این نمایشگاه با حضور جمعی از بزرگان ورزش، خانواده جهانپهلوان غلامرضا تختی و صدها نفری که در ذهنشان هنوز بوی خاک زورخانه و صدای تشویقهای مردمی پیچیده، گشوده شد تا همچون ضربهای نرم بر تشک کشتی، قلبها را بلرزاند؛ گویی آقا تختی، آن مرد نجیب با شانههای پهن و قلبی به وسعت ایران، از میان عکسها و مدالهای خاکخورده برخاسته و دوباره به ما لبخند زده است.درسالن ۳۰۰ متری موزه ملک، جایی که نورها ملایم هستند و سایهها نوستالژیک، دیوارها روایتگر عکسهای نادیدهای است که تختی را در آغوش مردم نشان میدهد، روایتگر دستنوشتههای جهان پهلوان که همیشه از دغدغههایش برای فقرا میگفت. برای نخستین بار، مدالهای طلای المپیک ۱۹۵۶ ملبورن و بازوبندهای پهلوانیاش که سالها پیش به موزه آستان قدس رضوی اهدا شده بود از مشهد به تهران آمدهاند. این اشیا، نه فقط فلز و پارچه، که نمادهایی از ایمان، اخلاق و مردمداریاند. تختی سوای افتخاراتش در کشتی آزاد، سه بار هم بازوبند پهلوان ایران را بر بازو بست، همیشه میگفت: «پهلوانی، ضربه زدن نیست؛ بلند کردنِ افتادگان است.»
این نمایشگاه، بر اساس تفاهمنامه کمیته ملی المپیک و آستان قدس رضوی، این کلمات را به تصویر کشیده؛ روایتی تصویری از مردی که قهرمانیاش در تشک تمام نمیشد، بلکه در کوچههای خانیآباد و میانِ نیازمندان ادامه مییافت.
آیین افتتاح، همچون مراسمی آیینی، با حضور احمد دنیامالی وزیر ورزش و جوانان، محمود خسرویوفا رئیس کمیته ملی المپیک و امیر خوراکیان، رئیس موزه ملی ملک آغاز شد. خانواده تختی و آنها که سالها نگهبان میراثش بودهاند، با چشمانی اشک بار کنار پیشکسوتانی چون ابراهیم جوادی، محمدابراهیم سیفپور، اکبر حیدری و رحیم علیآبادی ایستاده بودند. جوادی، قهرمان المپیک ۱۹۷۲ مونیخ که خودش شاگردی از مکتب تختی را تجربه کرده، زیر لب زمزمه میکرد: «او نه فقط یک پهلوان، بلکه پدر معنوی ما بود.»
محمدرضا توپچی دارنده دو بازوبند پهلوانی ایران، همچون سیفپور با نگاهی به عکسهای جوانیش، میگوید: «او رفت، اما روحش در هر ضربهِ کشتیگیرانِ امروز زنده است.»
کاظم غریبآبادی، معاون حقوقی وزارت امور خارجه هم که به عنوان مهمان ویژه آمده بود، در حاشیه مراسم گفت: «آنچه امروز سلبریتی مینامیم، باید ویژگیهای تختی را داشته باشد؛ جوانمرد، نه خودنما.» این کلمات، در فضایی اشباع از احساس، همچون موجی از غرور و اندوهِ ازدسترفته، حضار را در بر گرفت.
دنیامالی با صدایی که از هیجان میلرزید، پشت تریبون ایستاد و گفت: «آقا تختی به پهلوانی معروف است، اما من یک کلمه دیگر در کنارش میگذارم: پهلوانی که نجیب هم بود.» او ادامه داد: «سبک زندگی آقا تختی باید الگوی جوانان و قهرمانان ما باشد. این کار فاخر و نادر، ماندگار کردن زندگی جهانپهلوان، اتفاقی است که باید برای دیگر اسطورههای ورزش ایران تکرار شود.»
این سخنان، نه برای سیاستورزی، که فریادی از عمق قلب یک مدیر ورزشی بود؛ دنیامالی که خود خاک ورزش را خورده خوب میداند آقا تختی چه معنایی برای نسلهای مختلف دارد. تختی، متولد ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانوادهای متوسط در خانیآباد، از کودکی با فقر و سختی جنگید. پدرش خانه را گرو گذاشت تا نانِ شبِ خانواده را تأمین کند و غلامرضا، کوچکترین فرزند، با مشتهای گرهکرده به جنگِ نابرابری رفت. مدالهایش – طلا در المپیک ۱۹۵۶، نقره در ۱۹۶۰، و قهرمانیهای آسیایی و جهانی – فقط آغاز بودند؛ او که در انقلاب ۲۸ مرداد نقش داشت، همیشه میانِ مردم بود. یادش بخیر، آن روزهایی که در منزلش را به روی بیخانمانها باز میکردومیگفت: «ورزش، برایِ قوی کردنِ ضعیفان است.»
در بخشهای مختلف نمایشگاه، احساسات موج میزند. یک گوشه، نامهای است از تختی به همسرش شهلا توکلی روایت یک عشق پاک و ساده. آنسوی سالن، عکسهایی از تختی در حال کمک به زلزلهزدگان بوئینزهرا دیده می شود، جایی که خودش دست به آجر برد و خانه ساخت. و البته، آن مدال طلای ملبورن، که زیر نور پروژکتورها میدرخشد و اشک را به چشمان بازدیدکنندگان مینشاند. فرهاد طلوعکیان، سرپرست موزه ملی ورزش در گفتوگویی کوتاه با خبرنگاران گفت: «این مدالها سالها در مشهد بودند و حالا، برای اولین بار در تهران، به فرزندان تختی – یعنی همه ما – اهدا شدند.» این بازگشت، نمادی از وحدت است؛ همکاری آستان قدس، کمیته المپیک و مجموعههای خصوصی که نشان میدهد میراث تختی، متعلق به ملتی است که او را «پسر ایران» مینامد.
نمایشگاه از امروز (دوشنبه ۱۰ آذر) برای عموم باز است. بروید، لمس کنید، بگریید و بخندید. چون «آقا تختی» نه فقط نمایشگاه، که دعوتی است به بازگشتِ به ریشهها؛ به جایی که ورزش، فراتر از مدال، معنای واقعی انسانیت است. در دنیایی که قهرمانانِ امروز گاه در سایهِ شهرت گم میشوند، تختی یادآوری میکند: پهلوان واقعی آن است که قلبش برای مردمش بزند. و این، جاودانهترین قهرمانی است.