد.آنا تمام روزهای بارداری را مثل مادران ایرانی، برای سلامتی فرزندش شمع نذر کرده است. به پنجره فولاد امام رضا نیاز بسته، اصلا کار و بار مادران چه آنا باشد چه دا باشد چه ننه باشد، این است که فرزندی از نوع شیرمرد، شجاع و دلسوز تحویل زاد بوم ایران بدهند.
   
زاده‌ عشق به میهن

دکتر با رگ و ریشه‌ای از داریان شبستر، همجوار تبریز، در روز جمعه پنجم آذر ۱۳۳۸در تهران زاده شد. اصالتی از سرزمین کوه و کوهسارها، همشهری شیخ‌محمود شبستری صاحب «گلشن راز»، عالم عارف قرن هشتم بود.مادری کدبانو که نان محلی روغنی پر از زنجبیل و زعفران دم‌کرده را در ماهیتابه سرخ می‌کرد و می‌گذاشت کف دست احمدرضا. احمدرضا تکه گلیم را گوشه ایوان پهن کرد.مشغول به درس خواندن شد.دفتروکتابش راجلوی رویش گذاشت،تکه نان محلی شبستری رادردهان می‌برد.
   
سفری از شبستر تا لندن

احمدرضا سال‌های درس را با تمام هوش و فراستی که داشت پشت‌سر گذاشت. زمزمه‌های انقلاب و شروع جنگ او را در جوانی کارکشته و سرد و گرم چشیده روزگار کرد. درس خواندن تا مقطع دانشگاه را به سرانجام رساند. هوش و پشتکار او را به دانشجوی بورسیه رشته مهندسی هسته‌ای در کالج امپریال لندن رساند. روزهای ابری و پرباران سرد لندن برای احمدرضا رنگ تحقیق و بررسی و گذراندن دوره دکتری داشت. صبح‌های همیشه ابری لندن وقتی برایش معنی داشت که فقط چند قدم کنار رودخانه تیمز قدم بزند، برگردد سر درس و آزمایشگاه، تحقیقش.
   
بازگشت به خاک وطن
در قاموس دکتر احمدرضا ذوالفقاری ترک وطن جایگاهی نداشت. مدرک دکترا مساوی شد به بازگشت به میهن. جایی که به آن تعلق داشت. دل کندن از آن طرف مرز سخت نبود. علم را مانند دانه گندم در سینه خود حفظ کرد تا جوانه بزند و در خاک حاصلخیز ایران بکارد. هر دانه گندم به اذن خدا ۷۰ فرزند علم و دانش به بار آورد.
   
استادی در خدمت علم و عزت
روز اول مهرماه ۱۳۷۸، آستانه ورودی دانشگاه شهید بهشتی استادی را به یاد دارد. در دانشگاه، مهندسی هسته‌ای قدم نهاد. پای دکتر کم‌کم به عرصه پروژه‌های ملی و توسعه فناوری هسته‌ای و بومی‌سازی در حوزه انرژی باز شد. رئیس دانشگاه علوم هسته‌ای گردید. پا به پای دکتر عبدالحمید مینوچهر در راه رسیدن به اهداف کلان قدم می‌گذاشت. جایزه مهندس جوان سال از انجمن هسته‌ای آسیا - اقیانوسیه را دریافت کرد.
   
پرچم عزت بر دوش دانش

اولین جمله‌ای که هنگام درس برای دانشجویانش می‌نوشت: «علم را به پرچم عزت این سرزمین بدل کنید.» معلمی که شغل انبیا را در پیش گرفت. دست از توسعه دانش برنداشت. نوشتن ۱۷۰ مقاله و ارائه در عرصه بین‌الملل جزو کارنامه کاری‌اش بود. نهال سه کتاب علمی را مثل درخت برای دانشجویانش در خاک دانش کاشت. جایزه بین‌المللی از انجمن ANS در حوزه مهندسی را در سال ۱۳۹۸ برای کشور به یادگار آورد. نام دکتر احمدرضا همراه ذوالفقاری در خارج مرزها شناخته شده بود. دانشجویان سراسر دنیا به مقالات دکتر ارجاع می‌دادند.
   
پدری با دلی پر از مهر
مریم، دختر دکتر، وقتی سر سفره شام خبر پزشک شدنش رابه پدرش داد،دکتر بعد ازخاراندن کنارچشمش، جای زخم آبله‌مرغان کودکی‌اش، گفت: «مریم جان، طرح برو منطقه محروم، هم فال است و هم تماشا.» مریم لبخند ریز و نمکی‌اش را روی پدر پاشاند: «تکلیف دلتنگی چی میشه؟» دکتر گفت: «چشم‌ به‌هم ‌زدن تموم میشه.» چشم برهم زدن تمام شد و مریم در بیمارستان شهدای تجریش مشغول به کار گردید. ۴۸ ساعت کار در بیمارستان و ۲۴ ساعت استراحت درخانه.دکتر که خودش تا۲ نیمه‌شب در دفترکار می‌ماند و به کارهای دانشجویان رسیدگی می‌کرد، کمتر خانواده و مریم را می‌دید. به خانه که می‌رسید، چند ساعت محدود دخترش را می‌دید.
   
نهال‌های علم در خاک ایران
پژوهش‌های متعدد و تلاش برای به‌ثمر رساندن پروژه‌ها، برایش شب و روزنگذاشته بود.اتصال نیروگاه سیکل ترکیبی کرمان به واحد آب‌شیرین‌کن، نهال تازه‌ای بود که دکتربه دست دانشجویانش سپرد.طراحی وساخت چشمه یونی، حفاظت دربرابر اشعه گاما با استفاده از بتن سنگین حاوی سرم و کارهای دیگری که نامش را بلندآوازه کرد، زنگ خطری بود برای اسرائیل و متحدانش.  
   
آخرین قدم‌ها در راه وطن

روز جمعه، دکتر کفش چرمی دست‌دوز شبستری‌اش را به پا کشید. راهی نماز جمعه شد. تمام راه برگشت به خانه را پیاده قدم زد و اندیشید. بوی نان روغنی زنجبیلی می‌آمد، بوی کودکی‌اش، بوی صبح‌های همیشه گرفته لندن. موهای جوگندمی دکتر، پیشانی بلند و چروکیده‌اش، رد یادگار این همه تلاش برای سرزمین‌مان ایران بود.

 شهادت، سرانجام عزت
نیمه‌شب ۲۳خرداد۱۴۰۴،اسرائیل شرارتش رابه اوج رساند. قلب تهران لرزید. حریم آسمان ایران خراش برداشت. صدای مهیب و انفجار، مردم شهر را خبر کرد؛ خبری در راه است. 

دکتر احمدرضا ذوالفقاری‌داریانی همراه پسر جوانش محمد و همسرش مهناز موسایی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت. سرایت حریق و موج انفجار تا چند صد متر آن طرف‌تر شعله کشید. مریم، همیشه آخرین نفر به خانه می‌رسید. همین که خبر در راه را شنید، دیگر نتوانست قدم به آستانه خانه پدر بگذارد و بگوید: «چشم برهم‌زدنی همگی با هم شهید شدید.»
غروب اولین روز حمله، موشک‌ها از دل خاک ایران برخاستند. به اسرائیل فهماند همیشه در روی یک پاشنه نمی‌چرخد. اَره داده‌ای، تیشه دریافت می‌کنی. در دل تاریکی شب حمله می‌کنی اما در دل روشنایی روز، دشنه به قلبت فرو خواهد رفت. در خاورمیانه ناز شست نچشیده‌ای و حالا زهرآبه تجاوز را با موشک بالستیک، کروز، سجیل... خواهی چشید.
و به قول شیخ محمود شبستری، عارف قرن هشتم و صاحب گلشن راز:
«تن تو ساحل و هستی چو دریاست بخارش فیض و باران علمِ اسماست
خرد غوّاص آن بحر عظیم است‌ که او را صد جواهر در گلیم است».
newsQrCode
برچسب ها: شهدای هسته ای
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرصت تاریخی عبور از تحریم

دکتر مرندی، تحلیلگر مسائل بین‌الملل در گفت‌وگو با «جام‌جم» به تشریح ظرفیت‌های دوران ‌گذار جهانی برای کشورمان پرداخت

فرصت تاریخی عبور از تحریم

نیازمندی ها