در شهر من تهران، اما این بارشِ آرام و نرم، ماجرایی دیگر رقم زد. خیابانها از ترافیک مسدود شد. صفهای چهارراهها به گرههای کور تبدیل شد. پلیس بعضی از مسیرهای اصلی شهر مانند خیابان ولیعصر و اتوبان صدر را برای دقایقی بست و... .
اینها همه در کنار هم یکبار دیگر نشان داد بدون آمادگی، با کوچکترین تغییری در شرایط عادی، گرهی بزرگ در زندگی مردم خودنمایی میکند. روی دیگر سکه اما دردناکتر بود.
هوای سرد شنبه شب، پیش از هر چیز، وجدان و عاطفه جمعی از ساکنان همین شهر را منجمد کرد؛ ساکنانی که خیلیهایشان هم در آن شب برفی انتقاد میکردند و از بینظمی و ترافیک گله داشتند.
شنبه شب عابران پیاده، سرگردان و لرزان، در نبود وسایل نقلیه عمومی و حتی آژانسهایی که انگار فقط در هوای خوب و مسیرهای کوتاه میتوانند مسافران را جابهجا کنند، دست به دامان رانندگانی میشدند که پشت شیشههای بسته و در هوای رخوتناک بخاری خودرویشان بیاعتنا به دیگران به سوی منزل میرفتند.
آنها هم که میایستادند و مقصدت را میپرسیدند، گویا فرصتی ناب برای پر کردن جیبشان یافته و کرایههای باورنکردنی طلب میکردند؛ آن هم فقط برای مسیرهایی کوتاه و نزدیک.
در این همهمه و بیسامانی، من زیر چراغ خیابانها و بارش آرام برف، به دنبال صفتهایی میگشتم که معلمهایم یادم داده بودند آدمهای خوب را با آنها بشناسم؛ همدلی، همراهی، مهربانی، دلسوزی و... صفتهایی که در آن شب برفی حسابی کمرنگ شده بود.
نیلوفر اسعدی بیگی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد