دهه 70 با این مختصات، حلقه واصلی بود که دهه 60 ارزشی را به دهه 80 سراسر عشقی(!) وصل میکرد. حسن رضایی یکی از شمایل و شاخصهای این دوره از سینمای ایران است.
قبل از دیدار فکر میکردم با همان چهره سمپاتیک و شمایل هیجانآلودی روبهرو شوم، اما حسن رضایی امروز تقریبا هیچ شباهتی با چهره سابق ندارد؛ موسپیدی موقر، آرام و کمی غمگین.
او حالا اوقات بازنشستگی را در آستانه هفتاد و چهار سالگی به تنهایی در منزلش میگذراند و عجیب این است که حسن رضایی حالا کمی هم به مارتین اسکورسیزی کارگردان مشهور هالیوودی شبیه است، متن این گفتوگو را از نظر میگذرانید.
آقای رضایی! خودتان میدانید الان خیلی به مارتین اسکورسیزی شباهت پیدا کردهاید؟
بله، خیلی از دوستان و اطرافیان هم همین را میگویند. این شاید از تقدیر عجیب من در سینما باشد که حالا شبیه اسکورسیزی شدهام! این چیزی نیست که به عمد اتفاق افتاده باشد، البته ترجیح میدهم همیشه شبیه خودم باشم نه شخص دیگر، من سعی کردهام حتی اگر دو دقیقه هم در فیلمی نقش بازی کرده باشم، خودم باشم، به اصطلاح امضایم را پای بازیهایم بگذارم. اگر هنوز هم مردم مرا میشناسند و لطف دارند، به همین علت بوده است.
10 سالی است که شما کار نمیکنید. تقریبا از سال 1380 به این طرف از شما هیچ کاری ندیدهایم؛ دلیلش چیست؟
اگر بخواهم خیلی ساده بگویم، دلیلش این است که هیچ پیشنهاد خوبی به من نشده است. کارهای پیشنهادی ضعیف و کلیشهای بوده است. خیلی از مردم وقتی مرا میبینند، همین سوال شما را میپرسند و جواب من هم همین است.
در این 10 سال چند کار به شما پیشنهاد شد که قبول نکردید؟
در این 10 سال، بیش از 60 فیلمنامه به من دادهاند، اما هیچ کدام به نظرم مناسب نبوده و قبول نکردم.
آخرین کاری که به شما پیشنهاد شد، چه بوده است؟
آخرین پیشنهاد دو ماه پیش بود که شخصیت یک آدمکش حرفهای بود و در واقع هیچ کسی را نکشته بود! البته از قصه خوشم آمد، اما گروه سازنده آن وضع مالی خوبی نداشتند و نتوانستیم به توافق برسیم.
شما از ابتدا این رویکرد را داشتید؟ یعنی قبلا هم به همین شیوه کار میکردید؟ یعنی همیشه نقشها را انتخاب میکردید یا هر نقشی که به تیپ شما میخورد و پیشنهاد میکردند معمولا قبول میکردید؟
قبل از انقلاب این طور نبود، یعنی معمولا نقشهایی را که پیشنهاد میکردند، قبول میکردم، اما بعد از انقلاب نقشهایم را انتخاب میکردم.
چند فیلم در سینمای ایران بازی کردهاید؟
150 تا.
پرکارترین سال کاری شما بعد از انقلاب چه سالی بود؟
سال 1370 با چهار فیلم.
چه فیلمهایی بودند؟
فیلم «آبادانیها» به کارگردانی آقای کیانوش عیاری که برای آن نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شدم.
و سه فیلم دیگر سال 70 شما؟
فیلمهای بندر مهآلود، قافله و دایان باخ.
شما هم مثل خیلی از بازیگران از جشنواره فجر گله دارید که چرا آنچنان که باید در این جشنواره دیده نشدهاید؟
من دو بار برای فیلمهای کژدم و آبادانیها نامزد شدم، اما متاسفانه هیچ وقت مرا در جشنواره فیلم فجر ندیدند؛ نه مرا و نه خیلی از بازیگران را.
ولی در جشنواره فیلم لوکارنو ( 1992) برای فیلم آبادانیها از شما قدردانی شد.
