سلام دوباره اولین خلبان شهید انقلاب پس از 32 سال

محمد صالحی در نخستین روز جنگ تحمیلی بعد از آژیر خطر سفره ناهار را ترک کرد و برای آخرین بار با همسر و دختر کودکش خداحافظی کرد. بدون آنکه بداند پیکرش بعد از 32 سال به خانواده دوباره سلام می کند.
کد خبر: ۵۳۷۸۲۲
سلام دوباره اولین خلبان شهید انقلاب پس از 32 سال

31 شهریور سال 59 بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. روزی که خلبان نیروی هوایی، شهید محمد صالحی به همراه خانواده خود مشغول صرف ناهار بود که با صدای انفجار رفتن را بر ماندن ترجیح داد و به سمت پایگاه حرکت کرد تا از کشورش در اولین روز جنگ دفاع کند؛ اما دیگر برنگشت.

کسی که این روزها از او به عنوان اولین خلبان شهید جنگ یاد می کنند. خانواده کوچک شهید صالحی در این سالها همچنان تلاش کرده اند یاد و نام همسر و پدرشان را گرامی بدارند. مردی که با گذشت سالها از زمان شهادت همسرش وقتی نام او را بر زبان می آورد آنقدر بغض گلویش را فشار می دهد و اشک در چشمش حلقه می زند که دیگر امان صحبت کردن برایش باقی نمی ماند. حتی پانته آ صالحی با اینکه وقتی پدرش در روز 31 شهریور سال 59 برای دفاع از کشورش از خانه خارج شد و دیگر به خانه برنگشت دو سال بیشتر نداشت اما او هم پدرش را خوب می شناسد و می گوید مادرش آنقدر از پدر و قهرمانیهایش صحبت کرده که نبود او را احساس نمی کند. با این خانواده کوچک دو نفره چند ساعتی به گفتگو نشستیم تا درباره همسری که 4 سال با او زندگی کرده و 30 سال به انتظار بازگشتش نشست سخن بگویند.

عمر زندگی ناهید و محمد صالحی 4 سال بیشتر نبود و ثمره این ازدواج یک دختر به نام پانته آ بود که هنگام شهادت پدر 2 سال بیشتر نداشت.

ناهید می گفت: روزی که عراق به کشور حمله کرد ما در پایگاه نوژه همدان زندگی می کردیم. همسرم برای صرف ناهار به خانه آمده بود و می خواستیم غذا بخوریم. آن روز کامل در خاطرم مانده و حتی به یاد دارم کلم پلو پخته بودم هنوز غذا خوردن را شروع نکرده بودیم که صدای انفجار بلند شد؛ آنقدر با عجله به سمت پایگاه رفت که به خاطر ترافیک خیابان ماشین را به حال خود رها کرد و دوان دوان خود را به پایگاه رساند. خیلی با عجله رفته بود که من تا مدتها نمی دانستم ماشین کجاست.

همان روز هم به ما گفتند پایگاه را باید ترک کنیم و من به تهران نزد خانواده ام رفتم. ناهید صالحی می گوید بعد از اینکه در خانه پدرش مستقر شد پیگیری خود را برای پیدا کردن همسرش آغاز کرد اما هیچ کس حاضر نمی شد خبر سقوط هواپیما را به او بدهد. چون از میزان علاقه ما به هم خبر داشتند کسی خود را در آنقدر شجاع نمی دید که خبر سقوط هواپیما را به من بدهد. در همین زمان که بغض اجازه صحبت به همسر شهید صالحی نمی داد دخترش ادامه می دهد که: پدر و مادرم عاشقانه هم را دوست داشتند و الان هم همچنان این عشق و علاقه را در وجود مادرم احساس می کنم. هیچ کس به خودش اجازه نمی داد اولین کسی باشد که این خبر را به مادرم می دهد و اصلا نمی دانستند چطور به مادرم با وجود داشتن یک بچه دو ساله خبر سقوط هواپیما را بدهند. ناهید صالحی در ادامه می گوید: برادرش به منزل ما در تهران آمد. به او گفتم چرا کسی به من جواب نمی دهد؟ او هم با وجود اینکه در آن زمان اطلاع داشت چه اتفاقی افتاده گفت من هم خبر ندارم و به هرحال وضعیت جنگی است و انتظار نداشته باشید بتوانید با او صحبت کنید و حال او را جویا شوید.


بعد از اینکه خبر شهادت را می دهند همسر خلبان شهید سرلشکر محمد صالحی  باور نمی کند که همسرش در همان روز 31 شهریور به شهادت رسیده باشد و تا آخرین لحظه هم تلاش خود را برای پیدا کردن او کرده و با اینکه از نظر منطقی پذیرفته است که همسرش شهید شده اما از نظر احساسی هنوز چشم به راه اوست و چیزی ته دلش به او می گوید که بالاخره برخواهد گشت. بیشترین علتی که باعث شده ناهید صالحی هنوز چشم به راه باشد این موضوع بود که کسانی به او گفته بودند محمد صالحی را در میان اسرای جنگی دیده اند. با گذشت این همه سال هنوز دقیقا ثابت نشده است که آیا واقعا او همان روز 31 شهریور شهید شده یا همان روز بعد از سقوط هواپیما اسیر شده است.

روز 19 مهر سال 59 بود که یکی از دوستان ما از آلمان تماس گرفت و اصلا اطلاعی از سانحه دیدن هواپیمای محمد صالحی نداشت و پرسید برای همسر من اتفاقی افتاده؟ چون در همان زمان تلویزیون آلمان اخبار جنگ ایران و عراق را نشان می داده  ومحمد را در صف اسرا دیده است. صحبت آشنای آلمانی کافی بود تا نور امیدی در دل همسر شهید صالحی روشن شود و پیگیری خود را برای پیدا کردن همسرش آغاز کند. همسر شهید می گوید: از او خواستیم به ما در این خصوص کمک کند اما گفت متاسفانه نمی داند گزارشی که دیده است از چه کانالی پخش شده. ناهید با وجود اینکه بعد از آن امیدش تقریبا از بین رفته بود اما مجددا بعد از گذشت زمان به او خبر می دهند که در جابه جایی اردوگاه ها سرلشکر را دیده اند. می گفت: این حرف ها به من ثابت می کرد که ایشان هنوز زنده است  و در جمع اسرا باید باشد اما این نشانه ها تنها در حد حرف بود و نتوانسته بودیم هیچ مستنداتی در این خصوص ارائه دهیم.

ساعتها به رادیو عراق گوش می کردم

یکی از کارهای ناهید صالحی در دوران جنگ این بود که پای رادیو موج عراق بنشیند و صدای اسرایی که با آنها مصاحبه می شود را گوش کند شاید در میان آنها صدای آشنای محمد، همسرش را تشخیص دهد. اما ساعت ها نشستن پای رادیو نیز بی فایده بود. می گوید: با وجود اینکه خود من ساعت ها پای رادیو می نشستم و صداها را گوش می کردم اما عده ای بودند که به محل کار پدر من زنگ می زدند و می گفتند که صدای او را شنیده اند. من هم خوشحال می شدم و پیگیری می کردم؛ اما به نتیجه نمی رسیدم. نمی دانم چه نیتی در این کار وجود داشت که این اطلاعات را به من دادند. یا می خواستند من را خوشحال کنند یا اینکه نیت دیگری داشتند که باعث می شد روح من آزرده تر شود.

آنقدر پذیرش شهادت سرلشکر خلبان محمد صالحی برای همسرش سخت و دشوار بود که سعی می کرد به هر جایی شده متوسل شود تا امیدی را در دل او روشن کند و به او ثابت شود که همسرش زنده است و خبری از او خواهد شد؛ برای همین از صلیب سرخ نیز کمک گرفت.

ناهید می گوید: آنقدر در صلیب سرخ رفت و آمد کرده بودم که همه من را می شناختند برای همین هر زمانی که خبری از عده ای اسرا می شد به من خبر می دادند که به آنجا بروم و اطلاعاتی را به دست آورم. زمانی که اسرا در قرنطینه بودند و من عکس همسرم را به آنها نشان می دادم یکی دو نفر از آنها شاید به خاطر اینکه حالت هیجانی داشتند تایید کردند که او را دیده اند. هنوز هم تاییده آنها را هم دارم؛ چون هرچیزی را من باید مستند ارائه می دادم. آن زمان یکی از همکارهای صلیب سرخ را صدا کردم و از او هم تاییده گرفتم که این اسرا همسر من را دیده اند. صحبت های آنها را هم پیگیری کردم اما به نتیجه نرسید.

 ناهید صالحی به خاطر اینکه خواهرش در انگلیس زندگی می کرده توانسته بود از صلیب سرخ جهانی نیز کمک بگیرد. وی گفت: هنوزم که هنوز است از صلیب سرخ برای من نامه می آید که ما هنوز پیگیر هستیم. با وجود اینکه پذیرش شهادت محمد صالحی برای خانواده کوچک و دونفره صالحی سخت و دشوار بود؛ اما باید با واقعیت کنار می آمدند و می پذیرفتند که سرلشکر خلبان محمد صالحی اولین خلبان شهید جنگ تحمیلی است. تقریبا از سال 70 بود که رسانه ها نیز به این نکته توجه کردند و کتاب ها، گزارش ها و شعرها در این خصوص نوشته و سروده شد. اما گلایه دختر اولین شهید خلبان این است که در این مدت هنوز نام پدرش در جایی نمود پیدا نکرده و در میان مردم شناخته شده نیست. همسر سرلشکر صالحی در این خصوص می گوید: تا سال 70 ما تصور می کردیم همسرم مفقودالاثر است و من امید داشتم مانند شهید لشکری که ایشان 18 سال در اسارت بودند و 10 سال هیچ کس از زنده بودن ایشان اطلاعی نداشت این اتفاق نیز برای ما هم بیفتد.

شهید صالحی از دشواری های مسئولیت همسر خلبان بودن می گوید و اینکه از همان ابتدای شروع زندگی، محمدصالحی از مشکلات پیش رو و صبوری و استقامت های همسر خلبان بودن گفته بود: همسرم همیشه به من می گفت هر خداحافظی که من به عنوان همسرت با  شما می کنم می تواند خداحافظی آخرم باشد.

 در هر زمانی، چه جنگ و چه وضعیت عادی چون به هر حال هواپیماست و خلبان و هزار و یک اتفاق پیش رو. زمانی که می خواستیم ازدواج کنیم در میان صحبت های قبل از ازدواجمان همیشه صحبت از شجاعت و دلیری یک همسر خلبان بودن می گفت. به هر حال همه کس نمی تواند درک کند خلبان یعنی چه؟ به اسارت در آمدن یعنی چه؟ به انتظار نشستن یعنی چه؟ مفقودالاثر و گمنام بودن یعنی چه؟ همسرم همیشه می گفت که به کسی و چیزی آنقدر دل ببند که وقتی از دستش دادی خودت را فنا نکنی. واقعا صبر کلمه زیبایی است و از خدا ممنون هستم که این توانایی را به من داد که بتوانم صبر کنم. صبر باعث استقامت من شد و من را قوی کرد تا در برابر وظیفه ای که پروردگار به من سپرده ثابت قدم بمانم. این تجربه ها را با روزگار به دست آورده ام. فقط آن کسی که در شرایط ما قرار گرفته است می تواند درک لحظه هایی که گذرانده ایم را داشته باشد.

بر اساس این گزارش پیکر سرلشکر «محمد صالحی» نخستین خلبان شهید دفاع مقدس بعد از 32 سال انتظار همسر و تنها فرزندش در مهرماه سال 91 کشف شد و به همراه شهدای تازه تفحص شده به میهن اسلامی باز گشت.

درخواست خانواده شهید

ناهید صالحی می گوید: ما خیلی خوشحال می شویم از محمد صالحی به عنوان اولین خلبان شهید یادبودی ساخته شود یا بزرگراهی به نام ایشان نامگذاری کنند و یا حتی تندیسشان ساخته شود. تقاضا هم کرده ایم و امیدواریم همکاری لازم را به عمل آورند و البته هم نیروی هوایی و هم شهرداری از پیشنهاد ما استقبال کرده اند تا ببینیم کی آن را عملی خواهند کرد.

همچنین مهمترین گلایه ای که از رسانه ها و مسئولان داریم این است که چرا در تهران هنوز مراسمی برای سرلشکر خلبان محمد صالحی برگزار نشده است. (مهر)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
احسان
-
۱۱:۲۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۶
۰
۰
از مطلبی كه نوشتید بسیار متاثر شدم. ایران عزیز با رشادت فرزندان خود پایدار مانده. كسانی كه نامشان را هم نمیدانیم. و جای بسی تاسف برای خودم كه با نام ستاره های هالیوودی و فوتبال آشنایی بیشتری دارم و تاسف بیشتر برای رسانه ملی كه بسیار ضعیف تر از رقبایش عمل میكند و هیچ توجیهی برای كم كاری در انجام وظیفه و رسالتش در برابر خون شهیدان نخواهد داشت.
سلامت مهمان جیب خودتان!

در گفت‌وگوی «جام‌جم» با سرپرست اداره کل روابط‌عمومی و امور بین‌الملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد

سلامت مهمان جیب خودتان!

نیازمندی ها