چند خط درباره کتاب «بلاتکلیف» به قلم منصور ضابطیان

خط‌شکنی در روایت نبرد ۱۲ روزه

جنگ که بدترین پدیده‌ ممکن برای بشر است، باعث برانگیختن هزار و یک حسِ خفته‌ نهفته در آدم می‌شود که یک قلمِ آن نوشتن است.شاید نوشتن راجع به بلای ناگهانی‌ای که سرت آمده و تو در وقوع و ادامه و توقفش نقشی نداری، تنها چاره و البته موثرترین‌شان باشد. هم این‌که تخلیه انرژی‌های منفی صادر شده از اثرات مخرب روحی و اجتماعی جنگ جز از راه حرف زدن راجع به آن و نوشتنِ آن حرف‌ها ممکن نیست.
کد خبر: ۱۵۲۳۹۰۱
نویسنده حسین شرفخانلو - نویسنده
 
منصور ضابطیان را که در چند سال اخیر با سفر، مشاهده و ماندن دراطراف و اکناف عالم شناخته و خوانده‌ایم، چند روز مانده به جنگ ۱۲ روزه، با گروهی که ازقضا همگی ازطایفه نسوان بودند و باز از قضا،یکی‌شان به خانواده گفته بود که «داریم با دوستانم چند روز می‌رویم شیراز و برگردیم» یک توک پا رفته بودند استانبول را بچرخند و برگردند که اسرائیل زد و دنیا را به آتش کشید و جنگ راه انداخت و راه‌های آسمان ایران برای بازگشت مسافران مسدود شد.
ضابطیان از دسته‌ آدم‌هایی است که مثل حرف زدن‌شان می‌نویسند و یادمان هست که او در «رادیو ۷» شبکه چهار، چقدر آرام و متین و شمرده و ساده حرف می‌زد. او درست به همین شکل هم می‌نویسد و فکر کن آدمی به این عرض و طول، در مملکتی غریب، نصف شبی خبر جنگ دریافت کند و تمام محاسبه‌ها و برنامه‌هایش برای گروه به‌هم بریزد.
حالا او در ناگهانی‌ترین شکل ممکن، وقتی بنا داشته گروه را راهی کند برگردند ایران و خودش پنج روز برود بخزد در کلبه‌ای داخل جزیره‌ای در حومه استانبول که کتاب مورد علاقه‌اش را بنویسد.همه قول و قرارها به هم می‌خورد و او در «بلاتکلیف»ترین حالی که تا آن روز داشته، از روزهای جنگ می‌نویسد و مدیریت بحرانی که در بوجود آمدن و ادامه و توقفش هیچ نقشی ندارد.
بلاتکلیف، شاید اولین روزنگار مکتوبِ چاپ‌شده راجع به جنگ تحمیلی ۱۲ روزه‌مان است. همین خط‌شکنی، به‌رغمِ اختلاف دیدگاهی که بعضا با ضابطیان در نگاهِ به جنگ و عوارضش دارم، ستودنی است و همتی که صرفِ تهیه و انتشار آن شده است، ارج نهادن دارد.برای درست دیدنِ هر ماجرایی باید آن‌را از رواق چشم آدم‌های جورواجور دید و بلاتکلیف که آن‌را نشر «مون» منتشر کرده، یکی از آن رواق‌هاست.
جنگ اخیر نشان داد و یادمان آورد، هرقدری هم که سایه جنگ بالای سرمان باشد، هیچ جا خانه خودِ آدم نمی‌شود و این را در فراز آخرِ بلاتکلیف به احسنِ وجه می‌بینیم. آنجا که منصور رسیده به ترمینال غرب در تهران و ساعتی پیش مهرآباد و آزادی زیر آتش بوده‌اند و او به‌رغم بوی باروتی که پرشده در دماغش، برمی‌گردد به خانه و تختِخوابش را سفت بغل می‌کند که بیاساید. یعنی که مردم علاج در وطن است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
تحول در ورزش

گفت‌وگو با غلامحسین زمان‌آبادی و طرحی که مورد توجه رئیس جمهور قرار گرفت

تحول در ورزش

نیازمندی ها