بله همینطور است، ولی اینجا و در مملکت خودمان اینطور نشد و من هنوز دلیلش را نمیدانم.
خودتان فکر میکنید چرا جشنواره فیلم فجر شما را ندیده است؟
دلایلش را شاید نشود گفت، شاید صلاح ندیدند، به هر حال سلیقهای است، شاید هم واقعا حقکشی شد، فقط میتوانم بگویم جشنواره فیلم فجر از مشکل عمیق دولتی بودن و مصلحتسنجیهای بیدلیل رنج میبرد. تا این مشکل و فاصله حل نشود، جشنواره فجر به آن اعتبار اصلی و واقعی خود به عنوان آیینه سینمای ایران نمیرسد.
اگر کسی به شما لقب «کتکخور سینمای ایران» بدهد، ناراحت میشوید؟
نه ناراحت نمیشوم، ولی کتکخور سینمای ایران هم نیستم.
اما خیلی از مردم شما را با این نقش میشناسند.
کتکخوری هم یک نوع شغل است، اگر در فیلمی اکشن نباشد، آرتیست هم نمیتواند آرتیستیاش را بکند.
یعنی اکشن از نظر شما جزء ذات سینماست؟
دقیقا، یک آرتیست که فقط نمیتواند راه برود و صحبت کند. من اکشنکار باید باشم که موقعیتهای جذاب برای او ایجاد کنم و سینما بدون اکشن لطفی ندارد.
شما در بدلکاری هم سابقه دارید؟
برای دیگران خیر، اما برای خودم انجام دادم. دوست نداشتم برای دیگران بدلکاری انجام دهم.
همدورهایهای شما چه کسانی بودند؟
خیلی از آنها فوت کردند مثل یدی، فیروز، بیک. آن زمان من مربی کشتی کچ بودم و اولین بدلی هم که کار کردم برای آقای رضا صفایی بود که قرار بود آقای صارمی از کوه بیفتد. به من گفتند هیچ کس نمیتواند این حرکت را انجام دهد، اما من گفتم کاری ندارد و آن اولین بدلی بود که جای فرد دیگری کار کردم و بعد از آن هم برای دیگران انجام ندادم. اولین بار که فیلم بازی کردم سال 42 بود که مسابقه داشتیم. آقای رحیم روشنی دیدند و از من خواستند که در فیلمشان بازی کنم.
اولین دستمزدتان چقدر بود؟
فکر میکنم 1500 تومان.
بیشترین دستمزدی که گرفتید برای کدام فیلم بود؟
نگویم بهتر است.
خطرناکترین بدلکاری که برای خودتان انجام دادید چه بوده است؟
خطرناکترین تجربهای که دارم، در فیلم کژدم بود. از تلهکابین توچال و فاصله شش متری قرار بود به زمین بپرم. ناگهان برق رفت و بین زمین و آسمان گیر کردم؛ البته بسختی این کار را انجام دادم و فیلمبرداری شد و در نهایت آقای کیانوش عیاری و دستیارش آقای مسعود بهنام مرا بالا کشیدند.
شما در سینما یک فن مخصوص خودتان هم دارید؟ قضیه این فن چیست؟
بله فن مخصوصی که من از آن در بسیاری از فیلمها استفاده کردهام و ندیدهام شخص دیگری آن را بلد باشد، این است که میتوانم بدون استفاده از دست، پا یا حتی تکیهگاه ناگهان از جایم جهش کنم. در ژیمناستیک به این فن اسکلوپکا گفته میشود.
خطرناکترین یا بدترین سانحهای که طی کار برای شما پیش آمده چه بوده؟
بدترین اتفاق سر صحنه فیلم «دو نیمه سیب» در سال 1369 بود که تصادف شدیدی کردم و در بیمارستان بستری شدم. یکی از عوامل فیلم داخل استخر خالی افتاد و لگنش شکست. من و آقای عیاری او را به بیمارستان بردیم، چند روز گرفتار مداوای این دوست عزیز بودیم. بعد از دو شب بیخوابی در حالی که خیلی خسته بودم، داشتم به سمت دفتر میرفتم که از شدت خستگی پشت فرمان خوابم برد و با یک درخت تصادف شدیدی کردم و بیهوش شدم و کسانی که ماشینم را بعد از تصادف دیده بودند، باور نمیکردند که زنده مانده باشم.
پرسشی که همیشه برایم وجود داشت، این است که درصحنههای اکشن زمان رد و بدل شدن ضربات یک صدایی شنیده میشود، یک افکت مخصوص، شبیه صدای پووف، ظاهرا فقط در صحنههای بزن بزن در سینمای ایران هم وجود دارد و نمونه خارجی ندارد، قضیه این صدا چیست؟ واقعا هنگام ضربه زدن که این صدا ایجاد نمیشود؟
خیر. هنگام صدابرداری یک افکت گذاشته میشود و بعد میکس میکنند.
شما با این صدا گذاری موافقید؟ فکر نمیکنید کار را مصنوعی میکند، چون صدایی غیرواقعی است.
بله، موافق هستم؛ چون اگر این افکت نباشد آن ضربه هیچ تاثیری بر مخاطب نمیگذارد، منظورم این است که این صدای مخصوص است که باعث میشود حس وحال خطرناک بودن به بیننده منتقل شود.
در دهه 60 یا 70 مردم که صحنههای اکشن میدیدند در سینما کف میزدند، سوت میکشیدند، به نظر شما چه شده که الان این اتفاقها کمتر پیش میآید؟
فکر میکنم در دهه 60 و 70 رونق سینمای ایران بیشتر بود، قصهها و فیلمها طوری بود که مردم دوست داشتند و با آنها ارتباط برقرار میکردند.الان سطح فیلمها با بیننده خیلی فاصله پیدا کرده، ولی علتش را نمیدانم.
شما به عنوان مدیر پخش یک موسسه سینمایی فکر میکنید این وضع چه دلیلی دارد؟
فکر میکنم به دلیل نوع قصهها باشد، چون همه تکراری، کلیشهای و یکنواخت شده، تمام یک فیلم را یک دختر و پسر گرفته، انگار که در زندگی واقعی ما بجز یک دختر و پسر، هیچ داستان و قصه و جذابیت دیگری وجود ندارد، مخاطب هم این را پس میزند، از نظر اکشن هم اگر اکشنی هم وجود داشته باشد، خیلی جاندار نیست و سردستی انجام میشود.
بهترین کارگردان اکشن از نظر شما چه کسی است؟
کارگردانان زیادی داریم که به اکشن اهمیت ویژهای میدهند، اما در سینمای ایران چند نوع اکشن خاص داریم، مثلا آقای مسعود کیمیایی در کارهایش اکشن دارد، اما به طور ظریف، لطیف و شاعرانه که معمولا از حد چاقو خوردن و خونریزی فراتر نمیرود، نوعی اکشن داریم که اکشن طنز است و بیننده با آن ارتباط خوبی برقرار میکند، اما کارگردان برای این نوع اکشن کم داریم، شاید فقط آقای وحیدزاده است که گاهی از این نوع استفاده میکند، آقای فخیمزاده هم در اکشنهای پلیسی خوب کار میکند، همینطور آقای صفارزاده و آقای شفیع آقا محمدیان.
در باره آن نوع اکشن خشن که در دنیا هم طرفدار زیادی دارد، نظرتان چیست؟ اینکه ما اکشن بسیار خشن نداریم، خوب است یا بد؟ به نظر شما به عنوان یک پیشکسوت کار اکشن، اضافه شدن این نوع اکشن نمیتواند باعث جذب مخاطب در سینما شود؟
فکر میکنم این نوع اکشن خشن و شدید برای سینما و جامعه ایرانی خوب نیست، ما قبل از انقلاب از این اکشنها زیاد داشتیم، مانند فیلم هایی که مرحوم صامت میساخت.
یک پرسش دیگر در همین زمینه، این ضربات مشت و لگد که در فیلمهای اکشن وطنی زده میشود، واقعی است؟ چه تکنیکی برای ضربه زدن و آسیب ندیدن وجود دارد؟
خیر، این ضربات همگی مصنوعی است، به همین دلیل هم باید استادانه انجام شود که هم رد شود و هم برخورد نکند.
شما از سال 1338 وارد سینما شدید، درست است؟ یعنی میشود نزدیک به 54 سال سابقه هنری، درست است؟
ورودم در همین سال بود. در سال 38 یک کاری بود که کلید خورد، اما متوقف شد و بعد از آن دیگرحرفهای و رسما وارد سینمای ایران شدم.
بین کارگردانان شما با آقای کیانوش عیاری بیشتر کار کردید، چطور شد که شما را کشف کرد و با هم کار کردید؟
آقای کیانوش عیاری از کارگردانان بسیار خوب ما هستند و سینما را خوب میفهمند. من افتخار میکنم که بعد از انقلاب با ایشان بیشتر از بقیه کارگردانها کار کردم. آقای عیاری کارگردانی بودند که حاشیهها و متن سینمای ایران را بسیار خوب میدانند و قدرت واقعنمایی ایشان در سینما قابل تحسین است، ایشان برای اولین بار برای فیلم شبح کژدم در سال 1364 با من صحبت کردند.
از قبل با شما آشنایی نداشتند؟
قبل از انقلاب من در اهواز فیلمی به نام صخره سیاه را بازی میکردم و آقای عیاری بعدها به من گفت که یک شب تا صبح بالای سر فیلمبرداری نشست تا بازی من را ببیند و همان موقع آقای عیاری مدرسه میرفتند و فردای آن شب هم امتحان داشتند. روزی که من را دیدند این خاطرات را برای من تعریف کردند و گفتند که مرا برای فیلمی که میخواستند بعدها بسازند درنظر گرفته بودند.
شما بجز بازیگری شغل دیگری هم داشتید؟
بله من مدیر پخش بودم، اتفاقا همان زمان آقای عیاری برای فیلم شبح کژدم پیش من آمد و گفت که از شما خبری نداشتم، نمیدانستم ایران هستید یا نه اما الان شما را پیدا کردم و میخواهم که در فیلم من بازی کنید. اما متاسفانه من آن زمان ممنوعالکار بودم و گفتم که الان نمیتوانم کار کنم. ایشان اما به من گفتند که من این قصه را برای شما نوشتم و شما باید بازی کنید و ما میخواهیم فیلم را با صدای سرصحنه بگیریم. فیلم شبح کژدم جزو اولین و موفقترین فیلمهای بعد از انقلاب بود که صدای سرصحنه داشت، برای من هم قبل از این فیلم، دوبلور گذاشته بودند و با صدای خودم در فیلمها حضور نداشتم، در واقع فیلم شبح کژدم یک تولد دوباره برای من بود.
تا قبل از فیلم شبح کژدم، چه دوبلورهایی به جای شما حرف میزدند؟
بیشتر آقای اسماعیلی، اصغر افضلی و نادریان.
کدامیک از آن صداها را خود شما بیشتر میپسندیدید؟
همه آنها خوب بودند، اما صدای آقای اسماعیلی طنز کار مرا بیشتر میکرد.
داشتید درباره کار آقای عیاری و نقشآفرینی در فیلم شبح کژدم توضیح میدادید.
گفتند که من میخواهم این کار را بازی کنید و قصه را به من داد. قصه را خواندم و دیدم که شخصیت داستان بسیار پیچیده است، بالاخره قبول کردم و برای آن فیلم هم نامزد بهترین بازیگر مکمل مرد شدم.
آن سال چه کسی برنده این جایزه از جشنواره فیلم فجر شد؟
آقای سعید پورصمیمی برای فیلم ناخدا خورشید.
فکر میکنید آقای عیاری چه چیزی در شما که نقشهای کلیشهای بازی میکردید، دیده بود که برای نقش اول فیلمهای خود انتخاب کند؟
آن دیگر دید و نگاه ایشان بوده و فکر میکنم آقای عیاری مرا خوب شناخته بود و بخوبی میتوانست از من کار بگیرد.
از پنج کاری که برای آقای عیاری بازی کردید، فکر میکنید کدامیک از نقشها به شما نزدیکتر بود؟ به شخصیت واقعی خودتان؟
از نظر شخصیت واقعی، هیچکدام.
اگر موافق باشید کمی جنس سوالات را عوض کنیم، آقای رضایی، آخرین باری که شما گریه کردید کی بود؟
هفت سال پیش که همسرم فوت کرد.
شنیدهام که شما یک حکایت عجیب درباره مکه و سفر حج دارید، قضیه آن چیست؟ شما یک نذر مکه دارید قصهاش چیست؟
بله، من یک سفر مکه ثبتنام کردم که میخواهم بروم، اما نکته جالب این است که همه اجداد ما تا جایی که در شجرهنامه خانوادگی ما ثبت شده است، هر کدام از پدربزرگهایم به مکه رفتند، دیگر برنگشتند و همانجا فوت کردند، البته بجز پدرم که من نگذاشتم برود و به جای مکه به کربلا رفت.
یعنی اجداد شما به محض رسیدن به مکه فوت میکردند؟
بله، دلیلش را هم نمیدانیم؛ اما متاسفانه وزارت ارشاد کم لطفی کرد و مرا نفرستاد تا اینکه خودم دست به کار شدم و ثبتنام کردم.
عجیبترین و جالبترین درخواست مردمی از شما چه بود؟
درخواست عجیب زیاد بود، از درخواست کمک مالی بود تا حتی درخواست صندلی چرخدار.
بجز درخواستهای مالی، مورد جالب دیگر چه بود؟
سالها پیش یک بار با خودروی شخصیام در آزادراه قم میرفتم که یک ماشین جلویم پیچید و رانندهاش که یک آقای شیکپوش و بظاهر مرفهی بود به من گفت، من امشب یک مهمانی دارم و شما هم باید حتما به این مهمانی بیایید! بسختی او را قانع کردم که دلیلی ندارد به مهمانی شما بیایم و درست نیست، یا مثلا همین چند شب پیش از سبزوار با من تماس گرفتند که عروسی پسرمان است شما هم بیا حالا اینکه تلفن ما را چطور پیدا میکنند، نمیدانم.
یک خاطره ناگفته از همین حواشی؟
یک بار رفته بودم شمال و هوس کردم تنی به آب بزنم، همین که مایو پوشیدم و داخل آب رفتم، دیدم چند تا جوان آمدند و شروع کردند به عکس گرفتن با من! فرار کردم و رفتم داخل ماشین، آمدند دور ماشین و گفتند پیاده شوید و با هم عکس بگیریم، به آنها گفتم مشکلی نیست، فقط اجازه دهید لباس بپوشم، میآیم. در همین حین که مشغول پوشیدن لباس بودم و جوانها دور ماشینم جمع شده بودند،
گشت ارشاد آمد و به موضوع حساس شد، بعد از چند دقیقه، ماموران هم مرا شناختند، آن روز هم با جوانها عکس یادگاری گرفتم و هم با ماموران گشت ارشاد؛ این یکی از بهترین خاطرات من است.
به نظر شما لوطیترین هنرپیشه سینمای ایران چه کسی است؟
در زمان گذشته بیشتر بودند مثل فردین، بهروز و.. ولی حالا لوطی کم پیدا میشود، همه ما چند شخصیتی شدهایم!
تا به حال به شما پیشنهاد شده به خاطر فیزیک بدنی خاصی که دارید، بادیگارد باشید؟
خیر، اما پیشنهاد مدیریت رستوران و قهوهخانه را به من دادهاند که قبول نکردم.
به نظر شما سینمای ایران بیرحم است؟
خیلی بیرحم است، از پنبه هم بدتر سر میبرد. سینمای ایران یک سر مهربان ظاهری دارد و یک سر بیرحم پنهان، یک عده در سینما فقط خودشان و باند خودشان را دوست دارند، یک آفت مهم سینمای ما، این ریاکاری عمیقی است که در آن شکل گرفته، تا دیروز نانبری میکردند، وقتی افراد میمیرند یاد آنها میافتند و جملات پرسوز و گداز به هم میگویند.
مورد یا خاطرهای در این رابطه هست که بگویید؟
بیرحمیها، بدگوییها و زیرآبزنیهایی است که همیشه در حال انجام است، نان بریدن یکی از بیرحمیهای سینمای ماست.
دوست داشتید جای کدام بازیگر بودید؟
دوست دارم فقط خودم باشم.
با کدام کارگردان دوست دارید کار کنید که تا به حال کار نکردهاید؟
با ناصر تقوایی خیلی دوست داشتم کار کنم، اما پیش نیامد.
من این سوال را از خیلیها پرسیدم و اکثرا میگویند ناصر تقوایی، به نظر شما چرا خیلیها دوست دارند با تقوایی کار کنند؟
چون کارگردان خوبی است و سینما را بخوبی میشناسد و بازی در فیلم تقوایی شناسنامه هنری آدم را درخشان میکند.
یعنی کارگردان محبوب شما آقای تقوایی است؟
خیر، کارگردان محبوبم اول آقای عیاری است، بعد آقایتقوایی . البته با مسعود کیمیایی هم محلهای بودیم، اما هیچوقت پیش نیامد که با هم کار کنیم؛ البته من میان کارگردانان خانم، خانم مرضیه برومند را خیلی قبول دارم و در فیلم بسیار زیبای «الو الو من جوجوام » هم با ایشان همکاری کردم.
بهترین اتفاقی که الان میتواند برای حسن رضایی بیفتد چیست؟
تداوم سلامتی، چون سلامتی از همه چیز بهتر است، من به همین خاطر تقریبا هر روز هم ورزش میکنم.
از بازی در کدام فیلم پشیمان هستید؟
دایان باخ.
چرا؟
قصه خیلی زیبا بود اما ضعیف درآمد. نمیدانم چرا کارگردان بازیگوشی میکرد!
حرف آخر؟
خیلیها عمرشان را برای سینمای ایران گذاشتند و الان که سنی از آنها گذشته نیاز به محبت دارند، برخی از دوستان قدیم سینمای ایران الان مشکلات مالی دارند، امیدوارم دوستداران سینما و مسئولان به داد آنها برسند، وقتی که زنده هستند، وقتی هنوز نفس میکشند، فکر میکنم این توقع زیادی نباشد.
از نمای نزدیک
حسن رضایی، متولد 1318 در شهر ملایر است. او بازی در سینما را از 1338 و با فیلم «پیمان دوستی» مهدی رئیسفیروز و در دو سه صحنه لانگشات شروع کرد. بعد از پیروزی انقلاب، حسن رضایی دور جدیدی از فعالیت هنری خود را آغاز کرد که آغاز این دوره از سال 65 و با فیلم ماندگار «شبح کژدم» است.
فیلم شبح کژدم، ماجرای یک عشق سینما و یک سیاهی لشکر سینما را روایت میکند که رضایی در فیلم در نقش خودش ظاهر میشود. بازی خوب او در این فیلم آغازگر یک همکاری طولانی بین کیانوش عیاری و رضایی میشود که به ساخت فیلمهای «روز باشکوه»، «دو نیمه سیب»، «آبادانیها» و «شاخ گاو» منجر شد.
رضایی برای فیلم «آبادانیها» نامزد بهترین بازیگری نقش مکمل جشنواره فجر و نامزد دریافت جایزه یوزپلنگ جشنواره لوکارنو شد.
تعدادی از فیلمهایی که حسن رضایی در آن نقشآفرینی کرده به این شرح است:
سفر به شرق (۱۳۸0)، دوستان (۱۳۷8)، عشق شیشهای (۱۳۷8)، آی پارا (۱۳۷7)، بدلکاران (۱۳۷6)، بالاتر از خطر (۱۳۷5)، حرفهای (۱۳۷5)، روی خط مرگ (۱۳۷5)، عقرب (۱۳۷5)، شاخ گاو (۱۳۷4)، گروگان (۱۳۷4)، الو! الو! من جوجوام(۱۳۷3)، حالا چه شود!(۱۳۷3)، عروسی خون (۱۳۷3)، مروارید سیاه (۱۳۷3)، نیش (۱۳۷3)، آبادانیها (۱۳۷1)، بندر مهآلود (۱۳۷1)، دایان باخ (۱۳۷1)، قافله (۱۳۷1)، آقای بخشدار (۱۳۷0)، دو نیمه سیب(۱۳۷0)، جستجو در جزیره (۱۳۶9)، ملک خاتون (۱۳۶9)، بازی تمام شد (۱۳۶8)، روز باشکوه (۱۳۶7)، شبح کژدم (۱۳۶5)، سرباز کوچک (۱۳۶3)، افیون ـ تب مرگ (۱۳۶0)، دانههای گندم (۱۳۵9)، مشت مرد (۱۳۵7) و نفسگیر (۱۳۵7).
بهمن هدایتی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد