کیهان: «عید قربان کجا بودید؟!»
«عید قربان کجا بودید؟!» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید:
1- در گلستان سعدی داستان مردی آمده است که به رسم علویان آن روزگار، گیسو به هم بافته بود تا «علوی» به نظر آید و با قافله حجاز به شهر آمده بود که تصور شود از سفر حج بازمیگردد و شعری به نزد پادشاه برده و ادعا کرده بود که خود سروده است. این همه ادعای خلاف و لافگزاف میتوانست برای او جایگاه برجستهای دست و پا کند اما، دقت در سوابق او، چنین اجازهای را نداد. سعدی میگوید «یکی از ندیمان پادشاه که آن سال از سفر دریا آمده بود گفت؛ او را عید اضحی- عید قربان- در بصره دیدم، حاجی چگونه تواند بود؟! و دیگری گفت؛ پدرش نصرانی است، علوی چگونه باشد؟! و شعرش را به دیوان انوری یافتند»!
این روزها در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، بازار «ادعا» داغتر از همیشه است و نامزدها، با تابلوهای رنگارنگ و پلاکاردهایی که شعارهای دهان پرکن روی آن نقش بسته است به میدان آمدهاند و سؤال این است که آیا به آنچه روی تابلوها نوشته شده میتوان اعتماد کرد؟ پاسخ نه مثبت است و نه منفی، باید دید تابلو نوشتهها و ادعاها تا چه اندازه با هویت واقعی کاندیداها همخوانی دارد و نباید هر گیسو به هم بافتهای را «علوی»! دانست و یا هر که با قافله حجاز به شهر آمده را زائر خانه خدا تلقی کرد! شاید گیسو به فریب بافته و یا از میانه راه با قافله حجاز همراه شده باشد! اما، به قول حضرت آقا انتخابات ریاست جمهوری اگرچه «یک حادثه یک روزه است» ولی گاهی اوقات دولتها کارهایی میکنند که تاثیرات آن تا سالها باقی میماند، چه کارهای خوب و چه کارهای غیرخوب... گاهی آثار آن تا 40 سال باقی میماند».
اکنون باید دید که آیا در انتخابات پیش روی و در ارزیابی نامزدها، تشخیص سرهاز ناسره و آبازسراب دشوار است؟ البته که نه! هیچیک از نامزدهای ریاست جمهوری که از کره مریخ نیامدهاند! هریک از آنها بیش از سه دهه و یا نزدیک به سه دهه در چرخه سیاسی کشور حضور داشتهاند و عملکرد و مواضع آنان به آسانی قابل ارزیابی است. آن عده هم که در این چرخه حضور فعال- چهخوب و چهبد- نداشتهاند، بدیهی است که برای ریاستجمهوری احراز صلاحیت نخواهند شد. بنابراین، سخن درباره آن عده از نامزدهاست که در بستر سیاسی کشور حضور فعال داشتهاند و از این روی هویت آنها به آسانی قابل شناسایی است. نیست؟!
2- نگاهی به اطراف بیندازید، تمامی شواهد و قرائن موجود و اسناد غیرقابل تردید حکایت از آن دارد که بار دیگر «اتاقهای فکر» دشمن فعال شدهاند و مهرههای خود را برای فتنه دیگر به میدان آوردهاند با این دو تفاوت عمده که؛ اولا؛ این دفعه، مهره مصرف نشده ندارند چرا که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88- بخوانید جنگ احزاب-به تصور آن که حتما پیروز خواهند شد، تمامی مهرهها و جریانات وابسته به خود را به کار گرفته و سوزانده بودند. بنابراین امروزه ناچارند با مهرههای سوخته بازی کنند. یعنی مهرههایی که برای مردم ناشناخته نیستند و ثانیا؛ امروزه همان مهرههای سوخته با شعارهای ارزشی به میدان آمدهاند. انگار نه انگار که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 آشکارا دست به وطنفروشی زدهبودند و باز هم انگار نه انگار که فاصله زمانی 4 ساله، کوتاهتر از آن است که خاطره تلخ جنایت و خیانت آنها را از خاطر مردم پاک کند!
3- آیا به این نکته با اهمیت توجه کردهاید؟ اصحاب فتنه به شدت از این که ماجرای آن خیانت آشکار بازگو شود، پرهیز دارند و در هیچیک از مصاحبهها، مناظرهها و یا نوشتهها و سخنرانیهای خود حاضر به یادآوری آن ماجرای پلشت نیستند. چرا؟! تنها به این علت که کمترین زمینهای برای انکار آن خیانت بزرگ وجود ندارد. ائتلاف مدعیان اصلاحات با منافقین، بهاییها، سلطنتطلبها، مارکسیستها، عبدالمالک ریگیها و... قابل انکار است؟ شعار به نفع اسرائیل در روز قدس، شعار به نفع آمریکا در روز مبارزه با استکبار جهانی، پاره کردن تصویر مبارک حضرت امام(ره)، ادعای تقلب در انتخابات، خط زدن روی قید اسلام از جمهوری اسلامی ایران، آتش زدن مسجد، اهانت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) و... رخدادهایی نیست که یادآوری آن برای اصحاب فتنه امکانپذیر باشد. دریافت کمک مالی از ملک عبدالله سعودی، ملاقاتهای پیدرپی با جرجسوروس صهیونیست، ملاقات با راسموسن- فرمانده ناتو و نخستوزیر پیشین دانمارک- که آشکارا از کاریکاتورهای موهن علیه پیامبر اسلام(ص) حمایت کرده بود...
وقتی اصحاب فتنه قادر به انکار هیچیک از این نمونهها نیستند، بدیهی است که از بازگویی و بازخوانی آن نیز وحشت داشته باشند.
4- از هم اکنون با جرأت میتوان گفت نامزدهای وابسته به فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 کمترین شانس پیروزی در انتخابات پیش روی را ندارند. چرا که با همان تودههای عظیم مردمی روبرو هستند که جنایات آنها را فراموش نکردهاند و حماسه بینظیر 9 دی و انتخابات اسفند 90، راهپیمایی 22 بهمن و... فقط چند نمونه از بصیرت مثالزدنی آنان است و همگان دیدهاند که این خیل عظیم را در روزهای حادثه میتوان دید. روز واقعه که میرسد گویی از زمین و زمان و از تکتک کوچهها و خیابانها میجوشند و میخروشند. یادتان که هست. بنابراین، بدیهی است که شورای محترم نگهبان صلاحیت آنها را تایید کند یا نکند، نتیجه یکسان است، اما در این باره گفتنیهایی نیز هست.
الف: شورای محترم نگهبان امین مردم و نظام است، از اینروی - ودقیقا به همین علت- تایید صلاحیت کسانی که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی88 حضور داشتهاند و هنوز هم با سران فتنه در ائتلاف هستند، اهانت به مردم پاکباخته و فداکار این مرز و بوم و صدهاهزار شهید است که برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در خون پاک خود غلتیدهاند.
ب: تایید صلاحیت اینگونه نامزدها، چه بخواهیم و چه نخواهیم به معنای همراهی با فتنه آمریکایی- اسرائیلی یاد شده است و این پیام ضمنی را برای مردم در پی دارد که انگار خیانت آشکار به مردم و نظام، نهفقط جرم نیست بلکه فتنهگران میتوانند مدال شایستگی برای حضور در رأس قوه مجریه نیز دریافت کنند!
ج: حضرت آیتالله جنتی دبیر محترم شورای نگهبان- که خدای مهربان بر عمر باعزت و همواره به خدمت ایشان بیفزاید- دیروز در خطبههای جمعه تهران به رد صلاحیت برخی از نامزدها اشاره فرمودند که هرچند از سلامت نفس و تعهد اسلامی و انقلابی برخوردارند ولی صلاحیت آنها برای تصدی ریاست جمهوری نظام احراز نشده است، بنابراین وقتی صلاحیت یک نامزد پاک و انقلابی به علت ناتوانی در مدیریت کشور احراز نمیشود، میتوان و باید امیدوار بود صلاحیت کسانی که به روال عرفی توان مدیریت دارند ولی مدیریت آنان به نفع دشمنان نظام بوده است نیز به طریق اولی تایید نشود، چرا که مدیر ضعیف ولی وارسته و پاک فقط در اداره کشور مشکل میآفریند اما، مدیری که در فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 دخالت و حضور داشته و هنوز هم از سران فتنه حمایت میکند و با فتنهگران در ائتلاف نیز هست میتواند اساس نظام را به مخاطره اندازد.
یاد امام راحل ما(ره) به خیر که با چه دلشورهای میفرمود «نبایدبهگونهای عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند» صحیفه امام(ره) ج 21 ص 284.
حضرت آقا تاکید فرمودهاند که شورای نگهبان به مُر قانون عمل کند و حضرت آیتالله جنتی نیز اعلام داشتهاند، شورای نگهبان تنها به قانون مینگرد و از مصلحتاندیشی بهدور است.
5- متاسفانه شماری- البته اندک- از عزیزان صورت مسئله را آنگونه که هست نمیبینند و مثلا با اشاره به برخی از اقدامات ناپسند و خسارتآفرین اخیر دولت تصور میکنند نامزدهای وابسته به فتنه برای مقابله با پلشتیهای حلقه انحرافی به میدان آمدهاند. شرح این نکته اگرچه به فصل جداگانهای نیاز دارد ولی در این مختصر گفتنی است که مخالفت اصحاب فتنه با دولت نهم هنگامی بود که دولت در مقابل باجخواهی بیگانگان ایستاده بود و از دستاندازی رانتخواران ثروت و قدرت جلوگیری میکرد ولی امروزه به گواهی شواهد غیرقابل تردید، دست اصحاب فتنه و حلقه انحرافی در یک کاسه است. کافی است که فقط به مواضع و عملکرد این دو جریان نیم نگاهی بیندازید تا هر گیسوبافتهایرا «علوی» مپندارید و هرکه با قافله حجاز به شهر وارد شد را زائر خانه خدا تصور نفرمائید.
و در این باره، مخصوصا تقابل دو گفتمان حامیان سرمایهداری با حامیان مردم محروم و مستضعف، یا به فرموده حضرت امام(ره) جنگ فقر و غنا در انتخابات پیش روی گفتنیهای دیگری نیز هست که به بعد موکول میکنیم، انشاءالله.
رسالت: «آرمان گرایان در برابر مصلحت گرایان»
«آرمان گرایان در برابر مصلحت گرایان» سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن می خوانید:
کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری 92 هر چند برای بعضی افراد بدون مقدمه و... تعجب برانگیز تلقی شد ولی بواقع هاشمی از مدتها قبل حضور خود را بطور قاطع اعلام و آن را فقط در فاز های مختلف اجرایی نمود.ورود هاشمی به گونه ای طراحی شد که تمامی ظرفیت ها در صحنه حضور یافته و از مدتها قبل داشته ها و نداشته های خود را آشکار سازند. صحنه سیاسی سامان یافته پیش از حضور کاملا نشان می داد که چه کسانی بر روی کدامین کاندیداها با چه اهدافی سرمایه گذاری کرده اند؟اکنون صحنه دگرگون شده است و صحنه آخر به صحنه اصلی تبدیل شده و قبل از فروافتادن پرده ثبت نام، اصلی ترین بازیگران به صحنه وارد شده اند.سه بازیگر مهم در صحنه اند؛هاشمی،مشایی و جلیلی.
ورودهریک از این بازیگران در صحنه انتخابات چه تغییری ایجاد خواهد کرد و چه اما و اگرهایی حول محور هرکدامشان قابل طرح است ؟در این نوشتار و نوشتار های دیگر بطور اجمال هر کدام را مورد بررسی قرار خواهیم داد.اما قبل از آن باید توضیحی کوتاه را از روند بعضی از تحولات مهم و موثر درفهم این تحلیل که ظرف سی سال گذشته رخ داده ارائه نماییم.
***
نگارنده بر این باور است که هر انقلابی مبتنی بر آرمان هایی شکل می گیرد و اساسا بستر ظهور انقلاب ها؛ آرمانهایی است که برخاسته از تحریکات ذهن ناخودآگاه و نیازهای سرکوب شده است.این تجلی فوران گونه نیازها به شکل انقلاب در آغاز فضایی سراسر آرمانی را شکل می دهد که فضا را در تلاطم میان عشق و نفرت قرار داده و احساس و هیجان خالص را محورحرکت ها می گرداند.اما به مروربا کاهش احساس ها و بویژه رفع نیازهای سرکوب شده هیجان کاهش پیدا کرده و توجه به مصلحت ها و دنیاگرایی که ابتدا مذموم شمرده می شد تحت عنوان مصلحت گرایی رشد خواهد کرد.از اینجا جدالی آغازمی شود میان دو دیدگاه آرمان گرایی خالص و مصلحت گرایی که دنیا و نیازهای مادی را مورد توجه قرار می دهد.
بیگمان هنر مدیران انقلاب آن است پس از تبدیل موج انقلاب به سیستم؛ ترکیب معقولی از آرمان گرایی را با واقع گرایی (مصلحت گرایی) ارائه داده و هیچکدام را قربانی دیگری نسازند؛ زیرا آرمانگرایی به جامعه روح و جهت می بخشد و مصلحت گرایی این شور و حرارت را به گام های ملموس پیشرفت تبدیل کرده و توده های مردم را در پای انقلاب و آرمان هایشان در کنار زندگی روزمره اشان نگه می دارد.
پس از پایان جنگ تحمیلی؛دنیا و رفاه به گونه ای به نیاز های سرکوب شده تبدیل شده بود ؛هاشمی با تلاش برای رفع این نیازها به مظهرمصلحت گرایی و حتی دنیا گرایی تبدیل شد؛او هر چند به رده سران انقلاب تعلق داشت ولی چنان در تلاش برای رفع این نیازها کوشید که غرق این جنبه از زندگی شد و آرمان گرایان به این ذهنیت رسیدند که او آرمان ها را در پای دنیاگرایی ذبح کرده است.نتیجه آن شد آرمان گرایانی که البته بعضا مصلحت ها را برنمی تابیدند؛ در برابرش ایستادند و آن شد که شد.رهبری انقلاب ضمن تایید اولویت ها که مصلحت گرایی وواقع گرایی را ایجاب می کرد همواره هشدار می داد که آرمان ها را نباید نادیده گرفت.از اینجا راز حمایت توام با هشدارهای رهبری به دولت هاشمی آشکار می شود.انتقادهای درست رهبری از وضع دنیاگرایی مسئولان، ایشان را به چهره اصلی آرمان گرایی در کشور مبدل ساخت ؛اما بعضی ازآرمان گرایان محض جنبه عقل گرایی توصیه های ایشان را ندیده یا مورد تاکید قرار ندادند.
چالش هایی شدید میان آرمان گرایان محض که بیشتر رزمندگان جبهه بودند ومصلحت گرایان محض که در چهره کارگزاران نمود یافته و مدل های نئولیبرالیستی را دنبال کرده و بخش مهمی از آرمان ها یعنی عدالت را نادیده می گرفتند،اوج گرفت. سال 76 سال تحول بود اما نه آنچنان که آرمان گرایان می طلبیدند زیرا بخشی دیگر از نیازها هنوز تحقق نیافته بود و جامعه هنوز آمادگی تحول مورد نظر آرمانگرایان را نداشت.
نیازی که هاشمی آن را برآورده نکرده بود.مشارکت سیاسی مطابق با مدل های عرفی بود که البته نوعی هم نگرانی از ظهور آرمانگرایان محض را هم در بطن داشت.
خاتمی آمد تا ادامه پروژه مصلحت گرایی و دنیاگروی را البته در سیاست به گونه نوعی آرمان گرایی شعاری نهادینه کند؛پروژه ای که قالب سکولاریسم برآن زده شده بود.
تلاش برای رفع این نیازها آن هم بهصورت جنجالی و افراطی نهایتا صدای آرمانگرایان را به گوش توده ها رساند و آنها را همراه کرد و احمدی نژاد با چهره ای ساده و مردمی و شعار عدالت روی موج انزجار از شکاف های طبقاتی رشد یافته به قدرت رسید.
بعد از هشت سال آن تلاطم همچنان ادامه دارد و این بار تذکرهای رهبری ضمن حمایت از وجهه آرمان گرایانه دولت بر روی عقل گرایی و توجه واقعی و نه شعار گونه به نیازهای مردم و کشور است؛راز گفتمان پیشرفت و نامگذاری سال ها با رویکرد اقتصاد اینجاست.
آرمان گرایان نیز در این دوران با دولت به معارضه پرداختند زیرا تصویر آرمان گرایی محض را در چهره آن نمی دیدند و البته هیچگاه آن تصویر را در آینه هیچ دولتی بالتمامه نخواهند دید ؛ دولت ،هر دولتی که باشد با هدف ساماندهی به دنیای مردم شکل گرفته است ؛البته باید بدان روح آرمانگرایی دمید و این حتما ممکن است.
رهبری وظیفه دارد که ترکیبی معقول از آرمانگرایی و واقعگرایی را در کشور حاکم کند و تاکنون در همین مسیر و به عنوان عامل تعادل بخش عمل کرده است. باید نگرش متعادل آرمان گرایی واقع نگر (و نه واقع گرایی آرمان ستیزیا آرمان گرایی واقعیت ستیز) در کشور حاکم شود.
انتخابات پیش رو؛هنوز دو قطب آرمان گرایی و مصلحت گرایی را در برابر هم قرار می دهد؛مسلما مردم یک سو را انتخاب خواهند کرد ولی مصلحت آن است که فاصله میان مصلحت گرایان و آرمان گریان را چنان به هم نزدیک گردانیم که همزمان شاهد حضور هر دو نگرش بهطور همزمان در صحنه باشیم.این خواست رهبری و حکم عقل و نتیجه تجربه سالیان است.
سیاست روز: «رسوایی سازمان ملل»
«رسوایی سازمان ملل» عنوان یادداشت روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید:
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در اقدامی قابل تامل قطعنامهای را علیه سوریه تصویب کردند که البته با اجماع جهانی همراه نبود و بسیاری از کشورها به آن رای منفی و یا ممتنع دادهاند. لازم به ذکر است قطعنامههای مجمع عمومی غیر الزام آور است و جنبه توصیهای دارد.
این قطعنامه در حالی تصویب شد که محور آن را محکوم سازی نظام سوریه و درخواست برای سرنگونی اسد تشکیل میداد. حال آنکه در این قطعنامه هیچ اشارهای به جنایات تروریستها و حمایتهای بیگانگان از آنها نشد.
در هفتههای اخیر تروریست های تحت حمایت غرب جنایاتی نظیر هتاکی به اماکن مقدسه نظیر نبش قبر حجر بن عدی ، کشتار وحشیانه نظامیان سوریه و حتی از سینه در آوردن قلب نظامیان و خوردن آن، اعدام دسته جمعی مردم و نظامیان به جرم عدم همکاری با تروریست، استفاده گروههای مخالف از سلاحهای شیمیایی علیه مردم و ارتش و... را صورت دادهاند. جالب توجه آنکه بانیان قطعنامه سازمان ملل شامل کشورهای مرتجع عربی ، ترکیه و غربیها هیچ اشارهای به این جنایات نکرده و گویی این قطعنامه را نیز برای پنهان سازی این جنایات مطرح کردهاند.
این روند در حالی صورت گرفته است که اقدام سازمان ملل چند نکته اساسی قابل توجه است. نخست آنکه مجمع عمومی سازمان ملل با این اقدام سوال برانگیز باردیگر وابستگی خود به نظام سلطه را آشکار ساخت و نشان داد که اصل بازنگری در ساختار سازمان ملل امری الزام آور میباشد.
دوم آنکه غربیها با این قطعنامه عملا حقایق جاری در سوریه را نادیده گرفته و جای متهم و مدعی را تغییر دادهاند آنها خواستار اعطای کرسی سازمان ملل برای جنایتکارانی شدهاند که از هیچ جنایتی فروگذار نیستند.
این رویکرد غرب از یک سو به منزله بی توجهی به صلح و امنیت جهانی و جان هزاران انسان بی گناه برای رسیدن به منافع شخصی است. از سوی دیگر این رفتار نشان میدهد که آنها برای درک و شعور بشریت هیچ ارزشی قائل نیستند و چنان وانمود میکنند که میلیاردها انسان در عرصه جهانی هیچ درکی از حقایق جاری در سوریه ندارند و هرآنچه غرب بگوید باید پذیرا باشند. به عبارتی دیگر اقدام غرب در سازمان توهین به بشریت است که امری غیر قابل بخشش میباشد.
غربی که ادعا دارد برای کمک به بشریت به دخالت در امور سایر کشورها از جمله در سوریه می پردازد چنین آشکارا فهم و درک بشریت را نادیده گرفته و در اقدامی مغایر با خواست جهانی به جای مقابله و محکوم سازی تروریستها در سوریه آشکارا در بالاترین مرجع جهانی یعنی سازمان ملل به حمایت از این تروریستها میپردازد.
در جمع بندی کلی از آنچه ذکر شد میتوان گفت که اقدام غرب در سازمان ملل صرفا اقدام علیه مردم سوریه نبوده است بلکه اهانت به جامعه بشریت بوده است که برگی دیگر از واهی بودن ادعاهای حقوق بشری و انسان دوستانه این کشورها را آشکار میسازد.
مردم سالاری: «از اداره کشور تا اداره ذهنیتهای فردی»
«از اداره کشور تا اداره ذهنیتهای فردی» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهرینژاد است که در آن می خوانید:
کاروان انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در حال عبور از گردنه سرنوشتساز شورای نگهبان است، زمان چندانی برای عبور از این مرحله نداریم، بالاخره در یکی از دو سه روز آینده عبور خواهد کرد. بعد از آن برای عدهای در این سوی عبور درد حسرتی است که نگو و نپرس و آن سوی عبور شور و شوق و تلاش و حرکتی به نام تبلیغات انتخاباتی و میدانهای رقابت سیاسی.
رقابت برای چه؟ از رقابت برای اداره کشور تا رقابت برای اداره ذهنیتها، حقیقت این است که برخی از نامزدها، بنا بر سوابق گذشته و دلایل و شواهدی که از سخنان و نوشتههای آنان برمیآید، به دنبال اداره ذهنیتهای خود هستند ذهنیتهایی با ویژگیهایی چون آرمانطلبیهای غیر قابل تحقق تا محدودنگریهای بیتناسب با جامعه گسترده ایران اداره چهار ساحت اصلی و مرتبط با اقتصاد، سیاست، تعلیم، تربیت، حقوق، دین و مذهب در شرایط امروز و چالشهای عظیم پیشرو در این چهار ساحت، جز با نگاهی کارشناسی و عینی ناممکن است.
مشکل اصلی برخی بازیگران سیاسی این است که به عقل منفصل اعتمادی ندارند، همه مسایل را میخواهند در عقل متصل خود پاسخ گویند و کسب قدرت سیاسی را بر تقویت جامعه مدنی ترجیح میدهند در زندگی شخصی و جمعی و سوابق فکری و عملی اینان هیچ نشان، رویکرد و نماد و نمودی از کار جمعی و نهادسازی و نهادمندی به چشم نمیخورد، تمام هم و غمشان اداره ذهنیتهای فردی خودشان است. بسیار روشن است که تصورشان از اداره جامعه چیست.
جامعهای که طعم تلخ این نوع نگرش یعنی اداره ذهنیتهای فردی به جای اداره کشور را چشیده است و مشکلات امروز را با صدها دلیل نتیجه چنین مدیریتهایی میداند، هرگز راه رفته را تکرار نخواهد کرد. اداره کشور به تفکری نیاز دارد که به بنیانهای اجتماعی، به سلامت اجتماعی و به سرمایههای اجتماعی و به همه چیزهایی که در مردم احساس تعلق ایجاد میکند، بپردازد.
تفکری میتواند راه جامعه را به سوی پیشرفت و تعالی بگشاید که در نسل سوم، جوانان و فرهیختگان اعتماد ایجاد کند. نگاه مشکوک نسل جوان به نهادهای سیاسی و به اقتدارگرایان چندپهلو را درمان کند.
از دیدگاه جامعهشناسی ارتباطات، اعتماد محصول است ومبنا نیست، مبنا تفاهم است و اعتماد محصول درخت تفاهم است. تفکری میتواند با نسل جوان تفاهم ایجاد کند که با او در تصمیمگیری مشارکت کرده باشد، نه فقط در اجرا. چرا که مشارکت در اجرا، ضرورت زندگی اجتماعی است و در همه ادوار و حکومتها وجود داشته و وجود خواهد داشت. آنچه که مدرن است و ثمره و دستآورد انسان مدنی است، مشارکت در تصمیمگیری است و نهادمندی با چنین مفهومی، جامعه مدنی را محقق میسازد.
مدیریتی که جوانان را دستبسته و مطیع بر امور اجرایی میگمارد اما هیچ شان تصمیمگیری برای آنان متصور نیست، با این نسل به تفاهم نخواهد رسید و اگر تفاهم حاصل نشود، اعتمادی هم در بین نیست اگرچه محدودیتهای رسانهای و انحصارهای تریبونی این امکان را به وجود نیاورد که نقد خاص، نقد اصحاب قلم، مطبوعات و نخبگان براساس اصول علمی و مبتنی بر دانش شکل واقعی پیدا کند، اما خوشبختانه فضای شبکههای اجتماعی و رسانههای مجازی و تداوم فعالیتهای حزبی در برخی از احزاب اصلاحطلب و هماندیشیها باعث شدند که نقد عام محقق شود. نقد عام، نقدی است که تمام شهروندان از امور و مسایل پیرامون خود، حوزه سیاست را نقد میکنند و این را حق خود میدانند و نمیتوان این حق را از مردم گرفت.
همه مردم در حیطه عملکرد و حوزه کار خود دارای سوال هستند و سوال خود را میپرسند و راد مردانی استوار و محکم در صحنه تمام قد ایستادهاند و از کمترین امکانات و شرایط بهره میگیرند و به این سوالات پاسخ میدهند. قطعا فرصت تبلیغات ریاست جمهوری یازدهم و فضای رسانهای حاصل از آن، همین نقدهای عام به نقد خاصی گرایش خواهند یافت و به تصمیم درست عمومی کمک خواهند کرد.
به یک تعبیر رقابت اصلی بین آنها که به دنبال اداره کشور هستند و آنها که به دنبال اداره ذهنیتهای خود هستند درخواهد گرفت و اینجاست که بعد رای از اصلاحطلبی و اصولگرایی فراتر خواهد رفت و چه بسیار اصولگرایان که با اصلاحطلبان رای مشترک پیدا خواهند کرد. این رای مشترک تعلق خواهد گرفت به تفکری که دغدغه اداره کشور را دارد و آرایش جدیدی در انتخاب را رقم خواهد زد.
تهران امروز: «چرا بیبیسی؟»
«چرا بیبیسی؟» یادداشت روزنامه تهران امروز به قلم احسان تقدسی است که در آن می خوانید:
یکم- اتفاقات یکساعت آخر زمان ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری، همانگونه که آرایش سیاسی انتخابات را دستخوش تغییر کرد، برای رسانههای بیگانه و سرویسهای غربی فرصتی بیبدیل را برای بازفرآوری تحولات سال 1388 پدید آورد. اگرچه نمیتوان از نقش برخی کاندیداهای انتخابات سال 1388 در تولید آنچه بر سر کشور آمد، گذشت اما از تلاش رسانههای فارسیزبان ضدانقلاب همچون صدای آمریکا، بیبیسی، رادیو فردا و... در دامنزدن به اختلافات و گزارش لحظه به لحظه وقایع هم نمیتوان به راحتی گذشت.
دوم- هرچه به زمان اعلام نتایج بررسی صلاحیت کاندیداها نزدیک میشویم، امکان اتحاد اصولگرایان بر رایآورترین و مقبولترین گزینه بیشتر میشود. اگر از کوبیدن یکی، دو جریان بیتاثیر شبه اصولگرا بر طبل کاندیدای اختصاصی بگذریم، قاطبه چهرههای اصولگرا براین باورند در مقابل کاندیدای مشترک جریان اصلاحطلب تنها یک کاندیدای رایآور و کارآزموده،کارآمد و - به فرموده رهبر عزیز انقلاب- دارای کار اجرایی در سطح بالا میتواند صفآرایی کند. این موضوع همانقدر که برای نیروهای انقلاب نشاطآفرین و شورآفرین است برای دشمنان پیام آور ترس و وادادگی است.
سوم- شبکه رسانهای ضدانقلاب اگرچه در ظاهر با یکدیگر تفاوتهایی دارند اما در عمل با تقسیم کار مشترک نانوشته هرکدام بخشی از پازل فعالیت رسانهای ضدانقلاب در انتخابات را تکمیل میکنند. اتاق فکر رسانهای ضدانقلاب در تحلیلهای خود براین باورند که محمد باقر قالیباف به واسطه رضایت مردمی از عملکرد وی در نیروی انتظامی و بعد شهرداری تهران- این تحلیل بارها در صدای آمریکا و بیبیسی منعکس شده- رایآورترین گزینه در برابر گزینه اصلاحطلبان خواهد بود.
از همین رو ضدانقلاب میکوشد در پوشش فضای سیاسی کشور در آستانه انتخابات از یکسو گزینههای دیگر را که عملا امکان رایآوری در مقابل کاندیدای مورد حمایت آنان را ندارند به عنوان کاندیدای اصلی در برابر کاندیدای حداکثری جریان اصلاحطلب مطرح کنند و در سوی دیگر خط تخریب گستردهای علیه قالیباف به راه افتاده و با تبلیغات گسترده میکوشند وی را تخریب کنند.
درهمین ارتباط از میانه هفتهای که گذشت دور جدیدی از تخریب محمدباقر قالیباف توسط شبکه تلویزیونی فارسی زبان بیبیسی آغاز و در اقدامی هماهنگ شبکههای دیگر فارسی زبان ضدانقلاب همچون صدای آمریکا، رادیو فردا و سایتهای این جریان به آن دامن زدند.
تاکتیکهای تخریب قالیباف در داخل و خارج از کشور اگر چه باهم متفاوت است اما یک هدف و یک گزینه بیشتر ندارد و آن هم چیزی نیست جز کاستن از شدت محبوبیت مردمی قالیباف. بر اساس این پروژه، قالیباف باید بهجای هر واژهای گرفتار پروژه «این را گفت یا نگفت» شود.
خط پیوند تخریب قالیباف در داخل و خارج از کشور دقیقا همین نقطه است تا بتوانند گفتمان کارآمدی، انقلابیگری و مدیریت جهادی را در این میدان زمینگیر کنند. موج تخریبی رسانههای ضدانقلاب روزی لازمه مدیریت فضای رسانهای انتخابات را در برجسته کردن سخنان اطرافیان دولت، روزی در دامن زدن به فضای تحریم و اینک در تخریب رایآورترین، مقبولترین و مشروعترین گزینههای انتخابات میداند.
بیبیسی اگرچه در انتخابات سال 1388 کوشید تا رهبری جریان رسانهای مخالفان را در روزهای بعد از انتخابات برعهده بگیرد ولی شرایط انتخابات سالجاری بهگونهای پیش رفته که این تحلیل در میان اتاق فکر رسانهای ضدانقلاب به وجود آمده که قبل از انتخابات هم میتوان پروژه نیمهتمام سال 1388 را دوباره کلید زد.
چهارم- موج تخریب رسانههای ضدانقلاب بیش از هرچیز نشانهای از هراس ضدانقلاب و سرویسهای امنیتی غربی از رایآوری فرزندان حضرت روحالله است. اقبال مردم به قالیباف، استقبال از حضور دوباره فرهنگ ایثار و جهاد در مدیریت اجرایی، استقبال از کارآمدی و در نهایت روی کار آمدن مدیری کارآزموده از جنس مردم است. پنجم- قالیباف این روزها به هرشهری که میرود مردم با شعارهایی از جنس استقبال از یک همرزم شهدا، از جنس فرزند امام و رهبری از وی استقبال میکنند.
مردم قالیباف را مردی انقلابی و برخوردار از همت جهادی و دارای مدیریت جهادی میدانند. همین هاست که لزوم تصویب پروژه تخریب قالیباف در اتاق فکر سرویسهای غربی را چندبرابر میکند.
ابتکار: «انتخابات و دو گانه سازی های کاذب!»
«انتخابات و دو گانه سازی های کاذب!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید:
چند شب پیش شبکه دو 2 سیمای جمهوری اسلامی را روشن کردم در همان لحظه اول تحلیل عجیب یکی ازکارشناسان محترم میزگرد پس از خبر30/22 نظرم را جلب کرد.
موضوع میزگرد، ظاهراً بررسی شرایط حماسه سیاسی بود. دو نفر از کارشناسان جریان اصولگرا گرد آن میز حضور داشتند. هر دو با نگاه واحد و با بیانی مشترک مسایل را تشریح میکردند.( البته این نوع میز گرد برگزار کردن به رویه ثابت صدا و سیما تبدیل شده است!)
نکته جالب میزگرد مذکور،تلاش و کوشش و افر یکی از حاضرین برای تصویر دو گانه ای بنام خط سازش و خط مقاومت درانتخابات پیش روی ریاست جمهوری بود. کارشناس محترم استدلال میکرد که خط مقاومت در مذاکرات هسته ای نتیجه بخش افتاده و در لحظه نتیجه بخش افتادن زحمات و برداشت کاشتها با ورود خط سازش(هاشمی) به صحنه انتخابات ممکن است همه نتایج از دست رود به تعبیرگوینده: غرب و 1+5 آماده تمکین مطالبات و حقوق ملت ایران است. ولی حالا که هاشمی پا به صحنه رقابت گذاشته وامیدواری نسبت به رأی آوری ایشان بالا رفته است غرب از موضع خود عقب نشسته و حاضر به تمکین نیست دلیلش هم این است، غربیها میدانند با روی کار آمدن یک دولت سازش کار، دیگر نه فقط نیازی به امتیاز دادن نیست که همه خواسته هایشان توسط آن دولت پیش خواهد رفت!
به زعم این کارشناسان محترم بناست کشور را تسلیم دشمنان نمایند. آنانکه صحنه انتخابات 84 و88 یادشان است نیک میدانند که عین همین استدلال استراتژی عده ای از تندروها برای تخریب رقبا درآن مقاطع بود. درآن زمان نیز گروهی با فهرست کردن مجموع اقدامات دولت اصلاحات در پرونده هسته ای و درارتباطات با جهان خارج، نتیجه گرفتند که دولتهای اصلاحات در زمین دشمن بازی میکردند و رفتارش منطبق بر خواست غربیها بوده است. درنقطه مقابل وعده فتح قلههای آرمانی داده میشد و شعار ظفر نزدیک است میسرودند. با این استدلال، دوگانه ای بنام خط سازش و خط مقاومت در صحنه رقابت تصویرکردند. درفضای رقابت 84 یکی از نامزدهای نام آشنای اردوگاه اصولگرایان تعبیررسانه پسندی دروصف عملکرد دولت اصلاحات در پرونده هسته ای بکار برد. او ادعا کرد که دُر دادن و آب نبات گرفتند.
ولی چرخ روزگار بعدها همین آقارادرجایگاه مسئولیت مستقیم پرونده هسته ای قرار داد و در نهایت عملکردش با همان تعبیر توسط احمدی نژاد مورد انتقاد قرار گرفت وخاتمه یافت اما گویا دو گانه سازیهای سلیقه ای، پای ثابت صحنه سیاست ایران شده است. دو گانه سازی به شگرد عده ای از سیاستمداران برای حذف رقیبان تبدیل شده است فهرست دوگانههای که در میدان سیاست ابزاررقابت قرار گرفته است، قابل احصاء نیست. دوگانه اشرافیت و پا برهنه گان، دولت عدالت و دولت سرمایه داری،عدالت در مقابل آزادی، اسلام آمریکایی و اسلام ناب و اکنون هم خط سازش و خط مقاومت..... اینان بخش کوچکی از دفتر قطور دو گانه هاست.
این دو گانهها بیش از آنکه واقعیت صحنه باشند، ابزار رندهای سیاست میباشند. هشت سال فرصت خدمت را پشت همین دوگانههای واهی بر باد دادند. حال بجای پاسخگوی عملکرد خویش در این هشت سال، باز هم منادیان و مبلغان این روشها با پل زدن به 16 سال پیش، تلاش میکنند به راحتی از کارنامه این هشت سال گذرکنند همین سفسطه بازی و بیراهه رفتن و بی اخلاقیها باعث شد که استقبال مردم از ورود دقیقه 90 هاشمی همه را گیج کند و باورش سخت شده است و رقیبان به هراس افتاده اند.
این دوستان بجای تحلیل درست واقعیتها و آسیب شناسی منطقی رفتار خویش، همچنان در مسیر گذشته با سرعت و با تکرار سناریوهای آزموده شده، ادامه میدهند و درب استدلال هایشان بر پاشنه تخریب میچرخد. رفتار و استدلالهای پاراد و کیسکال دوستان اصولگرادیدنی شده است آنان از یکسو فهم و بلوغ مردم را درانتخابات 84 و88 را دلیل پیروزی خود معرفی میکنند ولی تعبیرشان از استقبال امروز مردم نسبت به هاشمی جای تأمل و تأسف دارد.
اگر مردم آنچنانکه خود میگویند رشد کافی یافته اند و حتی بهتر از خواص میفهمند و بصیرتشان کامل است (که همینطور هم هست) پس چرا به آنان اعتماد نمیشود. همه آنچه لازم بوده برای تخریب هاشمی و اصلاح طلبان ظرف هشت سال گذشته از طریق رسانههای مختلف بخصوص رسانه ملی به گوش مردم رسیده است. به عبارتی دین تان در نهی از منکر و امر به معروف اداشده و به قول خودتان حجت را بر مردم تمام کرده اید، دیگر تکلیفی بر عهده ندارید، ادامه این وضعیت خود را به هلاکت انداختن است.
اجازه دهید مردم حالا خود انتخاب کنند لازم نیست برای بهشت بردن مردم، خود را جهنمی کنید این دو گانه سازیها چوب حراج بر سرمایهها و اعتقادات مشترک همگان است. اگر فرض کنید جریانی که لقب سازش به اومی دهید پیروز میدان رقابت شود آیا معنایش این نیست که شما اکثریت مردم شهید داده و جنگ رفته و هزینه پرداخت کرده را ساز ش کار معرفی کرده اید؟! بیائید اخلاق را نصب العین قرار داده و روش ایجابی را در تبلیغ جایگزین روشهای منسوخ شده سلبی نمائید.
این قدر پای این تقسیمات واهی و باور ناپذیر انرژی مصرف نکنید مردم بر اساس عملکردها تصمیم میگیرند.عملکرد هشت سال گذشته آیینه محک تمام ادعاهای است که در گذشته و حال میشود مردم نیک دریافته اند،کی دنبال خدمت و کدام شیفته قدرت میباشد.
جمهوری اسلامی: «مدال سازمان ملل بر سینه تروریستها»
«مدال سازمان ملل بر سینه تروریستها» سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
درست در زمانی که میلیونها نفر در جهان با انتشار فیلمی که نشان میداد یکی از فرماندهان نیروهای مخالف دولت سوریه، قلب یک سرباز سوری را از سینه خارج و به دندان میکشد، در شوک فرو رفته و آماده واکنش میشدند و هنگامی که تروریستهای تکفیری 11 نفر از طرفداران دولت را در «دیرالزور» به طرز فجیعی به قتل رساندند، مجمع عمومی سازمان ملل با صدور قطعنامه پیشنهادی آمریکا و قطر، به جانبداری آشکار از تروریستهای سوریه برخاست و برای تغییر این موج تبلیغاتی و سیاسی علیه دولت بشار اسد تلاش کرد.
مجمع عمومی سازمان ملل روز پنجشنبه با صدور قطعنامهای غیرالزام آور ضد سوری، با جانبداری آشکار از تروریستها و گروههای معارض، بار دیگر دولت سوریه را محکوم و از مخالفان سوری حمایت کرد.
این قطعنامه، حکومت سوریه را به دلیل استفاده از سلاح و آنچه «نقض سازمان یافته حقوق بشر و آزادیهای بنیادین» نامیده شده به شدت محکوم کرده و خواهان «گذار سیاسی» در دمشق و انتقال حکومت به مخالفان بشار اسد شده است. در بررسی دلایل صدور چنین قطعنامهای در شرایط کنونی، تحلیلهای متعددی از زوایای گوناگون مطرح است:
1- دقیقاً در زمانی که کفه پیروزی در صحنه نبرد و در جنگ میان تروریستها و نیروهای دولتی سوریه به نفع نیروهای دولتی سنگینی میکند و مراکز فرماندهی و استقرار گروههای تروریست، یکی پس از دیگری سقوط مینماید، تلاشهای دیپلماتیک علیه سوریه و در حمایت از تروریستها و عوامل و مزدوران بیگانه شدت مییابد. به اذعان کارشناسان، چند ماهی است که معادلات سوریه در داخل به ضرر مخالفان و حامیان غربی و عربی آنها در جریان است و علیرغم پشتیبانی همه جانبه و ارسال کمک از طریق ترکیه به این گروهها، مناطقی که در اختیار آنها قرار دارد یکی پس از دیگری به تصرف نیروهای ارتش سوریه در میآید. این شکستهای پیاپی شورشیان مسلح، علیرغم آنکه به لحاظ «عّده» و «عُده» از خارج حمایت میشوند، نگرانی گستردهای را در میان جنگافروزان و آتش بیاران معرکه ایجاد کرده و آنها را برای ایجاد فشار سیاسی علیه دولت سوریه به تحرک واداشته است.
2 - درست در موقعیتی که ایجاد رعب و وحشت در صفوف نیروهای ارتش سوریه نتوانسته به نتیجه برسد و ارتش سوریه همچنان حامی یکپارچگی کشور است، انتقام گیری از این ارتش، به عنوان راهکاری انفعالی و خباثت آمیز در پیش گرفته میشود ولی انتشار بخشی از جنایات گروههای تروریستی در برخورد با سربازان ارتش سوریه، آتش خشمی را علیه گروههای معارض سوری در جهان ایجاد کرد که هفته گذشته شاهد اوج آن بودیم. در چنین شرایطی صدور قطعنامه به حمایت از گروههای مسلح و مخالفان سوری، ایجاد مجالی برای خروج آنان از محکومیت شدید جهانی و تشویق آنها برای ادامه جنگ و جنایت است.
3 - در شرایطی که رایزنیهای سیاسی درباره بحران سوریه، اندکی به جریان میافتد و نگاهها به سمت حل و فصل سیاسی موضوع معطوف میشود، نعل وارونهای سیاسی از سوی حامیان گروههای تروریستی برای برهم زدن تحرکات و احیاناً امتیازگیری در جریان گفتگوهای سیاسی آغاز میشود که قطعنامه جدید، یکی از این موارد است. طبعاً این قطعنامه، تأثیر خود را بر تلاشهای دیپلماتیک که بر یافتن راه حل سیاسی پایان بحران سوریه متمرکز است، خواهد گذاشت و مطالبات مخالفان سوری و حامیان غربی و عربی آنها را افزایش خواهد داد.
واقعیت اینست که بحران سوریه درحالی وارد سومین سال خود شده که عاملان این بحران، دوره زمانی آنرا دو ماهه تعیین کرده بودند ولی با مقاومت یکپارچه دولت و ملت سوریه، اکنون این مقاومت، دومین سال خود را نیز پشت سر گذاشته و به باور همه ناظران آگاه بین المللی، مسئولیت بخش عمدهای از این خشونتها و جنایتها متوجه کشورهای غربی و حامیان منطقهای آنهاست که طی دو سال و اندی که از آن میگذرد، از جریانهای مخالف در این کشور تمام قد پشتیبانی کرده و آنهارا مسلح نمودهاند. ولی اکنون که وضعیت به جایی رسیده که سیاستهای نظامیگرانه آنها شکست خورده و گروههای تروریستی به سمت اضمحلال پیش میروند، همچنان بر سیاست خود برای براندازی نظام سوریه، ولی این بار از طریق فشار دیپلماتیک اصرار میورزند. کشورهای حامی براندازی در سوریه که پایداری ارتش سوریه را دیدهاند، این بار تلاش میکنند با صدور قطعنامه ضد سوری، ملت سوریه را وادار به عقب نشینی کنند.
4- پیش نویس این قطعنامه هر چند توسط قطر و با حمایت مالی و سیاسی سران کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس تهیه شده بود ولی از حمایت واشنگتن نیز برخوردار بود به گونهای که به اذعان دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس، «این قطعنامه از سوی قطر و به نمایندگی از مجموعه کشورهای غربی و عربی، در راستای محکومیت خشونت و نقض حقوق بشر و زیر پا گذاشتن دمکراسی در سوریه ارائه شده بود». این درحالی است که کشورهای حاشیه خلیج فارس بویژه قطر و عربستان که از حامیان اصلی گروههای تروریستی و افراطی در سوریه بوده و با ارسال سلاح و کمکهای مالی، حضور آنها را در سوریه تقویت کرده و به این بحران دامن میزنند، خود از الفبای دمکراسی بویی نبرده و فاقد سادهترین نهادهای تأمین کننده مشارکت مردمی در تصمیم گیریها هستند.
5- این قطعنامه با حمایت آمریکا، کشورهای اروپایی و رژیمهای مرتجع عربی با 107 رأی موافق و 71 رأی مخالف و ممتنع درحالی به تصویب رسید که کشورهایی همچون ایران، چین و روسیه از مخالفان آن بوده و اعتقاد جدی داشتند که این قطعنامه نه تنها هیچ کمکی به حل مسالمتآمیز بحران سوریه نخواهد کرد بلکه منجر به تشدید تحرکات و جنایات گروههای افراطی خواهد شد و با تلاشهای بینالمللی برای حل صلح آمیز سوریه مغایرت دارد.
تردیدی نیست که این قطعنامه با رویه خطرناک و بدعت آمیزی که از خود برجای گذاشت، همچون مدالی است که بر سینه تروریستها نصب میشود، همانها که صحنههای فجیع جنایات آنها، قلبها را جریحهدار کرده است. قطعاً در شرایطی که سوریه و منطقه بیش از هر زمان دیگری فلسطین و «روز نکبت»، صهیونیستها به سوریه حمله کرده و مقدسات اسلامی را در مسجدالاقصی زیر پا میگذارند، جهان اسلام نیازمند صدور قطعنامههایی است که رژیم صهیونیستی و حامیان آن را محکوم کند ولی ملتهای مسلمان با شگفتن شاهد محکومیت دولت حامی مقاومت در سوریه و حمایت از تروریستهایی هستند که به هیچیک از اصول اسلامی و انسانی پایبند نیستند. قطعاً انتشار فیلمهای ویدئویی اخیر و اقدامات وحشیانه بیسابقه گروههای شورشی سوری که با حمایت غرب و رژیمهای مرتجع عرب در نقض حقوق بشر و بیحرمتی به اماکن مذهبی انجام میشود، فقط قطرهای از دریای حوادث دلخراشی است که بانیان این قطعنامه هرگز در محکومیت این اقدامات لب به سخن نمیگشایند و حتی یکبار نیز واژه تروریسم را در این باره بکار نمیبرند.
طبعاً این قطعنامه علاوه بر اینکه ماهیت حامیان تروریسم در سوریه را برملا میکند، لکه ننگی نیز بر دامان مجمع عمومی سازمانی است که برخلاف رسالت خود به تروریستها جایزه داده و در راستای نهادینه کردن «تروریسم» در جهان گام بر میدارد، آتشی که دیر یا زود سرانجام دامان حامیان تروریسم را خواهد سوزاند.
حمایت: «خطر غفلت فرهنگی در میدانِ رقابت سیاسی»
«خطر غفلت فرهنگی در میدانِ رقابت سیاسی» عنوان یادداشت روزنامه حمایت به قلم سید مهدی موسوی است که در آن می خوانید:
در این که در اوضاع کنونی و به ویژه شدت یافتن تحریمهای ناجوانمردانه غربیها علیه جمهوری اسلامی ایران، مشکلات اقتصادی فشار مضاعفی را بر مردم وارد میکند و داوطلبانی که سودای پوشیدن ردای ریاست جمهوری دارند، طبعاً بیش از پیش به تشریح برنامه های اقتصادی خود میپردازند، شکی نیست.
با این همه، گرفتاریهای اقتصادی کشور نباید مانع از آن شود که نسبت به موضوع های فرهنگی که از جنس مشکلات زیربنایی و کلیدی در مباحث کلان کشوری است، غفلت صورت گیرد. به تعبیر رسای مقام معظم رهبری، «مقوله فرهنگ از نظر تأثیرش در آینده یک ملت و یک کشور، با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست»؛ از این رو، هر گونه کوتاهی و یا بی توجهی نسبت به این موضوع، در دراز مدت، عوارض و آسیبهای ناگواری را نصیب کشور و فرهنگ عمومی ما میکند. در وضعیت فعلی که داوطلبان فراوانی با ثبت نام در ستاد انتخابات، آمادگی خود را برای یک رقابت تمام عیار اعلام کردهاند، هر روز شاهد هستیم که این افراد مصاحبههای متعددی با رسانهها در مورد برنامههای انتخاباتی خود دارند اما آن چه واقعاً مایه تأسف است این که یکی از موضوعاتی که از آن کمتر نامی برده میشود ناظر به بخش فرهنگ است که این خود، نشان دهنده مظلومیت مضاعف این حیطه اساسی است.
این در حالی است که سکان دار انقلاب به درستی بر این موضوع تاکید کردهاند که «استقلال یک ملت فقط با استقلال فرهنگی تأمین میشود».اهمیت توجه به مقوله فرهنگ تا بدانجاست که معظم له در جایی دیگر فرمودهاند: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای یک ملت است.»
این که رییس جمهور باید به فکر رفع مشکلات اقتصادی مردم و در راس آنها تورم و گرانی و بیکاری باشد، تردیدی نیست؛ این که باید در اندیشه برنامه ریزی برای سامان بخشی به امور اجتماعی، بهداشتی، رفاهی، عمرانی و ... باشد نیز شکی وجود ندارد، روی سخن اما اینجاست که توجه به مقولات دیگر نباید مانعی باشد برای این که به مقوله فرهنگ و الزامات و بایسته های آن کم توجهی یا بی توجهی صورت گیرد.
از این رو لازم است که داوطلبان محترم در کنار ارایه برنامه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... خود، برنامههایشان در زمینه ساماندهی به وضعیت فرهنگ جامعه را نیز برای مردم و نخبگان تبیین کنند و بدین سان آنان را در جهت شناخت بهتر نامزد اصلح و جامع نگر یاری دهند.
دنیای اقتصاد: «چگونه اشتغالزایی کنیم؟»
«چگونه اشتغالزایی کنیم؟» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن می خوانید:
بسیاری از این بازارهای خدمات را میتوان مثال آورد که در صورت ایجاد آنها، میزان اشتغال افزایش مییابد و اگر به ازای این اشتغال و گسترش بازار خدمات، نقدینگی نیز رشد یابد، عملا با کمترین هزینه میتوان ایجاد اشتغال کرد.
از سوی دیگر بسیاری از کارشناسان معتقدند که اصلاح بیمه و خدمات اجتماعی نیز میتواند منجر به کاهش بیکاری شود؛ بنابراین بدون هیچ شکی میتوان؛ با اصلاحات ساختاری و تعریف بازارها، میزان اشتغال را افزون کرد.
اما مساله آن است که اشتغال پایدار آن هم به اندازهای که نرخ بیکاری ما را تک رقمی و به سطح طبیعی زیر 5 درصد برساند تنها با این ابزار میسر نیست. پس چه ابزاری لازم است؟ برای تولید شما نیازمند نیروی کار و سرمایه هستید. البته عوامل تولید بیش از این دو هستند، اما این دو نهاده، اصلیترین آنها است.
اشتغال در صورتی رخ میدهد که تولیدی انجام شود و برای راه افتادن فرآیند تولید، نیاز به سرمایه است. اینکه همواره شاهد آن هستیم که در کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته، میزان بیکاری بیشتر است، به آن علت است که سرمایهای وجود ندارد که به ازای آن بتوان نیروی کاری را استخدام کرد و تولید را افزایش داد و به رشد اقتصادی بالاتر رسید. کمبود انباشت سرمایه کلید اصلی بیکاری و در جا زدن اقتصاد است.
اگر میخواهیم اشتغالی پایدار را برای اقتصاد خود به ارمغان آوریم، چارهای جز تولید نداریم و تولید بدون سرمایه محقق نمیشود. در حالی که آمار نشان میدهد که ابزار تحصیل بیشتر برای به تعویق افتادن ورود جوانان به بازار نیروی کار آرامآرام دارد رنگ میبازد، آمار نشان میدهد که روند تشکیل سرمایه ثابت خالص نیز در ایران نزولی است؛ به این معنا که استهلاک بیش از سرمایهگذاری است و به این شکل کمتر اقتصاددانی را میتوان سراغ آورد که باور داشته باشد در شرایط فعلی بتوان به راحتی برای عرضهکنندگان نیروی کار، اشتغالزایی کرد.
تقاضای نیروی کار از سوی کارفرمایان صورت میگیرد و در اقتصادی که از تب و تاب افتاده است، این تقاضا هر روز کوچک و کوچکتر میشود. اگرچه برخی به فکر میافتند که با استخدام دولتی ایجاد اشتغال کنند و میانگارند که میتوان بدون تولید افراد را سرکار گذاشت، اما این در حقیقت سر کار رفتن کل اقتصاد است که شما افراد را برای انجام هیچ استخدام میکنید که در بسیاری از اوقات از تولید میکاهند.
از همین روی هم وقتی شرکتهای دولتی خصوصی میشوند بسیاری از این نیروهایی را که نباید استخدام میشدند، اخراج میکنند و در عین حال تولیدشان افزون میشود. اگر بپذیریم راه با دوام اشتغالزایی، سرمایهگذاری و فراهم کردن شرایط بهتر برای رشد اقتصادی است، باید بپرسیم که چه عواملی موجب شده است تا سرمایهگذاری در کشور کاهش یابد؟ این همان پرسشی است که باید برای عدم رشد اقتصادی نیز به آن پاسخ دهیم. آری اکنون اقتصاد ایران برای حل بسیاری از مشکلاتش نیازمند سرمایهگذاری بخش خصوصی است؛ اما ما هنوز نتوانستهایم شرایطش را فراهم کنیم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد