برای نمونه، دانشگاه فردوسی مشهد در استانی با منابع غنی معدنی، کشاورزی و صنایع خلاق فرهنگی قرار دارد اما رشتههای تخصصی متناسب با این ظرفیتها هنوز شکل نگرفتهاند. این درحالی است که منابع معدنی این منطقه میتوانند در آینده برای تولید انرژی سبز حیاتی باشند. با این حال دانشکده معدن این دانشگاه رشتهای تخصصی در این حوزه ندارد. در بخش کشاورزی نیز با وجود قرار گرفتن در زون ویژه کشاورزی، دانشگاه هنوز به حوزههای نوآورانهای مانند نانوکودها که در جهان برای کاهش مصرف آب و افزایش بهرهوری کشاورزی استفاده میشوند، ورود نکرده است.
دانشگاهها نیازمند انعطافپذیری در تعریف رشتهها هستند. نسخهای واحد برای همه دانشگاهها کارساز نیست و دانشگاههای جامع کشور باید بتوانند با توجه به مزیتهای منطقهای، رشتههای تحصیلی را ایجاد یا حذف کنند. رشتههای سنتی مانند ریاضی، شیمی و فیزیک، بهصورت جداگانه دیگر پاسخگوی نیازهای روز نیستند و باید با توجه به تغییرات ژئوپلیتیکی و نیازهای جامعه بازتعریف شوند. رشتههای میانرشتهای میتوانند در این مسیر نقشی کلیدی ایفا کنند. یکی دیگر از مشکلات، ارتباط کمرنگ دانشگاهها با جامعه و صنعت است. ایجاد دفاتر ارتباط با نهادهایی مانند شهرداری گامی مثبت است اما این زیرساختها باید در همه دانشگاهها گسترش یابند تا تعامل مستقیم میان مردم، دانشجویان و دانشگاه شکل گیرد. همچنین بهروزرسانی محتوای دروس و ایجاد انگیزه در دانشجویان برای یادگیری، لازمه تحقق این تغییرات است.
تعریف دروس جدید بهتنهایی کافی نیست. دانشجویان باید ازاهمیت و کاربرد این دروس آگاه شوند تا تغییری واقعی رخ دهد. تجربه جهانی نشان میدهد دانشگاهها میتوانند نقش راهبردی در توسعه ملی ایفا کنند. برای مثال دانشگاههای آمریکا در دهههای گذشته با تمرکز بر استخراج و استفاده از مواد معدنی استراتژیک مانند لیتیوم و مس، وابستگی به نفت و گاز را کاهش دادهاند اما در ایران آموزش عالی هنوز نتوانسته چنین نقشی را ایفا کند و صرفا به تولید دانشآموخته بسنده کرده است.برای افزایش اثرگذاری دانشگاهها، برنامهریزی دقیق، انعطافپذیری در طراحی رشتهها و تقویت تعامل با جامعه و صنعت باید در اولویت قرار گیرد. تنها در این صورت است که آموزش عالی میتواند به موتور محرکه توسعه منطقهای و ملی تبدیل شود.