در خیلی از داستانهای مجموعه جدید خوشی زیاد، ردی از خشونت وجود دارد. منشأ این خشونت چه بوده است؟
من خودم تا وقتی نوشتن مجموعه به پایان نرسید، متوجه این موضوع نشدم. خودم میدانستم در اولین داستان مجموعه، خشونت حضور پررنگی دارد. در واقع حتی خودم هم نتوانستم آن را دوباره خوانی کنم. این داستان خیلی مضطربکننده است. قصد من این نبود که موتیف (درونمایه) خشونت در این مجموعه وجود داشته باشد، ولی این خشونت در داستانهای مجموعه هست و این وضعیت میتواند بدون آن که حواستان باشد، خود به خود اتفاق بیفتد. اولین داستان این مجموعه کپیبرداری از هیچگونه حادثه واقعی نبود، ولی خیلی عجیب است. در 6 ماه اخیر یک مورد قتل بسیار شبیه قتلی که در این داستان رخ میدهد، اتفاق افتاده که طی آن یک پدر بچههای خود را میکشد تا آنها را از شر دنیا خلاص کند و مادر بچهها تنها میماند.
ظاهرا شما در برابر مدهای ادبی که هر از گاهی رایج میشوند، مصون هستید. آیا شما آگاهانه تلاش میکنید به داستانگویی ساده و روایتهای شخصیت بنیاد، پایبند بمانید؟
من این را راجع به خودم خواندهام. این که میگویند سبک ساده و بیپیرایهای دارم. درست مثل این است که لباسهای سادهای به تن کنی؛ ولی من در مورد سبک نویسندگیام چنین نظری ندارم. داشتن چنین سبکی عامدانه نیست. نویسندگانی هستند مثل ناباکف که آثارشان را خیلی تحسین میکنم. اگر به سبک اینها مینوشتم خیلی خوشحال میشدم. ولی این یک تصمیم هنرمندانه نیست.
معمولا چه مدت برروی یک داستان کار میکنید؟
بعضی داستانها ممکن است طی یک سال به طور منقطع رویشان کار کنم. کوتاهترین مدت، 2 ماه است.
کار کردن با رایانه برایتان آسان است؟
وضعیت من برای استفاده از وسایل فنی بسیار فجیع است! اگر مدت طولانی با رایانه کار نکنم همه چیز را فراموش میکنم و شوهرم باید بیاید و همه چیز را از نو برایم توضیح دهد. از اینها گذشته من بتازگی مریض شدهام. به سرطان دچار شدهام. درمان سرطان هم طوری است که قسمتهایی از مغز آدم را از میان میبرد و در این شرایط وقتی چیزی را یاد میگیری در ذهنت نمیماند و آن را فراموش میکنی.
چرا اینقدر پایبند داستان کوتاه هستید؟
من زمانی تلاش کردم رمان بنویسم، ولی هیچ فایدهای نداشت. همیشه داستانی را که در قالب رمان میخواستم روایت کنم در وسطهای راه به هم میریخت و من هم به آن بیعلاقه میشدم و دیگر به نظرم به درد نمیخورد و پیگیرش هم نمیشدم. الان هم به نظر خودم داستانهایی که مینویسم چیزی بین داستان کوتاه و رمان هستند که البته مردم به آنها میگویند داستان کوتاه، ولی داستانهای من بندرت کوتاه هستند و در عین حال هم رمان نیستند. نمیدانم آیا برای داستانهایی که حجمشان بین داستان کوتاه و رمان است، کلمه خاصی وجود دارد یا نه. البته چیزی به اسم رمان کوتاه داریم، ولی هرگز نفهمیدهام رمان کوتاه دقیقا چه نوع داستانی است، یا این که آیا من تا الان رمان کوتاه نوشتهام یا نه؟
شما از مسوولان جایزه ادبی گیلر که یکی از معتبر ترین جوایز ادبی کاناداست، خواسته بودید اسم شما را در فهرست نامزدهای سال 2009 این جایزه نیاورند، چون قبلا برنده آن شدهاید و از طرفی با این کارتان خواستهاید برای نویسندگانی که چندان تثبیتشده نیستند، فرصت بیشتری فراهم شود. آیا شما نویسندگان برجسته را تشویق میکنید که در این زمینه مثل شما عمل کنند؟
نه. این عمل من یک تصمیم شخصی بود. کاش حرفم را این طوری نزده بودم چون معنای حرفم این است که پیشاپیش برنده جایزه گیلر شدهام. مثلا میبایست میگفتم خسته هستم. تازه دارم شیمیدرمانی را به پایان میرسانم و به لحاظ فیزیکی و بدنی دچار مشکل شدهام. ولی چون نمیخواستم در مورد مسائل شخصی صحبت کنم گفتم نویسندگان جوان تر به فرصت بیشتری نیاز دارند. کاش این طوری حرفم را نزده بودم؛ ولی بر این عقیده هستم که یک نویسنده پس از گذشت مدتی از فعالیت حرفهایاش دیگر به چیزی مثل جایزه نیاز ندارد. جایزه دیگر هیجانانگیز نیست. ناراحت نیستم که از رقابت برای کسب جایزه گیلر عقب کشیدم.
شما در مجموعه خوشی زیاد، یک داستان دارید که درباره سوفیا کووالوسکی ریاضیدان روسی است. شما معمولا درباره شخصیتهای تاریخی داستان نمینویسید. چه چیزی باعث شد شما از این زن به عنوان یک شخصیت داستانی استفاده کنید؟
او به عنوان یک شخصیت داستانی برایم دیوانهکننده است. یک بار داشتم در یک دایره`المعارف دنبال چیزی دیگر میگشتم که به اطلاعات اندکی درباره او برخوردم. من با شخصیتی آشنا شده بودم که هم یک ریاضیدان بود و هم رماننویس، در حالی که این دو کار در حالت عادی کنار هم قرار نمیگیرند.
پیرنگهای داستانیتان را چگونه به دست میآورید؟
بعضی از این پیرنگها از حوادثی به دست میآیند که رخ دادهاند و بیشترشان بر اساس حوادثی نوشته شدهاند که نزدیک بود رخ بدهند یا این که رخ ندادهاند ولی امکان رخ دادنشان وجود داشت؛ اتفاقاتی که وقتی در زندگیام به آنها نگاه میکنم با خودم میگویم اگر فلان و بهمان اتفاق میافتاد واکنش من چه بود. این داستانها یک جورهایی بررسی این موضوع هستند که مردم یا گروه خاصی از مردم در شرایط مختلف چه رفتاری از خود نشان میدهند. البته قضیه واضحتر از این حرفهاست. من الان میتوانم این چیزها را به شما بگویم، چون امروز صبح به طور کامل روی مراحل اولیه یک داستان داشتم کار میکردم.
شما برای مدت خیلی کوتاهی نویسندگی را تدریس کردید، ولی بعد گفتید از این کار متنفرید.
من واقعا به تدریس داستاننویسی اعتقادی ندارم. من میگویم کسی که میخواهد داستان بنویسد باید بنشیند و مدام داستان بنویسد و داستان بنویسد و کار خود را بررسی کند. وقتی شما با گروهی از افراد طرف هستید، یکی از خطرات کار این است که با یک نوع داستان روبهرو میشوید، یک جور اثر که البته مؤثر هم هست و بقیه هم از کار او دنبالهروی میکنند چون در کلاس شخصیت قویای شکل گرفته است. من شخصا احساس میکنم که این داستانها هرگز گل نمیکنند.
خیلی از شخصیتهای مجموعه خوشی زیادی به پیر شدن فکر میکنند. آیا این موضوعی است که فکر شما را هم به خودش مشغول کرده و آیا مسنتر شدن یک جور اضطرار در کارهای شما به وجود آورده است؟
من خودم انتظار داشتم از کار نویسندگی بازنشسته بشوم. همیشه فکر میکردم وقتی به یک سن مشخص برسم دیگر به خواستههایم دست پیدا کردهام و بازنشسته میشوم و از زندگی شخصیام لذت میبرم، چون وقتی دیگر مقید به نویسندگی نباشید نیازی ندارید که وقتی صبح از خواب بیدار شدید بلافاصله نوشتن را شروع کنید؛ ولی چنین اتفاقی هنوز برایم رخ نداده است. بههیچوجه و این شگفتزدهام میکند.
همیشه فکر میکردم نویسندهها یا دستکم بعضی نویسندهها بالاخره روزی بازنشسته میشوند، ولی من هنوز حوادثی برایم پیش میآید که باعث میشود یک داستان دیگر بنویسم و بعد با خودم میگویم آخرین داستان است. وقتی این داستان را نوشتم دیگر نویسندگی را کنار میگذارم و استراحت میکنم. ولی تا الان این اتفاق نیفتاده است.
امکانش هست که بخواهید کتاب خاطرات بنویسید؟
نه. من نمیدانم کسانی که کتاب خاطرات مینویسند چگونه این کار را انجام میدهند. وقتی خاطرات مینویسید پای خیلیها وسط کشیده میشود، چه طور میخواهید حقیقت را در مورد آنها بنویسید؟ شاید اگر آنقدر زنده ماندم که حسابی پیر و فرتوت شدم و تمام آشنایانم تا آن زمان مردند یک کتاب خاطرات بنویسم!
مونرو در ایران
آلیس مونرو نویسنده کانادایی برای مخاطبان ادبیات داستانی ایران چهره شناختهشدهای است، پیش از آن که داستانهای او به صورت مجموعههایی مستقل ترجمه و روانه بازار نشر شوند، برخی از آثارش به صورت پراکنده در نشریات مختلف ایران منتشر شده بود.
«فرار» یکی از مجموعه داستانهای این نویسنده است که با ترجمه مژده دقیقی و از سوی نشر نیلوفر روانه بازار کتاب ایران شد. با این مجموعه بود که مخاطبان ادبیات داستانی در کشورمان این فرصت را یافتند تا با آثار این نویسنده زن بیشتر آشنا شوند. پیش از این کتاب شقایق قندهاری مجموعه داستانی را با عنوان «گریز پا» از این نویسنده ترجمه و روانه بازار کتاب ایران کرده بود.
مترجم : فرشید عطایی
نویسنده: الکساندر آلتر / 19نوامبر2009
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد