حدسمان درست بود. استاد آمار و روش تحقیقمان، خیلی بیشتر از 30 سال سنی که داشت، سختی کشیده بود و در یک ترمی که با او درس گذراندیم، هر بار از فرمولهای درهم بر هم ریاضی خسته میشدیم و او توی چشمهایمان خواب را میدید که یواشکی داشت پلکهایمان را سنگین میکرد، دستهایش را به هم میکوبید و میگفت «میخواهید خاطره بشنوید؟ شاید خوابتان پرید.»
اینگونه شد که ما خیلی از برگهای دفتر خاطرات زندگی او را ورق زدیم و فهمیدیم در یکی از روستاهای دور افتاده کردستان زندگی میکرده است، فهمیدیم در کودکی برای رسیدن تا مدرسهاش که در روستایی دیگر بوده، آفتاب نزده راه میافتاده و حتی گاهی پاهایش از زیادی راه تاول میزده؛ فهمیدیم آن همه چروک دور چشمهایش یادگار همان شبهایی است که در روستای بی برقشان، زیر نور فانوسی کم جان، چشمها را ریز میکرده تا وقت مشق نوشتن، بهتر بنویسد.
فهمیدیم برای درس خواندن کتک خورده و با همان دستهایی که برای مان پای تخته مینوشت، کفشهای مردم را واکس میزده است و جلوی در سینماها پشمک و پفک میفروخته تا پول در بیاورد و چرخ زندگی را بچرخاند، اما به هیچ قیمتی حاضر نشده است درس خواندن را کنار بگذارد و مثل خیلی از بچههای روستایشان، به سیگارفروشی یا باربری یا کارگری در ساختمانهای نیمه کاره راضی شود.
اواسط ترم بود که سر در آوردیم چرا او هر بار به جزوهها نگاه میکند و ابر رنگی را که بعضیهایمان عادت داشتیم دور مطالب مهم بکشیم میبیند، متاثر میشود و چند لحظهای سکوت میکند، او برایمان تعریف کرد که این ابرها، شبیه ابرهایی است که رفیقش علی توی دفترش میکشیده است، گفت «دوستم، خیلی باهوش بود، میخواست دکتر شود. ما در روستا دکتر نداشتیم، شاید اگر توی آن جاده خاکی کشدار و ناامن مدرسه، تصادف نمیکرد، حالا....»
ترم که تمام شد، درس آمار و روش تحقیق را که گذراندیم، گرچه نمرههایمان خوب بود، میدانستیم آن فرمولهای ترسناک ریاضی، دیر یا زود از خاطرمان میرود، اما خیلی چیزها از آن کلاس یاد گرفته بودیم که مطمئن بودیم تا پایان عمر در خاطراتمان میماند، ما یاد گرفتیم درس خواندن در خیلی از مناطق کشورمان، بهای گزافی دارد و پشت میز و نیمکت نشستن گرچه برای خیلی از ما جزئی از روزمرگیهای گذشته بوده است و حاضر نیستیم حتی مرورش کنیم برای خیلی از بچههای روستایی هنوز حسرت است؛ همان بچههایی که مثل استاد آمار و روش تحقیقمان، تسلیم جبر روزگار نمیشوند و دست تقدیر را پس میزنند تا خودشان سرنوشتشان را تعیین کنند، اما بیشترشان با وجود هوش سرشار و استعداد، تسلیم زندگی میشوند و بیسواد میمانند در حالی که هر کدام میتوانند سرمایهای ارزشمند برای پیشرفت و آبادانی کشور محسوب شوند.
مریم یوشیزاده - گروه جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دكتر آزاد همتی نمونه بارزی از تلاش و موفقیت و تسلیم ناپذیری هستند.