جمهوری اسلامی:کری، سخنانی برای فرار از تنگنا
این روزنامه در یاداشت خود به اظهارات اخیر وزیر امور خارجه آمریکا پرداخته وآورده است:سخنان تازه «جان کری» وزیر خارجه آمریکا درباره فعالیتهای هستهای ایران و آنچه در حاشیه آن گفته است، اگر موجب تعجب کسانی گردد، باید از این تعجب دچار تعجب شد. زیرا با مراجعه به سیر گفتهها و رفتارهای دولتمردان آمریکائی در روزها و ماههای اخیر کاملاً مشخص است که آنها اصولاً در شرایطی قرار ندارند که درباره جمهوری اسلامی ایران، فعالیت هستهای آن و توافق نامه ژنو با زبان تهدید سخن بگویند.
آنچه خبرگزاریها از قول وزیر خارجه آمریکا نقل کردهاند اینست:وزیرخارجه آمریکا در داووس گفت: آقای روحانی، رئیسجمهور ایران در این اجلاس گفت که ایران قصد ساخت سلاح هستهای را ندارد. ایران از هم اکنون فرصت دارد که این کلمات را بدون شک به جهانیان ثابت کند.تهران باید راستیآزمایی گسترده را بپذیرد، برنامهها برای ساخت یک راکتور آب سنگین را میتواند پلوتونیوم تولید کند کنار بگذارد و نگرانیهای طولانی مدت آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره فعالیتهای گذشته ایران را حل کند.
او تاکید کرد که توافق ژنو برنامه هستهای ایران را به عقب خواهد برد. ضمناً از جان کری این جمله نیز نقل شده است که اگر ایران به تعهدات خود عمل نکند، گزینه نظامی مطرح خواهد شد!
درباره محتوای سخنان وزیر خارجه آمریکا چند نکته را مورد دقت قرار میدهیم و سپس به چرائی رویکرد وی به این سخنان خواهیم پرداخت.
نکته اول در مورد ساخت سلاح هستهای توسط ایران است. علاوه بر اعلام آشکار مسئولان ایرانی، آنچه برای همه قابل استناد و اطمینان آور است، گزارشهای کارشناسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. بازرسان آژانس بارها تمام تأسیسات هستهای ایران را بازرسی کرده و گزارشهای متعددی تهیه نموده و به مدیر کل ارائه دادند و مدیر کل آژانس نیز رسماً بارها اعتراف کرد که نشانهای از گرایش ایران به سوی ساخت سلاح اتمی دیده نشده است.
این گزارشها همواره نشان میدادند که آنچه آمریکا و همدستان غربی واشنگتن درباره فعالیتهای اتمی غیرصلحآمیز جمهوری اسلامی ایران میگفتند، فقط یک ادعای سیاسی بود که هیچ پشتوانهای ندارد و هیچکس و هیچ مؤسسهای نتوانسته سندی برای اثبات آن ارائه نماید بنابر این، سخن اخیر وزیر خارجه آمریکا که گفته است ایران فرصت دارد به جهانیان ثابت کند قصد ساخت سلاح هستهای را ندارد، کاملاً خارج از چارچوب است، زیرا درحالی که خود آژانس بینالمللی انرژی اتمی دلیلی بر گرایش فعالیتهای اتمی ایران به سوی ساخت سلاح اتمی دردست ندارد، نوبت به مدعیان میرسد که ادعای خود را ثابت کنند، نه ایران که آمریکا بدون دلیل آن را متهم کرده است.
نکته دوم در مورد تأسیسات آب سنگین اراک است که وزیر خارجه آمریکا در سخنان خود ایران را به تولید پلوتونیوم در آن متهم کرده ولی این اتهام کاملاً بیاساس است، زیرا اولاً تأسیسات اراک با اهداف تحقیقاتی و مطالعاتی تأسیس شده و ثانیاً دوربینهای آژانس آن را تحت نظر دارند و مسئولان آژانس هر ماه درباره فعالیت این تأسیسات گزارش میدهند و این گزارشها نشان میدهد که هیچ فعالیتی در جهت ساخت سلاح در این تأسیسات صورت نمیگیرد.
سومین نکته به ادعای وزیر خارجه آمریکا مبنی بر اینکه توافق ژنو برنامههای هستهای ایران را به عقب خواهد برد مربوط میشود. این ادعا از زبان رئیسجمهور آمریکا "باراک اوباما" نیز شنیده شده است و همین تکرار نشان میدهد دولتمردان آمریکائی دوست دارند از توافق نامه ژنو به نفع حزب خود استفاده تبلیغاتی نمایند. آنها خوب میدانند که در ایران هیچیک از تأسیسات اتمی تعطیل نشدهاند و نخواهند شد و همانطور که دکتر ظریف وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران گفته است حتی یک سانتریفیوژ هم نابود نخواهد شد.
در موافقت نامه ژنو نیز چیزی که نشانی از عقبگرد فعالیتهای هستهای ایران باشد وجود ندارد و از غنی سازی 20 درصدی نیز چون مورد نیاز نیست داوطلبانه خودداری میشود هر چند فناوری آن که بومی شده است پا برجا میماند و از بین رفتنی نیست. بنابر این، حال که خود دولتمردان آمریکائی میدانند برنامه هستهای ایران با اجرای توافق نامه ژنو به عقب نخواهد رفت، چه اشکالی دارد که آنها برای استفاده تبلیغاتی به نفع خود چنین ادعائی را مطرح نمایند؟
درست در همینجاست که به چرائی رویکرد وزیر خارجه آمریکا در سخنان اخیر خود به ادعاهای بیپشتوانه میرسیم.
کاملاً روشن است که دولت آمریکا اکنون به دلایل داخلی و شرایط بینالمللی و همینطور با توجه به قدرتمند بودن جمهوری اسلامی ایران، اصولاً امکان استفاده از گزینه نظامی علیه ایران را ندارد. از این واقعیت، بهتر از همه خود دولتمردان آمریکائی خبر دارند. با اینحال، آنها به چنین اظهاراتی احساس نیاز شدید میکنند، زیرا همانطور که در داخل ایران افراد و گروههائی هستند که با حل مسأله هستهای مخالفند و ادامهدار بودن این مسأله مطلوب آنهاست، در آمریکا نیز چنین وضعیتی وجود دارد. علاوه بر این، دولت آمریکا ناچار است پاسخی برای رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب را که خواهان ادامه مواجهه ایران و آمریکا هستند نیز دست و پا کند. اظهارات جان کری و اوباما، به ویژه سخن گفتن از عقب بردن برنامه هستهای ایران و اشاره به گزینه نظامی، چنین خاستگاهی دارد. جالب است که رئیسجمهور و وزیر خارجه آمریکا از یکطرف تلاش میکنند کنگره آمریکا را قانع کنند طرح تحریم بیشتر علیه ایران را کنار بگذارد و از طرف دیگر سخن از عقب راندن برنامه هستهای ایران و گزینه نظامی به زبان میآورند. هر کس با ادبیات سیاسی آشنا باشد به راحتی متوجه میشود که دولتمردان آمریکائی با این اقدامات و سخنان متضاد، درصدد هستند خود را از تنگنائی که گرفتار آن شدهاند نجات دهند، تنگنای ناتوانی در مواجهه با ایران قدرتمند. در چنین شرایطی اگر دولتمردان آمریکائی نیازمند ژست گرفتنهائی برای مصرف داخلی و منطقهای باشند، ضرری متوجه ما نخواهد شد.
کیهان:کوتاهدستان زباندراز !
این روزنامه در یاداشتی به قلم حسین شریعتمداری مدیر مسوول کیهان نوشته:آن روز، کرانه فرات آبستن حادثه بود. دو سپاه مقابل هم به صف ایستاده بودند. اما جنگ هنوز شروع نشده بود. جنگ صفین. سپاه کوفه به فرماندهی امیر مومنان علیهالسلام در نقطه برتری اردو زده بود و سپاه شام موقعیت فروتری داشت. ناگاه تیری صفیرکشان به میانه اردوگاه سپاه کوفه افتاد. از اردوگاه سپاه شام پرتاب شده بود و دستنوشتهای بر چوبه آن بود، با این مضمون: «مِن عبداللهالناصح... از بنده خیرخواه خدا... از روی خیرخواهی به شما خبر میدهم که معاویه قصد دارد مسیر فرات را به سوی اردوگاه شما تغییر دهد و شما را در خروش امواج آن غرق کند»! در میان شماری از سپاهیان امیر مومنان(ع) پچپچها آغاز شد و خیلی زود به اعتراض رسید که باید از جای جنبید. بیم غرق در میان است! هشدار علی(ع) که این حیله معاویه و عمروعاص و برای تسخیر موقعیت برتر شماست، به جایی نرسید و امیرالمومنین(ع) که آن روز، شیعیان پاکباختهای به فراوانی امروز نداشت، چارهای جز پذیرش پیشنهاد جماعت فریبخورده ندید، مخصوصا آن که در آن سوی، شماری از سپاهیان معاویه با دستور او تظاهر به حفاری میکردند و... در پی این طرح فریب، موقعیت برتر سپاه کوفه به تسخیر سپاه شام درآمد. این جابهجایی، دیری نپائید و سپاهیان امیر مومنان(ع) موقعیت از دست رفته را باز پس گرفتند و این همه در حالی بود که هنوز نوبت به پارههای قرآن برسر نیزه نرسیده بود... ترفندهای دشمن که تمامی نداشت!...
در آستانه مذاکرات هستهای اخیر ایران و کشورهای 5+1 و چند هفته قبل از سفر رئیسجمهور محترم کشورمان به نیویورک، زمزمهای از سوی مدعیان اصلاحات و جماعتی از حامیان واقعی و یا بدلی دولت جدید آغاز شد و در فاصلهای کوتاه بر قلمها و زبانها نشست که خصومت و درگیری سی و چند ساله میان ایران و آمریکا با سیاستورزی غلط ما بیارتباط نبوده است! و سیاست خارجی و تندرویهای خودمان، آمریکا و متحدانش را نسبت به جمهوری اسلامی ایران بیاعتماد و نهایتاً به خصومت و کینهتوزی کشانده است! جریان یاد شده برای آن که دوران 16 ساله دولتهای کارگزاران و اصلاحات را زیر سوال نبرد، سیاستورزیهای غلط و ناپخته را به دولت هشت ساله احمدینژاد نسبت میداد و حال آنکه احمدینژاد نیز مخصوصا در دولت دهم مانند هاشمی و خاتمی و روحانی نگاه خوشبینانهای به آمریکا داشت. جریان مورد اشاره بیآن که آشکارا بر زبان آورد - و یا آن که بخواهد و بداند - نگاه حکیمانه و واقعبینانه حضرت امام(ره) نسبت به ماهیت واقعی آمریکا - شیطان بزرگ- را نفی میکرد، چرا که نظر مبارک امام راحل(ره) در ژرفای دل مردم جای داشت و درستی آن طی سی و چند سال اخیر بارها تجربه شده بود. در این هنگام است که یکی از یاران شناخته شده حضرت امام(ره) که انشاءالله دوباره به حلقه یاران آن مراد سفر کرده بازگردد، ادعا میکند حضرت امام نیز با حذف شعار مرگ بر آمریکا موافق بود! و روزنامههای زنجیرهای و اصحاب فتنه و برخی از مدعیان اصلاحات- و نه همه اصلاحطلبان- صفحه سیاه میکنند و حنجره میگشایند که بیاعتمادی به آمریکا یک «تابو» است! یعنی یک تصور موهوم است که به خیال واهی در اذهان شکل گرفته و خالی از واقعیت است! و لبخندهای مقامات آمریکایی را گواه میآورند که مگر نمیبینید از روی کار آمدن دولت اعتدال به وجد آمدهاند! این چرخه در سفر رئیس جمهور محترم به نیویورک و دو اقدام «نابجای» گفتوگوی تلفنی ایشان با اوباما و نیز، ملاقات طولانی مدت و بیشتر از انتظار وزیر امور خارجه محترم کشورمان با جانکری، سرعت بیشتری میگیرد. روزنامههای زنجیرهای تیتر درشت میزنند که تابوی مذاکره با آمریکا شکست! و برخورد مسالمتآمیز رئیس جمهور کشورمان با مقامات آمریکایی، جهانیان را آچمز کرد! و... ادعای اوباما که «درخواست ملاقات از جانب روحانی بوده است»! و «ایران تحت فشار تحریمها به مذاکره روی آورده است»! نیز درسآموز نمیشود و این غفلت و کمتوجهی تا آنجا پیش میرود که دولت محترم بیلبوردهای حاکی از «بیصداقتی آمریکا» را از سطح شهر جمعآوری میکند، پیشنهاد میشود در روز 13 آبان، یعنی روز مبارزه با استکبار جهانی شعار مرگ بر آمریکا که تابلو و شناسنامه این روز است، داده نشود و... در این حال و هوا و با ارسال پیشاپیش این پیامها به آمریکا، مذاکرات هستهای ایران و 5+1 ابتدا در نیویورک و سپس در ژنو دنبال میشود و سرانجام به توافقنامه ژنو میانجامد.
توافقنامهای که برخلاف ادعای اولیه - و نه امروز - دولتمردان محترم که آن را بزرگترین توافق قرن! مینامیدند، نه فقط در متن و حواشی آن کمترین امتیازی به نفع ایران اسلامی ثبت نشده است بلکه در صورت اجرای کامل، دستاوردهای چالش 10 ساله را - که با خون دانشمندان هستهای کشورمان آمیخته است - نیز به مرز از دست دادن رسانده است.
پیش از این در اینباره نوشتههای مستندی داشتهایم که اگرچه آن روزها با اخم و ترشرویی و در بسیاری از موارد با ناسزاگویی همراه بود ولی امروزه مسئولان محترم دستاندرکار توافقنامه ژنو و حامیان پروپاقرص اولیه آن نیز، به درستی نظر کیهان اذعان دارند که البته موضوع اصلی یادداشت پیش روی نیست و تنها باید گفت؛ اگر این توافقنامه، آن گونه که ادعا میشد- و امروزه نمیشود یا کمتر میشود- به نفع جمهوری اسلامی ایران تهیه و تنظیم شده است، اولا؛ چرا حریف تمامی آنچه را که خطوط قرمز فعالیت هستهای کشورمان میدانستیم نفی میکند و برای اثبات نظر خود به متن توافقنامه استناد میکند؟! ثانیا؛ این چه توافقنامهای است که حریف به شدت نگران نقض احتمالی آن از سوی جمهوری اسلامی ایران است؟ تا آنجا که جان کری وزیر امور خارجه حریف با صراحت اعلام میکند، چنانچه توافقنامه ژنو از جانب ایران نقض شود، آمریکا به حمله نظامی دستخواهد زد! و اندیشکده بروکینگز در گزارش ویژه خود به کاخسفید مینویسد «نقض توافقنامه ژنو بزرگترین کابوس برای آمریکاست»! و...
و اما، برخی از دولتمردان محترم- در حاشیه و متن دولت- و شماری از اصحاب فتنه ادعا میکردند توافقنامه ژنو، مانع حمله نظامی آمریکا به ایران شده است! و دولت اعتدال با سیاستورزی متفاوت خود و اعتمادسازی در مواجهه با آمریکا که توافقنامه ژنو «شاهبیت»! آن است از حمله نظامی احتمالی آمریکا به ایران پیشگیری کرده است! این تصور غلط و تلقی موهوم در حالی بوده و هست که آمریکا نیز برای وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به پذیرش توافقنامه ژنو از اهرم «گزینه نظامی روی میز»! استفاده میکرد و با لطایفالحیل میکوشید از این توپ - به قول حضرت امام(ره) زنگ زده- و شمشیر به گواهی واقعیات موجود، شکسته، به عنوان یک «تهدید جدی»! بهره بگیرد و اگرچه به گفته اخیر - و البته، کمی دیرهنگام جناب روحانی - «ما از تهدید نمیترسیم» و به قول آقای دکتر ظریف، از فعالیت صلحآمیز هستهای خود دست نمیکشیم، ولی متأسفانه باید گفت؛ جسارت آمریکا از برخی وادادگیها و پیامهای خوشبینانه رئیسجمهور محترم و شماری از دولتمردان ریشه گرفته است.
به عنوان مثال - و فقط یک نمونه از میان بسیارها - در حالی که رئیسجمهور محترم کشورمان در حاشیه اجلاس «داووس» و در مصاحبه با تلویزیون سراسری سوئیس، احتمال بازگشایی سفارت آمریکا در ایران را منتفی نمیداند و از این طریق برای دولتمردان آمریکایی پیام دوستی! میفرستد، جان کری وزیر امور خارجه آمریکا با کمال وقاحت و در همان اجلاس میگوید؛ به ایران اجازه غنیسازی و بهرهگیری از راکتور آب سنگین اراک را نمیدهیم! و سپس با اشاره به این که ادعای وی بخشی از توافقنامه ژنو است - که متأسفانه هست! - جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی در صورت نقض توافقنامه، تهدید میکند و باز هم در همان اجلاس، برای اولینبار و بیرون از برنامه و دستور کار اجلاس داووس و برای دهنکجی به ایران اسلامی، به شیمون پرز، رئیسجمهور رژیم کودککش صهیونیستی جایزه «روح داووس»! میدهند و از «نقش وی در روند صلح»! تقدیر میشود!
شرح بیشتر این وجیزه به درازا میکشد و اما، از رئیسجمهور و دولت محترم انتظار میرود از روند چند ماهه اخیر به این نتیجه رسیده باشند که در مذاکرات، مصاحبهها و هرگونه برخورد نظری و عملی با آمریکا، نماینده مردم پاکباخته و ترجمان عزت و اقتدار واقعی و مثالزدنی ایران اسلامی باشند که با عرض پوزش در مواردی اینگونه نبودهاند و متأسفانه بیآن که بخواهند، تصویری آمیخته به ضعف! از ایران مقتدر به نمایش گذاردهاند.
این در حالی است که دیدهاند و میبینند با هر گامی که به عقب برمیدارند - ویا تصور عقبنشینی از آن میرود - دشمن چندین گام جلوتر میآید و در برابر ایران اسلامی که جرأت عرض اندام نداشت، لاف گزاف میزند.
مواضع اخیر دکتر روحانی و شماری از دولتمردان ایشان، از جمله وزیر محترم امور خارجه کشورمان، نشان میدهد که آنان برخلاف تصور دشمن، پای اصول و ارزشهای اسلام و انقلاب و منافع مردم و نظام ایستادهاند.
گفتنی است و تاریخ سی و چند ساله انقلاب گواه آن است که هرگاه از سوی دشمنان بیرونی و یا دنبالههای داخلی آنها تهدیدی - نظیر جنگ تحمیلی 8 ساله و فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 - در میان بوده است، تودههای عظیم و چند ده میلیونی مردم پاکباخته و مسلمان این مرز و بوم به حریف کوتاه دست زبان دراز فرصت باجخواهی و درازدستی نداده و بازهم نمیدهند.
وطن امروز: هولوکاست هستهای و سیاست ناساز
این روزنامه در یاداشتی ازسیروس محمودیان پرونده هسته ای کشوراشره کرده و آورده: 1- بیشک رویکرد سازمانیافته غربیها در اعمال تحریمهای خصمانه بهداشتی، اقتصادی و علمی علیه ملت ایران در راستای محدودسازی یک ملت و ممانعت از دسترسی به انرژی صلحآمیز هستهای، جلوههای نوینی از یک هولوکاست تاریخی واقعی است که غربیها آن را علیه ملتی آزاده به نمایش همگانی گذاشتهاند. در حقیقت سکوت تلخ جامعه بینالمللی در این باره مبین عمق وجودی این صنعتسوزی طراحی شده از سوی صهیونیستهاست.
2- منطبق با منطق گفتمانی حاکم بر روح انقلاب اسلامی و ضرورت دفع ضررهای اشرار بینالمللی، نفس مذاکره ایران با غربیها امری منطقی مینماید اما باید توجه داشت الزامات هویتی طرف مقابل که بدعهدی، پیمانشکنی، بیاعتنایی عینی به تمام قواعد انسانی حاکم بر روابط بینالمللی، استفاده نامشروع از ابزارهای تحریمی، تهدید مداوم به حمله نظامی و در یک کلام دهنکجی آشکار به اصول انسانی - که از ویژگیهای ذاتی و ماهیتی آنها به شمار میرود - عقلا حکم میکند طرف ایرانی ضمن رصد فنی نیات پنهانی طرف غربی، با احتیاط و بدبینی مصلحانه نسبت به بررسی و تجزیه و تحلیل جریان مذاکره و مواضع خصمانه آنها مبادرت کند.
3- هرگونه اطمینان خلاف عرف دیپلماتیک به دشمن بدسابقه به معنای به استقبال یک خطر جدی رفتن است که آن خطر در هر حالتی مصالح و منافع ملی ایران را به طور مستقیم نشانه گرفته است. طبعا هرگونه اهمال دولت در شناسایی این خطرات بالفعل و بالقوه و عدم برنامهریزی و آمادگی سیاسی– اقتصادی برای دفع چنین خطر گسترده و فراگیری میتواند در آتیه نهچندان دور مشکلات تقریبا قابل تاملی را برای کشور و ملت پدید آورد. دولت تکلیف تاریخی دارد با بازگشایی تبیینی زوایای کاذب بستههای مشوقی غرب زمینه را برای دفاع حقیقی از حقوق ملت ایران فراهم کند. بزرگنمایی موفقیتهای مذاکراتی یا دلخوش کردن به آزادسازی تنها 4 میلیارد دلار از مجموع یکصد میلیارد دارایی بلوکه شده ایران حرکت ناصوابی است که هیچ توجیه عقلایی نمیتواند داشته باشد.
4- از سوی دیگر مسؤولان وزارت امور خارجه باید به وضوح به طرف غربی تفهیم کنند کشوری که 19000 سانتریفیوژ فعال دارد دیگر نمیتواند در حوزه دسترسی جامع به دانش هستهای مسیر قهقرایی طی کند و قطعا داشتن چنین توقع ذهنی نمیتواند حاصل عمل قابل توجهی برای غرب داشته باشد. به هر شکل در صورت هوشیاری تصمیمسازان و تصمیمگیران سیاست خارجی توطئههای دشمن ره به جایی نخواهد برد چراکه اصالتا اجبار و ممانعتهای تحریمی غربیها قادر نیست در مسیر پیشرفت ملت ایران مانعی ایجاد کند. به پشتوانه 8 سال دفاع مقدس و ظرفیت راهبردی اصل ولایت فقیه درک درونی این مساله حیاتی بسیار سهل و آسان است.
5- تحلیل کاربردی بخشی از تصمیمات وزارت امور خارجه در ۳ ماه اخیر در عرصه دیپلماسی بینالمللی موید آن است که نبود یک استراتژی مشخص در سیاست خارجی دولت، ناهضم بودن برخی رفتارها و تصمیمات اتخاذی، دادن پاسخ عجولانه مثبت به هر پیشنهاد مطرح شده از سوی غربیها و عدم اتخاذ مواضع اصولی در برابر یاوهگوییهای مستبدانه غربیها از جمله آسیبهای قابل تامل در مقطع فعلی است. همزمانی حضور بیفروغ گروههای سیاسی– پارلمانی غربی در ایران و نشر گسترده شایعه بازگشایی سفارت آمریکا در ایران (بخوانید لانه جاسوسی و ستاد فرماندهی عملیاتهای تروریستی در کشور) این توهم مضحک را در نزد دشمن به وجود آورده که لبخند دیپلماتهای ایرانی مبتنی بر رضایت ملت ایران از روند مذاکرات است. در حالی که تصمیمگیرنده اصلی درباره سرنوشت نهایی مذاکرات هستهای رهبر حکیم انقلاب و ملت فهیم ایرانند. تسخیر لانه جاسوسی نماد عینی استکبارستیزی ملت ایران بوده و انتشار شایعه راهاندازی مجدد لانه جاسوسی برگرفته از ذهنیات و علایق سوء دشمن است.
6- طبیعی است در عرصه سیاسی، توسل به «دیپلماسی لبخند» تنها زمانی قادر به تأمین منافع ملی خواهد بود که مذاکرهکنندگان ایرانی در رفتارهای مذاکراتی خویش عمیقا ملزم به رعایت خطوط قرمز ترسیمی از سوی مقام معظم رهبری و ملت ایران بوده و در عین حال پایبندی بیکم و کاست به اصول مصرحه انقلاب اسلامی داشته باشند.
بیشک تکریم دشمن به انحای متنوع و متقابلا ایجاد توقعات بیحاصل در نزد دشمن و امیدوار کردن آنها به نتیجهبخش بودن نسخه اعمال تحریمهای غیرانسانی علیه ملت ایران، خیانتی بزرگ است.
7- مختصراً قابل ذکر است وجود یک عطش سیاسی نامعقول نزد دولتمردان برای حضور در مجامع و مجالس بینالمللی که اتفاقا تحت حاکمیت مطلق غربیها و دولت آمریکا اداره میشوند، آفت زیانباری است که در این برهه حساس میتواند آثار سوء و جبرانناپذیری بر متن و حواشی مذاکرات هستهای و اعتبار بینالمللی ایران وارد کند. دل خوش کردن به حضور مقامات ایرانی در مجالس بیفایده صهیونیستی مانند داووس و یک نوع امتیاز محسوب کردن اینگونه دعوتنامههای آلوده به منت سیاسی مؤید آن است که عطش مذکور در لابهلای مبانی تصمیمات سرنوشتساز مسؤولان امور خارجی در حال جاگیری نامناسب است.
8- برای نمونه دعوت رسمی از ایران برای شرکت در اجلاس ژنو 2 یک نوع ذوقزدگی سطحی را در نزد دولتمردان و رسانههای وابسته به دولت در پی داشت که این ذوقزدگی سطحی سریعاً موجب طرح شروط جدیدی از سوی آمریکا برای این حضور شد که بیاعتنایی ایران به این شروط موجب بازپسگیری بیشرمانه دعوت رسمی از ایران شد که این پروسه دعوت و بازپسگیری دعوت به نوعی از برنامهریزی دشمن برای مدیریت ذهنی مسؤولان امورخارجی حکایت دارد. علاوه بر آن ملاحظه نحوه اهدای جایزه روح داووس به رئیس شرور رژیم صهیونیستی، شیمون پرز و همزمان تهدید علنی ایران به حمله نظامی از سوی جان کری و تکرار اباطیل اوباما در طول برگزاری اجلاس داووس را باید پاسخ روشن و عکسالعمل غرب به اعلام سیاست «درهای باز ایران» توسط حسن روحانی دانست. به طور اختصاصی اینگونه مراودات مسألهساز را میتوان بخش دیگری از خطای استراتژیک دولت نشأت گرفته از اصل عدم خودباوری و انفعال سیاسی نزد برخی مؤثرین پشتپرده دولت برشمرد.
9- در خاتمه لازم به ذکر است موضوع حضور دولتیها دراجلاسهای بینالمللی و از جمله نشستهای پیچیده هستهای باید از سر عزت و حکمت و مبتنی بر قاعده کلی احترام متقابل باشد. نمایندگان ملت ایران باید با عمق وجود متوجه باشند وحدت ملی، اقتدار نظامی، نسخه راهبردی اقتصاد مقاومتی در ایران و مهمتر از همه پایداری هوشمندانه ملت در دفاع از حق مسلم هستهای بزرگترین پشتوانه مادی و معنوی است. عدم پاسخ قاطع عملی به پروژههای مسخره اما تهدیدی دولت آمریکا و بیپاسخ گذاشتن جمله تاکیدی آنها «گزینه نظامی روی میز است» موجب تجری دشمن و منفعل شدن ملل محروم جهان سوم و دوستداران حقیقی انقلاب اسلامی است. غیرقابل انکار است که انقلاب اسلامی رسالت تاریخی در عرصه ظلمستیزی و رفع مظاهر استبداد و استکبار جهانی از عرصه جهان است.
قانون:پایان افسانه سرباز میلیونر لزوم اطلاع رسانی صادقانه
این روزنامه در یاداشتی ازمسعود کاظمی به ماجرای بابک زنجانی اشاره کرده ونوشته:نقل است روزی مردی در گوشهای خلوت مشغول استراحت بود و حضور دیگران در اطراف او آرامش و استراحت وی را به مخاطره انداخته بود. به فکر راه حل افتاد. به مردم گفت کمی آن طرفتر به صورت رایگان غذا پخش میکنند. مردم سادهدل هم به همین گمان ظرفهای خود را برداشته و برای دریافت غذا به راه افتادند. نتیجه حاصل شد و آن مرد در آسایش کامل به استراحت پرداخته بود که دید مردم فوج فوج به دنبال مکانی که او آدرس داده بود میروند. به ناگاه خود نیز به شک افتاد و اندیشید که شاید واقعا غذایی در کار است و ظرف غذای خود را برداشت و به همان جا رفت. دروغ خود را باور کرده بود!
ماجرای بابک زنجانی هم از همین دست داستانهای تخیلی است. چند ماه پیش نام بابک زنجانی، میلیاردر نفتی همه جا بر سر زبان افتاده بود. مردم و رسانهها میپرسیدند این همه ثروت از کجا آمده است.
زنجانی طی گفتوگویی داستانی تخیلی و هوشمندانه تعریف کرد. او مدعی شد در دوران زمامداری مرحوم نوربخش در بانک مرکزی، به عنوان سرباز راننده رئیس بوده و روزی 17 میلیون دلار از بانک مرکزی دریافت و در بازار آزاد آنرا به ریال تبدیل میکرده است و از این فعل و انفعال 17 میلیون تومان در روز به دست میآورده است! این داستان به گونهای بود که ظاهرا میلیاردر نفتی خود نیز آن را باور کرده بود.
در این چند ماه، زبان ما به جای مو، سیخ درآورد بس که گفتیم و نوشتیم رئیس وقت بانک مرکزی به رحمت خداوند رفته، بانک مرکزی که با خاک یکسان نشده است، یک نفر بیاید و توضیح دهد که این افسانه تا چه حد میتواند رنگ واقعیت بگیرد.
بالاخره بعد از ماهها و پس از نزدیک به یکماه از به زندان رفتن زنجانی، بانک مرکزی جمهوری اسلامی طی اطلاعیهای رسمی اعلام کرد ادعای زنجانی کذب محض است. گرچه این سکوت چند ماهه خود بسیار سوال برانگیز است و اصل اطلاعیه را در هالهای از ابهام فرو میبرد اما اکنون با استناد به همین اطلاعیه، تکلیف روشن است. بابک زنجانی در آن مقطع این ثروت افسانهای را به دست نیاورده است.
اگر اظهارنظر دیرهنگام بانک مرکزی درباره ادعاهای زنجانی و افسانه سرباز میلیونر را هم نادیده بگیریم، در همان مصاحبه های میلیاردر زندانی، تناقضات فاحشی در بیان تاریخها و فعالیتهای مورد ادعا وجود دارد که در این مقال نمیگنجد.
هم اکنون افرادی در جزیره کیش وجود دارند که مدعی هستند بابک زنجانی چند سال پیش در مرکز تجاری کیش مغازه کوچکی داشته و به کار فروش عطر و ادکلن اشتغال داشته است. حال و پس از چند هفته که از بازداشت بابک زنجانی سپری شده است زمان آن فرا رسیده تا نهادهای مسئول در خصوص این پدیده اطلاع رسانی کنند.
طبیعتا نمیتوان متصور شد که یک عطرفروش یا یک شهروند عادی با طی کردن مسیری طبیعی به چنان رانتی دست پیدا کند که در مخیله مردم عادی نمیگنجد. هر روز در رسانهها و بعضا در سخنان درگوشی که در جامعه رد و بدل میشود نام افراد حقیقی و نهادهای حقوقی در پس پرده این پرونده شنیده میشود. به نظر میرسد راهکار رهایی از شایعات، اطلاع رسانی دقیق و صادقانه درباره ابعاد مختلف و متفاوت این پرونده و پروندههای مشابهی باشد که وجود دارند اما هیچ سخنی از آنها به میان نیامده است.
به احتمال فراوان زنجانی تنها فردی نیست که از شرایط تحریم سوءاستفاده کرده و به ثروتی هنگفت دست پیدا کرده است و به یقین در این راه دستهای پنهان فراوانی وجود دارند که هم خود منتفع شدند و هم افرادی که در ویترین قرار داشتند را به نان و نوایی رساندند. ریشهای برخورد و صادقانه اطلاع رسانی کنید.
خراسان:خودباوری یا دشمنی با خویش
روزنامه خراسان در یاداشتی از دکتر مرتضی منشادی عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد به التهابات ونگرانی های موجود در سطح منطقه پرداخته و نوشته: گسترش تروریسم در عراق، بار دیگر التهاب را به آن کشور بازگرداند و نگرانی ها را در سطح منطقه و جهان دامن زد. قریب به دو دهه از سقوط طالبان در افغانستان گذشته است؛ در این مدت مسلمانان بیشترین خسارت ها را از عملیات تروریستی و انتحاری دیده اند. گروه های تروریستی به نام های مختلف و در دسته های کوچک و بزرگ، با ادعای دفاع از اسلام، امنیت و آرامش جامعه اسلامی را هدف قرار داده اند. از مالی تا سوریه، از لبنان تا پاکستان و اینک عراق، گروه های تروریستی جان و مال و امنیت مسلمانان را به مخاطره انداخته اند. دلایل و علت های گسترش این گروه ها و عملیات تروریستی، توسط پژوهشگران و از دیدگاه های مختلف بررسی شده است. نکته ای که در این مقاله مورد تاکید قرار می گیرد، سوءاستفاده هایی است که دولت های سلطه گر غربی از این گروه ها و عملیات علیه اسلام و مسلمانان می کنند و با دامن زدن به توهمات بی اساس این گروه های قشری، آنان را به مقابله با هم کیشان خود کشانده اند. تاریخ اسلام شاهد ظهور گروه ها و افرادی بوده است که با اتکا بر ایمان خود، دغدغه پیراستن اعتقادات هم عصران خود از بدعت ها و خرافات و بازگشت به سرچشمه زلال دین بوده اند. بنابراین تاریخ اسلام سرشار از مناظرات پرشور میان اندیشمندان مسلمان است.
جنبش سلفیه یکی از این نهضت ها بوده است. سیدجمال الدین اسدآبادی که استاد شهید مطهری او را سلسله جنبان نهضت های اسلامی در صد سال اخیر می داند، بازگشت به سلف صالح را به عنوان عاملی برای مبارزه با از خودبیگانگی و مقابله با سلطه استعمار بر سرزمین های اسلامی معرفی کرد.
تمثیل زیبای مسافرخانه مهمان کش او، هدف و جهت مبارزه را مشخص می کرد. وهابیت با ادعایی مشابه، مسیری متفاوت در پیش گرفت و تکفیر و کشتار مسلمانان را هدف خود قرارداد. با ظهور این گروه جامعه اسلامی با گروه متفاوتی روبه رو شد و کشتار و غارت مسلمانان به تاریخ این فرقه تبدیل گردید.
زخمی که از وهابیت بر پیکر جامعه اسلامی نشست، تاکنون التیام نیافته است و سایه سنگینی از توهمات این زخم را خونبار و تازه نگه داشته است. از طرف دیگر، مبارزات ضداستعماری و ضد امپریالیستی مسلمانان به ویژه از نیمه دوم قرن بیستم میلادی وارد مرحله جدید و سرنوشت سازی شد.
استقلال سیاسی با خودآگاهی روزافزون مسلمانان همراه شد و نظام جهانی سلطه را به چالشی بزرگ گرفت. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در پایان دهه هفتاد قرن بیستم، اوج این فرآیند بود. نظام سلطه جهانی، با تقویت گروه های تندرو و قشری سلفی به مقابله با بیداری اسلامی برخاست. مبارزه با اشغالگران افغانستان، فرصت مناسب را به سلطه جویان غربی داد. اتحاد جماهیر شوروی با اشغال افغانستان، در اذهان مسلمانان به حکومتی منفور و مطرود تبدیل شد و این سرآغاز جدیدی برای سوءاستفاده از سلفیون، به بهانه جهاد بود.
برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در آن سال ها، در این زمینه گستاخانه و توهین آمیز گفته بود: «این حمله، فرصتی برای آمریکا فراهم کرد تا در حیاط خلوت شوروی مدفوع کند.» به این ترتیب با حمایت آشکار آمریکا و پشتیبانی مالی بی دریغ شیوخ عرب و سازمان های اطلاعاتی عربستان سعودی و پاکستان، سلفیون بنیادگرا از سراسر جهان عرب به افغانستان اعزام شدند و گروه طالبان در کنار گروه القاعده شکل گرفت. خاتمه اشغال افغانستان، فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، با ارائه نظریه «برخوردتمدن ها» توسط ساموئل هانتینگتون و «پایان تاریخ» توسط فرانسیس فوکویاما، نظریه پردازان آمریکا، شروع مرحله جدیدی را اعلام کرد. حمله صدام حسین به کویت و دامن زدن به توهم حمله او به عربستان سعودی، منجر به استقرار نیروهای آمریکایی در مقدس ترین بخش های سرزمین های اسلامی شد.
اگر به استناد محال نبودن فرض محال، حمله به برج های دوقلو را عملی مستقل بدانیم، اقدامات تروریستی القاعده در میان مسلمانان و طالبان در حصول امارت شان در افغانستان، با هیچ منطقی سازگار نیست. در منطق این تروریست ها مقابله با صهیونیسم و امپریالیسم، جای خود را به کشتار مسلمانان و تضعیف حکومت هایی داده است که در مسیر استقلال و خودباوری گام برمی دارند. گسترش تروریسم در سرزمین های اسلامی و به نام گروه های اسلامی، زمینه لازم برای تبلیغ علیه اسلام و مسلمانان را فراهم کرده است.
بدنام کردن مسلمانان، سیاستی کاربردی از سوی استکبار جهانی است که همیشه آرزوی سلطه بر سرزمین های اسلامی و غارت منابع این سرزمین ها را داشته است.
تروریست هایی که به نام اسلام، تبدیل به جلاد مسلمانان شده اند، با ایجاد وحشت و دردناک ترین صحنه های جنایی، دستاوردی جز رنج برای هم کیشان خود نداشته اند و بیشترین خدمت را به دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان می کنند. اقدامات آنان باعث شده است تا ادعای جعلی هانتینگتون مبنی بر جنگ میان تمدن ها، برای ناآشنایان با آموزه ها و فرهنگ اسلامی، واقعی جلوه کند و موج اسلام هراسی را برانگیزد.
از سال 2011 که مسلمانان در شمال آفریقا و خاورمیانه، با اتکا به ایمان اسلامی خود سعی در براندازی حکومت های وابسته و دیکتاتور خود کردند، مرحله دیگری از بیداری اسلامی آغاز شد. سقوط دیکتاتورهای تونس، مصر، لیبی و یمن در مدتی کوتاه، نشان از سقوط تعداد بیشتری از این حکومت را داشت.
دومینوی سقوط، به معنی این بود که توازن قوا در منطقه به سود محور مقاومت (جمهوری اسلامی ایران، سوریه، حزب الله، حماس و تا حدودی مصر) و به زیان آمریکا تغییر کرده است. در جریان سقوط حکومت های وابسته تمایلات اسلام گرایانه مردم این کشورها منجر به قدرت گرفتن گروه های اسلامی شد.
در چنین شرایطی استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا، راهبرد گسترش خشونت و ایجاد بی ثباتی در این کشورها را انتخاب کرده است. ایجاد ناآرامی در سوریه، لبنان و عراق با چنین رویکردی صورت گرفته است. اگر گروه های تروریستی فاقد حافظه تاریخی شده اند، اما مسلمانان به خاطر دارند که استعمار و صهیونیسم، دشمنان تاریخی و اصلی آنان هستند.
مسلمانان قدرت ربط دادن مسائل با هم را دارند. آنان هنوز زخم ناشی از صبرا و شتیلا را به خاطر دارند. مسلمانان حماسه جنگ سی و سه روزه را فراموش نکرده اند و به خاطر دارند که استعمار و صهیونیسم به هر کجا پا گذاشته اند بر درد و رنج مردم افزوده اند. بنابراین گسترش تروریسم در منطقه را هم سویی تروریست ها با اهداف دشمنان می دانند. آگاه بودن یا بازی خوردن تغییری در مسئله نمی دهد.
ایران:دیپلماسی رسانهای؛ ضرورت سیاست خارجی
روزنامه ایران در یاداشتی از دکتر محمدمهدی مظاهری مشاور ارشد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامیبه ابزار جنگ نرم ونقش رسانه ها پرداخته ونوشته: دنیای امروز معنا و مفهوم جدیدی از دیپلماسی در اشکال مختلف آن را به نمایش گذاشته است. به مرور زمان و تحولات جهان در حوزههای مختلف، مفهوم دیپلماسی کارکرد تازهای پیدا کرده تا تصورات جدیدی از این واژه در ادبیات جهان به نمایش درآید.
با این رویکرد، رسانهها به عنوان نماد عصر جدید، خود به عنوان جهت دهنده دیپلماسی، مرزهای سیاست خارجی و داخلی را درنوردیده و دیگر نمیتوان به دیپلماسی به عنوان عنصری متغیر و وابسته نگاه کرد.
رویکرد رسانهها به عنوان مهمترین ابزار جنگ نرم در دیپلماسی امروز جهان، به عنوان شاخصهای مهم در تغییرات ژئوپلیتیک جهانی نقش تأثیرگذاری دارد و در حال حاضر این رسانهها هستند که وضعیت موجود جهان را برای مخاطبان ترسیم کرده و بر تأیید و رد اقدامات قدرتهای جهانی صحه میگذارند.
با این که به نظر میرسد در عصر جدید رقابتهای ایدئولوژیک بین کشورها خاتمه یافته اما با نگاهی عمیق به مناسبات بینالمللی، درمییابیم که کشورها با عنصر رسانه به دنبال تحکیم ایدئولوژیهای خود و اقناع افکار عمومی در جهت رسیدن به منافع خود هستند که این مسأله بار دیگر تأثیر و قدرت رسانهها را به نمایش میگذارد.
با این تعاریف باید اذعان داشت که رسانهها در دنیای دیپلماسی امروز جهان به عنوان تصمیمسازانی مهم، نقشی تأثیرگذار در تحولات جهانی داشته و تنها منعکس کننده رفتار دولتها نیستند و نقش پررنگتری ایفا میکنند. در تعاریفی که امروزه درخصوص ویژگیهای دیپلماسی رسانهای مطرح میشود، بخشی مربوط به اهداف آتی کشورها در حوزه سیاست است.
به نحوی که سیاستگذاران با استفاده از حربهای با نام رسانه، تلاش میکنند تا مقاصد خود را در معرض دید عموم و نیز قضاوت ایشان قرار داده و از این منظر با ارزیابی نظرات افکار عمومی، برنامههای آتی خود را هدفگذاری کنند. به اذعان تمامی کارشناسان و خبرگان حوزه رسانه، موفقیتهای این بخش در شرایط دیپلماتیک فعلی نیازمند هماهنگی و همراهی دیپلماسی خارجی کشور است و پیروی از روشهای سنتی و قدیمی نمیتواند مؤثر باشد.
شاید بتوان از تقویت رسانههای داخلی به عنوان پیشزمینه این حرکت ملی یاد کرد تا در تداوم آن رسانههای بینالمللی کشور نیز از شرایط داخلی در جهت تقویت دیپلماسی رسانهای بهره گرفته تا در کنار یکدیگر به خنثیسازی اقدامات منفی طرف مقابل اهتمام ورزند. با توجه به شرایط خاص فعلی جهان و تقابل دنیای غرب با کشورمان در بخشهای مختلف میطلبد تا در زمانی کوتاه و فارغ از سیاستزدگی، نقاط قوت و ضعف دستگاه دیپلماسی رسانهای کشور بازسازی و تقویت و با ارائه راهکارهای عملی و برمبنای ابزار و امکانات روز جهان، امکان رقابت حرفهای با دستگاه عریض و طویل رسانهای استکبار جهانی فراهم شود.
شاید مهمترین وظیفه دستاندرکاران حوزه دیپلماسی رسانهای کشور آسیبشناسی شرایط موجود و ارائه راهکار در جهت برونرفت از شرایط فعلی است.
با این که فراموشی تلاشهای گذشتگان در این بخش بیانصافی به شمار میرود اما تقویت و احیای این حوزه با بهرهگیری از کارشناسان و متخصصان رسانهای کشور امری لازم و ضروری است که میطلبد تا در کنار تلاشهای سیاستگذاران و تصمیمسازان دیپلماسی خارجی جمهوری اسلامی ایران به این موضوع با نگاه حساس و با اهمیت نگریسته شده تا اقدامات و نتایج ارزشمند به دست آمده در هیاهو و جنجالهای رسانهای بیگانگان به فراموشی سپرده نشود. شاید جدا از بحث کلی دیپلماسی رسانهای، نگاهی کوتاه به فعالان این حوزه که همانا کارشناسان حوزه رسانه بوده و نقش تأثیرگذاری در تحولات این حوزه دارند، خالی از لطف نباشد.
اصحاب رسانه در خط مقدم مصاف رسانهای در جهان امروز قلمداد میشوند و بایستی از آمادگی لازم برای این نبرد نابرابر برخوردار باشند. در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تلاشها و اقدامات ارزشمندی در جهت تربیت لژیونرهای رسانهای صورت گرفته اما به نظر میرسد در شرایط کنونی جهان این تلاشها کافی نبوده و بایستی این افراد به جدیدترین تجهیزات نرمافزاری و سختافزاری این حوزه تجهیز شده و با آموختههای سیاسی و دیپلماسی در قالب آموزشهای معنوی، کشور را برای رویارویی سخت رسانهای بیش از گذشته آماده کنند.
با نگاهی به نظرات متخصصان حوزه ارتباطات درمییابیم که اثرگذاری و باورپذیر کردن افکار عمومی درخصوص مسائل جهان امروز امری دشوار و زمانبر محسوب شده و باتوجه به هجمه رسانهای کشورهای غربی درخصوص رویکردها و دیدگاههای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، میطلبد تا اقناع افکار عمومی به درستی و در پروسهای جهتدار و هدفمند صورت گیرد.
برای این که بتوان مردم جهان را در این نبرد رسانهای با تفکرات و سیاستهای ایران اسلامی آشنا کرد، نیاز است تا رسانههای بینالمللی کشور در این خصوص از توان لازم برخوردار بوده و هم در بخش سختافزاری و هم در بخش نیروی انسانی به درستی تقویت شوند. به طور قطع و یقین بیتوجهی به این ابزارها و عدم رفع نیازهای ایشان سبب میشود تا در این جنگ نابرابر مشکلات فراوانی برای تأمین منافع نظام پیش آمده و جبران آن نیازمند هزینههای مادی و معنوی بیشتری باشد. در این زمینه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همه توان و ظرفیتهای خود در جهت تأمین و تقویت رسانههای زیرمجموعه خود تلاش میکند و همسویی رسانه ملی بویژه در حوزه برون مرزی میتواند این مسیر را هموارتر کند.
مردم سالاری: نقش تعامل سازنده جهانی درتامین منافع ملی
روزنامه مردم سالاری در یاداشتی از داریوش قنبری ،عضو شورای مرکزی حزب مردمسالاری به اجلاس داووس ونظارت رئیس جمهور پرداخته ونوشته:اظهار نظرهای رییسجمهور در مجمع جهانی اقتصاد بسیار خردمندانه بود.این مواضع در شرایطی اظهار شد که ایران در تلاش برای خروج از انزوای بینالمللی و از بین بردن تحریمهاست.
صحبتهای امید بخش روحانی در داووس تاثیر مثبتی در جذب سرمایهگذاری خارجی دارد.رییس جمهور از تغییر فضای کشور پس از انتخابات 24 خرداد صحبت کرد که به نظر من این تغییر فضا جذابیتهای زیادی برای سرمایهگذاران خارجی خواهد داشت.
در واقع رویکرد تعامل با نظام بینالملل تامین کننده منافع ملی کشور است. تاریخ و تجربه ثابت کرده است کشورهایی که همسو با نظام بینالملل بودهاند توانسته اند ظرفیتهای خوبی برای توسعه خود فراهم کنند. در مقابل کشورهایی که در مقابل نظام جهانی ایستاده اند، آینده خوبی برای خود رقم نزدهاند.
در همین زمینه میتوان به دو کشور کره جنوبی و کره شمالی اشاره کرد که یکی از آنها یعنی کره جنوبی راه تعامل و همسویی با نظام بینالملل را در پیش گرفت و اکنون به یکی از قدرتهای پیشرفته و صنعتی جهان تبدیل شده است.
در مقابل کره شمالی، کشوری منزوی همراه با اقتصادی عقب مانده است که تنها توانسته است در عرصه نظامی به پیشرفتهایی دست یابد.اما مردم این کشور از فقر،بیکاری و نابسامانی اقتصادی در رنج هستند. این در حالیست که مردم این کشورها از یک نژاد و یک فرهنگ برخوردار هستند و در دوره جنگ سرد از یکدیگر مستقل شدند البته این نکته را باید در نظر داشت که همسویی با نظام بینالملل به معنای پذیرش هنجارهای بینالمللی مثل حقوق بشراست که میراث مشترک بشری است و نباید به معنای تسلیم در برابر نظام سلطه تلقی شود. در واقع حتی کشورهایی مثل آمریکا هم مجبور به رعایت ارزشها و هنجارهای نظام جهانی هستند.
پس باید بین ارزشهای نظام سلطه و نظام جهانی تفکیکی صورت بپذیرد. رویکرد تعاملی دولت یازدهم نسبت به نظام جهانی مزایای متعددی برای کشورمان در بر دارد.اولین مزیت آن این است که ایران را به یک وزنه سیاسی و عنصری تاثیرگذار در معادلات منطقهای تبدیل میکند.
در کنار این، میتوان از رهگذر تعامل با جامعه جهانی ظرفیتهای اقتصاد مختلفی برای کشور ایجاد و سرمایههای متنوع خارجی را در جهت توسعه یافتگی جذب کرد.مسلما ایران ظرفیت خوبی برای جذب سرمایه خارجی دارد و اگر محدودیت تحریمها برداشته شود،میتوان از این ظرفیت به خوبی استفاده کرد.
در چند سال گذشته عدهای در داخل کشور از قبل تحریمها توانستند به منافع قابل توجهی دست پیدا کنند. در واقع آنها از انزوای ایران برای خود ثروت اندوختند.برای این کاسبان تحریمها منافع ملی هیچ اهمیتی ندارد.
اکنون باروی کار آمدن دولت یازدهم و در پیش گرفتن رویکرد تعاملی با نظام بینالملل، منافع این عده در خطر افتاده است و به همین دلیل آنها نگران هستند.با رفع تدریجی تحریمها و شفافسازی امور اقتصادی، اقتصاد زیرزمینی که مجرای تامین منافع این عده است از بین میرود پس آنها بر ارزشهای نظام جمهوری اسلامی ایران متوسل شده اند و آنها را به گونه ای تفسیر میکنند که گویی تعامل سازنده با نظام جهانی در نظام جمهوری اسلامی ایران یک ضد ارزش است تا بدین وسیله منافع شخصی خود را تامین کنند.
دنیای اقتصاد:«اصلاح یارانهای» با رویکرد «توزیع عادلانه مواهب نفتی»
روزنامه دنیای اقتصاد در یاداشت روز خود به مباحث مربوط به یارانه ها ونحوه اجرای آن اشاره کرده ونوشته:برای اظهارنظر درباره طرح هدفمندی یارانهها، نیازمند بازشناسی مسائلی هستیم که قرار بود این برنامه به حل آنها بپردازد. به بیان امیر مومنان، «حسن السوال، نصف العلم». طرح نیکوی مساله، خود، نیمی از دانش است.
از روزگاران کهن، تا سالیانی نه چندان دور، قیمت کالاها و خدمات در اقتصاد ایران، مانند آنچه در عموم جوامع بشری جریان داشته است، بر اساس عرضه و تقاضا و در چارچوب سازوکار بازار تعیین میشد؛ اما بهتدریج و با قدرت گرفتن دولت مدرن در ایران از یکسو و رخنمایی تدریجی درآمدهای نوظهور نفتی از سوی دیگر، دولتمردان وسوسه شدند تا از قدرت خود برای اعمال سلیقه و دستکاری در مکانیزمهای طبیعی اقتصاد استفاده کنند.
ماحصل تدبیر تصمیمسازان در نیمقرن اخیر درخصوص ثروت نفت را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «از آنجا که نفت، ثروتی ملی و متعلق به همه ایرانیان است، بنابراین مردم ایران حق دارند از فرآوردههای نفتی ارزان قیمت برخوردار باشند!. به تدریج، این تدبیر به سایر کالاهای اساسی و ارزاق عمومی نیز تسری پیدا کرد.
با گذشت زمان، اقتصاد ایران به این تدابیر واکنش نشان داد. بهدلیل سیگنالدهی غلط قیمتهای دستکاری شده به بازار، شاهد مصرف بیرویه حاملهای انرژی، آب، نان، و سایر کالاهایی بودیم که قیمت آنها طی سالیان متمادی بهطور مصنوعی پایین نگاه داشته شده بود.
پیامرسانی نادرست نرخهای مصنوعی، تنها به طرف تقاضا محدود نشد و طرف عرضه نیز در نتیجه این سیاستها، رغبت خود را به سرمایهگذاری در تولید این کالاها از دست داد. به همین دلیل، با اجرای مستمر این سیاستها در دهههای اخیر، شاهد بودهایم که بار اصلی پاسخگویی به عطش مصرفکنندگان انرژی و کالاهای اساسی، بر عهده سرمایهگذاریهای دولتی بوده است.
هدف سیاستگذاران از عرضه ارزان حاملهای انرژی و کالاهای اساسی، بهرهمند کردن ایرانیان از ثروت نفت بوده است؛ مقصودی که در دورهای، از آن به «بردن نفت بر سر سفره مردم» تعبیر شد.
این هدف، قابل دفاع و ستایش است؛ اما راهی که برای نیل به این هدف انتخاب شد، نادرست بود؛ زیرا به افزایش سرانه مصرف انرژی و هدر رفتن ثروت ملی، قاچاق بیرویه حاملهای انرژی به خارج، عدم ورود بخش خصوصی به چرخه تولید و توزیع حاملهای انرژی و کالاهای اساسی و انتقال بار سرمایهگذاری در این بخشها بر هزینههای دولت انجامید.
نظر به توضیحات فوقالذکر، چند نکته قابل توجه است: اولا، عنوان «هدفمندی یارانهها» برای اصلاح سیاست نادرست قیمتگذاری پایین حاملهای انرژی و کالاهای اساسی، بیمسما است؛ زیرا یارانه به پرداختهای نقدی و غیرنقدی دولت به اقشار ضعیف جامعه، از محل دریافت مالیات از اغنیا اطلاق میشود که با هدف بازتوزیع ثروت در جامعه صورت میگیرد، اما مواهب نفتی، مالیات نیست که دولت تحت عنوان یارانه، آن را به دلخواه در جامعه بازتوزیع کند بنابراین این ادعا که دهکهای پایین درآمدی در عواید حاصل از فروش فرآوردههای نفتی به قیمت واقعی، حق بیشتری از اغنیا دارند، فاقد وجاهت حقوقی است.
این ثروت، حکم ارثی را دارد که فارغ از دارایی و مکنت وارثان، بر اساس قانون شرع بین آنها تقسیم میشود. بنابراین تلاشهایی که برای حذف بخشی از جامعه از دریافتکنندگان مواهب نفتی صورت میگیرد، جدا از اینکه ناکارآمد، غیردقیق و عملا ناموفق خواهد بود، ناعادلانه نیز هست.
ثانیا، اشکال اصلی سیاستی که در نیمقرن اخیر دنبال شده است، «تعیین دستوری قیمتها» بوده است.
در جریان اجرای طرح موسوم به هدفمندی یارانهها، به روشنی آزمودیم که افزایش قیمت کالاها به نرخهای معین جدید، به حل ریشهای مساله نمیانجامد. در سالهای اخیر مشاهده کردیم که با وجود افزایش یکباره و قابل توجه قیمت حاملهای انرژی، افزایش قیمت نفت و نرخ ارز، به افزایش مجدد شکاف میان قیمتهای داخلی و نرخهای جهانی انرژی انجامید و تورم نیز باعث کاهش دوباره قیمت نسبی کالاهای اساسی شد. بنابراین، هر طرحی که به انتقال وظیفه قیمتگذاری حاملهای انرژی و کالاهای اساسی به «مکانیزم بازار» نینجامد، راهحل ریشهای و پایدار مساله نخواهد بود.
ثالثا، مردم در مالکیت ذخایر هیدروکربنی زیرزمینی سهیم هستند، نه در استخراج و پالایش آن. بنابراین، در طرحهایی که به منظور توزیع ثروت نفت پیشنهاد میشود، باید حقوق شرکتهایی که در امر استخراج، پالایش و توزیع منابع هیدروکربنی دخیل هستند، محترم شمرده شود. متاسفانه، در فاز اول هدفمندی یارانهها، پرداختهای نقدی به مردم، به قیمت خالی کردن شرکتهای استخراج، پالایش و توزیع منابع هیدروکربنی و شرکتهای تولید و توزیع، برق و آب از منابع مالی صورت گرفته است. این سیاست، علاوه بر اینکه مانع از سرمایهگذاری و رشد این شرکتها در سالهای اخیر شده است، اعتماد سرمایهگذاران برای ورود به این عرصهها را نیز خدشهدار کرده است.
اما، آیا راهی وجود دارد که هم حقوق مالکیت مردم بر منابع نفتی محترم شمرده شود، هم ثروت نفت، آنچنان که شایسته است، صرف سرمایهگذاری برای توسعه کشور شود، و هم بلای قیمتهای دستوری از سر بازار انرژی و کالاهای اساسی کشور برداشته شود؟
نگارنده، پیشنهاد خود را در سه بخش چگونگی شناسایی حقوق مردم از مالکیت ذخایر هیدروکربنی، چگونگی آزادسازی قیمت حاملهای انرژی و کالاهای اساسی و پیشنهادهایی درخصوص نحوه توزیع عواید حاصل از شناسایی حقوق مردم از ثروت نفت ارائه میکند.
اول: شناسایی حق مالکیت مردم از ذخایر هیدروکربنی
به این منظور، آنچه که در قراردادهای نفتی ما بین شرکتهای استخراج نفت از یکسو و دولت، به نمایندگی از مردم ایران منعقد میشود، ملاک خواهد بود. بر این اساس، سهم مردم از نفت و گاز استخراج شده، به قیمت آن در بازار جهانی، به مشتریان داخلی و خارجی به فروش خواهد رسید و عواید ریالی و ارزی، در صندوقی که به این منظور طراحی شده است، واریز خواهد شد و از این طریق، به مصارف تعریف شده خواهد رسید.
دوم: نحوه آزادسازی قیمت حاملهای انرژی و کالاهای اساسی
در صورت تحقق بند فوق، شرکتهای پالایش و پخش فرآوردههای نفتی و گازی، پس از خرید مواد خام و پالایش آن، میتوانند آزادانه محصولات خود را در بازار عرضه کنند و حقوق مالکیت آنها تماما محترم شمرده خواهد شد. با این وصف، راه برای مشارکت بخش خصوصی در پالایش و پخش فرآوردههای نفتی باز خواهد شد و امکان خصوصیسازی شرکتهای دولتی فعال در این بخش نیز فراهم خواهد شد.
بدیهی است که قیمتگذاری حاملهای انرژی در بازار، مطابق رویه کشورهای دنیا و بر اساس قیمت بازار تعیین خواهد شد و البته، مانند بسیاری از کشورهای جهان، نرخ مالیات مناسبی نیز بر اساس قانون میتواند بر مصرف حاملهای انرژی وضع شود.
درخصوص بنزین و گازوئیل، پیشنهاد میشود که سهمیه فعلی و حتی قیمتهای فعلی تغییری نکند، بلکه با ایجاد محدودیت در سهمیه ۷۰۰تومانی، عرضه مازاد بر سهمیه تعریف شده، بر اساس قیمت بازار آزاد تعیین شود. به تدریج و ماهانه، چند لیتر از سهمیه کاسته شود تا اینکه ظرف زمان معقول چندساله، سهم بازار آزاد از عرضه بنزین و گازوئیل، به ۱۰۰ درصد برسد.
این مدل را میتوان با تعریف الگوی مصرف برای گاز و برق خانگی و تجاری و قیمتگذاری مصرف مازاد بر الگوی مصرف تعریف شده بر اساس نرخ بازار آزاد (یا مثلا، نرخ بورس انرژی درخصوص برق)، پیادهسازی کرد. بدیهی است که استاندارد سهمیه مصرف انرژی ارزان برای مشترکان باید سال به سال سختگیرانهتر شود و طی یک بازه زمانی چندساله، به صفر برسد. این مدل در مورد نان و آب نیز قابل مطالعه است.
بر این اساس، پیشنهاد میشود که بازار آزاد با قیمتهای شناور، ابتدا در مقیاس کوچک ایجاد گردد و به تدریج و بدون وارد آوردن شوک به اقتصاد، گسترش یافته و فراگیر شوند.
سوم: اختصاص درآمد هدفمندی برای دو برنامه
دولت و مردم باید بدانند که سهم هر ایرانی از فروش ثروتهای نفتی و گازی، تابعی از جمعیت کشور، میزان فروش نفت و گاز، قیمتهای جهانی، و نرخ ارز خواهد بود. بنابراین این سهم میتواند در طول زمان دستخوش تغییر شود. اما چه راههایی وجود دارد که هم رعایت توأمان مساوات و عدالت در توزیع این ثروت صورت گیرد و هم این منابع به سمت سرمایهگذاری در مسیر توسعه ملی هدایت شوند؟ پیشنهادهای زیر برای تحقق این اهداف قابل بررسی هستند:
برنامه اول: بیمه سراسری درمان برای همه ایرانیان
بار گران هزینههای درمان برای هموطنانی که گرفتار درد و بیماری میشوند، تکاندهنده و اسفانگیز است. این در حالی است که به دلیل سیطره سالیان متمادی غیرکارشناسان بر مدیریت اقتصاد بهداشت و درمان کشور، یارانه سنگینی برای عرضه ارزان دارو در کشور پرداخت میشود. نتیجه این بیتدبیری، از یکسو به قاچاق دارو از کشور و از سوی دیگر به رشد بیرویه و هشداردهنده سرانه مصرف اقلام مختلف دارویی منجر شده است. این در حالی است که مردمانی که خود یا عزیزانشان گرفتار بیماریهای صعبالعلاج میشوند، زیر بار هزینههای درمان کمر خم میکنند.
با این مقدمه، اولین پیشنهاد برای توزیع مواهب نفتی، که واجد توامان ویژگیهای مساوات و عدالت باشد، پوشش سراسری و کامل بیمه درمان برای کلیه ایرانیان است.
برنامه دوم: بیمه بازنشستگی فراگیر
عموم شاغلان کشور، بر اساس قانون، تحت پوشش بیمههای بازنشستگی قرار دارند و حق بیمه آنها، بین کارفرما و شاغل تقسیم شده است و به تناوب، به حساب شرکتهای بیمهگر واریز میشود. یک راه توزیع عادلانه مواهب نفتی، پرداخت بخشی از حق بیمه بازنشستگی و بیکاری برای کلیه شاغلان کشور است. از این طریق، از یکسو گشایش درآمدی برای شاغلان پدید خواهد آمد و از سوی دیگر، باری از دوش تولیدکنندگان برداشته خواهد شد. به علاوه، از آنجا که صندوقهای بازنشستگی موظف به سرمایهگذاری پسانداز اعضا هستند، اطمینان حاصل میشود که سرمایه نفت، صرف سرمایهگذاری خواهد شد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
مرگ بر آمریكای جنایتكار