‌زنان مغولی در پیوند با تاریخ ایران

زندگی اجتماعی و حیات سیاسی زن در تاریخ میانه ایران با فراز و فرودهای فراوان همراه بوده است.
کد خبر: ۶۰۲۴۴۷
‌زنان مغولی در پیوند با تاریخ ایران
پس از حمله مغولان به ایران که از بسیاری جهات به مثابه نقطه عطفی در تحولات تاریخی به آن نگریسته می‌شود، مطالعه چگونگی نقش و حضور زن در تاریخ ایران با ماهیت و چگونگی نقش زن در حیات شبانی و شمنیستی مغولان درهم تنیده شد.

این درهم تنیدگی وقتی جلوه روشن‌تر و جذاب‌تری به خود می‌گیرد که نقش و موقعیت زنان قبل و بعد از حملات مغولان مطالعه شود. به نظر می‌رسد در دل زندگی صحرانوردی مغولان، زن همواره مسوول انجام کارهای بی‌شماری بوده است و همین امر او را به عضو مقتدری از خانواده مغولی تبدیل می‌کرده است؛ اما داده‌های ناچیز تاریخی اجازه نمی‌دهد که این اقتدار را به طور کامل پذیرفت و از کنار دیگر داده‌ها گذشت.

مری هال در اثری که درباره امپراتوری مغولان می‌نگارد، در مطلبی خارج از بحث اصلی خویش به زندگی زنی اشاره می‌کند به نام کائی یان، زنی چینی که به سبب دانش و توانایی شاعری خود شهرت داشته است و از سوی مغولان به اسارت گرفته می‌شود و بعد‌ها وقتی از سوی چینی‌ها آزاد می‌شود، اثری منظوم به نام 18 سروده یک نی کوچ‌نشین بر جای می‌نهد.

روایت این زن از روزهای اسارت در حصار مغولان، گرچه روایتی شاعرانه است، اما ردپایی از تاریخ را نیز بر پیشانی خویش دارد، ردپایی که مغولان را در رویارویی با زندگی می‌نمایاند، زندگی‌ای که بخشی از آنچه را دارد، از صحراگردان دریغ می‌کند.

کائی یان از جاده‌ای با 10 هزار قله ابری سخن می‌گوید و بادهایی که خاک و شن را به جلو می‌رانند و اهالی این سرزمین شنی که به مارها تشبیه‌شان می‌کند که کمان می‌کشند و زره پوشیده‌اند و در سراسر شب بر طبل‌های جنگ می‌کوبند.

هر چند توصیفات شاعرانه این زن از زندگی مغولان، بیش از هر چیز از احساسات او ریشه می‌گیرد، اما در پس این توصیفات می‌توان واقعیت‌های تاریخی را نیز باز جست. واقعیت‌های تاریخی که بعد‌ها رنه گروسه‌ها درباره آن به نگاشتن کتاب‌های هزار صفحه‌ای پرداختند و این همه تلخی را که در توصیفات کائی یان‌ها از زندگی و مشی و شیوه مغولان نهفته است، به جغرافیای اقلیمی نسبت دادند؛ مقوله‌ای که رنه گروسه از آن به عنوان یک بغرنج اجتماعی یاد می‌کند و معتقد است احساسات و عواطفی که شهرنشینان نسبت به بیابان‌گردان دارند مانند احساسات و عواطفی است که یک جامعه سرمایه‌دار کاپیتالیست و یک جامعه کارگری پرولتر در دنیای امروز و مدرن نسبت به یکدیگر آشکار می‌سازند.1‌

شاید بخشی از این توصیفات شاعرانه را بتوان در کلیت تاریخی که گاه از آن به تاریخ مذکر تعبیر شده است نیز تسری داد. تاریخ به مفهوم کلی آن در اکثر موارد تاریخی است که مردان در آن کمان می‌کشند و زره می‌پوشند و می‌رزمند و این تاریخ مردانه تنها به حیات مغولان اختصاص ندارد. تاریخ اجتماعی اما بخشی از گیرایی و اهمیت خود را از حضور زنان می‌ستاند. زنانی که گاه می‌سرایند و گاه می‌پرورند. بی‌گمان حیات اجتماعی و تاریخ حماسی مغولان صحرانورد نیز از چنین قواعدی مستثنا نیست. رنه گروسه چنین مشی و روشی را به جغرافیا نسبت می‌دهد؛ ساندرز اما از این تقابل به گونه‌ای دیگر سخن می‌گوید. او با مطالعه چگونگی تعامل صحراگردان با بستر و زیستمانی که در آن زندگی می‌کنند به این باور رسیده است که صحراگرد یا چادرنشین از فضای باز و میدان‌های پهناور و دگرگون‌ شدن مناظر لذت می‌برد و اغلب، کشاورز را تحقیر می‌کند چون به زمینی که زراعت می‌کند چسبیده و محکوم است به یک زندگی سخت که گاهی زحمات دردناک جسمانی دارد.2 شاید چنین تقابلی را در تقابل میان زنان و مردان نیز در تاریخ مغولان به طور خاص و تاریخ به طور عام نیز بتوان باز جست.

دیگر روایت‌های بازمانده از روزگار حیات ایلخانیان در ایران گویای آن است که سال‌ها پس از روایت این زن چینی از خشونت مغولان در برابر یک زن بی‌دفاع، نقوشی از زنان مغولی با باق‌تاق‌هایی بر سر، در شمعدان‌ها و ظروف مغولان بر جای می‌ماند، زنانی که در دل شمسه‌هایی نقر شده‌اند که احترام و بزرگی را می‌نمایاند و این تصاویر خود تنها گوشه‌ای می‌تواند باشد از تاثیری که مغولان از حملات و جهانگشایی‌های خویش می‌پذیرند و کم‌کم از کسوت مردانی که تنها می‌تازند و می‌بلعند، خارج می‌شوند و خود تاج امپراتوری بر سر می‌نهند، منسوجاتی با کتیبه‌های دعایی می‌پسندند و ققنوس چینی را با سیمرغ افسانه‌ای ایرانی که عطار درباره‌اش افسانه رهایی و کمال سروده است، آشتی می‌دهند. از پس همه این تحولات است که زنان حامی ادیان می‌شوند و مشوق فرمانروایان برای آبادانی و بناسازی. گاه این خود زنان‌اند که بر اریکه قدرت تکیه می‌زنند. نمونه چنین زنانی در تاریخ ایلخانان از شماره انگشتان یک دست نیز فراتر می‌رود.

اما کائی یان همچنان از مفقوده‌ای به نام زن در تاریخ مغولان می‌سراید: یک وحشی اهل قبیله‌های شمال غرب به اجبار مرا به همسری خود درآورد‌‌/‌‌ او مرا به سفری به سرزمین‌های واقع در افق برد.../‌‌ آنها کمان‌های خود را می‌کشند‌‌/‌‌ آنها زره پوشیده‌اند‌‌/‌‌ آنها متکبر و بی‌رحمند‌/‌‌ اراده‌ام خرد شد/‌‌ قلبم شکست‌‌/‌‌ من سوگواری می‌کنم و آه می‌کشم‌‌/‌‌ خانه‌ام گم شد‌‌/‌‌ کاش هرگز زاده نشده بودم. این اشعار بخشی از همان اثر منظوم به زبان چینی پیش گفته است و در واقع سرگذشت منظوم یک زن اسیر در میان مغولان است. این اشعار موقعیت زنان را در جامعه مغولی در سال 192 قبل از میلاد بسیار تلخ و غم‌انگیز توصیف می‌کند. اما واقعیت آن است که چنان که پیش از این هم اشاره شد، زنان مغولی همیشه هم در تلخکامی نبوده‌اند و گاه در منابع از آنها به‌رغم همه اجحافاتی که در حقشان روا می‌شده است، به مثابه زنانی قدرتمند و نقش‌آفرین یاد شده است؛ افزون بر این تصاویر منقوش بر کاسه‌های سفالی ساخته شده در روزگار مغولان هم نشانگر همین موقعیت برجسته زنان در فرهنگ و تفکر آنان است.

تصاویری از زنانی سوار بر مرکب و بدون پوشش کامل که به پیش می‌تازند، هر چند شیوه طراحی پیکره‌ها، شیوه‌ای انتزاعی است، اما بی‌تردید با الهام از رسوم رایج جامعه کشیده شده ‌است، در واقع نقشمایه زنان در این سفالینه‌ها نه تزئین که واقعیت حیات اجتماعی زن مغولی است. انعکاس این زن مغولی را در متون دیگر و در ادوار مختلف تاریخ می‌توان دنبال کرد.

کالین فالکنر، رمان‌نویس بزرگی است، شاید به این جهت بزرگ که دستمایه داستان‌های او را روحی تاریخی می‌سازد. روحی تپنده در نبض واژه‌هایی که به مثابه رگ‌هایی پیچان، تاریخ را در خود دارند. فالکنر نفرین دختر آفتاب را درباره اقوام بومی آمریکا می‌نگارد و مفتش و راهبه‌اش را درباره پیام فراموش شده صلح در اروپای قرون وسطی به نگارش در می‌آورد، اما دختر مغول فالکنر روایتی است از زنان مغولی. زنانی با هیبتی شکوهمند. گرچه جستجوی زن مغولی در روایتی داستانی، ارجاع چندان معتبری در یک مقاله با رویکرد و هدف تاریخی نیست، اما داده‌های ناچیز تاریخی خود گواهی‌اند بر این که دختر مغول و روایت‌های داستانی مشابه آن را می‌توان بازتاب‌هایی از واقعیت تاریخی حیات زنان مغولی انگاشت، زنانی آزاد، زنانی که خود دشت‌ها و بیکرانگی زندگی در استپ‌ها را به یاد می‌آورند. زنانی با باق‌تاق‌هایی بر سر، نشسته بر نقش و نگار سفالینه‌ها، زنانی که فرزندانشان را سوار بر اسب به دنیا می‌آوردند. داستان دختر مغول فالکنر داستان همین زنان است. نیمه‌ دوم قرن‌13‌ میلادی و ارائه تصویری از امپراتوری‌ بزرگ‌ مغول‌ که در آستانه فروپاشی‌ است‌.

ماجرا از این قرار است که همزمان‌ با جنگ‌های‌ داخلی‌ خان‌های‌ مغول‌، ویلهلم‌ آگسبورگی،‌ راهب‌ فرقه‌ دومنیکن‌ و ژوسران‌ سارازینی‌، شوالیه‌ فرقه‌ دلاوران‌ معبد، سفری‌ دراز را به‌ سوی‌ قراقوروم‌ آغاز می‌کنند تا به‌ نمایندگی‌ از سوی‌ پاپ‌ و شاهان‌ صلیبی‌، قوبیلای‌ قاآن‌ خان‌بزرگ‌ مغول‌ را به‌ عقد پیمان‌ علیه‌ مسلمانان‌ ترغیب‌ کنند.این‌ دو همسفر در مسیر جاده‌ رویایی ابریشم‌ سرزمین‌هایی‌ فراخ می‌بینند. کویر و کوهستان، زیبایی و عظمت و مردمی‌ که هرکدام با رنگین کمانی از سنت‌ها و آداب و رسوم زندگی‌شان را می‌آرایند، سفری‌ که‌ در دل داستان به یک ماجراجویی‌ بزرگ تبدیل‌ می‌شود. گره‌گاه داستان، سمرقند تاریخی است. جایی که 2 همسفر در آن با خوتلون‌ دختر یکی‌ از خان‌های‌ بزرگ‌ مغول‌ آشنا می‌شوند که‌ نه‌تنها شکارچی‌ و سوارکار ماهری‌ است‌، بلکه‌ دستی‌ شفابخش‌ دارد و او را در میان طایفه اش پیشگو و شَمن‌ می‌خوانند. دختری که با جسارت‌ و اعتماد به‌ نفس فراوان‌ در ویلهلم‌ نفرت‌ و ترس‌ و در شوالیه‌ سارازینی‌ شیفتگی‌ و احترام‌ برمی‌انگیزاند. سارازینی‌ می‌کوشد آن‌ دختر «وحشی‌» را فراموش‌ کند، اما به‌ بن‌بستی‌ می‌رسد که‌ هیچ‌ راه‌ نجاتی‌ ندارد... گرچه روایت رنگ داستانی به خود می‌گیرد اما دختر مغول، خاتلون، بن مایه تاریخی خود را از چنگ نمی‌دهد. بر چنین واقعیتی، زمانی می‌توان مهر تایید نهاد که رد پای چنین دخترانی را در دیگر روایت‌های داستانی ـ تاریخی بازمانده از زنگار گذر زمان، بازجست، روایت‌هایی برخاسته از آداب و سنن و خاطره جمعی ایلات دشت‌های شرقی ایران.

ویترفورد یکی دیگر از نویسندگانی است که نسبت به موضوع زنان در فرهنگ و سیاست مغولان توجه ویژه‌ای ابراز داشته و کتابی با این موضوع تحت عنوان تاریخ پنهان ملکه مغول‌ها نوشته است؛ ویترفورد که سال‌ها در دانشگاه مک آلیستر ایالت مینه‌سوتای آمریکا کرسی درس انسان‌شناسی را در اختیار داشته است و سال‌ها نیز در دانشگاه‌‌های مغولستان به تحقیق و مطالعه مشغول بوده است، با استفاده از اسناد و مدارک تاریخی در این کتاب از دختران چنگیز خان نوشته است که در قانونگذاری و تصمیم‌گیری‌های کشوری دخالت مستقیم داشتند.

در واقع به نظر می‌رسد کار ویتر فورد مستند کردن رمان‌های ادبی فالکنر درباره زنان مغولی و اهمیت آنها باشد. در این کتاب، نویسنده با اتکا به منابع ثابت می‌کند که درست در روزهایی که مردان مغول در حال فتح و نبرد و خونریزی‌اند، زنان مغول به گسترش تجارت در جاده ابریشم می‌اندیشند. این زنان و دختران همان کسانی هستند که با عشق خود به ساختن، الهام‌بخش شاعران و نویسندگانی بزرگی همچون گوته، پوچینی و چاوسر می‌شوند و آیا پرتره همین زنان قدرتمند است که نقاش ایرانی معاصر را به کشیدن تابلویی با نمایی از زنی ایستاده در باد و آمده از تاریخ وا می‌دارد، تابلویی که گویی پرتره‌ای از یک زن مغولی است ایستاده در باد با گیسوانی آویخته بر شانه‌هایش.اهمیت برجستگی زن مغولی و مطالعه آن در پیوند با تاریخ ایران آن‌گاه پررنگ‌تر می‌شود که به مطالعه رد پای آن در فرهنگ عامه و فولکلور ایران بپردازیم. در میان طومارهای مجلس عشق‌های قصه‌های موسیقایی خراسان و در تار و پود فولکلور جماعتی از کرد‌هایی که به خراسان کوچیده‌اند و به نام کرمانج معروف‌اند، قصه‌ای است که آن را قصه مغول دختر می‌خوانند. روایتی از دلباختگی و عشق به دختری مغولی از قبیله کرائیت‌های مغول که تا یورت‌های ایران، تا النگ لیلی، تا مرغزار فاروج تا دشت تیتکانلو تا هیرمند و دشت چناران می‌تاختند.مغول دختر، افسانه دختر مغولی دشت چناران است.

اما در پس این افسانه چشم‌اندازی از اهمیت و قدرت زنان مغولی را می‌توان بازیافت.سایه روشنی از تاریخ را چنان که فالکنر به زبان داستان روایتش می‌کند.کرمانج‌ها روایتی از کوچ‌های خود به ذهن جمعی خویش سپرده‌اند که تا امروز به زبانی موسیقایی روایت و باز خوانی‌اش کرده‌اند. کورسویی از آخرین نغمه‌های بازمانده از این مجلس عشق را با گشت و ‌گذاری میان ایلات خراسان و سیستان، پاکستان، افغانستان و هند می‌توان شنید. ترانه‌ای که در دشتی اجرا می‌شود ، بازگویی عشق دیرینه سال مردان ایلات ایران به دختر مغولی کرائیت‌هاست. دختری که عاشقان فراوان دارد. عاشقانی ناکام در عشق. اما یکی از این عاشقان که هفت‌خوان رسیدن به معشوق را به دشواری می‌گذراند، در نهایت موفق به برقراری پیوند می‌شود. گرچه سرگذشت این رویداد اهمیت چندانی در مطالعه حاضر ندارد، اما خود موید اهمیت زنان در حیات مغولان است.

ترانه‌خوان‌ها این روایت دشوار را در قالب این ابیات باز می‌گویند:

از این سنگر به اون سنگر‌‌/ ‌‌از این لنگر و اون لنگر‌‌/ ‌‌شترها می‌خورن کنگر‌‌/ ‌‌نمی‌تونم کنم باور‌‌/‌‌ ببینم من مغول دختر....

عاشق، دختر مغول را بعد از پیمودن فرسنگ‌ها می‌بیند. دختر مغول اما قرار است به عقد ازدواج شاهزاده‌ای از هند درآید. ترانه‌هایی که مردان ترانه‌خوان ایلات ایران در روایت دلدادگی این عاشق دلباخته روایت می‌کنند، از منظر تاریخی چند نکته را برجسته می‌کند؛ موضوع نامزدکردن دختر مغولی برای بهبود روابط سیاسی میان مغولان و هندی‌ها، بازتابی از تاریخ است چرا که در حیات مغولان ازدواج همواره یکی از پایه‌های ارتباط و بهبود آن بوده است و فراوانی لفظ و عنوان گورکان به معنای داماد، این امر را تقویت می‌کند. در واقع می‌توان با قبول چنین واقعیتی بر این باور تاکید کرد که ازدواج زنان مغولی هم در منافع اقتصادی ایل تاثیرگذار بود و هم تاثیرگذاری زنان را در معادلات سیاسی زمان می‌نمایاند. زنان از این منظر گاه وجه‌المصالحه بودند. نمونه چنین ازدواج‌هایی را در پیوند میان حاکمیت‌های محلی از جمله اتابکان فارس و قتلغ خانی‌های کرمان در این مقطع از تاریخ می‌توان دریافت. به همین دلیل است که محققان با مطالعه نقش و جایگاه زنان مغولی به این نتیجه‌گیری جالب توجه دست یافته‌اند که برخلاف بسیاری از اقوام قدیم، داشتن دختر نه‌تنها در میان مغولان، ننگ شمرده نمی‌شد بلکه بسیار مسرت‌بخش بود.

از دیگرسو این اشعار و ابیات موید پیوند و همزیستی تاریخی است که میان ایرانیان و مغولان برقرار می‌شود چیزی که بازتاب‌هایی از آن را در روایت‌های تاریخی منابع از همزیستی مغولان فرمانروا و ایرانیان دست‌اندرکار امور دیوانی می‌توان بازجست و دیگر آن‌که اهمیت و ارزش دختران و زنان مغولی را باز می‌تاباند. در فرهنگ و فولکلور مغولی مشابه چنین قصه‌هایی بازتاب دارد از جمله مهم‌ترین آنها قصه ازدواج چنگیز با 2 خواهر به نام‌های یاسوگان و یاسویی است که به افسانه می‌ماند.

اما داده‌های تاریخی گویای آن است که زنان مغولی در زندگی روزمره مغولان اهمیت برجسته‌ای دارند؛ پلان کارپن یکی از مهم‌ترین سیاحان غربی که از نزدیک با زندگی مغولان آشنا شده است، درباره زنان مغول می‌نویسد: «همه کارها با زنان است: دوختن پوستین، جامه، چکمه و کفش و همه چیز‌های چرمی، بردن ارابه و بارکردن و تعمیر آن و بار کردن شتر نیز با زنان است. آنها در کار خود بسیار تندکار و بردبار هستند. همه زنان شلوار می‌پوشند و برخی از آنان همانند مردان تیرانداز زبردستی هستند.» 3

با اتکا به چنین داده‌هایی است که می‌توان با اطمینان و صراحت درباره زن مغولی گفت: زن مغول می‌جنگد، رئیس ایلات می‌شود، حکومت می‌کند و قدرتمند است. به همین ترتیب در یاسانامه چنگیزی نیز اختیارات جالب توجهی به زنان مغولی داده شده است از جمله در یکی از این بند‌ها به زنانی که همسران خود را از دست داده‌اند، چنین دستور داده شده بود که زنان در غیاب شوهران خود موظف به حفظ و نگهداری دارایی آنان هستند و حق دارند هر طور صلاح بدانند خرید و فروش کنند. در منابع از خیمه‌های زنان مغولی یاد شده است، خیمه‌هایی که گاهی در آن جشن‌هایی زنانه برپا می‌کردند، پای می‌کوفتند و دست می‌افشاندند و گاه می‌توانستند آن را به دیگران ببخشند.

با این‌که در میان مغولان گاه به زنان ظلم زیادی می‌شده است، اما زنان همواره از اقتدار ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند؛ حتی گزارش شده که زنان در نبرد‌های بزرگ مغولان حضور داشته‌اند و پس از خاتمه نبرد از چنان جسارتی برخوردار بوده‌اند که قدم به میدان کشته‌ها بگذارند و مجروحان را بکشند.

این گزارش را مری هال بدون ارجاع در کتاب خود ذکر می‌کند. 4

زنان اسب سوار یکی از نقش‌مایه‌های اصلی تاریخ مغولانند که تا امروز به حیات خود ادامه داده است و حضور زنان اسب سوار در جشنواره نادام که همه ساله در مغولستان امروزی برگزار می‌شود، موید همین اهمیت و ماندگاری است. یکی از حرفه‌های اصلی زنان مغول دوختن لباس از پوست حیوانات و پرداخت این پوست‌ها بوده است و در واقع می‌توان گفت زنان مغولی در این کار ورزیده و توانمند بوده‌اند.

درباره کارها و وظایفی که زنان مغولی بر دوش می‌کشیده‌اند هم در منابع فراوان سخن گفته شده است از جمله روبروک، سیاحی که مدت زمانی با مغولان زیسته است، در این باره می‌نویسد:

«شغل زنان عبارت است از راندن ارابه‌ها، قرار دادن چادر‌های متحرک روی ارابه‌ها و همچنین برداشتن آن، دوشیدن گاوها، درست کردن کره و قری اوت یا پنیر، دباغی پوست حیوانات و دوختن با ریسمان... ایشان کفش، گالش و سرانجام تمام انواع لباس را می‌دوختند... زنان نمد نیز می‌مالیدند و اطاقک‌ها و خانه‌ها را با آن می‌پوشاندند.»5

زنان فرمانروای مغولی نیز در ایران گاه با خوش نامی همراهند، زنانی که مسبب آبادانی و ساخت ابنیه بوده‌اند و گاه حضور و نقش‌آفرینی آنها به حمایت از مسلمانان نیز می‌انجامید. از مهم‌ترین اقداماتی که منگوقاآن، ایلخان مغولی، پس از رسیدن به قدرت سرلوحه کار خود قرار داد، جلب رضایت دوباره مسلمانانی بود که در روزگار گیوک بشدت تحت فشار تعصب مذهبی قرار داشتند. او فرزند همان مادری بود که در تاریخ به حمایت از مسلمانان معروف است و نماد این حمایت را در مدرسه‌ای باز جسته‌اند که به دستور این زن مسیحی، در بخارا بنا نهادند، مدرسه‌ای که در واقع برای یکی از مشایخ مسلمان بزرگ وقت یعنی سیف‌الدین باخرزی ساخته شده و به نام مدرسه خانیه شهرت یافت.

اما مطالعه‌ای در آیین‌ها و مراسم زندگی اجتماعی مغولان نیز می‌تواند گوشه‌های دیگری از موقعیت زنان مغولی را بازتاباند. سنت ازدواج در میان مغولان، سنتی نمادین و جالب است. از جمله رسم‌های نهفته در آیین ازدواج رسم هدیه عروس به مادر شوهر بود که از آن تحت عنوان شیتکول یاد می‌کردند و این شیتکول در واقع هدیه‌ای بود که عروس هنگام معرفی به خانواده داماد از طرف مادر خود به مادر همسرش می‌داد. 6 مشابه چنین هدیه‌ای را بالگان می‌نامیدند که داماد به پدر نامزد خود اهدا می‌کرد. شاید مطالعه رسوم ازدواج در میان عشایر و اقوام ایرانی موید در هم تنیدگی و پیوندی باشد که از رهگذر حضور مغولان در ایران در فرهنگ ایرانیان می‌توان بازیافت.

از دیگر سو بر اساس سنت‌های مغولی زنی عروس را هنگام ورود به خانه مادرشوهر همراهی می‌کرد که او را ایجه می‌نامیدند که به خانواده داماد تعلق می‌گرفت.

درباره پوشش زنان مغولی نیز در منابع اطلاعاتی آمده است ظاهرا آنان از پارچه، لباسی کیسه مانند می‌دوختند و زنان در زیر این لباس شلوار بلند می‌پوشیدند. آنان این لباس را روی شانه راست گره می‌زدند و در سمت چپ کاملا آزاد بود... 7 کارپن نیز به پوشش زنان و مردان مغول اشاره می‌کند که هم شکل بوده و یک برش و یک دوخت داشته است، لباس‌هایی بلند و از پارچه‌ای به نام بالداکن؛ اما نکته مهمی که از مطالعه کارپن درباره پوشش مغولان به دست می‌آید، تفاوت پوشش زنان متاهل با زنان مجرد است؛ او در این‌باره می‌نویسد:

«جامه زنان شوهردار بسیار گشاد بوده و تا زمین می‌رسد و دارای یک چاک است. آنها روی سر چیزی از حصیر یا پوست درخت بافته شده دارند که به درازی 2 آرنج است و بخش پایانه آن مربع شکل می‌باشد. در بالای آن میله نازکی ا‌ست که از طلا، نقره و چوب می‌باشد و گاهی به جای آن پیه مرغ می‌گذارند. این حصیر بافته برای نگهداری دستمال نازکی است که از سر روی شانه‌ها می‌افتد. زنان شوهردار پیوسته این آرایش را بر سر دارند و با آن از زنان بی‌شوهر مشخص می‌باشند.» 8

و در پایان باید گفت حضور زنان مغولی در جامعه ایرانی همراه با اقتدار و اهمیت در لفافه‌ای که زنان ایرانی داشته‌اند بیش از هر زمان پای زنان را به متون باز کرد. زنانی که زندگی اجتماعی و حضور تاریخی آنها را در پیوند با مغولان باید مطالعه کرد.

مینو میبدی

 

پانوشت‌ها

1ـ‌ رنه گروسه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ص5، 1379.

2ـ ج.ج. ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، امیرکبیر،‌ص 23، 1384.

3ـ‌ سفرنامه پلان کارپن، ترجمه ولی‌‌الله شادان، یساولی، ص 49، 1363.

4ـ‌ مری هال، امپراتوری، مغول، ترجمه نادر میرسعیدی، ققنوس، ص 18، 1386.

5ـ‌ ولادیمیر تسف، نظام اجتماعی مغول، ترجمه شیرین بیانی، علمی و فرهنگی،چاپ سوم،صص 93 و 94 ، 1383.

6ـ‌ ولادیمیر تسف، ص 81

7- برتولد اشیولر، تاریخ مغول در ایران ، ص443

8- سفرنامه کارپن، ص34

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها