داستان پلیسی - قسمت اول

پیک مرگ

قسمت اول - داستان پلیسی

قتل زن باجگیر

سرگرد شهاب وقتی از کشته‌شدن زنی در خانه‌اش حوالی فلکه سوم تهرانپارس باخبر شد، بسرعت خودش را آنجا رساند. به او گفته بودند اهالی ساختمان، قاتل را دستگیر کرده‌اند. کارآگاه وقتی به محل حادثه رسید، قبل از هر چیز با افسر تجسس کلانتری صحبت کرد و اطلاعات اولیه را گرفت.
کد خبر: ۶۳۶۲۷۹
قتل زن باجگیر
مقتول زنی مطلقه و سی و چهار ساله به نام نسرین بود که با چهار ضربه چاقو به قتل رسیده بود. یکی از اهالی ساختمان متوجه مرد جوانی شده بود که قصد داشته بسرعت فرار کند، او با داد و فریاد همسایه‌ها را خبر کرده و در نهایت مظنون را دستگیر کرده و بعد فهمیده بودند نسرین به قتل رسیده است، البته جواد مرتب تکرار می‌کرد در این جنایت هیچ نقشی نداشته و وقتی وارد خانه نسرین شده، جنازه او را در قسمت پذیرایی دیده است.

شهاب ابتدا به طبقه دوم رفت تا جنازه و محل جنایت را از نزدیک ببیند. در خانه هیچ چیز جابه‌جا نشده بود. همه شواهد نشان می‌داد قاتل با شناخت قبلی وارد خانه نسرین شده و او را بدون این‌که قصد سرقت داشته باشد، به قتل رسانده است. دو نفر از همسایه‌ها شهادت داده بودند جواد را قبلا در این ساختمان دیده‌اند. بنابراین می‌شد گفت او با مقتول آشنا بوده و براحتی وارد خانه شده و قتل را انجام داده است، اما کارآگاه وقتی در صحت این فرضیه شک کرد که پزشک کشیک قانونی به او خبر داد نسرین حداقل دو ساعت قبل از دستگیری جواد کشته شده است. هنوز تحقیقات میدانی تمام نشده بود که ستوان ظهوری هم خودش را به محل حادثه رساند و دست به کار شد. او اول از رئیس‌ خود درباره چند و چون ماجرا پرسید و بعد به دستور او به تحقیق از همسایگان مقتول مشغول شد. اهالی ساختمان گفتند نسرین رفتارهای مشکوکی داشت و مردان زیادی به خانه‌اش رفت و آمد می‌کردند. ظاهرا مدیر ساختمان هم یک‌بار به او تذکر داده بود.

دو ساعت بعد وقتی تحقیقات محلی به پایان رسید، کارآگاه و دستیارش راهی اداره آگاهی شدند و قرار شد جواد را هم با خودروی دیگری به آنجا بفرستند. جواد وقتی در اتاق، رودرروی شهاب و ستوان ظهوری قرار گرفت، بار دیگر قتل را انکار کرد.

من وقتی به خانه رسیدم، در باز بود. چند بار صدا زدم، اما کسی جواب نداد. وقتی داخل رفتم، جسد را دیدم و ترسیدم برای همین هم می‌خواستم سریع فرارکنم، اما گیر افتادم.

ظهوری از متهم پرسید: اصلا چطور وارد ساختمان شدی؟

یکی از اهالی داشت از پارکینگ بیرون می‌رفت و من از این طریق داخل رفتم.

شهاب از پشت میزش بلند شد و همان‌طور که به عادت همیشه دور صندلی متهم قدم می‌زد، گفت: «کمی هم درباره رابطه‌ات با مقتول بگو.»

رابطه خاصی نداشتیم. فقط گاهی به او سر می‌زدم.

ستوان سری تکان داد و گفت: «شاید در بازداشتگاه یادت بیاید چه روابطی با مقتول داشتی.»

جواد بوضوح ترسیده بود و براحتی می‌شد تشخیص داد موضوعی را پنهان می‌کند، اما حرفی نزد تا این‌که روز بعد دوباره کارآگاه او را برای بازجویی فراخواند. جواد به محض این‌که روی صندلی نشست، گفت قصد دارد حقیقت را بگوید.

من و نسرین اینترنتی با هم دوست شدیم و او چند عکس از من گرفت و از آن به بعد تهدید می‌کرد اگر پول ندهم، موضوع را به زنم می‌گوید. او ماهی 500 هزار تومان از من می‌گرفت و می‌گفت پول را باید نقدی بدهم برای همین هر ماه به خانه‌اش می‌رفتم. دیروز هم برای پرداخت پول رفته بودم که دیدم او را کشته‌اند.

به نظر می‌رسید متهم در این باره راست می‌گوید چون مبلغ 500 هزار تومان از او کشف شده بود. با این حال شهاب از او پرسید: «دو ساعت قبل از این‌که دستگیر شوی، کجا بودی؟»

به منیریه رفته بودم تا لباس ورزشی بخرم.

ستوان ظهوری همان روز فیلم دوربین‌های مغازه‌ای را که جواد ادعا می‌کرد به آنجا رفته است، دید و ثابت شد مظنون زمان قتل در خانه نسرین حضور نداشته و آنها باید دنبال فرد دیگری به عنوان قاتل بگردند./ ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها