در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اگر از کارنامه بازیگریاش نقش کوتاه دختر جوان فیلم «زیر نور ماه» را کنار بگذاریم، به 16 سریال مختلف برمیخوریم که حاصل تلاش این بازیگر همیشه خندان است.
در میان سریالهایش کفه کارهای کمدی نسبت به جدی سنگینتر است و او توانسته در دوره قحطی بازیگران زن طناز در نقشهای غیرجدی و فانتزی خوش بدرخشد.
نقشهای طنزی که از پاورچین و شبهای برره (مهران مدیری) آغاز میشود و تا ساختمان پزشکان و پژمان ادامه پیدا میکند.
او بتازگی بازی در سریال «پژمان» ساخته سروش صحت را به پایان رسانده است و سریالهای «مهرآباد» و «ساختمان پزشکان» را در حال پخش دارد.
مهرآباد سریال جدید اوست که در آن نقشی جدی را بازی میکند و ساختمان پزشکان نیز بعد از دو سال برای دومین بار از شبکه تماشا بازپخش میشود. با این بازیگر به بهانه ساخت، پخش و بازپخش این سه سریال همصحبت شدیم.
این که شما پرنشاط و با هیجان صحبت میکنید و زیاد میخندید دلیل خاصی دارد؟
دلیلش این است که الان حالم خوب است.
زمانهای دیگر هم همین طور است. مثلا در برنامه «رادیو هفت» هم منصور ضابطیان از این که مدام شما میخندیدید تعجب کرده بود.
منصور ضابطیان با آدم مصاحبه نمیکند. بازجویی میکند. آدم را تحت فشار میگذارد. من آن شب از استودیو تا خانه غصه خوردم. با خودم گفتم من چه کودکی بدی داشتهام. آدم در مصاحبه با ضابطیان به نتایج جدیدی درباره خودش میرسد.
چه چیزی باعث میشود که همیشه اینقدر هیجان داشته باشید؟
من الان چون درباره کارم با شما حرف میزنم حالم خوب است. چون کارم را خیلی زیاد دوست دارم. همیشه آرزو میکنم جوانها شغلی را انتخاب کنند که بعدها آن را دوست داشته باشند. این اتفاق معمولا نمیافتد.
اغلب مردم سر کارهایی هستند که آن را دوست ندارند یا از قبل روی شغلشان برنامهریزی نکردهاند. رفتهاند یک رشته دیگر خواندهاند و چند سال وقتشان را گذاشتهاند و بعد سر یک شغل غیرمرتبط رفتهاند. مثلا همسرم، محراب گرافیک خوانده و بعد نویسنده شده است. این آدم حتما اولش دوست نداشته که نویسنده بشود وگرنه رشته دیگری میخواند که مربوط به نویسندگی باشد. هر چیزی که مرتبط به کارم باشد من را خوشحال میکند.
وقتی کاری غیر از بازیگری انجام میدهید، حالتان خوب نیست؟
وقتی شما از شغلی که دارید راضی هستید در بقیه مواقع زندگی هم حالتان خوب است.
اگر بیکار باشید و سر کار نروید حالتان بد میشود؟
نمیشود گفت حالم بد است. این مساله برای همه افراد شاغل پیش میآید. شما وقتی در خانه هستید دچار یک خلأیی میشوید. آدمهایی که بازنشسته میشوند خیلی طول میکشد به شرایطشان عادت کنند.
در زندگیتان پیش نیامده که دچار بیهدفی بشوید و احساس پوچی کنید؟
زمانی که 15 سال داشتم یک وقتهایی احساس پوچی میکردم. آدم وقتی جوان است پیش خودش هزار تا فکر میکند. یک لحظه فکر میکند خوشحال است و چند ثانیه بعد غمگین میشود. الان من به «نیروانا» دختر پانزده سالهام میگویم همه این روزها میگذرد. آدم یک وقتی خوشحال است و فکر میکند همه دنیا را در دست دارد. یک وقتهایی فکر میکند که همه چیز بیهوده است و اصلا چرا دارد زندگی میکند.
در ذهنتان تصور کردهاید 30 سال بعد باید نقش پیرزنها را بازی کنید؟
بازیگری بازنشستگی ندارد. ممکن است اوج و فرود داشته باشد. ولی فیلمها و سریالها در هر سن و سالی به بازیگر نیاز دارند. مهم این است که شما تا چند سال میتوانید خودتان را در اوج نگه دارید و پسرفت نداشته باشید. من الان 35 سال دارم. خیلی وقت است نقشهای مادر را به من میدهند. به نظرم خیلی درست است که بازیگر قبول کند نقشهای مربوط به سن خودش را بازی کند. من دیدهام برخی بازیگران سنشان بالا رفته است؛ اما دوست دارند نقش جوانها را بازی کنند. بیننده این نقشها را قبول نمیکند و پس میزند.
شما بیشتر در سریالهایی بازی میکنید که همسرتان محراب قاسمخانی به عنوان فیلمنامهنویس در آن حضور دارد، اما در مهرآباد با گروه جدیدی همکاری کردهاید. خودتان فکر میکنید چرا شما را برای ایفای نقش مینو انتخاب کردهاند؟
این سریال لحظههای کمدی دارد و فکر میکنم به این دلیل با من تماس گرفتند. مهرآباد را نمیشود یک کار کاملا جدی تلقی کرد. یک لحظههایی دارد که شما دلتان به حال شخصیتها میسوزد. در همین حال لحظههای کمدی خیلی جالبی هم دارد. از این نظر که نقش جدی بود برای من فرصت خوبی محسوب میشد. در نهایت شما بازی جدی ارائه میدهید ولی ممکن است بیننده را بخندانید. فکر میکنم به همین دلیل با من تماس گرفتند. فیلمنامه بقدری خوب بود که آن را برای هر بازیگری فرستادند، بازی در نقش را پذیرفت.
قبلا تجربه کار با عوامل سریال را نداشتید؟
نه با هیچ کدامشان همکاری نکرده بودم. نه آقای سهرابی و نه آقایان تقیپور و سجادی.
خودتان نپرسیدید که چرا شما انتخاب شدید؟
نه. من خیلی سوال نمیپرسم. حدس میزنم چون من کار کمدی کردهام فکر کردهاند قابلیت ایفای آن نقش را دارم. من نقش جدی هم بازی کردهام، اما نه به اندازه کمدی.
خودتان نقش مینو را جدی محسوب میکنید یا کمدی؟
قرار بود که نقش خیلی جدی باشد. این خانم متعلق به طبقه متوسط رو به پایین جامعه است و وضع مالی خوبی ندارد. او با خیاطی کردن مسئولیت یک زندگی را به عهده میگیرد. شوهرش خیالباف و بیمسئولیت است. قرار نبود من نقش کمدی بازی کنم، اما این زوج اندازهای از بدبختی را رد کردهاند که خندهدار است. اینها بدبیاری هم میآورند. یک جایی میرسد که شما میگویید وای! وای! اینها چقدر بدبخت هستند. اینقدر که بدشانس هستند شما خندهتان میگیرد. این نکته در کمدی اتفاق خوبی است.
شما نقش زنهای فقیر را کمتر بازی کردهاید. چون محراب قاسمخانی در سریالهایش خیلی به این قشر نمیپردازد. درست است؟
بله. محراب دوست دارد درباره طبقه متوسط رو به بالا بنویسد.
مهران مدیری هم همین طور است؟
بله. آقای مدیری هم دوست دارند دکور مرتب داشته باشند و زندگی شیک را نشان بدهند. او دارد به مخاطب جهت میدهد و میگوید خوب زندگی کنید. قرار نیست اگر فقیر هستیم حتما روی زمین بنشینیم و غذا بخوریم.
در چه فیلمها و سریالهایی در نقش یک زن فقیر ظاهر شدهاید؟
من در سریال مسعود شاهمحمدی یک قسمت نقش زنی فقیر را بازی کردم. دختری کر و لال به شهر میآمد تا از یک پیرمرد پرستاری کند. در فیلم «زیر نور ماه» نقش دختری خیابانی را بازی کردم که میخواست برای فرار از فقر و بدبختی خودکشی کند و در نهایت آن آقای طلبه نجاتش داد.
در سریال «شب میگذرد» ساخته راما قویدل دختر خانواده فقیری بودم که ساواک آنها را دستگیر میکرد. در سریال «نون و ریحون» هم در نقش دختری ظاهر شدم که وضع مالی خوبی نداشت و در آشپزخانه رستوران کار میکرد.
احساس میکنم نقش زن فقیر و بیپول خیلی از خودتان دور است. درست است؟
خیلی ممنون که چنین نظری دارید. من وقتی نقش آدم فقیر را بازی میکنم با بیانم مشکل دارم. وقتی چنین نقشی را بازی میکنم خیلی باید از خودم دور بشوم.
«مینو»ی سریال مهرآباد در مقایسه با «خانم شیرزاد» ساختمان پزشکان جنب و جوش کمتری دارد و کمتر از زبان بدنش استفاده میکند. چرا؟
مسلما خانم طبقه متوسط کاری نمیکند که باعث جلب توجه بشود. وقتی در خیابان راه میرود و در مغازه صحبت میکند حرکاتش خیلی کم است که جلب توجه نکند، اما خانم شیرزاد خودش جلب توجه بود! نقشم در سریال مهرآباد احتیاج داشت که من ظاهر آرامی داشته باشم. ضمن این که جنب و جوشها و بیملاحظگیها مربوط به نقش مقابل من یعنی بهروز شعیبی بود.
مینو را تا آخرین قسمت در حال خانهداری میبینیم؟
اولش شغل ندارد، اما از یک جایی به بعد زندگیاش را با خیاطی میگذراند. من نباید به این قسمت اشاره میکردم. چون داستان لو میرود.
میتوانیم بگوییم در این سریال زن حضور اجتماعی کمتری دارد؟
نه. اتفاقا در مهرآباد قصد داریم بگوییم ما خانمها حضور اجتماعی زیادی داریم. قصد امید سهرابی هم همین بود. چون زنهای فیلمنامهاش خیلی قدرتمندتر و پررنگ هستند. امید سهرابی در همه زوجها به هر دو نفر یعنی زن و شوهر حق میدهد، اما در مهرآباد انگار دوست داشته بیشتر حق را به خانمها بدهد.
البته در سریال ساختمان پزشکان هم خانم شیرزاد حضور اجتماعی داشت که اگر نداشت بهتر بود! چون مدام خرابکاری میکرد و باعث پسرفت کار میشد.
من سریالهایی که فیلمنامههای آنها را محراب و پیمان قاسمخانی مینویسند بیشتر کار نویسنده میدانم تا کار کارگردان. حرف سریال و هدف آن بیشتر آن چیزی است که نویسندهها تعیین میکنند. این حرف را با تمام احترام به کارگردانهای آثار یعنی آقای صحت و مدیری میزنم.
امید سهرابی به بازیگران اجازه میداد دیالوگهایشان را عوض کنند؟
آقای سهرابی اینقدر خوب مینویسد که اصلا نیازی ندارد متنش را عوض کنید. او اینقدر دیالوگها را خوب نوشته بود که آدم حیفش میآمد عوضش کند. آقای سجادی در دورخوانیها میگفت دیالوگ آیه نیست که عوض نشود. ولی اینجا هست! اعتقاد داشتند باید عین خود دیالوگها را بگوییم.
فیلمنامهنویس مهرآباد مثل بعضیها سر صحنه میآمد تا مراقب اجرای مو به موی متنش باشد؟
نه نمیآمد. محراب و پیمان هم اصرار دارند اگر چیز کلی قرار است عوض بشود حتما کارگردان با آنها تماس بگیرد. ولی در چیزهای جزئی حساسیتی ندارند. من ندیدم امید سهرابی سر صحنه بیاید.
وقتی در فیلمنامههای محراب و پیمان قاسمخانی بازی میکنید دستتان برای تغییر دادن متن بازتر است؟
فرقی ندارد. وقتی نویسندهای خوب مینویسد خب خوب مینویسد. دلیلی ندارد شما دیالوگ آن را عوض کنید. اما یک وقتی شما سر کاری میروید که اصلا فیلمنامه ندارد. یا دیالوگ و شخصیت از هم دور هستند و شما باید دیالوگ را مال خود کنید. برای من خوب و بد بودن فیلمنامه مهم است. مهم نیست چه کسی آن را نوشته است.
با چه معیاری خوب و بد بودن یک فیلمنامه را تعیین میکنید؟ در یک فیلمنامه اگر چه نکاتی رعایت شده باشد از نظر شما متن ارزشمند و جانداری است؟
من 15 سال است دارم کار میکنم. 15 سال بازی کردن و فیلم دیدن و با یک نویسنده زندگی کردن به من یاد داده است خوب و بد بودن فیلمنامه را تشخیص بدهم. متاسفانه الان فیلمنامههای ما شخصیتپردازی درستی ندارد. شما آدمی را بازی میکنید که او را نمیشناسید. تا به حال با او برخورد نکردهاید و حرفهایش را نشنیدهاید، اما درباره خانم شیرزاد نکته خوشحالکننده این است که با همه اغراقش و دیوانه بازیهایش باز هم مابهازا داشت. من از شخصیتهای سیاسی شنیدم که گفتهاند منشیمان شبیه به خانم شیرزاد بود. در خیابان آدمی میآید و میگوید دخترخاله من شبیه خانم شیرزاد است.
من وقتی اینها را میشنوم خیلی خوشحال میشوم. چون من نقش یک آدم کمدی را بازی کردهام، ولی آن شخصیت اینقدر واقعی بوده است. بعضی وقتها شخصیت اینقدر غیرواقعی است که هیچ کس نمیتواند باورش کند. یا حرفهایی میزند که هیچکس در هیچ شرایطی در هیچجا آن حرفها را نمیزند. فیلمنامهای خوب است که من بگویم این شخصیت اینطور دیالوگ میگوید، اینطور با اطرافیانش رفتار میکند و... این فیلمنامه به نظر من مطلوب است.
مینوی سریال مهرآباد را میشناختید و شبیه او را در جامعه دیده بودید؟
ما از این دست زنها در اجتماع زیاد داریم. زنهای سنتی که مسئولیت زندگی را به عــــهده میگیرند و همیشه خودشان را در مـــوضع پایین نسبت به شوهرشان نگه میدارند. اینها به شوهرشان پر و بال میدهند و موقعیت شوهرشان را در خانواده حفظ میکنند. در صورتی که اگر آن شوهر از زندگیشان بیرون برود برای آن خانم هیچ اتفاقی نمیافتد. این نگاه سنتی وجود دارد که این مرد، همسر من است و باید به او احترام بگذارم و موقعیت مردانهاش را زیر سوال نبرم. در صورتی که همه مسئولیت خانه به عهده زن است.
اینجور زنها دوست دارند اسم یک مرد در شناسنامهشان باشد و بیشتر نگران قضاوت اطرافیان هستند. درست است؟
بله. من خانمی را میشناسم که زندگیاش همین طوری است. شوهرش یا پای تلویزیون فوتبال نگاه میکند یا در خیابان با دوستانش قدم میزند. ولی آن خانم جلوی ما آبروداری میکند و میگوید من شوهر خیلی خوبی دارم. این خانمها اگر بچه داشته باشند به خاطر آن بچه همه چیز را تحمل میکنند و مادر بودن هم به ماجرا اضافه میشود.
چقدر سوزناک! هر کس حرفهای شما را بشنود نسبت به مردها احساس نفرت پیدا میکند!
اتفاقا من فیلمنامهام را که خواندم از نقش طاهر (بهروز شعیبی) خیلی بدم آمد. خیلی لجم را درمیآورد. ولی به نظر من بهروز شعیبی آنقدر نقش را خوب بازی کرد که تبدیل به یک آدم لج دربیار دوستداشتنی شد.
احساس میکنم نقش خیلی خوب نوشته شده بود، ولی بازیگر یک قدم از نقش روی کاغذ جلوتر رفت. طاهر یک آدم دست و پاچلفتی بیمسئولیت پرتوقع و در عین حال دوستداشتنی است.
آن زنی را که گفتید شبیه مینو بود از قبل میشناختید یا رفتید و پیدایش کردید؟
سالهاست او را میشناسم. این خانم خیلی به من نزدیک است، ولی اسمش را نمیگویم.
ولی معمولا بازیگران میگویند ما خیلی تحقیق کردیم و خیلی خودمان را به آب و آتش زدیم که مابهازای نقش خودمان را پیدا کنیم.
من اگر بخواهم نقش یک معتاد را بازی کنم حتما میروم تحقیق میکنم. چون خانمی که معتاد باشد را ندیدهام، اما بعضی از نقشها هست که شما با آنها بزرگ میشوید. به این دلیل که دور و برتان زیاد دیدهاید. حتما یک چیزی در من بوده که بازیگر شدهام. یک بازیگر از بچگی به دیگران دقت میکند و بزرگ که میشود میخواهد ادایشان را دربیاورد.
روی محیط اطرافتان چطور دقیق میشوید و جزئیاتش را به خاطر میسپارید؟
مثلا یکی از تفریحات من و محراب این است که درباره آدمها حرف بزنیم. بیخودی این کار را میکنیم. از این کار هیچ منظوری نداریم. اصلا قرار نیست محراب این آدم را بعدها یک جایی استفاده کند یا من نقش آن را بازی کنم. مثلا من به آرایشگاه میروم و وقتی برمیگردم زنهای آنجا را برای محراب تحلیل میکنم. این کار یکی از تفریحات جدی ماست. من و محراب وقتی کافیشاپ میرویم خیلی وقتها با هم حرف نمیزنیم. چون داریم گوش میکنیم که دیگران چه میگویند.
یک بازی دیگر هم این است که در خیابان راه بروید و از طرز پوشش و راه رفتن آدمها شغلشان را تشخیص بدهید.
وای. چقدر هیجانانگیز. این کار هم خیلی جالب است. موافقم. این کار را هم میتوانیم امتحان کنیم.
قبول دارید هر آدمی دنیای بزرگی دارد و برای کشف ویژگیهایش باید وقت زیادی گذاشت؟
آدمها ممکن است براساس شغل و فرهنگ خانوادگی یا تحصیلاتیشان طبقهبندی شوند، ولی ویژگیهای کوچکتری در این طبقهبندیها وجود دارد که شما را به جزئیاتی میرساند.
یعنی میخواهید بگویید همه آدمها شخصیت هستند و چیزی به نام تیپ نداریم؟
بله. آدمها همهشان شخصیت هستند. تیپ یک چیز ساختگی است. فقط در نمایش میتواند وجود داشته باشد. هیچ آدمی تیپ نیست. به نظر من یک بازیگر اگر موفق باشد باید به آن جزئیاتی که گفتم برسد.
دستهبندی جزئیتری که اشاره کردید شامل چه مواردی میشود؟
باید ببینیم عقاید مذهبیاش چگونه است. پوشش او به چه صورت است. به چه چیزهایی علاقه دارد.
پیش آمده که درباره محراب هم چیز جدیدی کشف کنید؟
نه. من 11 سال است با او زندگی میکنم. دیگر چیز جدیدی برای کشف ندارد.
نقشتان در سریال پژمان چقدر با دیگر نقشهایتان تفاوت دارد؟
مینو لیدر و راهنمای یک تور مسافرتی است. قرار است نقش یک آدم تکبعدی را بازی کنم. آدمی که باهوش است، ولی فقط درس زیادی خوانده است. این دختر فقط درس تاریخ و جغرافیا را خوب حفظ کرده؛ ولی روابط اجتماعیاش خوب نیست.
در جامعه از این افراد خیلی زیاد داریم؛ افرادی که درس خواندهاند و نمیتوانند با بقیه ارتباط برقرار کنند. چون اینقدر حواسشان به درس بوده که به چیزهای دیگر زندگی فکر نکردهاند.
نمیترسید مینو به خانم شیرزاد شباهت پیدا کند؟
نقش مینو در سریال «پژمان» خیلی به خانم شیرزاد شبیه است. به این علت که متوجه برخی مسائل نمیشود. روی فهم و شعور و سواد خودش اصرار زیادی دارد و فکر میکند بقیه متوجه نمیشوند، او چه میگوید. این شباهتها خطرناک است، ولی من این خطر را پذیرفتهام. اوایل که من داشتم بازی میکردم محراب به من میگفت مثل «فریبا» دزد و پلیس داری بازی میکنی.
یعنی خنگی خانم شیرزاد را دارد؟
بله، دارد. چون بجز درس خواندن چیزی یاد نگرفته است. خانم شیرزاد در کل بهره هوشیاش پایین بود. ولی مینو در درسهایش آدم موفقی بوده است، متاسفانه این دو نقش خیلی به هم شباهت دارند.
چرا متاسفانه؟
چون هیچ بازیگری دوست ندارد نقش تکراری بازی کند.
جالب است که گروه نویسندگان و کارگردان دو سریال مشترک هستند و نباید این اتفاق بیفتد.
آنها هم خیلی سعی کردند ولی نشد. آقای صحت یک جملهای انتخاب کرده بود که هر بار تکرار میکرد من باید حواسم را جمع میکردم مثل خانم شیرزاد بازی نکنم. این دو شخصیت خیلی ویژگیهایشان نزدیک است.
فکر میکنید شخصیت خانم شیرزاد چرا گل کرد و محبوب شد؟
من اسمش را شهامت کمدی بازیکردن یک زن میگذارم. من اینقدر شهامت داشتم در تلویزیون نقشی را بازی کردم که واقعا کمدی بود. همیشه فکر میکردم چرا باید موفقیت کار کمدی بر دوش مردان باشد؟ خانمها فقط در حدی که باشند، حضور داشتند. این اتفاق نیفتاده بود که یک خانم به تنهایی باعث خنداندن مردم بشود.
میتوانیم بگوییم چون خیلی صادقانه رفتار میکرد، مردم دوستش داشتند؟
صداقت نداشت. خیلی از خودش مطمئن بود. در کمدی یک مرزی هست که وقتی آن را رد کنی ماجرا خندهدار میشود. یک مرزی از فقر، لج درآوردن و چیزهای دیگر. به نظر من نویسندگان خیلی مرزها را رد کرده بودند که باعث جذابیت نقش شد.
شاید هم چون کودک درونش خیلی فعال بود...
نه. مساله کودک درون نبود. خانم شیرزاد خیلی شخصیت افتضاحی داشت. مرز نفهمیدن را رد کرده بود. مرز طلبکار بودن و اعتماد به نفس را هم رد کرده بود.
شما هم مادر دو فرزند هستید و هم وقت زیادی صرف حرفه بازیگری میکنید. مدیریت این دو کار با هم سخت نیست؟
برای همه مادران شاغل مدیریتکردن این دو تا کار سخت است. شغل ما سختیهای بیشتری دارد. مادری که کارمند باشد سر ساعت معینی سر کار میرود و بچه به نبودن مادرش عادت میکند، اما درباره من ممکن است دو ماه شبانهروز کنار فرزندم باشم و سه چهار روز پشت سر هم او را نبینم. کار ما اصلا ساعت و زمان ندارد.
اجازه میدهید فرزندانتان هم بازیگر بشوند؟
من خیلی آرزو دارم «نویان» نویسنده بشود. پدر من مهندس مکانیک است و همیشه دوست داشت من مهندس بشوم. فکر میکنم نیروانا (دختر محراب قاسمخانی از ازدواج اولش) توانایی مدیریت خوبی دارد و روابط اجتماعیاش قوی است. او میتواند وارد گروه کارگردانی بشود.
ولی بیشتر بازیگران میگویند ما از راهی که رفتیم پشیمان هستیم و بچههایمان را دنبال کار دیگری میفرستیم.
نه. اصلا. من خیلی موافقم که بچههایم سینماگر بشوند. قبلا دید مردم به سینما اشتباه بود، اما الان در خیابان خیلی با مردمی مواجه میشوم که میخواهند بچههایشان بازیگر بشوند. احساس میکنم دید مردم عوض شده است.
اگر دوباره به دوران نوجوانیتان برگردید باز هم سراغ بازیگری میروید؟
اگر 50 بار دیگر هم برگردم باز همین شغل را انتخاب میکنم. اتفاقا سال دوم راهنمایی دفترچه خاطراتی داشتم که چند وقت پیش داشتم آن را برای نیروانا میخواندم. نوشته بودم من انشایم را سر کلاس خواندم و بچهها برایم دست زدند. دوست دارم شغلی داشته باشم که هر جا میروم همه برایم دست بزنند.
انشای علم بهتر است یا ثروت را چطور مینوشتید؟
من خیلی بچه خودشیرینی بودم. اعتقاد قلبیام ثروت بود. ولی مینوشتم علم خیلی خوب است و ثروت آدم را به جایی نمیرساند.
چرا خیلی از سینماگران از شرایط شغلیشان ناراضیاند؛ اما شما از کارتان راضی هستید؟
مردم ما به چه چیزی غر نمیزنند؟ الان شما با یک پزشک هم صحبت کنید میگوید اوضاع خیلی خراب است.
پس شما چرا غر نمیزنید؟
چون من شغلم را دوست دارم. در کار ما زندگی جریان دارد. من این زندگی و تحول را خیلی دوست دارم. وقتی یک کار جدید را میخواهید شروع کنید انگار دارید وارد یک زندگی جدید میشوید.
نقشی هست که دوست داشته باشید آن را بازی کنید و اجرایش جزو آرزوهایتان باشد؟
در فیلم «سیاره میمونها» خیلی دوست دارم نقش یکی از میمونها را بازی کنم. این که شما بتوانید یک موجود دیگری غیر از آدم باشید جالب است.
این که بازیگران میگویند دوست داریم «نقش، عرق ما را در بیاورد» یعنی چی؟
نمیدانم از نظر فکری میگویند یا فیزیکی. حتما منظورشان نقشی است که خیلی سخت باشد.
تا حالا شده هنگام اجرای نقش عرقتان در بیاید؟
بله. برای خانم شیرزاد. چون مجبور بودم در لحظه حسها را عوض کنم. همانطور که خودتان در روزنامه «جامجم» نوشته بودید آن اتاق محل استقرار من بود و من مالک آنجا بودم. بعد از خواندن یادداشت روزنامه جامجم به بچهها گفتم خودم به این موضوع فکر نکرده بودم. هر کسی که وارد آنجا میشد من هدایتش میکردم. آن نقش خیلی خستهام کرد.
شقایق دهقان در زندگی روزمرهاش عصبانی هم میشود؟
خیلی کم. چون وقتی عصبانی میشوم بعدش خیلی حالم بد میشود. اگر دعوا کنم بعدش عذاب وجدان میگیرم. بنابراین ترجیح میدهم نه عصبانی بشوم و نه دعوا کنم.
چه اتفاقی ممکن است شما را به اوج عصبانیت برساند؟
این که سر صحنه بقیه به کارشان علاقه نشان ندهند و سر صحنه تمرکز نداشته باشند. این که بازیگر روبهرویم حواسش به کارش نباشد. بازیگرانی که با بیعلاقگی کارشان را انجام میدهند خیلی عصبانیام میکنند.
در زندگی عادی چطور؟
به هر حال همه ما درگیر یکسری چیزها هستیم. موضوع خاصی نیست. همین که در خیابان میبینیم مردم به هم احترام نمیگذارند، حرفهای بد به هم میزنند و... این چیزی است که این روزها همه را عصبانی میکند.
نگرانی آینده شما چیست؟ اصلا از فکرکردن به آینده نگران میشوید؟
خیلی زیاد. در مورد بچهام خیلی نگران هستم. احساس میکنم وقتی من بچه بودم روابط مردم در اجتماع به اندازه الان بد نبود. فکر میکنم با گذشت زمان این وضع بدترشود. بچه من در آینده وارد چه جور اجتماعی میخواهد بشود؟ آمار طلاق و اعتیاد در حال بالا رفتن است.
با این همه نگرانی چرا نویان را به دنیا آوردید؟
نمیدانم. نویان الان شش سال دارد. شش سال پیش من یک جور دیگر فکر میکردم. الان هم دوستانم خیلیها حرف بچهدارشدن را میزنند، اما میبینم دوستم هفت سال بعد از ازدواج هنوز مادر نشده است. در نسلهای آینده پدر و مادرهای پیری داریم با بچههای کم سن. بچههای اینها عمه و عمو و خاله هم نخواهند داشت.
خیلی از فیلمنامهنویسان مثل مانی حقیقی، پیمان قاسمخانی و پیمان معادی به بازیگری روی آوردهاند. محراب را تشویق نکردید که برود جلوی دوربین؟
محراب خیلی بد بازی میکند. یک دیالوگ دارد که میگوید من اگر بلد بودم بازی کنم به بقیه نشان میدادم که بازیگر خوب یعنی چی. تحلیلش از بازیگر درست است. فیلم خیلی زیاد میبیند، اما بازیگر خوبی نیست. جلوی دوربین معذب میشود. در پاورچین یک بار نقش یک نویسنده را بازی کرد که خیلی افتضاح بود. بازیاش آبرو بر بود.
شما نمیتوانید با او تمرین کنید؟
محراب خودش هم بازیگری را دوست ندارد.
در خانه شما حرف آخر را چه کسی میزند؟
محراب میزند. میگوید چشم. شما درست میفرمایید.
احسان رحیم زاده - گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد