در این عصرانه فرهنگی با او از هر دری سخنی گفتیم و خاطرات نابی هم برای ما تعریف کرد، از نخستین شعری که در 9 سالگی سروده است و ارتباط آن با علاقه پدرشان به میوه خربزه که بسیار خواندنی و جالب است.
او در این گفتوگو حتی از پیشنهادهایی که برای نامزد نمایندگی مجلس شدن هم داشته با ما سخن گفته است و این که باید قدر عمر را بیشتر دانست و سفارش پدر نیز بر این بوده که باید کیف سیاست را پشت در گذاشت! در دیداری که با ایشان داشتیم، نوه او هم با نام «دلشاد الهی قمشهای» نیز حضور داشت که او هم شاعری جوان بود و در این صفحه شعری از مادربزرگ و نوه را با هم برایتان منتشر میکنیم.
آنچه در ادامه میآید بیش از آن که حاصل گفتوگویی جدی و رسمی باشد، حاصل یک عصرانه خودمانی با بانو مهدیه الهیقمشهای است.
خانم قمشهای این همه عشق در نگاه و آثار شما از کجا میآید، اصلا یکی از نکاتی که درباره مجموعه کتابهای شما بسیار دیده میشود و به قول معروف بسامد بالایی دارد، واژه «عشق» است و حتی در عنوان کتاب هایتان مشترک است. این علاقه به «از عشق گفتن» در چه چیزی ریشه دارد.
کتابهای من «کربلا وادی عشق» که درباره حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است و بقیه هم همانطور که اشاره کردید، بهار عشق، دولت عشق، معبد عشق و آخرین کتابم مطرب عشق است که چاپ میشود. به هر حال عاشقی و در جستجوی یار و کمال بودن چیزی نیست که هیچگاه از انسان جدایی پذیرد، به قول حافظ:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
البته باید توجه داشت که مفهوم عشق را با آنچه در ظاهر و معنای مبتذل آن است نباید اشتباه گرفت:
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
این کتاب آخر که به آن اشاره کردید هم مجموعه شعر است؟
بله. این هم مجموعه شعر است که فکر میکنم همین روزها منتشر شود. این کتاب خطاطی و تذهیب هم دارد.
خانم قمشهای شما و برادرتان استاد قمشهای معمولا خیلی شیرین و شیوا سخن میگویید و لابهلای صحبتهایتان در مجامع و جلسات گوناگون چون حافظه خوبی هم دارید، بسیار از شعرها و حکمتهای مختلف بهره میبرید و به قول معروف شاهد مثال میآورید. این تکنیک خاصی در سخنرانی است؟
ببینید خدا را شکر جوانهای ما با استعداد هستند و هم درایت ویژهای دارند. ما بهترین جوانهای دنیا را داریم، اما برخی نکات هم تجربه نسلهاست و باید گفته شود. مثلا اگر شاعران بزرگ ما همه سمت شعر رفته اند و آن را برای بیان حرفهایشان انتخاب کردهاند، علت داشته است. ما ایرانیها خیلی از شعر تاثیر میگیریم؛ مثلا وقتی بحث میکنند، نمیپذیریم، اما همین که یک بیت شعر از زبان یک شاعر بزرگ برایمان میخوانند، میپذیریم. انگار که شعر برایمان حجت قاطع است. این است که هر چه شعر باشد بهتر است. مثلا بخش اخلاقی از طریق شعر که منتقل شود تاثیرش بیشتر است. این اهمیت به شعر و شاعری از قدیم در جامعه ایرانی پررنگ بوده است. ما ایرانیها یا شاعریم، یا عاشق شعریم. نظامی میگوید:
پیش و پس از صف کبریا
اول انبیا آمد و پس شعرا
یعنی اول انبیای الهی آمدند و سپس به دنبال آنها شاعران الهی آمدند تا همان حقایق و ظرایف را به زبان شعر بیان کنند. همین است که مولانا هم میگوید:
به ترانههای شیرین، به بهانههای زرین
بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را
از هر طریقی که میشود جوانان را به سمت قرآن و فضیلت اخلاق بکشانید خوب است؛ یکی از همین روشها سخن گفتن با ذکر شاهدهای ادبی است.
استحکام خانواده از نظر قرآن، اسلام و از نظر خاندان اهل بیت و شاعرانی که ریشه در معارف الهی داشتهاند، همواره مهم بوده است. من خیلی درباره موضوع خاندان اهل بیت و خانواده سخنرانی داشتم. اهل بیت خیلی به خانواده حرمت میگذاشتند. بیشترین مشکل جامعه اکنون طلاق است که باید از هر طریقی که میشود جلوی آن را گرفت، چون اگر به همین شکل جلو برویم، جامعه به هم ریخته میشود و خانوادهها ازهم پاشیده میشوند. مولانا میگوید:
در وجود تو شوم من منعدم
چون محبم، حب یمی و یصم
این بیت مربوط به کدام حکایت مثنوی است؟
ماجرا مربوط به مرد اعرابی و همسرش است که دعوایشان میشود. پس از بحث فراوان نتیجهای نمیگیرند و مرد میگوید حالا که اینطور است بیا طلاقت بدهم. در اینجا زن پشیمان میشود. مولانا از زبان زن میگوید:
زن درآمد از طریق نیستی
من خاک شمایم نی ستی
طریق نیستی یعنی از در تواضع در آمد و گفت من کدبانوی خانه (ستی) نیستم و کنیز شما هستم. من چه کنم تو خوشحال شوی؟ من اگر همه اینها را گفتم برای این است که تو غذای بهتری داشته باشی و من با امکانات بهتری از تو پذیرایی کنم. بعد شوهرش میگوید:
گفت مرد اکنون گذشتم از خلاف
تیغ داری برکش اکنون از غلاف
و بعد هم بیت اولی که گفتم را میگوید. یعنی مرد میگوید چون عاشقم و عشق ایجاب میکند از یکدیگر میگذریم، مولانا میخواهد با این حکایت بگوید هر جا دیدید فضا تیره شد غرورتان را کنار بگذارید. در ادبیات و قرآن درباره خانواده زیاد حرف داریم. رسانهها هم اگر درست به این موضوع بپردازند، میتواند تاثیرگذار باشد.
البته یک بخشی رسانهها هستند، قطعا خود نخبگان و استادان هم باید احساس مسئولیت کنند و در رسانهها حضور داشته باشند، برخی گوشهگیری میکنند و ترجیح میدهند در خانه خود به پژوهش بپردازند.
بله به هر حال هر کاری پشتوانهای میخواهد. خیلیها که امروز درباره ادبیات صحبت میکنند وقتی بررسی میکنیم، میبینیم پشتوانه لازم را ندارند و صرفا حرف میزنند. مثلا ما به بزرگداشت سعدی رفته بودیم، یک مجری در مراسم بود که شعری را که سر در مزار سعدی نوشته شده است را هم اشتباه میخواند. بعد جالب است که من این موضوع را برای کسی که 60 سال ادبیات خوانده و کار کرده، تعریف کردم. او گفت من بروم نسخههای مختلف را ببینم به شما میگویم کدام یک درست است. این را که گفت دیگر از حرف زدن هم پشیمان شدم. کسانی که میخواهند برای جوانان از ادبیات و عرفان و تاریخ حرف بزنند باید پشتوانه داشته باشند، توجه داشته باشیم که هدف اصلی طرح این مباحث رسیدن به کمال است.
سردر مقبره مولانا هم نوشته شده است: کعبه العشاق باشد این مقام / هرکه ناقص آمد اینجا شد تمام.
بله مولوی هم با شعر میخواسته راه کمال انسان را به او نشان دهد، من اکنون شش دفتر مثنوی را خلاصه کرده ونکاتش را درآورده ام. در حال ویرایش است و چاپ میشود. دهسال روی مثنوی کار کردهام و نتیجهاش شده این کتاب که امیدوارم مردم بتوانند از آن بهره ببرند.
خانم قمشهای علاقه اغلب شاعران و پژوهشگران ما مولوی بوده است. این علاقه ریشه در چه چیزی دارد؟
البته من به همه شاعران علاقهمندم، از فردوسی، نظامی، عطار، مولانا و سعدی و همه. درباره عطار هم مفصل نوشته و سخن گفتهام.
ولی به نظر میرسد مولانا را بیشتر دوست دارید.
چون مثنوی برای انتقال اخلاق و فضیلت جامع تر است. میگویند:
مثنوی معنوی مولوی
هست قرآن در زبان پهلوی
معتقدند مثنوی، قرآن زبان فارسی است.
حالا که حرف از مولانا شد، جا دارد درباره این نکته هم از شما بپرسیم. کشورهای اطراف دارند سعی میکنند شخصیتها و مفاخر ما را به نفع خودشان مصادره کنند، به نظر شما چه راهی برای جلوگیری از این کار وجود دارد؟
خب هر قدر تبلیغات بیشتر باشد، بهتر است، اما نباید فراموش کرد که ابتدا باید از جامعه خودمان شروع کنیم. در جامعه ایرانی از نظامی برای جوانها بگوییم از حافظ و سعدی و مولانا بگوییم تا ابتدا جوانها آنها را بخوبی بشناسند.
در سطح بینالمللی چطور؟
باید کار شود، مثلا مولانا یک شعر به زبان ترکی هم ندارد؛ اما شما ببینید تمام خرج قونیه از توریستهای مولانا در میآید. آن وقت در کشور ما فردوسی داریم، باید اطرافش رستورانهای مجلل و هتل شود و توریست دعوت شود، ولی اکنون چه وضعی دارد توس؟
برای حافظ هم همینطور، به ایران میگویند کشور عمر خیام. هر شاعری متعلق به کشوری است که به زبان اندیشه و تفکر آن کشور شعر گفته است.
شما با شعر نو مخالفید؟
من مخالفتی با شعر نو ندارم. شعر نو هم خیلی خوب است. اما باید ادبیات کهن را خوانده باشند و بعد شعر نو بگویند.
شما عمری است با شعر و ادبیات زندگی میکنید، این همه علاقه از کجا میآید؟
ادبیات ما سرشار از ارزشهای اخلاقی و فضیلتهایی است که جامعه به آن نیاز دارد، همواره سعی کردهام آنچه را که از این دست مسائل و آموزههای اخلاقی در آثار بزرگان ادبیات خوانده و مطالعه کردهام به گونهای مطرح کنم تا دیگران هم در آن شریک شوند.
فکر میکنید تا چه اندازه این آموزهها از طریق همین ادبیات قابل انتقال به نسل امروز است و میتوان با آن نیازهای جامعه را حل و فصل کرد؟
حتما میشود، من تردیدی ندارم. جامعه ما اکنون بیش از هر چیز نیاز به فضیلتهای اخلاقی دارد، چون با وجود این فضیلت است که آرامش را برای جامعه میتوان فراهم کرد. مردم ما خیلی خوبند، جوانهای ما هم برخلاف نظر برخیها واقعا خوب هستند و اگر با صداقت و صمیمیت با آنها رفتار شود، زود تحت تاثیر قرار میگیرند. بنابراین مطمئن باشید که اگر زبان روز داشته باشیم و بتوانیم این مباحث را روزآمد کنیم و به دغدغههای نسل جوان پیوند دهیم، تاثیرگذار خواهد بود.
خانم قمشهای هیچ وقت دوست نداشتید به جای شاعری و پژوهشگری مثلا سیاستمدار شوید، این روزها هم که بازار حضور ورزشکاران و هنرمندان در محافل و شوراها و مجالس سیاسی حسابی رونق دارد.
من همیشه در ادبیات بودم و وارد عرصههای دیگر نشدم. باید بگویم چند سال پیش بود دوستانم میگفتند برو و نامزد نمایندگی مجلس بشو! من میگفتم ببینید من سیاست را که کلا بلد نیستم. ادبیات و شعر خواندهام که آن وقت باید همان را هم بگذارم کنار. این است که زندگیمان با همان ادبیات میگذرد. میگفتند حقوق مادام العمر دارد ( میخندد)، میگفتم من عمرش را از کجا بیاورم، این حرفها به درد کسی میخورد که سی چهل ساله باشد. از من دیگر سنی گذشته است.
مرحوم پدرتان استاد قمشهای چه نگاهی به سیاست داشتند؟
مرحوم پدرم به کار سیاست هیچ علاقهمند نبود. شبهای جمعه معمولا برنامهای عمومی داشتند و افراد از گروههای مختلف و قشرهای گوناگون پیش ایشان میآمدند. گاهی به خاطر دارم به برخی افرادی که میآمدند میگفتند کیف سیاست را پشت در بگذارید و وارد شوید. یعنی وارد اینجا که میشوید حرف سیاسی نزنید که ممنوع است.
حالا که حرف از مرحوم پدرتان شد کمی درباره ایشان صحبت کنیم. فکر میکنید جامعه و نسل امروز چقدر ایشان را میشناسد؟
جامعه ایرانی مرحوم پدر را بیشتر با ترجمه قرآن میشناسد. در حالی که ایشان استاد فلسفه دانشگاه تهران بود. ایشان 30سال استاد رسمی دانشگاه بودند و بزرگانی مانند آیتالله حسنزاده آملی، آیتالله جوادیآملی و دکتر نصر از شاگردان ایشان بودند.
یعنی این بزرگان نزد پدر فلسفه میخواندند؟
بله.
بخشی از خاطراتتان را در کتاب «خاطرات من و پدر» آورده اید و تا حدودی آنها را خواندهایم.
بله.
نخستین شعرتان را در حافظه دارید؟
من از پنج سالگی تا الان که هفتادوپنج ساله هستم با ادبیات زندگی کردهام. جالب اینجاست که اولین شعرم را هم در 9 سالگی سرودم.
این شعر با یک خاطره برای من پیوند خورده و همیشه زندهاست. یادم است پدر تفسیر قرآن داشتند. خیلی علاقهمند بودند خربزه سر سفره باشد. شب جمعه دیدند خربزه در سفره نیست. گفتند «چو در سفره خربزه پرآب نباشد» بعد گفتند مهدیه مصرع دومش را بگو. من هم گفتم «همچون شب تاری است که مهتاب نباشد.»
همیشه کسی که در قید حیات است قدرش را نمیدانند. به قول معروف ما مرده پرستیم.
بله همین است که مولانا میگوید:
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مردهپرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
مدیران باید به این درک برسند که وقتی از بزرگان ادبیات در جامعه استفاده شود، به نفع آن فرد نیست، بلکه به نفع جامعه است.
شما به تفال حافظ اعتقاد دارید؟
همیشه وقتی به من میگویند استخاره کن؛ میگویم مشورت کن فکر کن، اما اگر به بن بست رسیدی استخاره کن و اگر آنقدر ایمان داری که هر چه خدا گفت انجام دهی، استخاره را انجام بده!
البته داستان حافظ فرق میکند. ما با حافظ همزبانی میکنیم و با هم گپ میزنیم.
حالا چرا دیوان حافظ وسیله تفال شده و مولانا نشدهاست؟
حافظ خودش میگوید:
دلنشین شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
لسانالغیب است دیگر! حافظ از همه شاعران تاثیر گرفته است. حافظ عصاره ادب فارسی است، یعنی از تمام شاعران استفاده کرده و تمام گوهرها را جمع کرده و مانند یک طراح جواهر آنها را کنار هم چیده و شاهکارش را خلق کرده است؛ آن هم در روزگاری که هفت بار شیراز را غارت کردهاند. آن وقت حافظ در آن شرایط نشسته شعر گفته. تا ما انسانها اسیر هوای نفس و تعلقات دنیوی هستیم، نمیتوانیم چنین اثری خلق کنیم. این است که حافظ همیشه متصل بوده و ما منفصل هستیم.
برخی میگویند فهم قرآن دشوار است و حتما باید از طریق تفسیر آن را فهمید. وقتی این حرف را میشنویم ناخودآگاه به ذهن میرسد که چرا خدا با بندگانش اینقدر سخت حرف زده است که نتوانند حرفهایش را درک کنند؟
ببینید مولانا میگوید:
حرف قرآن را مبین که ظاهر است
زیر ظاهر باطنی هم قاهر است
اگر کسی ظاهرش را هم استفاده کند، کفایت میکند. در قرآن داریم که نماز و قرآن بخوانید، عمل صالح انجام دهید و انفاق کنید؛ آیا این موارد چیزهایی است که لایه دومی داشته باشد و کسی آن را درک نکند؟ ما همین صورت ظاهرش را هم عمل نمیکنیم، ما اهل عمل نیستیم. میدانید ایمان به خدا باید در دل انسان و اعمالش باشد و خدا هم همین را از ما میخواهد.
شما گفته بودید که شعر هنری اخلاقگراست. درباره سینما چه نظری دارید؟
مسلما سینما هم در دنیایی که ما امروز در آن زندگی میکنیم اهمیت زیادی دارد. وقتی شما میروید سینما فیلمی را میبینید، تاثیرش خیلی فراتر از حرف است. الان جامعه، جامعه سینماست و میشود گفت سینما بیش از هر چیزی تاثیر دارد. اما خیلی مهم است سینماگران بتوانند یک فیلمی را عرضه کنند که از نظر انسانی و نمایش صفات خوب اخلاقی و حفظ خانواده تاثیرگذار باشد.
فراموش نکنیم که هنر زبان مشترک بشریت است. هر هنری حالا چه نقاشی چه سینما و چه شعر، همه حلقه اتصال انسانها با یکدیگرند. موسیقی هم زبان مشترک است و باید به این زبان مشترک پرداخت. هر جامعهای که از نظر هنر بالاتر باشد، جامعه بهتری خواهد بود، زیبایی جامعه را هنر میتواند نشان دهد.
سهروردی هم میگوید نخستین تجلی خداوند زیبایی است.
بله آدم، عالم هستی را که نگاه میکند به قول نظامی:
یک تیر غلط رها نکردی
یک نکته در او خطا نکردی
در عالم عالم آفریدن
زین به نتوان قلم کشیدن
بیتی از مولانا را که همیشه دوست دارید و زمزمه میکنید چیست؟
همهاش زیباست.
از میان این همه لوح که روی دیوار است، کدام را بیشتر دوست دارید؟
لوحی را دوست دارم که در اولین سخنرانی که برای پدر در دانشگاه تهران داشتم به من اهدا شد. فکر میکنم سال 69 بود و آقایان حدادعادل، جوادیآملی و حسن زاده آملی و همه استادان حضور داشتند و این لوح را اهدا کردند و میبینید که در ردیف اول لوح هایم آن را قرار دادهام.
زندگی و آثار
مهدیه الهی قمشهای متولد ۱۳۱۶ است و بیشترین شهرتش به شاعری، مولویشناسی و تحقیق در حوزه ادبیات عرفانی است.
او به تحقیق در مثنوی مولوی و تحلیل و تفسیر ادبیات عرفانی و تطبیق آنها با موضوعات قرآنی میپردازد و ابیات بسیار زیادی از مثنوی را از حفظ است و خود هم طبع شعری و ذوق ادبی دارد.
قمشهای از دوران کودکی در خدمت پدر خود استاد مهدی الهیقمشهای، بهشعر و ادب علاقهمند شد و شعر میخوانده است.
شاگرد استادانی همچون «جلال همایی»، «صدرالدین محلاتی»، «دکتر شفق» و «محمدتقی جعفری» بودن از او چهرهای اندیشمند و شخصیتی تاثیرگذار ساخته است. حسین الهی قمشهای و مرتضی الهیقمشهای نیز برادران او هستند.
«بهار عشق» منتخب اشعار اوست که برای نخستینبار از سوی انتشارات خط زرین سال۱۳۸۷ منتشر شد، «معبد عشق» دیگر کتاب بانو قمشهای است که مجموعهای از اشعار ایشان را در بر میگیرد که از سوی نشر علم در ۱۳۸۲ منتشر شد و حسین الهی قمشهای بر آن مقدمهای نوشته است.
«کربلا وادی عشق» هم از این بانوی فرهیخته در سال 1388 روانه بازار کتاب شد و کتاب خواندنی دیگر او «خاطرات من با پدرم» نام دارد.
سرودهای منتشر نشده از مهدیه الهیقمشهای
کربلا کعبه دلهاست بیا تا برویم
سرفرازی همه آنجاست بیا تا برویم
کربلا وادی عشق است و اگر جان طلبد
خونبهای تو مهیاست بیا تا برویم
میبرد جلوه معشوق تو را تا در دوست
آتش طور هویداست بیا تا برویم
گر کشد تیغ که زارت بکشم شکوه مکن
مدعی شاهد زیباست بیا تا برویم
تا که این واقعه را عشق به تصویر کشید
عالمی غرق تماشاست بیا تا برویم
ما هم امروز به خونخواهی یاران حسین
حامی از زینب کبراست بیا تا برویم
سرودهای از نوه بانو قمشهای
سلام
چه واژهای
چه ساده گفته میشود
چقدر مهربان سروده میشود
چرا که حرف اول است
برای آن نگاه بیجواب
برای هرچه حرف دل
سکوت را شکستن است
برای هر شروع تازهای
سلام بهترین بهانه است
سلام آن نشانه است
ز عشق و دوستی
برای هر چه حرف حق
برای راستی
ولی چه سخت گفته میشود
چرا به گفتنش بها نمیدهیم
چرا که این قشنگترین واژه را
با صدای خود جلا نمیدهیم
چرا که هر دلیل کوچکی دگر برای ما بهانه نیست
تا دوباره لب به خنده وا کنیم
تا که با پیام ساده ی سلام
این جهان پر از صدا کنیم
دلشاد الهیقمشهای
سفر به مشهد، کربلا و مکه
خیلی دوست داشتم سفری به کربلا و زیارت امام حسین(ع) بروم. اتفاقا فرصتی فراهم شد. دعوت شده بودم و بسیار هم دلتنگ رفتن به این سفر بودم، اما متاسفانه این سفر همزمان شد با جنگ و درگیریهای شدید در عراق که ناآرامیهایی را هم در شهرهای کربلا، سامرا و حتی بغداد در پی داشت و فرزندانم خواهش کردند که نروم، دیدم بسیار ابراز نگرانی میکنند و با توجه به شرایطی که در عراق میگذشت و توصیههایی که انجام شد، توفیق حضور در این سفر و زیارت بارگاه امام را از دست دادم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد