چه در مقام کسی که مینویسد و چه در مقام کسی که نوشتههای دوستان نویسنده و مترجم و شاعر را منتشر میکنم، بارها به این فکر کردهام چرا کتاب در قاب تلویزیون کمتر نشسته است؟ این پرسش بزرگی است، اما یادم نمیرود چند بار که برای گفتوگو در این قاب نشستم، همان اول کار، دوستان مجری و تهیهکننده توصیه کردند فقط به بحث کلی بسنده کنم و وارد گفتوگو درباره کتاب مشخصی نشوم که تبلیغ به حساب میآید و حساب کار تهیهکننده برنامهها با بازرسان خواهد بود.
در چنین هول و ولایی نه به بحث کلیام رسیدم و نه به معرفی کتابی. پاسختان در کلمههایم جاری بود. بله. در هر دو موضع نویسنده و ناشر به این موضوع فکر کردهام، اما کاش میدانی هم باز بود برای نمایاندن آنی که بهانه بحث ما بوده است؛ کتاب.
سالها در روزنامههای مختلف نفس کشیدهام. کار کردن در روزنامهها، چشمانم را باز کرد به اشتباهاتی که ناشران میکنند و خساستی که به خرج میدهند در ارسال یک نسخه از کتابِ تازه منتشرشدهشان برای معرفی و نقد و گفتوگو و بحث و بررسی نوزاد تازه واردشان. کتاب هم مثل آدمیزاده است؛ نوپا و تاتیتاتیکنان. اگر دستش را نگیری، به در و دیوار میخورد و اگر خودش زیر بته به عمل بیاید، آخر و عاقبتش را فقط خدا باید بخیر کند.
تبلیغ کتاب البته نمونههای خوبی در تلویزیون دارد که آنها را در این سالهای رفته از شبکه چهار دیدهام. از «کتاب چهار» گرفته تا برنامه اردیبهشت و چند برنامه دیگر، اما هر روز کتابهای تازه نوشته و منتشر میشوند و این چند برنامه کمتر از تعداد انگشتهای یک دست، به هیچ کار نمیآیند. باید کاری کرد. بلندپروازی را باید کنار بگذاریم. یک کتاب در بهترین شرایطش به شرط فروش تمام 1100 نسخهاش (واویلا به ما که 70 میلیون جمعیت داریم و این 1100 تا شده تیراژ کتابهایمان!) سودی که نصیب ناشر میکند، آنقدر ناچیز است که حتی با خرید فیلم خام برای تبلیغ هم، برابری نمیکند چه برسد بخواهیم مثل کالاهای مصرفی دیگر، به فکر مخارج میلیونی تبلیغاتش باشیم. براستی در بهترین حالت، سود باقیمانده از یک کتاب 300 صفحهای در شرایط کنونی آیا به یک میلیون تومان میرسد یا نه؟
به گمانم دوره قهرمان شدنها به سر رسیده. همه ما در دوره متوسطها به سر میبریم و برای اینکه کشف بشویم باید خودمان دست به کار شویم. در همه جهان رسم است کتابی که منتشر میشود، برایش جلسه رونمایی و معرفی و بحث و نقد و بررسی میگذارند و آدمهایی تربیت شدهاند که روی کتابها نقد بنویسند، اما در ایران ما خیلیهایمان منتظریم بیایند کشفمان کنند. دریغ از اینکه گامی برداریم برای معرفی این نوزادمان. درست که کتاب خوب خودش پا درمیآورد و از این خانه به آن خانه میرود، اما کدام کتاب؟ اصلا باید این کتاب وجود پیدا کند و نشان داده بشود تا بعد جان بگیرد؟
برای پرداختن به کتاب در رسانه، هم گفتوگو خوب است و هم کتابخوانی و هم رونمایی و هم همه برنامههای تلویزیون ملی، اما بحث ما این است که در اتاق تاریک دنبال فیل میگردیم. ما باید تلاش کنیم به صدا و سیمای ملی برسیم، آن وقت است که به فرهنگ میرسیم و سر آخر به کتابخوانی. مساله این است که ما هنوز کلنگ اول را نزده، در فکر و خیالمان شدهایم مثل آن مرد که یک خیک روغن داشت و در خیالش آن را میبرد و میآورد که این روغن را میفروشد و گوسفندی میخرد و گوسفندی دیگر و گوسفندانی دیگر و بعد زن میگیرد و بچهدار میشود و بچه اگر حرفش را گوش نکرد، او را با عصایش میزند و عصا را چرخاند و زد به آن خیک روغن بیچاره!
مهمترین ظرافتی که در تبلیغ یک کتاب باید رعایت شود این است که به کتاب امکان نفس کشیدن بدهیم.
یوسف علیخانی/ نویسنده
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد