وقتی پرسشهایم را با او مطرح میکنم با آرامش لبخند میزند و میگوید من در مسیر خودم حرکت میکنم و دوست ندارم درگیر حاشیهها شوم.
این خواننده جوان محمد علیزاده است، همان کسی که این روزها آلبوم «دلت با منه» او را با ترانههای شاد و غمگینش بسیاری میشنوند و دوستش دارند.
او حالا پس از برگزاری چند کنسرت موفق و استقبالی که از آلبومش شده موقعیت و جایگاه نسبتا خوبی در موسیقی پاپ پیدا کرده است اما به گفته خودش آموخته که از روزهای شاد چندان خوشحال نشود و از روزهای غمگین هم افسرده نشود، چون همه اینها در گذر است.
فکر میکنم راه طولانی وجود دارد بین فعالیت هنری شما و انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت. مشکلات زیادی برایتان پیش آمد و هر بار جلوی انتشار آلبوم شما را گرفت. اواخر سال گذشته بالاخره آلبوم «دلت با منه» منتشر شد و با استقبال بسیار خوبی هم مواجه شد. نظرتان درباره این وقفههای طولانی که در مسیرتان پیش آمده چیست؟
بعد از انتشار «دلت با منه» همه این سوال را به شکلی از من میپرسند. یکی گفت بالاخره بحرانها را پشت سر گذاشتهام و یک نفر دیگر هم عقیده داشت در موسیقی بدشانس بودهام. اما سوال شما با همه اینها متفاوت است و میگویید مسافت طولانی.
مسافت طولانی شاید بهترین عبارتی باشد که میتوان درباره این شرایط به کار برد. موافق نیستید؟
فکر میکنم تعبیر درستش همین است. در این مسافت طولانی روزهای خوب و بد را کنار هم دیدهام. روزهایی وجود داشت که چیزهای تازهای یاد میگرفتم، بخصوص در بخش ترانهنویسی و ملودیسازی. البته روزهای تلخ هم بود اما همین روزهای تلخ هم به ملودیسازی من کمک کرده و از همه مهمتر حال خواندنم را عوض میکرد. در این روزگار و در این مسافت طولانی بیشتر کسب تجربه کردم و حالا میتوانم خدا را شکر کنم که در این سالها تجربهام خیلی زیادتر شد.
حالا که از آن روزگار فاصله گرفتهاید فکر میکنید تلخیهایش بیشتر بوده یا شیرینیهایش؟
شاید به موازات هم بودهاند. روزهای تلخش به من صبوری را یاد داد و روزهای خوبش هم گذرا بودن روزهای شیرین را. در این مدت یاد گرفتم که نه به روزهای خوش دل ببندم و نه از روزهای بد ناراحت شوم، چون همه این روزها میگذرد.
بله، میگذرد و محمد علیزاده در سی سالگی آلبومش را منتشر میکند و کنسرت میگذارد. هیچ وقت با خودتان به این فکر نکردید که این سالها از همدورهایهایتان در موسیقی جا ماندهاید؟
آدمی که تلاش کند و هدف خاصی داشته باشد، بالاخره به هدفش میرسد. یکی مثل من در سی سالگی آرام آرام میتواند به چیزی که میخواهد نزدیک شود، یکی هم در بیستودو سالگی. شاید آن پسر بیستودو ساله ظرفیتش از من بیشتر بوده که در سن و سال پایینتر دیده شده است و خداوند دوست داشته بر من زمان بگذارد و ظرفیتم بیشتر شود تا دیده شوم.
یعنی فکر میکنید زودتر رسیدن به بعضی چیزها میتوانسته در زندگی برایتان مانع رشد فکری و شخصیتیتان شود؟
همیشه یکی از آرزوهای زندگی من این بوده که موسیقی باعث نشود چیزهای خوبم را از دست بدهم. ب شهرت میتواند انسان را در یک محدوده محصور کند. اگر فرد آمادگی بزرگ شدن نامش در چشم دیگران را نداشته باشد و در عین بیتجربگی وارد فضای شهرت شود، در مسیری میافتد که به افول شخصیتش خواهد رسید. من همیشه دنبال حرکت در مسیری بودم که از بروز این اتفاق در زندگیام جلوگیری کند.
چرا فکر میکردید شهرت میتواند سد راهتان باشد؟ مگر نمونه چنین اتفاقاتی را در دیگر فعالان موسیقی که سن و سال کمی داشته باشند دیده بودید؟
بله، بسیار دیده بودم که وقتی شهرت از یک در وارد میشود، حال صدای دوستان خوبم از در دیگر بیرون میرود. میدانید موسیقی هنر است و هنر همیشه برای بروز و ظهور خود نیاز به این دارد که هنرمند مدام با درون خود درگیر باشد و هر بار زوایای مختلفی از آن را کشف کند.
طبعا وقتی مسیر ذهنی هنرمند منحرف شود و عمده توجهش به شهرت و نظرات دیگران جلب شود، موسیقیاش ضعیف میشود و حال صدایش از دست میرود. همیشه وقتی دوستانی را میدیدم که در این چرخه گرفتار شده و نتوانسته بودند مسیرشان را به قوت قبل ادامه دهند به این فکر میکردم که من دوست ندارم به این سرنوشت دچار شوم.
بنابراین همیشه از خدا تشکر میکنم که در این مسیر یا به قول شما مسافت طولانی ماندم و قدم به قدم حرکت کردم. همین شد که مسیر را هم بدرستی تجربه کردم و به همین دلیل مدام سعی میکنم به آرامی و با تحکم قدم بردارم و دنبال این نباشم که از پله اول بروم پله پنجم.
کم کار بودنتان هم به دلیل همین افکارتان است؟
بله موسیقی را خیلی زیاد دوست دارم اما کم کار هم هستم. چون سعی میکنم در این کم کاری موسیقیای را تولید کنم که دست کم به دل خودم بنشیند و مردم دوستش داشته باشند.
از آرام و آهسته بالا رفتن از پلههای موسیقی گفتید. از قدیم به ما گفتهاند رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، اما این روزها شاهدیم که خوانندگان جوان بخصوص در عرصه موسیقی پاپ از پله اول میروند پله پنجم و بعد به اشتباهشان پی میبرند و برمیگردند و شروع میکنند پلهها را به عقب برگشتن و سعی میکنند رفتارهای حرفهای در موسیقی پیش بگیرند. حالا به نظر شما این تجربه خوب است یا بد؟
چنین حرکتهایی ماندگاری ندارد. من نمیآیم کاری انجام دهم که تمام شوم. میخواهم کاری کنم موسیقیام بماند. این مسیری است که من برای خودم تعریف کردهام، میخواهم وقتی پنجاه ساله شدم و کنار پسرم نشستم او بتواند به ترانه خوانی و آواز پدرش ببالد، نه اینکه باعث شرمش شود که پدرش چه مضامینی را خوانده است.
در مدتی که برای انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت با مشکلات زیادی روبهرو بودید، صدایتان را از دریچه تلویزیون و در قالب تیتراژهای تلویزیونی میشنیدیم. تا چه حد حضورتان در رسانه ملی را در این سالها کمک به ارتباط داشتنتان با مردم میدانید؟
تیتراژ خواندن در تلویزیون و حضور در رسانه ملی یکی از عوامل موفقیت من است، چرا که حضورم در این رسانه موجب شد موسیقی من شنیده شود. مثلا قطعاتی چون «شهر باران» و «خداحافظ همین حالا» یا «حالم زیبا کن» تیتراژهایی بود که برای تلویزیون خواندم و زمانی که هیچ رسانهای نداشتم، کمکهای تلویزیون باعث شد صدایم به مردم برسد. به همین دلیل همیشه معتقدم رسانه ملی به شنیده شدن یک خواننده کمک میکند.
خیلیها با تیتراژ خواندن برای صدا و سیما رابطه خوشی ندارند...
وقتی موسیقی خوب تولید و از تلویزیون پخش میشود مردم آن را بهتر میشنوند. من با زیاد خواندن تیتراژهای تلویزیونی مخالفم. میبینیم که در یک سال یک خواننده چهار بار تیتراژ میخواند. این به نظرم خیلی بد است، چون باید همه خوانندههایی که کارشان خوب است در تلویزیون حضور پیدا کنند و مردم صدایشان را بشنوند. امسال هم برای یک سریال تیتراژ خواهم خواند. در هر صورت من یکی از خوانندگانی هستم که از تیتراژ خواندن استقبال میکنم به دلیل اینکه به شنیده شدن صدای من کمک میکند.
چرا با کسانی که چند بار در سال تیتراژ میخوانند مخالف هستید؟
رسانه ارثیه پدری هیچ یک از ما نیست. رسانه متعلق به همه مردم است و یک خواننده هر قدر هم توانا باشد نباید چهار بار در سال تیتراژ بخواند، چون با این کار جایی برای بقیه نمیگذارد. خوانندههای خوبی هستند که هنوز مردم آنها را نشناختهاند. این خوانندهها طبعا دوست دارند از طریق تلویزیون صدایشان را به گوش مردم برسانند. اکنون خوانندههای قدیمیتر که جایگاه خود را میان مردم پیدا کردهاند، جا را خالی نمیکنند که خوانندههای جوانتر هم بتوانند تیتراژ بخوانند. این خوانندهها همه چیز را برای خودشان میخواهند. خواننده سالی یک تیتراژ خوب در تلویزیون داشته باشد کافی است و بهتر است بقیه فرصت را به دیگران بدهد. از طرف دیگر وقتی که قرار باشد مدام یک نفر بخواند همه کارهایش شبیه هم میشود و به تکرار میافتد. وقتی حالت همیشه یک حال باشد، خودت به تکرار میافتی و باید این تکرار را تحویل ذائقه مردم هم بدهی و این اتفاق خیلی بد است.
پیش آمده که خودتان هم دوستانتان را برای خواندن تیتراژی که به خودتان پیشنهاد شده بوده، معرفی کرده باشید؟
بله، بسیار پیش میآید کارهایی به من پیشنهاد شده و من دوستانم را معرفی کردهام. همان طور که من دوست دارم تیتراژ بخوانم، همه خوانندهها دوست دارند. این خودخواهی است که من همه چیزهای خوب دنیا را برای خودم بخواهم. خواندن در رسانه حق همه خوانندههای خوب این مملکت است.
میخواهم با هم و همراه با خوانندگان روزنامه یک گام عقب تر برویم تا از شما یک سوال بسیار مهم را بپرسم. ببینید، مطمئن هستم بسیاری در خاص بودن و زیبایی صدای شما با من هم عقیده هستند اما صرف اینکه صدایتان زیباست وارد عرصه خوانندگی شدید؟
این ضعف موسیقی پاپ ماست که اغلب خوانندههای پاپ سواد خواندن ندارند و آموزشهای لازم را برای این کار ندیدهاند. خوشبختانه درباره من اینطور نبوده و ورودم به این عرصه پیشینهای طولانی دارد. چهار پنج ساله بودم که با پدرم به هیأتهای مذهبی میرفتم و وقتی بازمیگشتم، شروع میکردم به خواندن نوحههایی که شنیده بودم، یا موسیقیهایی که از تلویزیون پخش میشد را برای پدرم میخواندم. از ابتدا به موسیقی شعر و ترانه علاقه داشتم. از سنین پایین دیوان حافظ میخواندم. دوست داشتم شعر حفظ کنم. همیشه در مدرسه ادبیاتم بهتر از دیگر درسهایم بود. این حس درون من بــود و در واقع این لطف خدا به من بود.
از پانزده، شانزده سالگی یادگیری موسیقی اصیل ایران را شروع کردم، قبلش هم دستگاههای قرآن را یاد گرفتم. آقای دکتر جوانمرد که مربی قرآن من بودند تمام دستگاههای قرآن را به من یاد دادند. بعد دیدم موسیقی سنتی را خیلی دوست دارم و رفتم ردیف هم یاد گرفتم.
استادان دیگرم شاپور رحیمی، محمد عبدالحسینی، مرحوم ایرج بسطامی، جناب آقای مختوم و... همه استادانی بودند که شاگردیشان را کردم و طی پنج سال ردیف را یاد گرفتم. اما همه این تمرینها و کلاسها به لطف صدایی بود که خدا در حنجره من گذاشته بود. چون این صدا موجب میشد استادانم به من توجه بیشتری داشته باشند و تشویقم کنند.
هفده ساله بودم که کلاسهای آقای عبدالحسینی را میرفتم و شاگرد ارشد کلاس شده بودم. یادم هست واکمن نداشتم. کسانی که موسیقی سنتی یاد میگیرند، میدانند که در کلاس استاد گوشهها و ردیفها را مینوازدو شاگردان ضبط میکنند و میآیند تمرین میکنند. بچهها ردیفها را با واکمن ضبط میکردند و میآوردند خانه تمرین میکردند. پدرم آن وقتها احساس میکرد علاقه من به موسیقی به درسم لطمه میزند و امکاناتی برای من فراهم نمیکرد که خیلی سرگرم موسیقی شوم و به درسم لطمه بخورد. واقعا هم یکی از دلایل پیشرفت من همین موانعی بود که پدر سر راهم میگذاشت.
پدرم این کارها را میکرد که ببیند آیا با وجود موانع باز هم حاضرم تمرین هایم را با پشتکار انجام دهم؟ من هم در کلاسهای موسیقی ردیفها را با شنیدن یاد میگرفتم. مثلا استاد میگفت گوشه نیریز در دستگاه ماهور و من گوشی یاد میگرفتم. سوار ماشین که میشدم برگردم خانه همه چیز را با خودم زمزمه میکردم، فکر کنم کسانی که کنارم بودند با خودشان میگفتند این بنده خدا دیوانه شده. این اتفاق در موسیقی گوش مرا خیلی قوی کرد.
پس در موسیقی همیشه مانع داشتهاید.
(با خنده) مانعهایی که همیشه خوب بوده و به نفعم تمام شدهاست. موانع آدم را به تفکر وامیدارد و پشتکار شما را بیشتر میکند. این موانع در زندگی من اتفاق خوبی بود و حالا وقتی روی صحنه میروم و برخوردهای مردم را میبینم خدا را شکر میکنم. چون برایم خیلی مهم است که وقتی روی صحنه میروم مردم از اجرایم راضی باشند.
در این مدت تعریف عشق در ترانهها دستخوش تغییرات فراوانی شده است و دیگر بی قراری و دلتنگی ندارد. تعریف عشق در ترانههای شما از تعاریف دم دستی فاصله گرفته و عشقی پر از دلتنگی دارد؛ عشقی که شبیه سالهای قبل تر شده است. میخواستم کمی هم درباره انتخاب ترانههایتان توضیح دهید.
می دانم این حرف تکراری است اما من ترانهای که به آن اعتقاد نداشته باشم را نمیخوانم. برایم ترانه بیاورند و بگویند این را بخوان، میشوی سوپر استار! اگر به آن اعتقادی نداشته باشم، نمیخوانم. چون اعتقاداتم را دوست دارم. هر آنچه در ترانههای من و در آلبوم «دلت با منه» هست خود محمد علیزاده است. من موسیقی تولید میکنم، از دوستانم هم ترانه میگیرم، اما همیشه سراغ ترانه سرایانی میروم که تفکراتشان به من نزدیک است و هرگز با ترانه سرایی که طرز تفکرش از من دور باشد، کار نمیکنم.
چند جا نقد برای ترانههای آلبومم خواندم. در قلب خودم این جواب را به این دوستان دادم که آنقدر در ترانههای امروزی ما دلتنگی و عشق کم شده که پس از مدتی یک نفر میآید اینها را مطرح میکند میگویند ترانهاش ضعیف بود. میدانید برخی آنقدر از عاشقانگی ترانهها دور شدهاند که دیگر با این موضوع ارتباط برقرار نمیکنند. سعی کردم ترانه هایم سرشار از عشق باشد. همان طور که دوست دارم صدایم هم سرشار از عشق باشد. اگر روزی اتفاقی بیفتد که حال صدای محمد علیزاده از بین برود دیگر چیزی از او نمیماند. این شهر خوانندههای زیادی دارد. شما در هر خانوادهای یک صدای خوب پیدا میکنید. من حرفم روی خواندن نیست. موسیقی من تفکر من است و به همین دلیل سعی میکنم در ترانه هایم به مخاطب احترام بگذارم.
شما ترانهها را دارای کارکرد و تاثیرگذاری اجتماعی میدانید؟
بله. به این خاطر است که یاد گرفتم نباید بی حیا بود. حیا یک خصیصه تاثیرگذار در جامعه است. ما خدایی داریم که پر از حیاست. هزاران مورد زشت از هر کدام ما میداند اما جلوی دیگر انسانها طوری ما را جلوه میدهد که انگار آدم خوبی هستیم. دوست دارم یاد بگیرم مثل خدا باشم چیزهای زیبا را نشان دهم و چشمم را روی بی حیایی و زشتی ببندم. دوست دارم روزی برسد که فضای همه ترانهها عوض شود.
پس شما سمت و سوی ترانههایتان را عوض نخواهید کرد؟
سمت و سوی ترانه هایم را عوض نمیکنم. به این مردم باید عشق داد. محبت کرد و برایشان عاشقانه خواند نه اینکه به آنها ناامیدی بدهی. ناامیدی مال من نیست. در ترانه هایم ناامیدی و لحن و بیان نامناسب جایی ندارد ، چه رسد به حرفهای زشت. چرا؟ چون اگر اجازه ورود بدهم، خودم را هم خراب کردهام. برای همین دوست دارم همیشه این اتفاقات بیفتد.
ترانههای آلبوم بعدی تان هم به همین شکل خواهد بود؟
برای آلبوم بعدی ام به یک فرم دیگر ترانه فکر میکنم که در آن اتفاقات نوتری هم هست. البته باز هم عاشقانه است. من عاشقانه خوان هستم و رسالتم در این دنیا عاشقانه خواندن است. چون خدا منبع عشق و محبت و دوستی است. دنبال این نیستم که در ترانه هایم چیزی ایجاد کنم که زودتر دیده شوم.
ترانههای آلبوم «دلت با منه» از سوی بــرخی ترانه سرایان نقد شده بود. اگر این نقدها را خوانده اید نظرتان درباره آنها چیست؟
هر کس سلیقهای دارد. اما در هر صورت من با نقد مشکلی ندارم اما در نقد هیچ وقت یک نفر را نمیکوبند که خودشان را مطرح کنند. این نقدی که میگویید از سوی یکی از خانمهای ترانه سرا مطرح شده بود. ایشان گفته بودند حاضرند ترانههای مرا بخوانند و ویرایش کنند، بیآنکه هیچ پولی برای این کار دریافت کنند! من هم به ایشان میگویم بهتر است این وقت را برای بهتر شدن ترانههای خودشان صرف کنند. نمیگویم هر کس کار مرا دوست ندارد آدم بدی است اما فراموش نکنیم که نباید یکطرفه نقد کرد. ایشان در مصاحبه شان از همکاری که قبلا با هم داشتیم هم گفته بودند اما من اعلام میکنم ما هیچ همکاری با هم نداشتیم و اگر ایشان ترانههای خوبی داشته باشند، از آثارشان استفاده خواهم کرد. چون برایم نامها مهم نیست و به دنبال کارهای خوب هستم، چون دنبال اتفاقات خوب در کارم هستم. در آلبوم دلت با منه از تنظیم کنندهای استفاده کردم که نخستین بار بود نامش شنیده میشد. در هر صورت این را هم بگویم که اگر همه کارم را دوست داشته باشند به خودم شک میکنم.
و با همه انتقادات محمد علیزاده باز هم روند خود را ادامه میدهد.
شک نکنید. کاری انجام میدهم که به آن اعتقاد دارم. سختیها و تنهاییهای زیادی برای حرکت در مسیر موسیقی داشتهام و با وجود همه انتقادات از کاری که فکر میکنم باید انجام دهم کناره نمیگیرم. به خودم، قلبم و اعتقاداتم قول دادهام مردانه مسیرم را ادمه دهم.
اگر روزی پیر شوید یا ببینید خوب کار نمیکنید حاضرید با دنیای موسیقی خداحافظی کنید؟
خداحافظی که نمیشود کرد. دنیای موسیقی دنیای عشق است. اما باید بتوانیم به موسیقی احترام بگذاریم و بپذیریم چهرههای تازهای وارد شدهاند و بهتر است عرصه کار را به آنها واگذار کنیم. باید بدانیم هر گلی در یک فصلی میروید. مهم محمد علیزادهها نیستند. مهم روند موسیقی پاپ ماست.
و شما در شرایط فعلی این روند را چگونه میدانید؟
گاهی من میگویم بیایید سواد خواندنمان را در موسیقی پاپ بالا ببریم، برخی ناراحت میشوند و فکر میکنند من افراد خاصی را نشانه رفتـــهام. مساله من به هیچ وجه شخصی نیست. نمیدانم چرا وقتی یک نفر میگوید بیایید سواد موسیقیمان را بالا ببریم عدهای ناراحت میشوند.
بی سوادی خواننده در خواندن چه اتفاقاتی را برایش ایجاد میکند؟
اگر موسیقی ما باسواد شود، آهنگهای شبیه به هم کم میشود. ترانههایمان کمتر شبیه هم میشود. من دنبال این هستم که موسیقی کشورمان بارور شود. وقتی ده قطعه تولید میشود و 9 تای آن شبیه هم است چه توقعی میتوان از اوضاع موسیقی کشور داشت؟
باید این را بپذیریم رنگ صدا کسی را خواننده نمیکند. خوانندگی هم مرحله و آداب دارد و سواد میخواهد. هر چه فوندانسیون ساختمان قویتر باشد عمر بیشتری میکند. من به فکر عمر موسیقیام هستم و از خیلی دوستان خواننده ام ملودی یاد گرفته ام. این را هم با افتخار میگویم. ببینید دو آلبوم بعدی من باید بهتر از قبلی باشد. اگر نباشد، باختهام. موسیقی یک خواننده بالا و پایین دارد اما نباید از یک اوج یک دفعه زمین بخورد. اگر یک خواننده در تولید اثرش بی سواد باشد، این اتفاق برایش میافتد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد