جام جم:به قواعد بازی پایبند بمانیم
«به قواعد بازی پایبند بمانیم»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛صحنه سیاست بهطور عام و رقابتهای انتخاباتی بهطور خاص مانند بازیهای مختلف، قواعد خاص خود را دارد و هر کسی وارد این میدان میشود، اولا باید قواعد آن را بلد باشد یا یاد بگیرد و ثانیا به آن قواعد ملتزم باشد. ناآگاهی از قواعد بازیو پایبند نبودن به آنها، در بازیهای کودکانه بازی بههم زدن یا جرزنی تلقی میشود ولی در بازیهای رسمی به بازنده شدن فرد یا تیم منجر خواهد شد!
قانونمندی، اخلاقمداری، احترام به نهادهای مسئول در برگزاری انتخابات و پذیرش اینکه این رقابت نتیجه مساوی ندارد و شرکتکنندگان در آن به حسب ظاهر یا برنده هستند یا بازنده، از جمله قواعد مهم این عرصه است. پس کسانی که نمیتوانند به قانون در هر حال ملتزم باشند، به اخلاق پایبند بمانند، جایگاه و شأنی برای نهادهای مسئول قائل باشند و هم پذیرش برد داشته باشند و هم باخت، نباید پا به این میدان بگذارند.
اگر قانون، اخلاق، احترام و پذیرش نتیجه، فقط تا زمانی باشد که بازی به نفع ماست و هر جا منافع ما تأمین نشد و بازی به نفع ما جریان نداشت همه چیز را زیر سوال ببریم، از قواعد بازی عدول کردهایم و متناسب با هر یک باید منتظر جرائمی باشیم، از کارت زرد گرفته تا کارت قرمز!
در سال ۸۸ همین اتفاق افتاد و برخی نامزدها وقتی نتیجه انتخابات به نفع آنها رقم نخورد، بازی را به هم زدند و فتنه را که البته از قبل طراحی و برنامهریزی شده بود، آغاز کردند.
همه، از خود نامزدها گرفته تا حامیانشان و از رسانهها گرفته تا نهادهای مسئول باید در همه مراحل، قانون را ملاک عمل قرار دهند. داور نهایی این رقابت، شورای نگهبان است و گر چه این شورا بیش از دیگران باید مُر قانون را مبنای عمل قرار دهد که خواهد داد ولی همه در هر شرایطی باید به داوری آن تن دهند. البته شورای نگهبان هم باید آمادگی داشته باشد نه بواسطه فشارها و فضاسازیها که همواره علیه این نهاد راهبـردی بوده و خواهد بود، بلکه در صورت ضرورت، به شکل مستدل و منطقی پاسخگو باشد.
از مهمترین عواملی که میتواند حماسه سیاسی را در عالیترین حالت، تحقق ببخشد؛ احترام به قانون و قانونمداری و پایبندی به قواعد بازی است.
کیهان:تردید هاشمی از کجاست؟
«تردید هاشمی از کجاست؟؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میگ خوانید؛1- شمارش معکوس برای رقم خوردن حماسهای بزرگ در تراز شأن ملت سرزنده ایران آغاز شده است. 31 روز دیگر هرچند که هفتمین رئیسجمهور انتخاب خواهد شد اما در عین حال، این روز تاریخی- 24 خرداد- «روز جمهور» است، هرچند که در میان قطبهای ثروت و نفوذ در همین روزهای اخیر چنان گفتوگوها و تبلیغاتی برقرار بوده که گویا انتخابات ملک طلق طیف فتنه و انحراف است و این اشراف سیاسی دو طرف هستند که تکلیف را مشخص میکنند؛ «جمهور» نیز نهایتا سیاهی لشکری هستند که باید در زورآزمایی آن دو طیف پارسنگ این طرف یا آن طرف باشند!
2- در انتخابات 8 سال پیش تلقی این بود که دو قطبی اصلی، دو قطبی هاشمی- احمدینژاد است. سال 1388 نیز چنین القا شد که دو قطبی اصلی همین است و حتی در اغتشاش پدید آمده ادعا بر این بود که نزاع موجود بر سر آرای دو طیف است. اما اتفاقات آن 8 ماه تاریخی-که کام مردم خوب ما را تلخ کرد- انفجار بزرگ اطلاعات بود تا معلوم کند محل نزاع، موضوع مهمتر و بزرگتری شامل گلاویز شدن پیادهنظام آمریکا و اسرائیل و انگلیس با اصل اسلام و انقلاب اسلامی و میراث بزرگ حضرت امامخمینی(ره) یعنی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه است. هنوز آتش فتنه با غیرت انقلابی جمهور- همان حماسهآفرینان 40 میلیونی 22 خرداد- در نهم دی 1388 خاموش نشده بود، که زخم انحراف در طرف مقابل دو قطبی کذایی سر باز کرد و مجددا به رسم فتنهگران به چالش با معیشت و معتقدات جمهور و تعارض با رکن جمهوری اسلامی (ولایت فقیه) پرداخت؛ تا معلوم شود چالش اصلی فراتر از دو قطبی تنگمایه هاشمی- احمدینژاد است.
این حقیقت را «بیژن-ح» از اعضای مرکزیت حزب توده در تاریخ 23 مهر 1391 و در مصاحبه با سایت «گروهک ملی- مذهبی» مورد تاکید قرار داد. او میگوید «آماج اصلی مخالفتها و انتقادات اپوزیسیون باید حاکمیت و رهبری باشد. در عین حال که نباید نسبت به سهم هر کدام از این آقایان (هاشمی و احمدینژاد) بیاعتنا باشیم اما باید توجه داشته باشیم که آماج اصلی ما، حاکمیت به رهبری آقای خامنهای و نه این سیاست احمدینژاد یا آن رفتار هاشمی رفسنجانی است». همین تلقی اکنون به سیاست اصلی محافل مخالف جمهوری اسلامی تبدیل شده و به همین دلیل نیز، انتقادهای خود نسبت به هاشمی و احمدینژاد را کنار گذاشتهاند.
3- اگر فعلا از حلقه حاشیهای و زائدهای «انحراف» صرفنظر کنیم - که قرار است خروجی رفتار آن در ظرف فتنه جمع شود- رصد نموداری موضوع نامزدی آقای هاشمی طی 7-6 ماه اخیر از نوسانهای تند و شگفتانگیز حکایت میکند. پایگاه اینترنتی مشرق 27 اسفند سال گذشته ضمن گزارش دیدار نمایندگان ادوار مجلس با هاشمی رفسنجانی، از قول وی مینویسد «دیگر توان جسمی لازم را ندارم. امروز داشتم خاطرات دوران جنگ را میخواندم که در یک روز به کرمانشاه و ایلام و خرمشهر رفتم و شب به تهران برگشتم اما الان راه رفتن برایم مشکل شده است.»اما حتی اگر به دیده تردید به خبر ملاقات هاشمی با نمایندگان ادوار نگریسته شود، اظهارات پنج ماه قبلتر آقای هاشمی روشنگر است. او 17 مهرماه 1391 در مصاحبه با روزنامه آرمان ضمن تکذیب نامزدی انتخابات تصریح میکند «من دیگر آمادگی این کار را ندارم. من در حال حاضر مثل گذشته در جریان مسائل کشور آنگونه که اتفاق میافتد نیستم... این حرف را من به آقای ناطق زدم و گفتم هنوز وضع جسمی و سن شما بهتر از من است و بیایید... گفتم که دیگر نمیتوانم بیایم».
4- در این میان دغدغه دیگری وجود دارد که هرچند از زبان خود آقای هاشمی بیان نشده اما حامیان وی مکررا ابراز کردهاند. شنبه گذشته بود که صادق زیباکلام در مصاحبه با روزنامه آرمان و با وجود حمایت شدید از نامزدی هاشمی تصریح کرد «اتفاقا از خیلی جهات ایشان انتخاب مناسبی نیست. مورد اول همان سن ایشان است. مسئله دیگر این است که رای منفی آقای هاشمی کم نیست؛ یعنی خیلیها از ایشان خوششان نمیآید... من 5 سال پیش با ایشان مصاحبه کردم. آقای هاشمی اصطلاحا خیلی دنده پهن هستند اما بارها و بارها در جریان آن گفتوگوها عصبانی میشدند و از کوره در میرفتند». این رای منفی چه قدر میتواند باشد؟ این بخش را علی شکوریراد- عضو مرکزیت حزب مشارکت- 30 مهر 91 در گفتوگو با روزنامه اعتماد توضیح داده، آنجا که به رغم تاکید بر حمایت خود از هاشمی در سال 84 میگوید «تحلیل ما این بود که هر نامزدی با هاشمی به دور دوم برود، برنده خواهد بود چون آقای هاشمی در جامعه 50درصد رای منفی داشت... مردم هم در حقیقت در مرحله دوم به احمدینژاد رای مثبت ندادند، بلکه رای نه به هاشمی را به حساب احمدینژاد ریختند.»
5- با این اوصاف چه اتفاقی میافتد که هاشمی 79 ساله بر حسب اخبار، در آخرین ساعت تصمیم به نامزدی میگیرد. 21 اسفند سال گذشته محسن هاشمی در مصاحبه با نشریه مثلث گفت «عدهای به آقای هاشمی برای نامزد شدن فشار میآورند.» هاشمی یک ربع مانده به پایان زمان اسمنویسی ثبتنام کرد، در حالی که هنوز برخی از تردیدهای جدیاش برطرف نشده بود.
او ثبتنام کرد اما تردیدها سرجای خود باقی است. این تردید بیش از آن که متوجه حاکمیت و نظام باشد، متوجه مدعیان حمایت از هاشمی است. هاشمی برخلاف آنچه در اظهاراتش گفت که باید ببیند نظر رهبری چیست، نظر کلی رهبر انقلاب را میدانست. او همچنین میدانست که رهبر معظم انقلاب به هر یک از نامزدها که با ایشان ملاقات کردهاند مانند همیشه فرمودهاند «من نه میگویم بیایید و نه میگویم نیایید. من تکلیف نمیکنم.» بنابراین او میدانست که نه نیامدنش قابل انتساب به رهبری است و نه آمدنش. موضوع عملکرد هاشمی در حوادث 4 سال پیش نیز بحث دیگری است. اما تردید اصلی هاشمی که همچنان نتوانسته بر آن غلبه کند، موضع مدعیان حمایت است؛ طیفهایی که در انتخابات سال 76 از حمایت ویژه هاشمی (مانند ترغیب پنهان کارگزاران به حمایت از خاتمی و القای تقلب به نفع ناطق نوری در نمازجمعه) برخوردار شده بودند، اما درکمتر از 2 سال تسویه حساب بسیار زشتی با او- به خاطر دشمنیهای دهه اول انقلابشان با هاشمی که تا سالهای 73 و72 ادامه یافت- انجام دادند. احتمال پیروزی هاشمی، اول دردسرهای او با این جماعت است و ناکامی محتملتر او، دردسری مشابه؛ بگذریم از اینکه همان محافل از «قمار بزرگ» و «آخرین بازی در آخرین فصل زندگی سیاسی هاشمی» یاد میکنند.
یکی از این گویندگان، ماشاءالله شمسالواعظین سردبیر نشریات زنجیرهای دوره اصلاحات است که از نامزدی هاشمی به عنوان اقدامی ستایشبرانگیز یاد کرده است. دو اظهارنظر از این فرد در سالهای 84 و 80 به یادگار مانده است. وی 31 خرداد 84 (حد فاصل مرحله اول و دوم انتخابات) در دانشگاه تربیت مدرس گفته بود «در دیدار یک ساعته به هاشمی گفتم به دوستی شما نمیتوان اعتماد کرد اما به خصومت شما میتوان اعتماد کرد»! وی اواخر شهریور 1380 نیز به خبرگزاری دانشجویان میگوید «در ملاقات با آقای هاشمی از وی تقاضا کردم [در انتخابات مجلس سال 78]روی باسکول اجتماعی نرود و در ساحت سیاسی به عنوان بالانس (متعادلکننده) باقی بماند و علاوه بر این در نیمکت ذخیره دولتمردان بماند و به نیروهای جدید امکان تمرین مدیریت سیاسی بدهد.»
6- هاشمی نه تنها از اصلاحطلبان و عقبه اپوزیسیونی آنها خاطرجمع نیست، بلکه حتی از فائزه و مهدی هاشمی نیز در درون خانواده اطمینان خاطر ندارد. محبت پدر و فرزندی و تاثر از بازداشت آنان به جای خود! اما این تعبیر هم از فائزه هاشمی است که 20 فروردین 92 از «دوستان بهایی و سازمان مجاهدین [منافقین] و لائیک خود در زندان» خبر داده و گفت «بابا گلههای طرف مقابل را منتقل کرد که چرا به مجاهدین، منافقین نمیگویم یا چرا روابط خوبی مثلا با مجاهدین [سازمان تروریستی منافقین] و بهاییها دارم.» آیا این گلایه خود هاشمی نیز که توسط منافقین ترور شد، نیست؟ همین مضمون در فایلهای صوتی منتشره از مهدی هاشمی با مضمون تلاش برای ایجاد تقابل میان پدر و جمهوری اسلامی و «ایستادن مقابل نظام» به تصریح به چشم میخورد؛ مسئلهای که به معنای سر شاخه نشستن و بن بریدن است. هاشمی پیش از آن که در اندیشه 50 درصد رای منفی باشد، به شهادت فائزه هاشمی مجبور است میان خرد و سابقه مبارزات انقلابی خود یا عواطف و هیجانات سیاسی و خانوادگی دست به انتخابی سخت بزند.
7- هاشمی میداند که نمیتواند چشم به حمایتهای متواتر و مستدل طیفهای گوناگون ضد انقلاب ببندد یا حقیقت رویارویی انقلاب- ضد انقلاب را در حباب تنگ دو قطبیهای جعلی نظیر «هاشمی- احمدینژاد» جا دهد. او میشنود که رادیو فردا ارگان رسمی سازمان سیا- 18 بهمن 91- از حاکمیت دوگانه دفاع میکند و میگوید «برای ایجاد هزینه علیه نظام، باید از فرصت ایجاد ستاد برای هاشمی استفاده کرد. نامزدی او میتواند فرصت ضربه به حاکمیت باشد، حتی اگر هاشمی ذرهای سودای دموکراسی و آزادی نداشته باشد» یا «تقی- ر» عضو بازداشت شده و متواری گروهک ملی- مذهبی در تاریخ 15 آذر 91 مینویسد «فضایی که ممکن است هاشمی از درون برای اپوزیسیون بسازد، نقدتر از حرکت اپوزیسیون یا اقدام خارجی است. تقدیر ما این بود که یکی مانند موسوی و کروبی جلو بیفتد و ماجرا ایجاد کند، بعد بقیه به دنبال ماجرا میروند» و بالاخره آقای هاشمی به خاطر میآورد که در مصاحبه با صادق زیباکلام گفت «یک بار همین آقایان جلاییپور، شمسالواعظین و سازگارا در اوج قضایای 78 وقت گرفتند و آمدند همین جا نشستند و حرفهایی زدند و گفتند مطالبات مردم از حد گذشته و اینگونه نمیشود دیگر به حاکمیت ادامه داد. من به آنها گفتم شما روی همین امواج که خیال میکنید مال شماست فعلا سوار شدهاید اما اینگونه فکر نکنید و خودتان را به جایی نیندازید که نتوانید بعدا بلند شوید. نظام و حاکمیت این جوری است و همین جورها میماند. نظام وقتی احساس خطر کند، کار خودش را میکند چون به اندازه کافی میتواند خیابانها را پر کند. همینطور که در 22 بهمن و انتخابات کرد. ابزاری دست حکومت است و اگر بخواهند شلوغ کنند، برخورد میکند. به علاوه مردم طرفدار نظام هم به اندازه کافی برخورد میکنند.»
8- این نوشته ناقص میماند و باید در فرصتی دیگر مضمون آن را بسط داد. تنها یک جمله باید گفت و آن اینکه به فضل الهی، به تدبیر رهبر فرزانه انقلاب و همت بلند ملت موقعیت شناس ایران، حماسهای بزرگ رقم خواهد خورد. این قطعی است چه هاشمی در انتخابات باشد یا نباشد- که بودن وی بنابر برخی استدلالها مطلوبتر است!- اما مهم این است که دشمنان اصلی انقلاب از رفتار امثال هاشمی و احمدینژاد برای خدشه در حماسه ملی استفاده نکنند. از نجابت ملت صبور ایران باید حذر کرد و از تجارب گذشته عبرت آموخت؛ هرچند که ما اکثرالعبر و اقلالاعتبار.
خراسان:گمانه ها درباره سیاست خارجی نواز 2013
«گمانه ها درباره سیاست خارجی نواز 2013»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سسید محمد اسلامی است که در آن میخوانید؛با اتمام انتخابات مجالس ملی و ایالتی پاکستان، کار برای "نواز شریف" آغاز شده است. این سیاستمدار سالخورده و با تجربه پاکستانی پس از بارها شکست، طعم پیروزی را چشیده است. محمد نواز شریف 64 ساله، پیش از این در سال های 1990 تا 1993 و بار دوم در سال های 1997 تا 1999 نخست وزیر پاکستان بود. او در هر 2 تجربه پیشین اش طعم تلخ مداخله ارتش در سیاست را چشید و سال 1999 هم با کودتای ژنرال پرویز مشرف از قدرت کنار گذاشته شد.
مرد خاطره های قدیمی
حالا با دوباره آمدن "نواز" خاطره های قدیمی یک به یک زنده شده است. روزهایی که آمریکایی ها دولت کودتای پرویز مشرف را به دولت دموکراتیک "نواز" ترجیح دادند. روزهای سال 1998 که آقای نخست وزیر مجوز آزمایش بمب اتمی پاکستان را در پاسخ به آزمایش بمب اتمی هند صادر کرد و همچنین روزهای جنگ کارگیل بین پاکستان و هند در سال 1999. این روزها با جدی شدن نخست وزیری نواز شریف، دوستان و دشمنان سابق به این فکر می کنند که آیا سیاست مدار کهنه کار عوض شده است و یا این که پرونده های قدیمی دوباره باز خواهند شد؟ "نواز شریف 2013" اعلام کرد: «به دنبال بهبود روابط با آمریکا و افغانستان هستم.» او اگرچه پیام صلح فرستاده است، اما کار میدان سیاست فقط با حرف جلو نمی رود. به نظر می رسد دولت جدید پاکستان در قبال هریک از بازیگران منطقه ای و بین المللی رویکرد خاصی را در پیش می گیرد:
آمریکا؛ هم دوست و هم دشمن همیشگی!
اما آینده رابطه دولت جدید پاکستان با آمریکا چندان روشن نیست. اوباما، رئیس جمهور آمریکا اظهار لطف های دیپلماتیک این روزهای "نواز" را با تواضع دیپلماتیک پاسخ داد و گفت: «آماده همکاری با دولت جدید پاکستان به عنوان شریکی برابر هستیم.» اما همه می دانند که یکی از وعده های جدی نواز شریف که نقشی جدی در پیروزی او داشت، وعده توقف همکاری با ایالات متحده در "مبارزه با تروریسم" است. نواز شریف حتی در مبارزات انتخاباتی خود هم از محکوم کردن طالبان پاکستان اجتناب کرد و البته در مقابل توانست بدون تهدید مستقیم شبه نظامیان طالبان به تبلیغات انتخاباتی خود بپردازد. طالبانی که در سال های گذشته هدف حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی بوده است. بنابراین فارغ از تمجید و تعارف های دیپلماتیک، پاکستانی ها و آمریکایی ها باید حوزه های جنگ و صلح بین یکدیگر را مشخص کنند. از جمله این که مخالفت مجدد و صریح واشنگتن با طرح خط لوله صلح که اخیرا با حضور روسای جمهور ایران و پاکستان عملیاتی شد، نشان می دهد که کاخ سفید قصد دارد این موضوع را هم به معیاری برای دوری یا نزدیکی دولت جدید پاکستان با آمریکا تبدیل کند.
افغانستان، چشم به راه اسلام آباد
حمایت های دوجانبه بین نواز و طالبان پاکستان، برای همسایه غربی این کشور هم نشانه خوبی نیست. مدت هاست که مذاکرات به اصطلاح صلح بین دولت افغانستان و طالبان متوقف شده است و طالبان حاضر نیست با کرزای مذاکره کند. مقام های افغانستان بارها به نقش پاکستان در این نامعادله اشاره کرده اند. از جمله ایمل فیضی، سخنگوی حامد کرزای که چندی پیش صراحتا اعلام کرد: «ما قبلاً هم گفتیم که در ارتباط با پروسۀ صلح با افراد و اشخاصی به نام طالب مواجه نیستیم. یعنی موضوع این قدر ساده نیست، بلکه با کشورها دخیل هستیم، کشورهایی که از پروسۀ صلح استفاده می کنند، از طالبان و نام طالبان استفاده می کنند. این یگانه دلیلی است که این پروسه مغلق و پیچیده است.» بنابراین به نظر می رسد لحن حامد کرزای وقتی دیروز گفت: « امیدواریم دولت پاکستان در جنگ با تروریسم با ما همکاری کند.» چندان امیدوارانه نبوده است.
سال های جده، رنگ عربی نواز و رابطه با ایران
با بازگشت نواز شریف به قدرت باید منتظر سیاست های جدید پاکستان در روابط با ایران نیز باشیم. بی تردید نمی توان درباره نوع رابطه دولت نواز با ایران حکمی روشن صادر کرد، زیرا منافع مشترک 2 کشور و همچنین سابقه رابطه او در دولت های قبلی اش با ایران انتظار چشم اندازهای روشنی را ترسیم می کنند. اما برخی کارشناسان معتقدند نزدیکی نواز شریف به طالبان و همچنین عربستان سعودی می تواند مولفه ای منفی در تنظیم روابط او با ایران باشد. نواز شریف پس از کودتای سال 1999 براساس یک توافق بین دولت کودتا و پادشاهی عربستان سعودی، قرار شد 10 سال مقیم جده، پایتخت عربستان بماند. اگرچه او پس از حدود 8 سال در سال 2007 به کشورش بازگشت اما دوستی اش با سعودی به پایان نرسید. بده بستان های نانوشته و ناگفته بین نواز و طالبان پاکستان هم شاید ریشه در همین دوستی مشترک داشته باشد. برای این که مشخص شود نواز در ارتباط با ایران چه سیاستی را در پیش می گیرد باید منتظر ماند. شاید بهترین شاخص در این باره پایبند ماندن دولت جدید پاکستان به طرح عظیم خط لوله صلح و دیگر همکاری های اقتصادی و امنیتی بین 2 کشور باشد. با همه این ها باید منتظر جلوه های عینی سیاست خارجی "نواز 2013" بمانیم.
رسالت:شکل هندسی رقابت انتخاباتی خرداد 92
«شکل هندسی رقابت انتخاباتی خرداد 92»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم مهدی فضایلی است که در آن میخوانید؛قطعاً با ورود چهرههایی که بخصوص روز آخر ثبتنام کردند، آرایش سیاسی انتخابات تغییر خواهد کرد و تعداد قابل توجهی از نامزدها به نفع چهرههای شاخصتر و رأیآورتر کنار خواهند رفت.
ظاهراً قرار است همه چیز دست به دست هم بدهد تا "حماسه سیاسی" بیش از آنچه تصور میشد تحقق پیدا کند و سی و پنجمین سال انقلاب اسلامی شاهد یک نقطه عطف دیگری باشیم.
روزهای اخیر که ثبت نام نامزدهای ریاست جمهوری انجام میشد، هر روزش خبرساز بود و رفت و آمد چهرههای مختلف از سلایق گوناگون این پیام را داشت که انتخابات و فرایند آن در ورای همه ستمهایی که سال 88 به امانتداری نظام شد و تهمتهایی که بیگانگان و جریانهای همسو با آنها وارد کردند، برای همه اطمینانبخش است که اگر غیر از این بود نباید وارد این صحنه میشدند.حضور پرشور و متراکم نامزدها نشانگر این است که سلایق گوناگون دریافتهاند که راهی جز صندوقهای رأی برای نقشآفرینی در مسئولیتهای حساس نظام نیست.اما روز آخر، ستاد انتخابات کشور و خیابان فاطمی تهران حال و هوای دیگری داشت و معلوم شد نه ساکنان کاخ مرمر چشم از پاستور برداشتهاند و نه ساکنان کنونی پاستور دل از این ساختمان شستهاند.
لذا تا پایان مهلت ثبتنام هم از کاخ مرمر آمدند و هم از پاستور!قطعاً با ورود چهرههایی که بخصوص روز آخر ثبتنام کردند، آرایش سیاسی انتخابات تغییر خواهد کرد و تعداد قابل توجهی از نامزدها به نفع چهرههای شاخصتر و رأیآورتر کنار خواهند رفت.
حدود پنج ماه پیش، طی یادداشتی تحت عنوان "آرایش جریانهای سیاسی کشور در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری" ، انتخابات سال 92 را پنج ضلعی و رقابت نامزدها را بین 5 تا 9 نفر پیشبینی کرده بودم. اکنون با توجه به آخرین یافتهها، آرایش سیاسی محتمل در آستانه انتخابات بهشرح زیر خواهد بود.
آیتالله هاشمی رفسنجانی که آمده است تا اگر بتواند پرونده سیاسی او با شکست در انتخابات ریاست جمهوری بسته نشود، یک ضلع مهم از انتخابات 92 است. او آمده است تا فقط پیروز شود اما از هم اکنون او و حامیانش باید بدانند پیروزی یک طرف این ماجراست ولی همه ماجرا نیست و احتمال تکرار نتیجه سال 84 ، دور از ذهن نیست!
با توجه به اینکه اینبار هاشمی رفسنجانی نامزد حداکثری اصلاحطلبان محسوب میشود، جریان اصلاحات بهصورت تمامقد و با همه قوا به حمایت از آیتالله اقدام خواهد کرد و نامزدهای منسوب به این جریان چون دکتر حسن روحانی و دکتر عارف نیز به نفع وی کنار خواهند کشید و در این مسیر بخشی از روحانیت و حتی اصولگرایان سنتی (نه به شکل تشکیلاتی) هم او را همراهی خواهند کرد.
البته اینکه مسنترین نامزد حاضر در صحنه رقابت بتواند هم روحانیت و اصولگرایان سنتی همراه خود که اتفاقاً به لحاظ اعتقادی و گرایشات مذهبی محکم و پایبند هستند را راضی نگه دارد و هم طیفهایی از اصلاحطلبان که باوری به حکومت دینی ندارند و هوادارانی که بعضاً چندان پایبند نیستند، کار دشواری است و به نظر میرسد بیش از آنکه هاشمی رفسنجانی بخواهد یا بتواند رضایت همه آنها را جلب کند، آنها به دلایل دیگری از نظرات خود چشمپوشی خواهند کرد!
ضلع مهم دیگر رقابت، اصولگرایان هستند که باید مواظب باشند تجربه تلخ اصلاحطلبان در انتخابات 84 را تکرار نکنند. به نظر میرسد با ثبتنام دکتر سعید جلیلی تعدادی از نامزدها از جمله دکتر لنکرانی و دکتر زاکانی به نفع وی کنار خواهند کشید و به این ترتیب طیف قابل توجهی از نیروهای ارزشی و انقلابی که پیش از این حامیان و هواداران احمدینژاد را تشکیل میدادند به این بخش از اصولگرایان خواهند پیوست و رقابت جدیتری را سامان خواهند داد.
در ضلع اصولگرایان، ائتلاف سه نفره همچنان مصمم حضور دارد و به نظر میرسد دکتر قالیباف یا به عنوان خروجی این ائتلاف و یا حتی بدون تصمیم ائتلاف گزینه جدی دیگر در انتخابات پیش رو باشد. علیالقاعده غیر از نظرسنجی یکی دیگر از معیارهایی که برای انتخاب گزینه نهایی این ائتلاف باید لحاظ شود آمادگی و امکان رقابت با نامزدهایی چون هاشمی رفسنجانی و جلیلی است.
وضعیت نامزد دیگر اصولگرایان و نتیجه ائتلاف پنج نفره یعنی حجتالاسلام ابوترابیفرد، چندان روشن نیست و بعید است بتواند با نامزدهای دیگر رقابت کند. البته برخی گمانهزنیها از احتمال حمایت حلقه احمدینژاد از وی در غیاب مشایی حکایت میکند!
ضلع سوم انتخابات را باید حلقه رئیس جمهور دانست.گزینه حداکثری این حلقه، مهندس اسفندیار رحیم مشایی است که در آخرین ساعات ثبتنام با مشایعت پرحرف و حدیث رئیس جمهور ثبت نام کرد. این جریان که به نظر نمیرسد ظرفیت بالایی برای رأی آوری داشته باشد و استقبالهای سرد و بینشاط دور آخر سفرهای رئیس جمهور بهترین نشانه آن است امید زیادی به تقابل با اضلاع دیگر، خصوصاً هاشمی رفسنجانی دارد. این ضلع تلاش خواهد کرد اثبات خود را در نفی دیگران جستجو کند.
ضلع چهارم انتخابات هم مستقلینی هستند که دکتر محسن رضایی شاخصترین آنهاست و به نظر میرسد او هم برای این رقابت مصمم است و میخواهد این راه را تا پایان ادامه دهد.بر این اساس، اگر ضلع اصولگرایان را در خوشبینانهترین حالت با یک نامزد فرض کنیم، یک رقابت چهار ضلعی خواهیم داشت و اگر قالیباف و جلیلی هر دو حضور یابند یک رقابت پنج ضلعی با 5 تا حداکثر 8 نامزد.
نکته مهم اینکه این آرایش مربوط به قبل از اعلام نظر شورای نگهبان در مورد صلاحیت نامزدهای ثبت نام شده است و اگر نامزدهای مطرح هر کدام از این اضلاع از سوی این نهاد قانونی صلاحیتشان احراز نگردد که احتمال آن زیاد است، قاعدتاً این آرایش دستخوش تغییر خواهد شد. چند روزی باید صبر کرد تا معلوم شود شکل هندسی رقابت دقیقاً چند ضلعی است، پنج ضلعی، چهار ضلعی یا حتی سه ضلعی؟
آفرینش:آیا جنگی مذهبی و طایفهای در راه خاورمیانه است؟
«آیا جنگی مذهبی و طایفهای در راه خاورمیانه است؟»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛‹‹ من نسبت به نشر طایفه گرایی در منطقه هشدار می دهم. من در گذشته نیز هشدار دادم و اکنون نیز مجددا هشدار خود را تکرار می کنم که من رایحه خونریزی را به دلیل طایفه گرایی موجود میان مسلمانان استشمام می کنم›› این سخنان چندی پیش نخست وزیر عراق بود. سخنانی که اگر به درستی نگریسته شود و نشانه ها و نمودهای عینی و میدانی آن هم مورد توجه قرار گیرد واقعیتی به نام بسترسازی برای ایجاد جنگ های طایفه ای ومذهبی در خاورمیانه نوین را پررنگ تر ازهر زمانی نشان میدهد.
در این حال اگر به تحولات چند سال گذشته و بستر سازی های ویژه ای برای این امر نگاه کنیم جدا از نوع تبلیغات رسانه های عربی و غربی در دامن زدن به اختلافات مذهبی در واقع بحران های منطقه ای همچون بحران در عراق بحرین و سوریه کمک زیادی به تنشها و افزایش اختلافات مذهبی و طایفه ای در منطقه کرده است. در این بین جدا از نوع روابط ایران با کشورهای عربی بویژه عربستان در واقع در یک سال اخیر تحولات سوریه توانسته است نقش مهمی در افزایش شکاف های مذهبی و طایفه ای در منطقه داشته باشد.
در کنار این امر جدا از افزایش تحرکات بنیادگرایان سلفی تندرو، تندروهای مذهبی در کشورهای منطقه در واقع فتواهای مذهبی نیز نقش پررنگی در گسترش شکاف و بسترسازی برای شکاف های مذهبی شیعه و سنی، مسیحی و مسلمان ، علوی و سنی، و... داشته است. این فتواها که بیشتر از سوی روحانیون تندرو صادرشده است کار را به جایی رسانده است که عملا گروههای مذهبی دیگر همچون شیعیان و..در فشار قرار گیرند. امری که خود موجب واکنش هایی و زمینه ساز گسترش شکاف های مذهبی است. این رویکرد و فتواهای این چنینی از سوی روحانیان تندرو از سوی هر گروهی که وحدت جهان اسلام یا تقریب مذاهب را ناچیز می شمارند عملا موجب بروز رویکردهای تندی همچون اخراج مسیحیان، کشتار انان توسط گروه های تندر و یا کشتار و قتل گرو ههای مذهبی مخالف از سوی پیروان مذاهب دیگر یا هتک حرمت و تجاوز به اماکن مقدس مذاهب دیگر شده است. این امر در عملکرد گروهها عملا نشان داده شد.
آنچه مشخص است هم اکنون بسترهایی برای تشدید جنگ مذهبی و تقویت جریانات سلفی تکفیری در بحرین، یمن، عراق، سوریه، لبنان و پاکستان فراهم تر شده است و کشورهای منطقه و پیروان مذاهب در خاورمیانه باید با نگاه جدی به این مساله توجه داشته باشند.
چرا که تشدید اختلاف ها و یا به راه انداختن درگیری های طایفه ای و مذهبی به نفع هیچ یک از مذاهب اسلامی در منطقه نیست و دامن زدن به رویکردها و رفتارهای تندروانه از سوی رهبران مذهبی مختلف بر ضد مذاهب دیگر و خروج از محور اعتدال و میانه روی و مداراگرایی می تواند پیامدهای بسیار منفی ای بر آینده منطقه داشته باشد.
اکنون نیز کشور ما باید با درک توجه برخی جریان ها به تشدید تنشهای مذهبی در منطقه با نگاهی دقیق و رصد این رویکردها توجهی افزون به جلوگیری از افزایش تنشهای مذهبی و شکاف بیشتر بین مذاهب در خاورمیانه داشته و با رایزنی با نهادهایی چون الازهر رویکردهایی برای تقریب هر چه بیشتر مذاهب را در نظر داشت باشد.
ضمنا باید یادآور شد که مسئولان عراق از جمله نخستوزیر آن کشور نیز باید توجه و دقت بیشتری برای ایجاد تفاهم بین گروهها بکار گیرد.
تهران امروز:لزوم اتحاد اصولگرایان
«لزوم اتحاد اصولگرایان»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم علی دورانی است که در آن میخوانید؛وضعیت رقابت انتخاباتی با مشخص شدن چهرههای وارد شده به میدان انتخابات جدیتر شده است و بحثها به صورت مشخصتر دنبال میشود. در چند روز گذشته تکلیف بسیاری از کاندیداها و جریانهای سیاسی روشن شده است،اما جریان اصولگرایان همچنان در نهایی کردن کاندیدای مورد اجماع خود در حال سبک سنگین کردن اوضاع هستند.
برای انتخاب کاندیدای جامعالشرایط مکانیسمی وجود دارد که شامل سه بخش مشروعیت بین اصولگرایان و مقبولیت بین مردم و کارآمدی و تجربه مدیریت در کارنامه فردی نامزد مورد نظر لحاظ شده است. حال اگر قرار باشد با مطالب غیرضروری این مکانیسم و الزامات آن را زیر سوال ببریم آنچه نهایتا نصیب اصولگرایان خواهد شد، چندان امیدوارکننده نیست.
این مسئله که تکلیف بلوکهای دیگر انتخابات مشخص شده است اما اصولگرایان همچنان نهاییکردن گزینه خود را به روزهای پایانی حواله میدهند وضعیتی را ایجاد خواهد کرد که باعث نگرانیهایی در بدنه اصولگرایان خواهد شد.نگرانی از اینکه این تعویق بیمورد باعث شود در بین بزرگان اصولگرایان اختلاف افتد. این به معنای آن است که ما گرایشات مختلف با کاندیداهای مختلف را پیش روی آنها قرار دهیم.
در چنین حالتی خرد شدن آرا نتیجه طبیعی تصمیم دیر هنگام خواهد بود. نکته قابلتامل دیگر آن است که اصولگرایان تجربه انتخاب محمود احمدینژاد را که کاندیدایی گفتمانی بود در کارنامه خود دارند و وی با کارنامه ناموفق اجرایی خود این را یاد آور میشود که نباید دیگر این اشتباه استراتژیک دوباره تکرار شود.
وضعیتی که دولت احمدینژاد ایجاد کرد اکنون به عنوان پاشنه آشیل اصولگرایان حتما باید مورد توجه باشد. اینکه ایران کنونی به چگونه رئیسجمهوری نیاز دارد باید در انتخاب نهایی اصولگرایان لحاظ شود.
نامزد مورد نظر باید دارای برنامهای در بستر زمان باشد یعنی بازههای زمانبندی شده و مشخصی داشته باشد و اینگونه نباشد که تازه بهدنبال تهیه برنامه و آوردن آدمهایی برای تهیه آن باشیم. کارنامه اجرایی مشخص و قوی و قابل دفاعی داشته باشد و همچنین سابقه مدیریتی با کمترین حاشیهها را داشته باشد تا بتواند آرامش نسبی را به جامعه متلاطم کنونی تزریق کند.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که شخصیت مدیریتیاش کاریکاتوری و یک وجهی نباشد بلکه توانایی اجرایی در تمام مسائل مربوط به دولتداری را تحت پوشش قرار دهد.انتظار میرود چنین گزینهای دارای صداقت باشد و مسائل مدیریتیاش پشت پرده و ناپیدا نباشد.
اکنون دغدغه اصلی مردم ایران، اقتصاد و معیشت است که باید فرد مورد نظر نگاه ویژهای نسبت به این قضیه داشته باشد.باید دانست که با حرف و شعارهای رنگارنگ نمیشود معضلات را حل کرد بلکه ایران امروز نیاز به مرد عمل دارد. ایران امروز به رئیسجمهوری نیاز دارد که توان مدیریتی لازم را با رویکرد جهادی داشته باشد و بتواند کشور را از مرحله کنونی به مرحله پیشرفت و عدالت واقعی برساند.
وطن امروز:آقای هاشمی! نتیجه را میپذیرید؟!
«آقای هاشمی! نتیجه را میپذیرید؟!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛تعداد سوالهایی که آقای هاشمی باید به آنها جواب دهد، سر به چند هزار میزند. فهرست کردن این سوالات هم پرزحمت است و هم نالازم؛ چرا که ظاهرا آقای هاشمی به صحنه نیامده که به سوالی جواب بدهد. وی حتی به سوالهای خود هم جواب نداده است. با این حال یک سوال هست که آقای هاشمی و کل جبهه فتنه نمیتوانند آن را بیپاسخ بگذارند.
این سوالی است که سرنوشت انتخاباتی هاشمی و هر کس دیگری را که اراده حضور در مبارزه انتخاباتی را دارد روشن خواهد کرد. این سوال را البته ما اختراع نکردهایم. در واقع کل مساله اختراع خود آقای هاشمی است. ما فقط یکی از مواریث ایشان را بیرون کشیدهایم و میخواهیم آن را جلوی چشم ملت بگذاریم.
آن سوال این است: آقای هاشمی! فرض کنیم انتخابات را باختید؛ نتیجه را میپذیرید؟
سادهترین جوابی که میتوان از قول آقای هاشمی به این سوال داد این است: نه! به چه دلیل ما باید فکر کنیم آقای هاشمی جواب متفاوتی خواهد داد؟ سال 84 آقای هاشمی انتخابات را باخت اما نتیجه را نپذیرفت؛ آن هم انتخاباتی که نه اصولگرایان بلکه دولت محمد خاتمی و در واقع مریدان خود آقای هاشمی آن را برگزار کرده بودند. هاشمی در سال 84 مفهومی به نام رای سازماندهی شده را اختراع کرد و تا آخر پای آن ایستاد.
سال 88 هم هاشمی نتیجه انتخابات را نپذیرفت. فتنه 88 و ادعای تقلب در آن به یک معنا نسخه تکاملیافته همان ایده رای سازمانیافته بود. تقریبا همه سران جبهه اصلاحات میدانستند انتخابات را باختهاند و اساسا در انتخاباتی که آن را عملا معلمها و امنای مساجد برگزار میکنند کسی اگر بخواهد هم نمیتواند تقلب کند. منتها باز هم هاشمی نتیجه را نپذیرفت. نه فقط نپذیرفت بلکه میرحسین موسوی را هم در این باره که توهماتش عین حقیقت است به جمعبندی رساند و آن همه فجایع را روی دست ملت گذاشت.
این سابقه آقای هاشمی است. در کجای این سابقه کوچکترین تضمینی است که بر مبنای آن بتوان به هاشمی اعتماد کرد که نتیجه انتخابات را خواهد پذیرفت و اگر هم اعتراضی داشت آن را از مجاری قانونی پیگیری خواهد کرد. چرا نباید فکر کنیم هاشمی دوباره دبه درمیآورد، بخشی از سرمایه رای خود را به سرمایه آشوب تبدیل میکند و فرزندان و اطرافیانش هم تا میتوانند و با استفاده از هر ظرفیتی که دارند در این آتش خواهند دمید. خارجیها هم – به عنوان یکی از مدافعان اصلی آقای هاشمی- از همین حالا شروع کردهاند.
سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا دیروز روی صفحه فیس بوکش عکسی از هاشمی منتشر کرده و کنار آن نوشته میزان رای ملت است! جلوتر که برویم لابد کمکهای مالی و اطلاعاتی و سیاسی هم از راه خواهد رسید. به لحاظ سیاسی هم منطقی نیست که هاشمی باخت را بپذیرد.
وی در 80 سالگی بهرغم اینکه میداند درون نظام هیچ موافقتی با حضور او در این صحنه نبوده پا به میدان گذاشته است. آیا فردی که این حجم از ریسک را میپذیرد آماده است وقتی انتخابات را باخت، بگوید تشکر میکنم، رقابت خوبی بود و خداحافظ! باور کردن چنین امری سادهدلی محض است و ما البته این مقدار ساده نیستیم.
آقای هاشمی اکنون باید به ملت ایران ضمانتهایی واگذار کند که بتوان باور کرد او به مکانیسمهای قانونی برگزاری انتخابات، اعلام نتایج و بررسی اعتراضات احتمالی پایبند خواهد ماند. این ضمانتها باید همین حالا و قبل از اتمام بررسی صلاحیتها از سوی شورای نگهبان ارائه شود. پس از آن هر چه گفته شود حرف است و حرف هم که میدانید باد هواست.
حمایت:یک بام ودو هوای عدالت کیفری در عرصه جهانی
«یک بام ودو هوای عدالت کیفری در عرصه جهانی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛در خبرها اعلام شد که جمال بن عمر فرستاده ویژه سازمان ملل به یمن اعلام داشته است که هیچ منعی برای شرکت علی عبدالله صالح- دیکتاتور اسبق یمن- یا پسرش در انتخابات آتی ریاست جمهوری یمن وجود ندارد. این اعلام نظر در حالی انجام شد که احزاب وگروههای مختلف یمنی برای انتخابات ریاست جمهوری فوریه آتی (اسفندماه سال جاری) در یمن اختلاف نظرهای زیادی دارند و هنوز بسیاری از بسترهای لازم اجرای انتخابات سالم و منصفانه در این کشور فراهم نشده است و متولیان فعلی یمن نتوانستهاند حداقلهای لازم مشارکت مردم در فرایندهای سیاسی اجتماعی را فراهم آورند.
اظهارنظر فرستاده سازمان ملل به یمن برای عدالت خواهان سراسر جهان جای تعجب وتاسف بسیار داشت زیرا مدتهاست جنبش مبارزه با بیکیفرماندن جنایتکاران در سراسر جهان تلاشهای وسیعی را در دستور کار دارد و نتیجه همین تلاشها این شده که بسیاری از جنایتکاران و کسانی که سالها در مصونیت کامل به ارتکاب انواع جنایات علیه بشریت مبادرت کردهاند هماینک در مراجع داخلی یا دیوان بینالمللی کیفری در معرض پاسخگویی قرار گرفتهاند و ناچارند تا اجرای عدالت را بپذیرند.
همین روند باعث شده است که کشورهای مختلف امروزه برای خود صلاحیتی جهانی قایل شوند که برابر آن هرگاه یکی از جنایتکاران ناقض جرایم بینالمللی از جمله جنایت علیه بشریت را در سرزمین خود یافتند، فوری نسبت به دستگیری او اقدام و وی را در اختیار عدالت قرار دهند. با چنین روندی متاسفانه باز شاهد حرکتهای خلاف عدالت و در جهت باج دهی به جنایتکاران هستیم.
اگر حرکتهای خلاف عدالت از سوی برخی دولتهای سیطرهگر جهانی به وقوع پیوندد چندان جای تعجب ندارد چرا که دنیا مرتب از آنها رفتارهای دوگانه را میبیند و واقف است که برای آنها حفظ منافع از هر اولویتی بالاتر است اما وقتی حرکت برخلاف عدالت از سوی نماینده دبیرکل سازمان ملل صورت میگیرد دیگر مشمول داوری همیشگی در مورد دولتهای سیطرهگر نمیشود بلکه باید در مورد آن تامل جداگانه کرد و حداقل اقدام قابل انتظار در این خصوص، روشنگری است.
علی عبدالله صالح دیکتاتور پیشین یمن سالهای طولانی به چپاول سرمایههای یمن مشغول بود و در پی انقلاب مردمی یمن افراد بیشماری را سر به نیست کرد و تا آخرین لحظه سرسپردگی خود به آمریکا و عربستان را حفظ کرد و نتیجه همین سرسپردگی نیز این شد که آمریکا در شورای امنیت مذاکرات مختلف را انجام داد تا امور یمن بر اساس طرح شورای همکاری خلیج فارس مدیریت شود و نتیجه این امر آن شد که عربستان تمامی منویات خود را در یمن پیاده کرد از جمله اینکه برای جنایتکار مخلوع یمن مصونیت قضایی را مطرح کرد و از همراهان همان دیکتاتور فردی برای جایگزینی او معین شد و پس از برگزاری انتخاباتی با یک نامزد و کاملا فرمایشی برای دوره گذار بر منصب ریاست کشور نشست.
در پی این تحولات، بسیاری از عدالتخواهان در نقاط مختلف جهان رویکردهای انجام شده در یمن را مورد نقد قرار دادند و یاد آوری کردند که عدالت کیفری باید در همه جا یکسان در مورد جنایتکاران اعمال شود نه اینکه جنایتکاران بتوانند پس از انقلابهای مردمی باز منافع خود را حفظ کنند و به اقدامات خلاف خود ادامه دهند. در قبال همه این مطالبات حقطلبانه، متاسفانه سازمان ملل هیچ حرکت شایستهای از خود نشان نداد و ترجیح داد که نقش ابزاری برای قدرتهای بازیگر در یمن را ایفا کند. بر این اساس، اظهار نظر اخیر نماینده دبیرکل سازمان ملل قابل فهمتر میشود.
در قبال این رویکرد باید از دبیر کل سازمان ملل پرسید آیا شما در خصوص سایر کشورها خصوصا ملتهای مستقلی که در برابر زورگویان عالم ایستادهاند نیز همینگونه مشی میکنید؟ آیا دهها شرط و قید را برای اینکه برگزاری انتخابات شایسته در این کشورها را بپذیرید، مطرح نمیکنید؟ مگر در مورد کشور خود ما در همین گزارش ارایه شده در اسفند ماه گذشته خود به شورای حقوق بشر سازمان ملل کلی رهنمود ندادید که انتخابات آتی ایران باید چنین باشد و چنان.
مگر خود شما و نهادهای تابعه سازمان ملل از جمله کمیسریای عالی حقوق بشر ملل متحد یا دادستان دیوان بینالملل کیفری مرتب نمیگویند که باید کشورها به دیوان بینالملل کیفری بپیوندند و باید همه کشورها مفاد اساسنامه دیوان مخصوصا عدم نقض جرایم بینالمللی را رعایت کنند چرا که این موازین سوای تعهد قراردادی، در حد قاعده آمره بینالمللی شدهاند و غیر قابل نقض هستند.
چطور میشود که وقتی منافع برخی قدرتها در میان باشد همه این توصیهها و اعلام نظرهای زیبا کنار میروند و سرنوشت یک ملت در اختیار فردی قرار میگیرد که هم اینک بدون رضایت ملت یمن بر مسند نشسته است و دیکتاتور مخلوع نیز نهتنها از مصونیت برخوردار میشود بلکه این امتیاز به او داده میشود که میتواند خودش یا پسرش دوباره بر امور ملت مسلمان و زجر کشیده یمن حاکم شوند.
تحولات کشوهای حاشیه خلیج فارس از جهات مختلف آزمونی برای مدعیان دموکراسی و حقوق انسانی در سراسر جهان است. اکثر ملتهای حاشیه خلیج فارس در سیطره حاکمان دیکتاتوری هستند که به صورت وراثتی سالها حکومت را در خاندان خود میگردانند. در برخی از این کشورها اقلیتی بر اکثریت حکمرانی دارند و در این مسیر از هر نوع جنایتی دریغ نمیورزند چنانچه این وضع را در بحرین سالهاست شاهدیم.
در اکثر این کشورها جای پای یک دولت پادشاهی کاملا دیده میشود چنانچه همین دولت در یمن و بحرین بیشترین مداخلات را داشته و تلاش کرده است تا با سرکوب مردم این کشورها جنایتکاران را بر مسند امور حفظ کند یا به آنها مصونیت بدهد. این وضع برابر هیچ استاندارد حقوقی بینالمللی قابل قبول نیست.
بر همین اساس، تا زمانی که این وضعیت استمرار یابد هیچ داور منصفی از مدعیان جهانی دموکراسی و حقوق بشر نخواهد پذیرفت که آنها در بیان ادعاهای خود راستگو و صادق هستند. در آینده قطعا به مدد الهی جریان عدالت خواهی در سراسر جهان از جمله ملتهای مسلمان تحت سیطره حاکمان ظالم، گسترش خواهد یافت و با مقاومت ملتها و بیداری هر چه بیشتر مسلمین، بساط ظلم و تزویر مدعیان و سرسپردگان آنها بر چیده خواهد شد.
قانون: انتخابات و اولویتهای سیاست خارجی
«انتخابات و اولویتهای سیاست خارجی»عنوان یادداشت روز روزنامه فانون به قلم داود احمدزاده است که در آن میخوانید؛برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در کشورهای مختلف با توجه به بروندادهای داخلی و خارجی آن، به خودی خود رویداد سرنوشتسازی محسوب میشود. ولی اثرگذاری این انتخابات در ایران بیشتر در حوزه مسائل داخلی و بینالمللی است.
افکار عمومی همواره از برگزاری این انتخابات، انتظار تغییر معنادار در حوزه سیاسی و اقتصادی و حتی مدیریت کلان کشور را دارد. اساسا با توجه به قدرت ایران در تعیین معادلات پیچیده منطقهای، نگاه رسانههای غرب هم بهچگونگی تاثیرگذاری این رویداد مهم بر روابط تنشآلود دوخته شده است.
در این میان، به دلیل حساسیت بیش از اندازه مقامات کاخ سفید به برنامه صلحآمیز هستهای و پایداری ایران بر مواضع اصولی خود در حفظ دستاوردهای بزرگ در حوزه استراتژیک تلاش میشود که با اثرگذاری بر تعیین سرنوشت انتخابات از آن به عنوان کاتالیزوری در راستای تضعیف قدرت و انعطافپذیری احتمالی برای رسیدن به مصالحه مدنظر غرب استفاده شود.
از دیگر سو، نامزدهای مختلف ریاست جمهوری نیز بیشترین مباحث خود را در حوزه سیاست خارجی به چگونگی تنظیم مناسبات به ویژه تعامل یا تقابل با آمریکا اختصاص میدهند. البته گفتمان این کاندیداها با شرایط خاص سیاسی این دوره هم تطابق دارد .
بنابراین با توجه به فضای تقابل گسترده میان ایران و آمریکا در حوزههای استراتژیک، انتخابات پیشرو اهمیت تعیینکنندهای در مناسبات فیمابین دارد .گرچه تیم امنیتی کاخ سفید بر این نظر است که در اصل اینکه چه کسی رئیسجمهور ایران میشود به نفس خود نمیتواند امر حیاتی برای آمریکا و متحدان آن قلمداد شود اما آنچه این مقام در کاهش دغدغههای امنیتی آمریکا در منطقه و جهان انجام میدهد، اساسی است.
ولی مذاکرات اخیر آلماتی و بیمیلی نمایندگان غربی برای رسیدن به مدلی از توافق و گفتمان مشترک نشان میدهد غرب به نتایج یازدهمین دوره ریاست جمهوری ایران چشم دوخته و مذاکره دو دوره قبلی در اصل مذاکره برای مذاکره بوده است. بنابراین در حال حاضر دو مسئله راهبردی در سیاست خارجی ایران قابل درک است، یکی رابطه با آمریکا و دیگری تعیین سرنوشت پرونده هستهای.
آنچه مشخص است هر دو موضوع به دلیل منافع کلان نگر و راهبردی برای ایران جنبه ملی دارد و جدا از هر شخصیت و طیف سیاسی، برنده ریاستجمهوری دوره آینده به تنهایی و بدون هماهنگی با نهادهای ذیربط قانونی، فاقد صلاحیت و اراده تغییر آنی خواهد بود. همچنین هرگونه گشایش در اصل روابط تهران – واشنگتن و به تبع آن حلوفصل موضوع پیچیده هستهای نیازمند وفاق ملی و تصمیمگیری در سطوح عالی نظام جمهوری اسلامی ایران است.
نکته دیگر، گرچه آرایش سیاسی نامزدهای نهایی و حامیان این جریانها هنوز از مکانیزم قانونی شورای نگهبان تایید نشده است ولی اصل روشن این است که نامزدهای تاییده شده در کارزار انتخابات مهم هیچ وقت بدون در نظر گرفتن مصالح و منافع ملی سخنی نخواهند زد و انتظار امتیازدهی به آمریکا بدون لحاظ منافع و حقوق هستهای ملت ایران دور از واقعیت است.
نکته مهم دیگر هم این است که هرگونه اظهارنظر شتابزده و نسنجیده در حمایت یا رد کاندیداهای انتخاباتی ایران میتواند نتیجه معکوس داشته باشد. لذا کج فهمی است که سناریونویسهای آمریکایی با طرح مسائل چالشی و توهمزا درصدد تاثیرگذاری بر فضای داخلی ایران برآیند. از این رو اصل اثبات شده این است که دامنه تغییرات داخلی ایران هیچ وقت از حدود قانون اساسی ومصالح ملت فراتر نرفته و نخواهد رفت.
بدون شک منافع ملی ایران از مرزهای جغرافیایی موجود فراتر رفته و شرایط متغیر جهانی ایجاب میکند که رئیسجمهور آینده کشور با درک جبر ژئوپلتیک منطقه خاورمیانه با ایفای نقش بازیگر مسئول، شرایط جدیدی را برای کاهش تنشهای موجود رقم بزند. گام اول در این وادی پرخطر، گسترش چتر دیپلماسی و رایزنی گسترده با بازیگران منطقهای دخیل در تحولات سوریه است.
تحولات سوریه به دلیل نبوداجماع جهانی و منطقهای به پیچ خطرناک تاریخی خود رسیده است. شاید سومین موضوع اولویتدار برای سیاست خارجی ایران، اتخاذ تدابیر لازم در همفکری با طرفین منازعه در سطح داخلی و خارجی سوریه و بازگرداندن مکانیزم گفتوگو برای حلوفصل بحران فراگیر باشد.
از دیگر سو ایران همواره در دورههای گذشته نیز از امنیت مشترک و مشارکت تمام کشورهای همسایه در ترتیبات جدید امنیتی دفاع کرده و میکند و کشورمان برعکس برخی از کشورها، امنیت و ثبات خود را در ناامنی و تهدید امنیت دیگران جستوجو نمیکند. در این مسیر تضمین امنیت ملی و ارتقای آن در سطوح مختلف یکی دیگر از اولویتهای دولت آینده بهشمار میرود. نکته پایانی اینکه شکلگیری و تحول در سیاست خارجی ایران، پیوند نزدیکی با ساختار اجتماعی آن دارد.
ایران جامعه کهن با ویژگیهای اسلامی و ایرانی و جامعهای نوگرا با تعاملات بینالمللی است . نگاه توامان به این دو مقوله مهم، رسالت واقعی رئیسجمهور آتی و نیز ظرفیتسازی بیشتر در عرصه خارجی برای بهرهبرداری عملی و تحقق اهداف عالیه است.
شرق:سلامت با حضور رقیب
«سلامت با حضور رقیب»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم معصومه ابتکار است که در آن میخوانید؛یکی از عوامل موثر در کارآمدی دولتها و نظامهای سیاسی و اجرایی، فراهم کردن زمینه تاسیس نهادهای سیاستگذاری، تسهیلگری و نظارت اثربخش و توانمند است. در واقع ازمهمترین چالشهای مستمر دولتها، اتخاذ روشهای موثر برای کاهش فساد، افزایش شفافیت و انضباط مالی و اداری بوده که در دولتهای مرکزی و محلی میتواند به حکمرانی مطلوب منجر شود.
موثرترین نهادها در این عرصه، نهادهای برخاسته از مردم مانند شوراها و سازمانهای مردمنهاد و محلی هستند که در کنار رسانههای مستقل امکان ارزشیابی و سنجش میزان انطباق با مقررات، اهداف و سلامت اداری را رصد میکنند و متناسب با آن اصلاحات یا تغییرات مدنظر را اعمال و موکلین خود یعنی مردم را در جریان میگذارند.
این سازوکار نظارتی مانند شوراها، خود نیازمند ضوابط و استانداردهایی برای فعالیت و نظارت بر عملکرد خویش هستند که مهمترین عناصر در کنار معیارها و انضباط اخلاقی و وجدانی، حضور تشکیلات سیاسی و اجتماعی مانند احزاب و تنوع و تکثر دیدگاهها در کنار یکدیگر است. تنوع و تکثر سلایق میتواند ضمن افزایش گسترهدید هنگام تصمیمسازی از شکلگیری تصمیمات نادرست مبتنی بر اشتباه یا اغراض یا منافع خاص فردی و باندی جلوگیری کند.
حضور گرایشها و تفکرات سیاسی متنوع در چارچوب قانون میتواند ضمن افزایش رقابت در فعالیت به کنترل یکدیگر نیز کمک کند. بهعبارتی حضور موثر رقیب واقعی میتواند ضریب فساد و انحراف از برنامهها را کاهش و تصمیمات را به صحت و دقت نزدیک کند. دستکم دو نمونه از این موارد را در دوران معاصر میتوان نام برد.
نمونه اول در دولتهای اصلاحطلب هفتم و هشتم است که با گرایش عمده دستگاههای نظارتی متفاوت بود و همین ضامن سلامت بیشتر در پایش و نظارتها شد. آمار فساد و سوءاستفاده از موقعیت دولتی در آن دوره به گفته مسوولان دستگاههای نظارتی وقت و فعلی بسیار کمتر و قابلمقایسه با دوره بعدی نبوده است.
به عنوان نمونه دوم، همین اتفاق در شورای سوم شهر تهران تا حدی رخ داد و سبب شفافیت مالی بیشتر در شهرداری و شورا شد. این امر گذشته از اینکه نتیجه سیاستها و برنامههای کارشناسی شورای سوم و حضور گرایشهای رقیب در آن بوده و در شهرداری تهران به نسبت آنچه در نهادهای دیگر از اختلاس و حیف و میل بیتالمال رخ داد، به وقوع نپیوست.
بنابراین در کنار ملاکهای شخصیتی و فردی، موازین قانونی و اخلاقی، وجود رقبای سیاسی و فکری در مجموعههای سیاستگذاری و نظارتی مانند شوراها بسیار مفید و حتی ضروری بوده و کسانی که از این طریق با تخریب و اتهام به رقیب سعی در حذف دیگری دارند، لطمه بزرگی به سلامت اداری و مالی دولتها و شهرها وارد میکنند.
امروز اگر کشور با مواردی از تخلفات مالی و سوءاستفاده برخی جریانات روبهروست که به واسطه رای مردم از موقعیت و دسترسی به امکانات و ثروت عمومی بهره میبرند، بیتردید متاثر از حذف رقیب نیز هست؛ رقیبی که تجربه خدمات عظیم مدیریتی و کارشناسی داشته و حضورش میتوانست مانع از بروز انواع تخلفات و سوءاستفادهها شود.
اکنون که کشور چنین تجربه پرهزینه و دشواری را پشتسر میگذارد، انتظار میرود همه سلایق در کنار هم از تجربه و تخصص خویش برای عبور از این مرحله خطیر مشارکت کنند، اما متاسفانه برخی لجاجتها و تداوم روند اتهامزنی به رقیب نشان میدهد، جاذبههای کاذب، بر منافع ملی و سلامت اداری غلبه داشته و دشواری جابهجایی و انتقال مسوولیتها برای برخی، تحمل ناشدنی است.
بهار:گوش مفت و روشنفکران حرفهای
«گوش مفت و روشنفکران حرفهای»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم حمید جعفری است که در آن میخوانید؛یاد چهار سال پیش درست همین روزها افتادم. وقتی جامعهشناسان در بیانیهای پرسروصدا از نامزد اصلاحطلبان حمایت کردند. تیتر این بیانیه در رسانهها این بود: «سکوت صدساله جامعهشناسان شکسته شد.» خُب عجیب بود، بالاخره دستگاه روشنفکری ایرانی تکانی به خود داده بود و جامعهشناسان بعد از صد سال متوجه شدند باید در قبال پیرامون خود و کنشهای اجتماعی واکنش نشان دهند!
اما عجیبتر از شکستن سکوت صدساله، سکوت جامعهشناسان درست بعد از انتخابات بود! جریان روشنفکری در ایران به دلیل تحولات به نظر ناقص دچار مشکل شده است. زمانی که واژه و کنش فرانسوی – آلمانی «روشنفکری» ایرانیزه شد تمام هم و غم به اصطلاح ایرانی روشنفکرمآب این شد سطح آبی را که در آن شنا میکند بالا و بالاتر ببرد وگرنه غواصی در حوض آب که کیفی ندارد.
حالا امروز سکوت روشنفکران محل سوال است. به نظر شما عجیب نیست در این شرایط بحرانی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی دست روی دست گذاشتهاند و تنها نظارهگر بازی هستند؟ دو حالت بیشتر ندارد؛ روشنفکران یا انگشت به دهان ماندهاند و نسخهای برای تجویز و نقد وضع موجود ندارند یا اینکه حسابی در وابستگیهای دولتی فرو رفتهاند. «ادوارد سعید» معتقد است روشنفکر یک هنرمند است. هنر او شکلهای متفاوت دارد.
سخن گفتن، نوشتن، تدریس، ظاهر شدن در تلویزیون و... از جلوههای این هنر است. آقایانی را در نظر بگیرید که صبحها تا پایان وقت اداری استراتژیستاند و بعدازظهرها با طرح پرسش و بررسی رخدادهای تازه داد روشنگری و روشنفکری سر میدهند! آقایان در نظر نگرفتند همکاری روشنفکران با قدرت و به خدمت درآوردن آنها از سوی قدرت هنوز میتواند آوای آنها را خاموش کند.
این گروه از روشنفکران در ایران امروز در مقابل روشنفکرانی قرار دارند که در خدمت آمریت نیستند. روشنفکرانی که در همان چهارسال پیش صدای مردم بودند و حالا یا در تبعید هستند یا در حاشیه. سکوت دسته دوم روشنفکران موجه است. استادی چهار سال است افسردگی دارد، حق هم دارد تنها باشد. دوره دوره روشنفکران حرفهای است که با کلاههای هاوایی و عصای طلایی شیرنشان عکس بگیرند وگرنه آماتورها که کنج عزلت گزیدهاند.
استاد تحصیلکردهای در «سوربن» فرانسه در خاطرهای نقل کرد: «در خیابانهای پاریس به همراه دوستان در حال قدم زدن بودیم که متوجه شدیم ژان پل سارتر در کافهای نشسته و در حال نگارش و نوشیدن قهوه است. با دوستان پولی فراهم کردیم و به بهانه یک سالاد کلم وارد کافه شدیم تا از فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی که نماینده روشنفکران در جنبشهای اجتماعی و فرهنگی زمان خود در فرانسه و اروپا بود، کسب امضا کنیم!» بهنظر میرسد روایت فوق به اندازه کافی بیانکننده تفاوتها و خاستگاههای روشنفکران ایرانی باشد. غرض اینکه گوشتان را مفت به روشنفکران حرفهای ندهید ممکن است به یکباره شما را قال بگذارند.
مردم سالاری:نگرانیهای امروز کشور
«نگرانیهای امروز کشور»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ میدان رقابت یازدهمین، شکل و شمایل عجیبی به خود گرفته است؛ درست یک ماه دیگر در چنین روزی مردم به پای صندوقهای رای میروند تا جانشین محمود احمدینژاد را برگزینند، انتخاباتی که ممکن است به دور دوم کشیده شود.
در دنیای سیاستمداران جهان و دیگر کشورها؛ نظرسنجیها و طرح معادلات سیاسی نتایج تغییر و تحولات قدرت سیاسی را قابل پیشبینی میکند. در آخرین نمونه در پاکستان نواز شریف همانند آنچه که نظرسنجیها میگفت به پیروزی رسیده است؛ ولی در سرزمین پارس موضوع متفاوت است. نظر ایرانیان به هیچ وجه تابع معادلات سیاسی نیست و آنچه هم هست همه گمانهزنی و حدس است، اما آنچه هم که امروز پیش رو است پیچیده و گره خورده است.
در بلبشوی کاندیداهای احساس تکلیف کرده، کاندیدای دولت مانند همیشه حساسیت برانگیز ظاهر شده است.
بعضی دولتمردان که از خط قرمزها تبعیت نمیکنند و تجربه کارناوالهای رنگرنگ را در طول 8 سال گذشته دارند. اسفندیار رحیممشایی را در روز مرخصی از سمت ریاست جمهوری با پیروی از مدل پوتین به میدان فاطمی بردند تا خط قرمز خود را به همه نشان داده باشد. درباره نتایج عملکرد دولت آقای احمدینژاد بین سالهای 84تا92 تاریخ قضاوت خواهد کرد اما امروز در میانه اردیبهشت فقر، گرانی و تورم به همراه 3 میلیون بیکار از نقاط ضعف او حساب میشود. انزوای دیپلماتیک که مستقیما با ضعف دستگاه دیپلماسی و موضعگیریهای دولت همراه بوده به منافع ملی ایران اسلامی لطماتی وارد کرده است.
جمهوری اسلامی یک حکومت انقلابی در مقابل قدرتهای غربی است اما باید با بازی شطرنج مهرههای حریف را از میدان به در کرد.
مستاجران پاستور از سال 1384 که ابتدا مشروعیت خود را مدیون نظام و مردم دانستند با گذشت زمان برای پیشبرد اهداف خود با حرکاتی شگفتانگیز دست به بندبازی روی اصول و ارزشهای نظام زدند؛ 4 دور سفرهای استانی در سراسر ایران که ناصرخسرو هم مانند آن را تجربه نکرده بود، لیست مفسدان اقتصادی که به یک راز تاریخی تبدیل شده است، دوقطبی شاه و گدا، جنگ با خاندانهای سلطهگر و در نهایت آزادیخواهی انسانی که برگرفته از اومانیسم دستآویز آنها برای بقا بود. در طول سالهای حکومت دولت چندین بحران و موضوع جنجالی هم ایجاد شد. استیضاح، سوال، برکناری و استعفای وزیران باعث شد تا دولت نهم و دهم رکورددار تغییر وزرا در کتاب گینس باشند. درون دولتی که پاکترین دولت بود، چند اختلاس نجومی طرح شد، در حالی که لیست مفسدین در جیب آقای رئیسجمهور بود. اگرچه ضعف مدیریت کم یا زیاد در همه دولتها وجود داشته و خواهد داشت ولی در طول چند سال گذشته ماهبهماه بحرانهایی از جنس گوجهفرنگی، لبنیات، دلار، برنج، گوشت، مرغ، پیاز و اغلب کالاهای مصرفی را مردم تجربه کردند اما در مقابل هجمههای تبلیغی علیه نظام خم به ابرو نیاوردند تا بهانهای برای عناصر معاند با نظام فراهم نشود ولی نتیجه ادامه این راه معلوم نیست به کجا ختم میشود.
بندبازان دیروز، امروز برای کشتیکج تمرین میکنند. درست از روزی که دور چهارم سفرهای استانی آغاز شد تمرین هم شروع شده است بعد از ماجرای پرهزینه جشن بهار در استادیوم آزادی حال نوبت به شاعر حماسی ایران زمین رسیده است تا شاهنامه او را دستمایه رستاخیز اسفندیار رویین تن کنند.
آقای رئیسجمهور که برای معرفی معاون اول خود که با اکراه در سال 88 برای کنار گذاشتن او به نظر مقاممعظم رهبری آن هم به دلیل قانون اساسی تمکین کرد، مرخصی گرفته بود تا ظاهرا جواب منتقدان را داده باشد ولی باید میدانست در صورتی که از سمت ریاستجمهوری استعفا میداد دیگر منعقانونی نداشت! به نظر میرسد تا زمان انتخابات ریاست جمهوری و حتی سوگند رئیسجمهوری یازدهم ایران اتفاقاتی خلقالساعه به وقوع خواهد پیوست که چندان دلپسند نیست و باید امیدوار بود که همه دلسوزان از بروز مسائلی که باعث زحمت دوباره برای مردم شود، پیشگیری کنند.
ابتکار:تعدد بدون تکثر به جدال گفتمانها بدل شد
«تعدد بدون تکثر به جدال گفتمانها بدل شد»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛هرچقدر که در طول ماههای گذشته تنور انتخابات ریاست جمهوری یازدهم سرد و کم رمق و غبارآلود به نظر میرسید و شهر خالی از بزرگان مینمود، با حضور دقیقه نودی اکبر هاشمی رفسنجانی، سعید جلیلی و اسفندیار رحیم مشایی همه معادلات سیاسیون کشور برای ریاست جمهوری بعدی برهم خورد تا شرایط برای یک رقابت داغ گفتمانی فراهم شود.
تا همین چند روز پیش تعدد کم سابقه و بی دلیل کاندیداهای نیمه شاخص و بدون عقبه، مشخصه بارز و متمایز انتخابات یازدهم به شمار میرفت. علیرغم تعدد گزینههای روی میز، در و تخته گفتمانهای اصلی سپهر سیاست کشور و چهرههای به میدان آمده به هیچ ترتیبی با هم جور در نمیآمد. آدمهای متعددی از اردوگاه اصولگرایی وارد عرصه رقابت شده بودند که چندان تمایزی با هم نداشتند. همزمان تردیدها و « نمیآیم»های نمایندگان اصلی گفتمانهای دارای پایگاه اجتماعی در اوج بود و جای خالی آنها در این رقابت به چشم میآمد. «تعدد بدون تکثر» گزینههای پیش روی مردم، میتوانست انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری را به چیزی شبیه انتخابات کم رونق و یکسویه سال 1372 برای ریاست جمهوری ششم مبدل کند. اما از میانه دهه 70 به این سو، انگار که قرار نیست انتخابات ریاست جمهوری در ایران از تب و تاب بیفتد و به عرصه تقابل داغ جریانها و گفتمانهای سیاسی درون حاکمیت بدل نشود. کما اینکه در این دوره هم همان نیم ساعت پایانی مانده به جمع شدن بساط نام نویسی نامزدها کافی بود تا ورق برگردد و شرایط برای مردم و جریانات سیاسی کشور به گونه ای دیگر رقم بخورد. غروب روز 21 اردیبهشت، جلیلی از پیش، هاشمی از چپ و مشایی دست در دست احمدی نژاد از راست وارد ستاد انتخابات وزارت کشور شدند تا هم محاسبات بسیاری از کاندیداها و جبههها و ائتلافها برهم بریزد و هم وزن اجتماعی گفتمانهای اصلی سیاست ایرانی در معرض محکی جدی قرار بگیرد.
فرض قریب به صحت این است که تمامی گفتمانهای سیاسی کنونی، برآمده از دو جریان چپ و راست سالهای دور کشور هستند. با این فرض میتوان دوم خرداد سال 1376 را مبداء زایش گفتمانهای جدید منشعب از چپ و راست قدیم دانست و با کمی اغماض نسبتهایی تقویمی و انتخاباتی برای اکثر دیدگاههای سیاسی موجود پیدا کرد. همانقدر که جریان اصلاح طلبی برآمده از ائتلاف چپ سنتی و راست کارگزارانی را میتوان «گفتمان دوم خرداد» نام نهاد، میتوان جریان اصولگرایی سنتی متاثر از جامعه روحانیت مبارز را «گفتمان راست سنتی پیش از 76» دانست، بخش رادیکال و تقریبا جوان جریان اصولگرایی را «گفتمان سوم تیر» نامید و با در نظر گرفتن مبدا تاریخی شکاف و دو دستگی جریان سوم تیر در روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم طیف حامی دولت دهم را «گفتمان پس از 22 خرداد88 » لقب داد.
نگاهی به این دسته بندی گفتمانی و چهرههای شاخصی که به ویژه در روز پایانی نام نویسی به میدان آمده اند، نشان میدهد که - اگر فیلتر شورای نگهبان همه را غافلگیر نکند- انتخابات 24 خرداد به یقین به آوردگاهی جدی و غیر قابل پیش بینی برای گفتمانهای کشور- از پیش از خرداد 76 تا پس از خرداد 88 - مبدل خواهد شد.
در همه 16 سال گذشته هاشمی رفسنجانی هیچ گاه تمام و کمال به اردوگاه جریان اصلاحات نغلتید و همواره در نقطه تماس چپ و راست قدیم و حدفاصل گفتمان اصولگرایی محافظه کارانه و گفتمان دوم خرداد، جایگاه خود را حفظ کرد. او اما این روزها چه بخواهد و چه نخواهد بیش از هرچیز «گفتمان دوم خرداد» را نمایندگی میکند و قرار است حداکثر آرا را هم از سبد رای و پایگاه اجتماعی قوی این جریان برداشت کند. این تحول اقتضایی درحالی صورت گرفته که اصلاح طلبان در اوج شکوه سیاسی خود شمشیر را برای هاشمی از رو بسته بودند و هشت سال پیش هم در انتخابات 84 هاشمیِ متحول شده را باور نکردند و با به میدان آوردن معین، کروبی و مهرعلیزاده کار را بر او و بر خود چنان سخت کردند. حوادث 4 سال اخیر و تاییدهای متقابلی که این روزها او و سید محمدخاتمی از هم میگیرند نشان داده که این بار اوضاع فرق کرده است و هردو طرف، تمام و کمال واگذاری نمایندگی گفتمان اصلاحات به او را پذیرفته اند و پیروزی خود و بهروزی کشور را در گرو این نزدیکی میدانند.
فضای سیاسی کشور از آغازین سالهای دهه شصت تاکنون همواره یک پای ثابت بدون فراز و فرود به نام سابق «راست سنتی» و اصولگرایان سنتی کنونی داشته است. این جریان پیش از هرچیز وامدار جامعه روحانیت مبارز بوده و مشخصا گفتمان جامعتین را نمایندگی میکند. راست سنتی در عرصه مبارزات سیاسی همه سه دهه گذشته همیشه بدون فراز و نشیب و تغییر محسوسی حضور داشته و از قضا هیچ گاه نه برنده محض و نه بازنده محض بوده است. آنها نه در زمانی که پشت سر هاشمی رئیس جمهور یکه تازی میکردند، برنده محض و فارغ البال بودند، نه زمانی که در خرداد 76 رقابت را به رقیب سنتی خود، باخته بودند در قامت یک بازنده به پارکینگ رفتند و نه زمانی که با پیش انداختن احمدی نژاد در سوم تیر پیش آمدند، مزه پیروزی محض را چشیدند. این گفتمان اکنون هم اوضاعی شبیه به همه سه دهه گذشته خود دارد. اگرچه ولایتی را به خود نزدیک میدانند اما آرای مردم را به این گزینه اصلی نزدیک نمیبینند. آنها که تا صبح روز شنبه بین ولایتی و قالیباف و حدادعادل مردد مانده بودند، اکنون و با آمدن جلیلی و محاسبات روی صحنه و مذاکرات پشت پرده بیش از هر زمانی بلاتکلیفند و باز هم «کاسه چه کنم» در دست دارند. آنها این بار هم میدانند که در انتخابات آتی مزه محض پیروزی را نخواهند چشید، هرچند بازنده محض هم نخواهند بود.
ثبت نام ناگهانی سعید جلیلی را باید تاثیرگذار ترین حضور چهرهها بر آرایش سیاسی کشور در روزهای پیش رو دانست. جلیلی با توجه به مقبولیتی که در بین مقامهای ارشد نظام کسب کرده، به طور بالقوه گزینه ای جدی برای گفتمان سوم تیر و حتی اصولگرایان سنتی به نظر میآمد.
اما در ماههای گذشته هیچ گاه نه خود در عرصه عمومی رغبتی به ایفای این نقش نشان میداد و نه کسی احتمال «آمدن» او را جدی میگرفت. بزرگان دو گفتمان اصلی اصولگرایی هم چندان علاقه ای از خود برای آمدنش بروز نمیدادند. جلیلی اما به شیوه ای مسبوق به سابقه پا به عرصه رقابت گذاشت. او همان طوری آمد که هشت سال پیش محمود احمدی نژاد آمده بود؛ بدون در دست داشتن پرچم حزب و جریان و جبهه و شورایی. او حتی دعوت نیمه رسمی پدر معنوی گفتمان سوم تیر و جبهه پایداری یعنی مصباح یزدی را هم جواب نداد، اما در دقیقه نود مستقل و تنها و بدون هیاتی بلندپایه از همراهان، سوار بر پراید سفیدش، پا به ستاد انتخابات کشور گذاشت. روز شنبه خبر ثبت نام جلیلی در هیاهوی حضور هاشمی و مشایی گم شد، اما آمدنش از صبح روز بعد هیاهویی برپا کرد و اردوگاه بزرگ اصولگرایان را به هم ریخت. ماجرا چنان جدی شده است که دو عضو ائتلاف پیشرفت (اصولگرایان سنتی) یعنی حدادعادل و ولایتی از احتمال کنارهگیری به نفع او خبر دادند.
باقری لنکرانی گزینه رسمی جبهه پایداری و زاکانی دیگر سوم تیری انتخابات هم تلویحا از یکی بودن کاندیدای گفتمان خود سخن گفته اند. به عبارت بهتر به غیر از قالیباف همه گزینههای اصلی و زبانزد دو گفتمان اصلی اصولگرایی منتظر دستوری از بالا هستند تا در صورت لزوم یکی شوند و به نفع جلیلی کنار بروند. اگر چنین اتفاقی بیفتد و تیغ تیز رد صلاحیت هم گریبان رقبای آنان را نگیرد، وزن ائتلافی دو گفتمان اصولگرایی در یک رقابت برابر با حریفان، یک جا محک خواهد خورد.
مجهول ترین گزینه معادله انتخابات پیش رو اما سرنوشت اسفندیار مشایی است. مشایی هرچند تا غروب شنبه نام نویسی نکرد، اما در همه سالهای اخیر همگان او را کاندیدای قطعی جریان دولت و گفتمان پس از 22 خرداد برای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم میدانستند. از این رو دیرآمدن او نه از جنس تردیدهای هاشمی که از جنس تبلیغهای احمدی نژادی بود. مشایی در حالی دست در دست مجری انتخابات 24خرداد نام نویسی کرد که بیش از دیگر گزینههای مطرح این روزها تیغ تیز رد صلاحیت را به نام خود نزدیک میبیند. او گفتمانی را نمایندگی میکند که به مدد یارانههای نقدی چشم به آرای طبقه ضعیف جامعه دارد و به پشتوانه اظهارات و نظریه پردازیهای جنجالی اش نیم نگاهی هم به سبد آرای خاموش و مردد و طیفهایی از اصلاح طلبان، تجدیدنظرطلبان و ملی گرایان دارد.
فرصت تبلیغاتی در اختیار دولت و اصرار بر فعالیتهای شبهه دار انتخاباتی به بهانه سفرهای استانی هم فضا را برای این چهره جنجالی متفاوت از کاندیداهای 11دوره انتخابات در ایران کرده است. مشایی و احمدی نژاد با اعتماد به نفسی مثال زدنی و سوال برانگیز هم به عبور از فیلتر شورای نگهبان مطمئنند وهم از مشارکت 50 میلیونی مردم( بیش از آمار شرکت کنندگان) و آرای حداکثری خود سخن میگویند. رقبا اما به هیچکدام از آنچه که حول و حوش کاندیدای دولت میگذرد خوش بین نیستند و ادعاهای آنها را باور ندارند. آنها هم آرای او را ناچیز میدانند و هم ادعای مشارکت 50 میلیونی مردم را اغراق و ابهام میدانند و هم شانس تایید صلاحیت او را اندک میشمرند.
با کنار هم قرار دادن آن چه که گفته شد میتوان چنین ارزیابی کرد که سرانجام «تعدد بدون تکثر» اولیه به جدال گفتمانها بدل شده است و اگر رد صلاحیتها گریبان چهرههای شاخص را نگیرد، انتخابات 24 خرداد امسال چکیده همه وقایع سیاسی دهههای گذشته و کنونی کشور خواهد بود و صندوقهای رای به عرصه ای برای رقابت تمامی گفتمانهای خودیِ برآمده از جمهوری اسلامی مبدل خواهد شد.
دنیای اقتصاد:غنیسازی رقابتهای انتخاباتی؛ چگونه؟
«غنیسازی رقابتهای انتخاباتی؛ چگونه؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم میثم هاشمخانی است که در آن میخوانید؛«تورم شدید» و «بیکاری بالا» قاعدتا مهمترین دغدغههای بخش عمده شهروندان کشور هستند؛ اما کدام کاندیدای انتخاباتی تا این لحظه برنامهای شفاف (یا دستکم تعهدی شفاف و دقیق) برای حل این مشکلات ارائه کرده است؟
«وضعیت تاسفبار صدها هزار خانوار ایرانی زیر خط فقر مطلق که اثرات تورم سنگین را بر سر سفرههای خود میبینند» یا «تعداد قابل توجه کودکان ایرانی که به دلیل فقر خانوادهها مجبور به ترک تحصیل شده یا مجبورند در مدارسی با استانداردهای بسیار پایین درس بخوانند» یا «مهاجرت وسیع نخبگان و کارآفرینان ایرانی که سالانه صدها هزار شغل در کشورهای خارجی ایجاد میکنند»، دل هر ایرانی دغدغهمند را به درد میآورد. اما در چنین شرایطی، رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری تا به امروز بر چه محورهایی متمرکز بوده؟ پاسخ، کمابیش مشخص است: بالای 80 درصد از محتوای رقابتهای انتخاباتی تا به این لحظه، چیزهایی از این دست بوده که فلان کاندیدای رقیب، دوست و همدست بهمان فرد است؛ آن کاندیدای دیگر 13 سال پیش فلان موضعگیری را داشته؛ آن کاندیدای رقیب زیادی پولدار است؛ آن کاندیدای دیگر خود را به کمپولی زده؛ آن رقیب انتخاباتی دیگر نیت «خدمت به مردم» را ندارد، بلکه نیتش «جاهطلبی» است؛ یا یک کاندیدای دیگر چون زمانی در یک سخنرانی «تُپُق» زده، شایستگی ریاست جمهوری ندارد.
خلاصه اینکه در شرایطی که جامعه با انبوه مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، بسیار تاسفبار است که تا این لحظه هنوز کاندیداها و نیز هواداران آنها به سراغ «برنامهمحوری» نرفتهاند و فقط به «مسائل حاشیهای» پرداختهاند.
در نقطه مقابل، هم کاندیداهای انتخاباتی و هم آن دسته از هواداران و حامیانی که دغدغههای اخلاقی و اجتماعی قوی دارند، باید توجه کنند که تلاش برای غنیسازی رقابتهای انتخاباتی از طریق حرکت کاندیداها به سمت «ارائه برنامههای دقیق و شفاف» و نیز «نقد برنامههای سایر کاندیداها»، منفعت دیگری نیز به همراه دارد که عبارت است از: کمک به ارتقای کیفیت برنامهها و سیاستگذاریهای کلان کشور در بلندمدت. به بیان دیگر، همانطور که «رقابت اقتصادی سالم و پویا» بین شرکتهای مختلف و تلاش این شرکتها برای جلب نظر «خریداران» در بلندمدت به «بهبود کیفیت و قیمت محصولات» منجر میشود، «رقابتهای سیاسی پویا» و تلاش احزاب و چهرههای سیاسی برای «ارائه برنامههایی دقیق و شفاف» به منظور جلب نظر «رایدهندگان» نیز، به صورت بالقوه میتواند به «بهبود کیفیت برنامهها و سیاستگذاریهای کلان کشور» در بلندمدت منجر شود. اما شرط کلیدی برای کمکرسانی رقابتهای سیاسی به بهبود کیفیت برنامهها و سیاستگذاریهای کلان کشور، آن است که هر فرد به نوبه خود قدمی برای غنیسازی رقابتهای سیاسی بردارد تا قطار «رقابتهای سیاسی»، از ریل «تخریبمحوری» خارج شده و بر ریل مستقیم «برنامهمحوری» قرار گیرد.
اما برای بهرهگیری بیشتر از تمثیل «رقابت سیاسی کاندیداها» در قالب «رقابتهای اقتصادی شرکتها»، فرض کنید شرکت سامسونگ، در برنامه تبلیغات تلویزیونی مربوط به جدیدترین گوشی موبایل تولیدی خود، اصلا و ابدا صحبتی درباره قابلیتهای آن محصول به میان نیاورده و 100 درصد برنامه تبلیغاتی را به ذکر محسنات و ویژگیهای شخصیتی جذاب «مدیران ارشد سامسونگ» اختصاص دهد و مثلا فقط بگوید که مدیران رده بالای شرکت سامسونگ بسیار «خندان» و «سحرخیز» هستند، ارزیابی بینندگان از این برنامه تبلیغاتی چگونه خواهد بود؟
باز هم فرض کنید که همین شرکت، در یک برنامه تبلیغاتی تلویزیونی دیگر خود، بهجای آنکه مثلا به ذکر برتریها و قابلیتهای جدیدترین گوشی موبایل تولیدی خود بر جدیدترین گوشیهای موبایل «اپل» بپردازد، کل آن برنامه تبلیغاتی تلویزیونی را به ذکر نیتهای بد مدیران شرکت «اپل» اختصاص داده و بخشی را هم به ذکر نقصهای یکی از محصولات «اپل» اختصاص دهد که 10 یا 20 سال پیش از رده مصرف خارج شده است. در اینجا ارزیابی بینندگان چه خواهد بود؟
فرض سوم: اگر فضای غالب رقابتهای تبلیغاتی به سمتی برود که همه غولهای تولیدکننده گوشی موبایل، تمام برنامههای تبلیغاتی خود را فقط بر ذکر «ویژگیهای شخصیتی منفی مدیران شرکتهای رقیب» متمرکز کنند، آیا امیدی به ایجاد یک رقابت اقتصادی پویا و تولید محصولاتی روز به روز باکیفیتتر و ارزانتر وجود خواهد داشت؟
سخن آخر آنکه، اگر رقابتهای انتخاباتی را نمادی از سطح توسعهیافتگی سیاسی هر کشور بدانیم، گریزی از این واقعیت نیست که هر چه رقابتهای سیاسی بیشتر «برنامهمحور» بوده و کمتر بر «تخریب شخصیت رقبا» مبتنی باشد، نماد بلوغ در توسعهیافتگی سیاسی شهروندان خواهد بود. به این ترتیب، لزوم اصلاح رویه رقابتهای انتخاباتی در چهار هفته باقیمانده، شاید مسالهای بدیهی به نظر برسد و باید امیدوار باشیم که خود کاندیداها و نیز هواداران آنها، به سرعت به سمت اصلاح وضعیت فعلی و «غنیسازی محتوای رقابتهای انتخاباتی» خود پیش بروند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد