وی همچنین دبیر مجمع عالی پیامبر اعظم است. مکتوب حاضر حاصل گفتوگو با این استاد فلسفه و عرفان اسلامی درباره حج است.
وجوه تمایز حج با دیگر عبادات چیست؟
حج از بزرگترین عبادات اسلامی محسوب میشود. از جهتی عبادتی است که مجموعه تمام عبادات است. یکی از درجات اهمیت حج به خاطر پوشیدن لباس احرام است که نشانه ایمان و تقواست و خلعلباس دنیا و دوری از تعلقات دنیوی است. هیچ عبادتی مانند حج مجموعهای از عبادات نیست. روزه فقط خلعلباس دنیا و نماز پوشیدن لباس تقواست، ولی در حج خالی شدن از همه علایق و پوشیدن لباس عشق و معرفت دیده میشود. حج دارای اسرار و رموز و حکمتهای بیشماری است که اهمیتش از اسرار آن حائز اهمیت بیشتری است. سه دسته از مردم به حج میروند؛ عدهای به حج میروند که عمل ظاهری انجام داده باشند و به عنوان یک عبادت ثواب ببرند. عدهای حج میروند که نه فقط خانه را ببینند بلکه صاحبخانه را ببینند و عدهای به حج میروند که خانه و صاحبخانه را در درون خود ببینند. به قول رابعه عارفه بزرگ که میگوید قصد حج کردم و به زبان اشهد ان لاالهالاالله را میگفتم و خانه را میدیدم و بعد به دل اشهد ان لاالهالاالله را میگفتم و به شهود میرسیدم و بعد صاحبخانه را دیدم.
به قول سعدی:
هرگز حضور حاضر و غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
در واقع اولین اهمیت حج در این است که تمرینی است برای زندگی. این مهم است که جزو کدام دسته باشیم و بدانیم از عبادت حج چه میخواهیم برداشت کنیم. در حج هنگامی که احرام میبندیم و چیزهایی را بر خود حرام میکنیم، زمانی که کوتاه هم نیست، هیچ خطایی نباید از حاجی سر بزند. حج ریاضت و تمرین دشواری است به نحوی که در دیگر ایام زندگی هم باید از آن الگو بگیریم تا بتوانیم آلودگیها را ترک کنیم تا برکت زندگی را به همراه داشته باشد. حج جلوهای است برای انسان که فرصتی پیدا میکند برای قدردانی از نعمات الهی.
دومین خصوصیت حج این است که بر همه واجب نیست و بر کسانی که استطاعت دارند، واجب است و ملاک تنها استطاعت مالی نیست که استطاعت حال درونی فرد هم مهم است که درباره آن عارفان مطالب فراوانی آوردهاند. اگر فقط به استطاعت مالی توجه کنیم آن وقت حج فقط در استطاعت افراد غنی است و افراد ضعیفتر از آن محرومند. عطار در تذکرهالاولیا از عبدالله بن مبارک میگوید پیغمبر به خواب او میآید و میفرماید فقط حج تو قبول است، در حالی که او اصلا به حج نرفته بود و مال خود را به خانواده بیسرپرستی داده بود؛ خانوادهای که از شدت گرسنگی کبوتر مردهای را خورده بودند و او مالش را به آنها بخشید و به حج نرفت و پیغمبر به او فرمود امسال فقط حج تو قبول شده است، اما خداوند اجازه میدهد در چنین روزی همه مردان و زنان این مراسم را بهجا آورند. این فراخوان است برای همه بندگان. اما باید استطاعت مالی و جانی داشته باشد. سومین حکمت حج این است که حج نشانهای از عظمت اسلام است، به نحوی که عدهای از مسلمین کنار هم جمع میشوند که عبادتی را انجام دهند و عبادتی جمعی است و این نشاندهنده اتحاد بین مسلمین است که تفرقهای بین آنها راه ندارد.
چهارمین حکمت حج این است که جنبه تربیتی دارد و سیر آفاق و انفس است. حضرت علی(ع) در یکی از قصاید خود اشاره میکند سفر حج پنج فایده دارد: رفع اندوه، کسب معاش با برکت، دانایی، ادب و همنشینی با اربابنظر.
اینها جنبههای تربیتی حج است. یکی دیگر از حکمتهای حج این است که خود مکه قابل احترام است که خداوند میفرماید اولین خانهای که برای مردم بنا شد، خانهای است که در مکه است که مبارک است و شاید نشانهای باشد و باعث هدایت مردم است، به همین دلیل ارزشمند است.
حج از منظر ارتباط ملل و اقوام مختلف اسلامی چه آثاری دارد؟
منظور کلی از حج از نظر ظاهری بروز اتفاق و اتحاد بین مسلمین است و ایجاد معرفت بین ملل مختلف اسلامی که البته مسلمین میتوانند استفادههای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی از حج کنند یا از جنبه مساوات عمومی و تحمل مشقات این سفر که موجب ازدیاد صبر میشود؛ همچنین آثار معنوی برای سالکین الیالله دارد که میفهمند در حج مقصد اصلی و واقعی کعبه حقیقی است. هر یک از این اعمال خود دارای اسراری هستند.
حجاج باید احرام ببندند و احرام اعمال و آداب خاصی دارد؛ آدابی مثل لباس احرام و واجبات آن برای شما چه معنایی دارند؟
حج دعوت خداوند است. خداوند انسان را به خانه خود دعوت کرده، انسانی را که خداوند به او کرامت بخشیده و حاجی با دیدن میزبان خود با شوق وارد میشود و از نظر ظاهری باید طاهر باشد. وقتی احرام میکند همه مسائل دنیوی را بر خود حرام میکند و از ما سوی الله قطع میشود. علایق را کنار میگذارد. از شهوات نفسانی عبور میکند. لباس احرام باید شبیه لباس آخرت باشد و دوخته نشود.
باید همه افراد در پیشگاه خداوند مانند مردگان یکسان باشند. نمونه صحرای محشر، صحرای عرفات است. در این بیابان همه سفیدپوش هستند، مانند صحرای محشر. در ایام احرام باید رفتار کنترل شود و رفتار نامطلوب کفاره دارد. مانند صحرای محشر که همه اعمال نامناسب افراد جزا دارد. حجاج با تمام این احوال به پیشگاه مقدس الهی وارد میشوند. کسی که خواهان رسیدن به وصال دلدار است باید از هر چه غیر اوست دست بکشد و بدون هیچ علاقهای به غیر، به سوی او برود و لباس مرگ بپوشد. وقتی احرام بست با زبانش لبیک میگوید. ندای الهی را میشنود و اکنون لبیک میگوید و دعوت خداوند را اجابت میکند. در مقابل پدر روحانی و معنوی که ندا سر میدهد، جواب این ندا را با لبیک میدهد. اولینبار حضرت ابراهیم(ع) به این ندا لبیک گفت و جانش این ندا را شنید و زمانی که به مشاهده با دل به خداوند رسیدیم آنگاه با دل لبیک میگوییم.
به قول سعدی:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجبم ز گفتن و خلق از شنیدنش
وقتی به دیدار نائل میشویم دیگر جای سخن گفتن نیست. طواف خانه خدا شروعش از حجرالاسود است. حجرالاسود سنگی است که از آسمان و بهشت آمده و نیروی الهی و ماورائی در این سنگ موجود است. شروع طواف از حجرالاسود نشانه حیات واحد ماست.
من یار ملک بودم و فردوس برین جایم بود
طواف حج، هفت دور است.ما عدد هفت را در جاهایی دیگر از سنت اسلامی نیز میبینیم. علت تعداد ادوار طواف چیست؟
هفت عدد اسرارآمیزی است، هفت روز در قرآن، هفت آسمان، مراحل سیر و سلوک نیز هفت مرحله است و خلقت در هفت روز بوده. طواف هفت دور است. شانه چپ طوافکننده به سمت کعبه است و نشاندهنده این است که قلب مورد توجه خداست و خانه معنوی خداست، مگر اینکه بر اثر گناه سیاه شده باشد. قلب واسطه بین خداست.
حدیث قدسی موجود است که قلب عارف عرش خداست، قلبالعارف عرشالله؛ به هر حال عجز و نیازمندی در کنار کعبه چنان شدت پیدا میکند که میفرماید به سوی خدا برگرد. وقتی بندگی انجام میدهد به موت اختیاری میرسد.
آیا حجاج در صفا و مروه، یاد سعی هاجر را زنده میکنند؟
صفا و مروه از دیگر مراحل است. پیغمبر اسلام هم ابتدا از مکان صفا، مردم را به توحید دعوت کرد و جوشش رحمت و دیانت حق از آن مکان به ظهور رسید. مراحل سلوک در صفا یک مرتبه بین خوف و رجاست. امیدواری به حق که سالک در حال حرکت به سمت خدا با انقلاب فکری و حیرت و مضطرب راهی را طی میکند به سمت خدا. نفس اماره او ملول شده و نفس مطمئنه او ندای ارجعی الی ربک را سر میدهد تا برای مراحل دیگر آماده شود. وقتی به صفا میرود سالک باید در صفای روحش، آسمان چهارم را ببیند.
در مراحل بعدی حج، حجاج به صحرای عرفات میروند. طی مراحل مختلف حج، عرفات حس خاصی برای حجاج دارد و به نوعی کاملترین خلوص از همه تعلقات وجود دارد. این خصوصیت عرفات از منظر عرفانی چگونه توصیف میشود؟
کسی به عرفات میرود که از خود بیخود شود و بر اثر دیدار محبوب خویش عرفان پیدا کند و عارف شود و به عرفات حق برسد. آدم و حوا در عرفات به زمین فرستاده شدند و اولین بار آنجا همدیگر را دیدند. سالک قبل از اینکه به عرفات برود باید به منی برود و رفتن به منی به معنای پا گذاشتن روی منیت خویش است و این توقف، مقدمه رفتن به عرفات است و ابتدای وقوف به عرفات است، یعنی بعد از بیتوته در منی و رفع خستگی روی بهسوی عرفات میرود. عرفات، عرفان و شناخت خداوند است. عرفات صحرای شناخت است.
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
این بیابان، بیابان ویژهای است، جایی است که توبه حضرت آدم در آنجا قبول شد و حضرت ابراهیم(ع) آنجا به فیوضات الهی بهرهمند شد و کوه عرفات را جبلالرحمه مینامند. توقف در عرفات معرفی بنده به خداست و توقف در آنجا به معنای عشق درونی به خداوند است. امام حسین(ع) در عرفات با بهترین کلام با خداوند خود سخن میگوید. تا زمانی که آفتاب غروب نکرده نباید از آنجا حرکت کند و این به معنای این است که آفتاب حق در وجودش نباید غروب کند.
بعد وارد مشعرالحرام میشود. سنگی که به شیطان زده میشود از مشعرالحرام برداشته میشود. صحرای مشعر صحرای شعور است و انسان باشعور و آگاهی سنگ به سوی شیطان پرتاب میکند که این شیطان در واقع نفس اوست. اگر ریگها را از صحرای مشعر که محل شعور و آگاهی است برداریم، به اطاعت محض از خداوند میرسیم. از بندگی و نیازمندی در آن سرزمین نباید برداشت. در مشعر به تقرب حق میرسیم.
به نظر میرسد منا بیش از هر چیز داستان ابراهیم را برای ما تداعی میکند. این همه حضور حضرت ابراهیم در مراسم و آیینهای حج از چهروست؟
حضرت ابراهیم فرزندش اسماعیل را در منا میخواست قربانی کند. ابراهیم و اسماعیل غیر از اطاعت امر محبوب چیز دیگری در ذهنش نبود. اطاعت امر الهی خیلی سخت است. قربانی کردن اول به معنای قربانی کردن امیال نفسانی است. به معنای از بین بردن امیال نیست، به معنای اعتدال در استفاده از آنهاست. قربانی کردن به معنای قربانی کردن نفس است برای انسان ماندن. حکمت بعدی قربانی این است که ایامالله است.
عید قربان جزو ایامالله است، روحیه تکاملطلبی حضرت ابراهیم که در مقابل امر خداوند تردید نکرد و اطاعت کرد. نشانه اطاعت محض اوست از خداوند. قربانی، طومار بتپرستی را درهم پیچید. پنجمین حکمت قربانی که از دیدگاه جامعهشناسی مهم است، این که یک تکامل انسانی و حرکت اجتماعی در جامعه بهوجود آمد. حتی این دستور به هابیل و قابیل هم داده شده هابیل که یک گوسفند فربه و قابیل گوسفند ناتوانی را آورد که قربانی هابیل به درگاه خداوند قبول شد. برای خدا باید از بهترینهایت بگذاری و بهترین قسمت مال را باید برای خداوند فدا کرد. از مال و جان خود نباید مضایقه کنیم.
در مورد حضرت موسی نیز در قوم بنیاسرائیل قربانی کردن اهمیت داشت. قربانیکردن سر بعدی قبول شدن در امتحان الهی است. خداوند ابراهیم را با این قربانی امام کرد و به او لقب خلیل داد و این زمانی است که ابراهیم از امتحان الهی سربلند شده است. بعد از قربانی کردن نفس به اعتدال میرسد و همه چیز را بر خود حرام میکند، جز آن چیزی که به خاطر خداست. برای خاطر خدا همه چیز را دوست دارد چون به امر خداوند توجه کرده و اگر توجه به مادیات میکند، بندگی مادیات را نمیکند تا شایستگی طواف خانه خدا را پیدا کند و به دیدار صاحبخانه نائل شود و در همین جاست که به رمی جمرات میرسد. ابلیس چندبار قصد داشت ابراهیم(ع) را فریب دهد، ولی ابراهیم(ع) از تمام وسوسههای شیطان گذشت و آنها را سنگ زد؛ در واقع سنگ به دل سیاه خود زد و پا روی نفس خود گذاشت و نفس خود را از شیطان دور کرد و امنیت را از خود دور کرد و بعد از رمی جمرات با معرفت به مکه باز میگردد و با اخلاص نماز میگزارد و سعی بین صفا و مروه را به جا میآورد.
پس از قربانی، حاجی از احرام خارج میشود. چه نسبتی بین عمل قربانی با خارج شدن از احرام و حلال شدن محرمات وجود دارد؟
از اینجا به بعد چیزهایی که حرام شده بود بهدلیل قربانی کردن نفس دوباره حلال میشود و باید بدانیم همیشه در منا هستیم و بدانیم ابلیس هیچ کدام از دستورات شرع را منع نکرد فقط با یک تکبر از درگاه خداوند رانده شد. پس توجه و تذکر باید به سمت خدا باشد و در طواف خانه دل بکوشیم صاحبخانه را بیابیم. جهاد اکبر کرده باشیم، یعنی جهاد با نفس. اینجاست که تمام مناسک حج معنا پیدا میکند. اگر سوال کنند علت مامور شدن حاجی به حج چیست، پاسخ میدهیم که با ورود به حرم امن الهی و رسیدن به حال خشوع و بیزاری از امور دنیا و صبور بودن در مراحل سخت حج، سراسر وجودش را به حق میآورد و خودش را خوار بشمرد و روی به سوی خدا بیاورد، در نهایت خشوع برای رسیدن به دیدار خداوند. اگر احرام بستی باید هر چیزی را بر خود حرام کرده باشی و اگر گوسفندی را قربانی کردی باید نفست را به قربانگاه برده باشی. اگر طواف کردی باید هفت مرتبه سیر و سلوک کرده باشی تا حاجی شده باشی.
جنبههای غیرفردی حج چه پیوندی با حال درونی فرد در حج دارد؟
اگر کسی بتواند بر نفس خود غلبه کند، میتواند تمام مخلوقات خداوند را محترم بشمارد و با کسی سر جنگ نداشته باشد و نفس را دشمن خود میداند و همه را دوست دارد.
به قول سعدی:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کسی میتواند اتحاد و پیوند قلبی بهوجود بیاورد که نفس و تکبر را در خود کشته باشد. مولوی میفرماید:
متحد جانهای مردان خداست
جان گرگان و سگان از هم جداست
یعنی فقط مومنین و مردان خدا میتوانند با هم یگانه باشند و وحدت داشته باشند. در قرآن هم میفرماید خداوند بین مومنین وحدت و یگانگی ایجاد میفرماید. خداوند رحمتش از غضبش پیشی میگیرد. انسان الهی باید متصل به رحمت الهی بشود.
شخصی که به صلح درونی میرسد، میتواند صلح اجتماعی هم برقرار کند، ولی کسی که به چنین احساسی نرسیده باشد و نفس را درون خود نکشته باشد، نمیتواند صلح اجتماعی برقرار کند. تا عدالت در خود انسان پیاده نشود نمیتوان در جامعه عدالت را پیاده کرد. وقتی همه این خصایص در وجود خود فرد از بین رفت، آن هنگام میتواند در جامعه نقش مثبتی داشته باشد.
مهاتما گاندی از عارفان بزرگ هندی است که وقتی سفیر انگلیس از او میپرسد گاندی تو هستی که تمام جهان را به هم ریختی؟ میگوید: من وقتی به نفس خودم مسلط هستم، میتوانم به تمام جهان سیطره پیدا کنم. پس صلح و اتحاد اجتماعی بهدست نمیآید مگر با صلح معنوی. بین اجتماع عرفا، اختلافی وجود ندارد. همیشه جاهلان مشکل دارند. در جامعه دانایی مشکل وجود ندارد. حضرت عیسی(ع) میفرماید با کسی همنشینی کنید که شما را به یاد خداوند بیاورد. این چنین افرادی با یکدیگر اختلافی هم ندارند و تفرقهای بین آنها نیست.
آیا رسیدن به صلح درونی از سویی و رسیدن به صلح اجتماعی از سوی دیگر، تقدم و تاخر ندارد؟
کسی که به تزکیه نفس نرسد به صلح اجتماعی نمیرسد. تقدم و تاخر ندارد، ولی ذاتا باید در یک دستگاه معرفتی و تزکیه نفس قرار بگیرد.
از نظر هانری کربن، کعبه مرکز وجود آدمی است که باید به آن برسد و معنای کعبه رسیدن به مرکزیت جان است:
از دید یک سالک الیالله تمام این مراحل سیر و سلوک الهی هستند برای لقاءالله. در هفت شهر عشق عطار هم هرکدام از این پرندهها گرفتار نفسانیت خود هستند و وقتی عازم سفر میشوند به حج باطنی میروند و این چند پرنده نفس را در خود میکشند تا وجودشان توان پرواز داشته باشد و از دنیا رها شوند و در حج هم همین مسأله است. حج یکی از عبادات بسیار مشکل است که نشان میدهد مراحل سیر و سلوک بسیار مشکل است و نشاندهنده مراحل سخت سیر و سلوک است. منی مرحله فنافیالله است، وقتی برمیگردی به کعبه و دوباره طواف میکنیم مرحله بقایالیالله است.
در این مرحله من وجودی سالک از بین میرود و او به مرحله دیدار خداوند نائل میشود و منظور از عرفات، شناخت من حقیقی افراد است. عرفان یعنی شناخت خود فرد و جان متصل به جانان میشود و پیوند میخورد. مراحل سیر سلوک و فنا فیالله و بقا فیالله نشانههایی هستند از مراحل سیر و سلوک. کسی توان لبیک گفتن دارد که خداوند او را دعوت کرده باشد و خدا او را صدا زده باشد. هرکسی بدون دعوت خداوند اذن ورود به حج را ندارد. ندای الهی بالاترین نداهاست. (ارجعی الی ربک راضیه مرضیه) و در این هنگام و رسیدن به این مراحل است که نفس مطمئنه برمیگردد به سوی ماهیت اصلی خود.
مهدی امامبخش - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد