جام جم: نباید این جوری میشد
از این نکته که این روزها محبت در جامعه ما موج میزند بگذریم، میرسیم به این موضوع که بهدلیل همین محبت بسیاری که به هم داریم! بارها به نیت کمک یا ارشاد دیگران کاری انجام داده یا حرفی زدهایم که نتیجه چنان بلایی سر طرف آورده که صدبار از کرده خود پشیمان شدهایم.
شاید این هم برمی گردد به این که جسارتا همیشه احساس می کنیم هیچ کس به اندازه ما نمی فهمد! بین خودمان باشد اگر کمک به دیگران در زمان و موقعیت مناسبی نباشد، عاقبت آن چیزی بهتر از ماجرای پیردانا و مریدانش در دل کوهستان نمی شود. کدام ماجرا؟ عرض می کنیم...
نقل می کنند در سرزمینی دور، یک روز پیردانا با مریدان خود در دل کوهستان ره می پیمودند. ناگاه یکی از مریدان که دهانش از تعجب باز مانده بود، گفت: «ای پیر! این راه دراز چیست؟» پیردانا نگاهی به آن راه دراز اندخت و گفت: «ابله! این راه دراز ریل قطار است» بعد در کمال شگفتی دیدند که کوه بی تدبیر! بدون کسب مجوزهای قانونی ریزش کرده و مسیر قطار را مسدود نموده است.
در این هنگام سوت قطاری از دوردست، پیر دانا و مریدان را برآشفته کرد و سبب شد تا پیر سراسیمه بانگ برآورد: «دوستان! جامه ها را بر تن بدرید و آتش زنید که بدجور این داستان را شنیده ایم!» مریدان آن بزرگوار ـ البته بجز یک نفر ـ جامه ها بر تن دریدند، آتش زدند و فریاد زنان به سمت قطار حرکت کردند.از آن سو، راننده قطار از دور گروهی را می دید که عریان و فریادزنان با مشعل های آتشین به سمت قطار می دویدند.
گرچه در آن دیار فکر کردن چندان رایج نبود اما راننده قطار بی خود و بی جهت فکر کرد شاید این مردان دزدی، راهزنی یا... بگذریم.لکومتیوران بینوا از آنجا که خیلی ترسیده بود، به نیت فرار از مخمصه بر سرعت قطار افزود و چند لحظه بعد قطار با تمام مسافرهای آن محکم به کوه برخورد کرد و در نتیجه همگی جابه جا ریق رحمت را سر کشیدند! ـ روحشان شاد ـ
با دیدن آن صحنه پیردانا که بسیار متعجب شده بود، رو کرد به مریدانش و فرمود: «قاعدتا نباید این گونه می شد!» بعد آن بزرگوار رو کرد به همان مریدی که جامه بر تن ندریده بود و فرمود: «خاک تو مخت! چرا مثل ما جامه بر تن ندریدی و آتش نزدی؟»
آن مرید بینوا ملتمسانه گفت: «ای پیر دانا! الان سر ظهر است، فکر کردم شاید همین جوری هم ما را ببینند و نیازی نباشد که... ـ اصلا ما هم می خواستیم همین را بگوییم که تا دلتان بخواهد کارهای خوب برای کمک به دیگران زیاد است اما کمک کردن روش و آدابی دارد که اگر بجا و بموقع نباشد، آخر آن همینی می شود که عرض کردیم.»
القصه بعد از این بود که یکی از مریدان رو کرد به پیر دانا و گفت: «ای بزرگوار! افق کدام طرفی است؟» پیردانا دستی بر صورت مبارک کشید و فرمود: «اندکی جلوتر، سمت چپ!» آن گاه پیردانا و مریدان یک به یک اندکی جلوتر رفتند و بعد به سمت چپ پیچیدند و بعدتر در افق ناپدید شدند. به هرحال آدرس افق را داشته باشید. به گمانم دیر یا زود لازمتان می شود.
جام جم : تکذیبیههای شفاف
کمترین و کوچکترین مضرات شایعهسازی این است که فرد یا مرکز مورد نظر را که دربارهاش شایعه ساختهاند، به واکنش وامیدارد و کمترین واکنش هم این است که مجبور میشوند وقت بگذارند و تکذیبیه بنویسند؛ در صورتی که ممکن است هزار و یک کار مهمتر و ضروریتر داشته باشند. حالا جنبه تشویش اذهان عمومیاش به کنار؛ مدعیالعموم باید پیگیری کند.
تکذیب یک ادعای تاریخی: خیلی ها همچین خیال می کنند که «تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها»؛ درصورتی که ما تحقیق کردیم دیدیم که همیشه هم این طور نیست.
ای بسا که یک چیزی از بیخ دروغ بوده باشد؛ یعنی در اصل، شایعه ای بیش نبوده باشد که بر اثر دهان به دهان گشتن بی خود، مردم چیزهایی بگویند. حال آن که اصلا چیزکی هم در کار نبوده است.
شاهد مثال: به عنوان نمونه، چند روزی بود که همچین در سطح جامعه چو انداخته بودند که انگار شروع کار و ابتکار اقتصادی فرد مایه داری به نام «بابک زنجانی» از بانک مرکزی بوده است. همه هم داشتند باور می کردند؛ حتی خود بابک زنجانی، اما خوشحالیم که بانک مرکزی بالاخره واکنش لازم را نشان داد و خلقی را از جهالت درآورد.
احتمالات سه بعدی: از آنجا که می دانستیم بانک مرکزی چنان انسجام و استحکامی دارد که مو لای درز آن نمی رود تا چه رسد به این که بخواهد با یک همچو آدم معلوم الحالی در باب مسائل و مباحث کلان اقتصادی، باب همکاری های تنگاتنگ را باز کند؛ فلذا خیلی پیش از اینها، منتظر صدور این اطلاعیه قرص و قایم بودیم که خدا را شکر، بالاخره صادر شد. از همین روی، از الان در یک تصور سه بعدی، بعید نمی دانیم که تکذیبیه های دیگری نیز از جاهای دیگری در این راستا صادر شود. چندتایی را ذیلا فرض می کنیم.
تکذیبیه وزارت صنایع: در پی بالا گرفتن خبرهای بی خودی مبنی بر خارج شدن بابک زنجانی از داخل ساختمان عریض و طویل این وزارتخانه فخیمه، به اطلاع می رساند که تاکنون هیچ یک از دوربین های مداربسته این مرکز، داخل شدن مشارالیه را ثبت و ضبط نکرده است تا چه رسد به خروج نامبرده را. در حدود چند بار، فیلم های این دوربین ها در مقاطع مختلف با دور آهسته و حرکت کند، بازبینی شده است. کسی باور نمی کند، بیاید نشانش دهیم.
تکذیبیه وزارت نفت: با اوج گرفتن شایعاتی مبنی بر دخالت بابک زنجانی در فروش بشکه های نفت و تحویل پول آن به برادران عزیز واحد حسابداری این وزارتخانه محترم، شدیدا به اطلاع افکار عمومی ملت می رساند که تاکنون هیچ بشکه ای تحویل ایشان داده نشده، در غیر این صورت حتما باید آثاری از بشکه های خالی نفت در منزل ایشان پیدا شود. طرف حتی اگر در کار تجارت کمپوت میوه هم باشد، بالاخره چندتا کمپوت خالی در اطرافش پیدا می شود؛ چه رسد به بشکه که نمی شود قایمش کرد.
«به سر مناره اشتر رود و فغان برآرد/ که نهان شدم من اینجا، مکنیدم آشکارا»!
تکذیبیه گمرک: به دنبال طرح برخی پرسش های بی اساس در زمینه امکان و احتمال عبور کالاهای تجاری بابک زنجانی از گمرک و سرحدات کشور؛ به این وسیله افتخار آن را داریم اعلام کنیم که به یاری عزیزان زحمتکش گمرک، تمامی انبارها زیر و رو کردیم، اما هیچ اثری از حتی یک قلم جنس در این ارتباط ندیدیم.
ایشان هرگز چیزی از مرز خارج یا داخل نکرده است، البته خب مرز بدون درز هم در هیچ کجای عالم پیدا نمی شود. غیررسمی شاید چیزهایی داخل یا خارج کرده است که مسئولیت کامل آن با خود وی و استعداد اقتصادی اش می باشد. حالا مگر چی وارد یا صادر می کرده است؟...
اطلاعیه مهم: دیگر تکذیبیه های صادر شده از سوی نهادها و مراکز دولتی و غیردولتی، در فرصت های دیگر، در اختیار مردم عزیز قرار خواهد گرفت. مردم عزیزی که ظاهرا فقط آنها با فردی به نام بابک زنجانی همکاری داشته اند، اما هنوز هیچ اطلاعیه و تکذیبیه ای از خودشان صادر نکرده اند؛ لابد بس که گرفتارند.
کیهان : مثلث (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: آقای زیباکلام گفته است «کاش دریاچه ارومیه در آمریکا بود»!
گفت: خب! که چی؟! چرا؟!
گفتم: ایشان میگوید اگر دریاچه ارومیه در آمریکا بود، صداوسیما تاکنون چند تا مستند درباره آن ساخته بود که نشان بدهد دولت آمریکا چقدر نسبت به مسائل محیطزیست بیتوجه است!
گفت: حالا منظورش همینه یا دلش میخواد دریاچه ارومیه از خاک ایران جدا بشه و به مالکیت آمریکا دربیاد؟!
گفتم: ای عوام؟! خب! منظورش هرچی باشه، نتیجهاش یکی است و آن این که مالکیت دریاچه ارومیه به آمریکا واگذار بشه.
گفت: یعنی خودش میدونه چی میگه؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! پرگار قرص اکس خورده بود بهجای دایره مثلث میکشید.
تهران امروز : مدل شانه به سر، نه!
ما فرصت لبخند نداریم، وگرنه
شادیم ز اعماق دل اما به نظر نه
مانند درختی که پر از شاخه و برگ است
در فکر بهاریم ولی فکر تبر نه
با زاهد و انواع شیوخ از در صلحیم
با هر که رفیقیم ولی شیخ قطر نه
در آش اگر ادویه دیدید بریزید
من ریختم و بد نشد. اما نه ! شکر،نه!
ایران به خدا امن ترین جای جهان است
در مرکز هر شهر ولی کوه و کمر نه
در کوچه ز خود رانده ام انواع گدا را
یک بار به جان تو ولی از دم در نه
من شانه به سر میزدم آری پس از اصلاح
اصلاح طبیعی، مدل شانه به سر نه!
زاهد به من آموخت که زاهد نتوان شد
یعنی نتوان زاهد شد با سرِ تر، نه
انبوهی زاهد می شد داخل حمام
کی شستن سر، در سرِ ما بود وگرنه
از خشک و تر سر به من این راز عیان شد
روزی زاهد بودن و یک روز دگر نه
دوران عجیبی است که از نحس کواکب
دیدیم یکی هاله ولی دور قمر نه
با این همه کردیم سوال از هم و گفتیم
ما هاله ندیدیم !؟ نه ... دیدیم ، مگر نه!؟
چوگانِ به سامان همه از دولت اسب است
از دولت اسب است، بلا شبهه و خر نه
از اسب دمر گر بشود مرد عجب نیست
مپسند که از اصل شود مرد دمر، نه
این قاعده از گور که برخاست که در آن
توهین به بشر عیب ندارد به هنر، نه!؟
من مات حقوق بشرم این که به میمون
حق میدهد اما به چه علت به بشر، نه
گفتم که پدر من چه کنم هجو خسان را
فرمود که در شأن شما نیست،پسر! نه!
دیدم که ندارم ز کسی رخصت جز خویش
یعنی که ز خود دارم رخصت ز پدر نه
گفتم چه کنم جان پدر، گفت که خیر است
با کفر مدارا کن و با فتنه و شر نه!
شرق : خلاصه چپ و راست
1- راستان ممکن است از دنده چپ بلند نشده باشند، اما به هر حال روزی غلت میزنند و روی دنده چپ فرود میآیند.
2- چپان لزوما هر روز از دنده چپ بلند نمیشوند. لزوما چپ نمیکنند. لزوما چپ نمیشوند. لزوما چپ نمیروند. اما الزامی هم ندارند که راه راست را بروند.
3- راستان کیستند؟ آیا جمع راسته یعنی راستهها هستند یا راستهبازان هستند. یا هر دو؟ چرا هر راستهای هست، راسته راستهاست؟
4- راستان راسته زیاد دارند. مثل: راسته بازار، راسته شکرفروشان، راسته اساتید و دانشمندان، راسته دلاوران، راسته لوازم یدکیها، راسته پنچرگیران.
راستان چپان را در راسته راست خود چپاولگر پندارند و اگر به راه راست برنگردند، تحویل مرجع مربوطه دهند.
5- حالا که چپان راسته ندارند، آیا چپه دارند؟ یعنی چپشان پر است؟
6- اگر چپان راسته داشته باشند، آیا راستان چپه میشوند؟
7- راست برای جلوگیری از چپ، چپاندرقیچی میشود و به قیچیکردن انواع و اقسام چیزها، رو میآورد.
اما چپ برای راست و ریس کردن کارها، باید تن به قیچی دهد.
نتیجه
بهتر است تا چپ نکردیم یا راست راست نیامدند سراغمان، بیخیال قضیه شویم و مطلب را درز بگیریم.
قانون : خاله زنکی های بین المللی
در پی افشای رابطه پنهانی فرانسوا اولاند با «ژولی گایه»، سطح ارتباط رئیسجمهور فرانسه با شریک زندگی سابق خود «والری تریر وایلر» به «دوست معمولی» تنزل پیدا کرد. بنا بر گفته شاهدان، اولاند و ژولی گایه سابقا در فیسبوک همدیگر را «داداشی» و «آبجی» مینامیدند که همین باعث شک والری به رابطه این دو شده بود، از همان موقع والری دائم بر شفافسازی روابط رئیسجمهور با این دختره پافشاری میکرد ولی همیشه با این پاسخ اولاند مواجه میشد که «ژولی گایه دختر خوبیه، فقط اسمش غلط اندازه».
با این وجود اولاند طاقت نیاورد و چند روز پیش پایان رابطه خود با والری تریروایلر را رسما اعلام کرد. یک کارشناس مسائل و مشکلات دامنگیر غرب در این زمینه اظهارنظر کرد و گفت: وقتی فرانسوا اولاند فرانسوی در مقابل شریک زندگی خود به تعهداتش پایبند نیست، چه تضمینی وجود دارد که آمریکا مفاد توافق ژنو را رعایت کند؟ وی در پاسخ به این سوال که ارتباط این دو مسئله با هم چیست؟
بعد از چند ثانیه سکوت گفت: مرگ بر آمریکا.
طبق اخبار واصله پس از اعلام جدایی اولاند و تریروایلر موج اختلافات خانوادگی کشورهای غربی را در نوردیده است. گویا دیروز میشل اوباما با دیدن همسرش که در حال خوردن شیرینی دانمارکی بود به شدت عصبانی شده و گفته «تو هنوز دلت گیر اون نخست وزیر ایکبیری دانمارکه» اوباما هم هر چی مالهکشی کرده و گفته این اسمش شیرینی گل محمدیه و دانمارکی نیست، میشل زیربار نرفته و گفته اون ماریجوآنا هم که میکشیدی لابد اسمش «ماریجوانان» بوده و چون همیشه خراب بود شما مجبور بودین بکشیناش!
شهروندان کشورهای غربی هم از این موج فساد و بیبند و باری به ستوه آمدهاند. یکی از این شهروندان به نام «جان» به خبرنگار ما میگوید: ما دیگر از غرب خسته شدهایم. ما سیاستهای کشورمان را محکوم میکنیم. ما میخواهیم به ایران بیاییم تا خانواده تشکیل بدهیم. حالا درست است که ایران پارازیت دارد، آلودگی هوا دارد، پول ندارد، آتشنشانیاش نردبان ندارد، محدودیت اینترنتی دارد ولی عوضش آنجا صفا و صمیمیت هست، هرمز شجاعیمهر هست، سیب هست و مسئولانی که به زور میخواهند آدم را خوشبخت کنند. ما میخواهیم از دامن غرب خارج شویم و به ساپورت خاورمیانه بیاییم.
تو رو خدا!
حمایت : سمفونی زندگی در صدای قورباغه!
با اجازه دوستان ما امروز تصمیم گرفتیم از دنیای سیاست، اقتصاد، ورزش، یارانه، شورای رقابت و ... به اندازه سر سوزنی فاصله بگیریم و نگاهی به طبیعت داشته باشیم. البته منظورمان پرداختن به کشتار بی رویه پلنگ و پرنده و قطع درختان چند هزار ساله و ... نیست. چرا که سرکار خانم محیط زیست علاوه بر تلاش در جهت رفع آلودگی هوا، مراقب حیات وحش نیز هست و خیالمان از این بابت تخت تخت است. ما امروز قصد داریم سری به اعماق مرداب های جنگل های مالزی بزنیم و از خوش آهنگ ترین آوای طبیعی در جهان مطلب بنویسیم.
«بر اساس یک نظرسنجی از سوی پایگاه اینترنتی Beautiful Now، خوشآهنگترین آوای طبیعی در جهان انتخاب شد. به گزارش ایسنا، در این نظرسنجی کاربران به آواز یک قورباغه که در اعماق تاریک مردابهای جنگلهای گرمسیری «پارک ملی کوباهِ» مالزی واقع در جزیره «بورنئو» زندگی میکند، رای دادند.
در این رقابت سالانه از 12 کاندیدای فینالیست 10 کاندیدا جزو صداهای طبیعی جهان بودند. این آواها از صدای آواز پرندگان گرفته تا صدای رقص هارمونی آب با صخره و شن را دربرمیگرفتند. دو فینالیست دیگر نیز از جنگلهای استرالیا قدم به این رقابت گذاشته بودند که یکی مربوط به آواز مرغ بهشتی و دیگری هم مربوط به همسرایی پرندگان currawong از دسته گنجشکسانان بود. «جولین تریژر»، داور این رقابت درباره انتخاب این قورباغه گفت: آواز این قورباغه چیزی شبیه «سمفونی زندگی» است که خود را ابراز میکند. ( به نقل جراید خوش الحان)
ما همیشه خدا فکر می کردیم قورباغه به جز قور قور کردن هنر دیگری ندارد و در مواقعی هم که آب سر بالا می رود، به زور ابو عطا می خواند. اما وقتی امروز شنیدیم قورباغه آواز خواندن هم بلد است، تعجب کردیم؛ حتماً دو روز دیگر مدعی می شود « چنین مرداب نه سزای چو من خوش الحانیست!» البته در این دوره و زمانه که همه چیز پشت و رو شده و تیمی با چهل میلیارد هزینه و چهل میلیون طرفدار یک پنالتی هم را گل نمی کند، معلوم است که قورباغه باید در آواز خوانی اول شود!
قدس: مش غضنفر و کلاهبرداران آپ دیت
چَنروزپیشا که پشتِ کامپویوتِرِ بِچَّم نشسته بودُمُ داشتُم ماشین بازی مِکِردُم، ...
ناسَن گوشی موبایلُم به جُل جُل افتادُ یَک اِسُ مِس بِرَم آَمَد. تا وازِش کِردُم دیدُم نیویشته اَزونجه که سبدِ کالایِ خانوار بِزِت تعلق گیریفته، وَخِز برو دَمِ عابربانک وایستایُ چیزایی که مُگُم رِ بِزَنُ یَک پولی به حسابِما بیریز تا سبدِت رِ بِرفِستِم دَمِ خِنَتا.
مویِ پَخمه یَم خوشال رفتُم که زودتر مِتِنُم سبدُم رِ بیگیرُم، بِرِیِهَمی وَرخاستُم لباسام رِ بَرُم کِردُم که بُرُم تا عابربانکِ سَرِ میلان. هَم آمدُم از دَر بُرُم بیرون، بِچّه بزرگم از بیرون آمَد خِنه یُ وَختی مو رِ دید که لباس بَرُمِ یُ دِرُم مُرُم بیرون، بِزِم گفتِگ بابا کُجه مِری؟ مویَم او اِسُ مِس رِ نُشونِش دادُمُ گفتُم دِرُم مُرُم عابربانک. بِچَّم تا ایره دید یَک نِگایِ عاقل اَندَر پَخمه یی بِزِم کِردُ گفتِگ ای اسُ مِس اَزاَلَکیِ یُ یَک کُلاوَردار بِرَت فِرِستونده، بِرِیکه ای سبد مُفته یِ یُ نه پول دادن مِخه یُ نَیَم ثبت نام لازم دِره.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم چی مِرَفت اگِر محققامایُ دانشمندامایُ استادامایَم اَندِزه دزدایُ کلاوَردارایُ خِلافکاراما ایقذَر زود بُزود خودِشاُی علمِشایُ تخصصِشایِ به روز مِکِردَن تا کیشورما به همّه یِ زِمینه ها تو دنیا حرف اول رِ بِزِنه یُ ایقذَر پیشرفت کنه که وَردِره یَکچَنتا شعبه تو سیاره های دِگه یِ کهکشونَم بِزِنه؟!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد