در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عشایر به عنوان نیروی کوچنده قدمت طولانی در تاریخ این مرز و بوم دارند و به لحاظ سیاسی و اقتصادی نقش مهمیدر وقایع برجای گذاشتهاند. بسیاری از خاندانهای حاکم در ایران از بین عشایر برخاستند و خاندان قاجار آخرین آنها بود. رضاخان میرپنج که بعد از کودتا لقب سردار سپه را از احمد شاه دریافت کرد، فرد محوری برای سوق دادن ایران به سمت و سوی تشکیل دولت مدرن بود. بعد از مشروطه بسیاری از روشنفکران و سیاستمداران به دنبال برقراری دولت نوین بودند، اما به خاطر مشکلات موجود نظیر مداخلات بیگانگان و اختلافات فکری موفق به چنین کاری نشدند. بعد از کودتا با وجود فرد نظامی و عملگرایی مانند رضاخان این فرصت مهیا شد تا برخی از سیاسیون برنامههای مورد نظر خود را از طریق وی به مرحله اجرا درآورند. یکی از مسائلی اساسی که در آن زمان اذهان را بهخود مشغول کرده بود اسکان عشایر و پایان دادن به زندگی ایلی بود که با وجود قدمت طولانیشان در ایران، اکنون به عنوان یکی از عوامل ایجاد ناامنی و بینظمیمعرفی میشدند. کار اسکان و خلع سلاح عشایر از همان روزهای نخست بعد از کودتا به صورت برنامهریزی شده آغاز شد. اکراد شکاک در سال 1301، شاهسونها 1302، الوار 1302، ترکمنها 1302، خزعل 1303و عشایر جنوب و بلوچ هم در سالهای 1305تا 1307 ادامه پیدا کرد. برنامهها از تهران طراحی شده بود و هیچگونه سنخیتی با زندگی عشایری نداشت به همین علت خسارت مالی و جانی زیادی در پی داشت. حملات نظامی، کاهش قدرت سیاسی و اقتصادی عشایر را موجب شد.
بعد از استقرار خاندان پهلوی در سال 1304 دولت مرکزی همچنان با خودسریهای عشایر دست به گریبان بود و هنوز پایههای قدرت خاندان جدید مستحکم نشده بود که شورش عشایر جنوب رخ داد.
سیاست اسکان اجباری عشایر، نظام سربازگیری، اجباری شدن لباس متحدالشکل، اختلافات ملکی، بدرفتاری ماموران مالیه و حکام نظامیدر بین عشایر و حبس و تبعید برخی از خوانین عشایر عوامل اصلی این شورش بودند. برای نمونه سلطان عباسخان که مدتی فرماندار نظامیقشقایی بود از هیچگونه اجحافی در حق افراد ایل فروگذار نبود. برخی اختلافات ملکی و ارضی زمینهساز «شورش معروف عشایرجنوب» در سال 1307 شد که به مدت 2سال بقای حکومت تازه تاسیس پهلوی را به مخاطره انداخت. عشایر بختیاری، قشقایی، بویر احمدی و خمسه در طول سالهای بعد از کودتا، کمترین دردسر را برای دولت ایجاد کردند. اسماعیلخان صولتالدوله، ایلخان قشقایی که نقش مهمیدر وقایع و رویدادهای فارس داشت از معدود روسای آیندهنگر بود که به دگرگونیهای جدید پی برد و به این نتیجه رسید که ایلات چارهای جز تطبیق دادن خود با شرایط جدید ندارند. شکرالله خان و سرتیپ خان بویر احمدی هم از همان آغاز با رضاخان طرح دوستی ریخته و در جریان لشکرکشی برای سرکوبی شیخ خزعل، به قشون دولتی همکاری کرده و لقب هژبر عشایر و ضرغامالدوله را از رضاخان دریافت کردند. برخی از سران عشایر بختیاری هم در ابتدا مقاومتی در برابر قدرت نوظهور نشان نداند و حتی جعفر قلیخان سردار اسعد ایلخان بختیاری به یکی از محارم رضاشاه تبدیل شد و در بیشتر لشکرکشیها همراه وی بود و به مقام وزارت هم دست یافت. اما همه این اقدامات آتش زیر خاکستر بود و در پاییز سال 1307 درگیری میان نظامیان و بویراحمدیها آتش جنگ را شعلهور ساخت و سرآغاز درگیریهای خونینی شد که از آن به عنوان «شورش عشایر فارس» یاد میکنند.
جرقه جنگ و درگیری به خاطر اختلاف ملکی معینالتجار بوشهری با امام قلیخان رستم و نزدیکانش در منطقه ممسنی زده شد. معین التجار برای تصرف این املاک به قوای نظامیشکایت برد و اندکی بعد لشکری به فرماندهی محمد حسن میرزا فیروز و سرهنگ ضیاءالدین زالتاش روانه منطقه ممسنی شدند و در نخستین گام برای جلوگیری از گسترش درگیری شکراللهخان و سرتیپ خان بویراحمدی را به عنوان گروگان به شیراز بردند. چندی بعد با پیگیری معینالتجار قشون دیگری با فرماندهی ابوالحسن پورزند فرمانده تیپ فارس و چریکهای بکش، دشمن زیاری و برخی تفنگچیان قشقایی به منطقه اعزام شدند. امام قلی مقاومت نکرد و در حین عقبنشینی طوایف دیگر را به کمک فراخواند. با فرار سرتیپ خان از اردوی پورزند و پیوستن به افراد ایل و تبار خود قدرت عشایر دوچندان شد. عشایر منطقه که در خود قدرت مقاومت در برابر زورگویی نظامیان را میدیدند در تنگ «دورمدگ» موضع گرفتند. کای لهراسب، حسین خان و نصرالله خان دره شوری هم با تفنگچیان خود به دور مدگ رفتند. در درگیری که بین نظامیان و بویراحمدیها رخ داد، پورزند به علت ناآشنایی با محل محاصره شد و تلفات سنگینی بهجای گذاشت. در این نبرد که با فرار پورزند همراه شد تسلیحات بسیاری به دست عشایر افتاد. بلافاصله بعد از این اتفاق دولت مرکزی که احساس خطر کرده بود پورزند را برکنار و محمدخان شاهبختی را به فرماندهی قشون فارس منصوب کرد.
شاهبختی برای اجرای برنامههایش ابتدا سلطان عباس خان را که بعد از نبرد دورمدگ بازداشت شده بود آزاد و به مقام سابق منصوب کرد. این اقدام باعث نارضایتی قشقاییها شد که دل خوشی از عباسخان نداشتند. کلانتران قشقایی بعد از گفتوگو با علی خان سردار حشمت برادر صولتالدوله و سهراب خان داماد صولت به این نتیجه رسیدند که دست به شورش بزنند. صولتالدوله در ظاهر به عنوان نماینده در تهران به سر میبرد، ولی در اصل او و فرزندانش یعنی ناصر و ملکمنصور در پایتخت تحت نظر بودند و حق بازگشت به فارس را نداشتند. سران قشقایی خواهان بازگشت ایلخان خود به درون ایل بودند. سلطان عباسخان، بلافاصله دستگیری مخالفان را شروع کرد تا شاید اعتراض را در نطفه خفه کند اما نتیجهای عایدش نشد؛ زیرا شورش چنان وسعت گرفته بود که دیگر از دست او کاری بر نمیآمد و خودش هم خلع سلاح و مجبور به فرار شد. دولت در برابر این اتفاقات صولت را به اتهام مشارکت در شورش بازداشت کرد که نه تنهاکمکی به آرامش نکرد بلکه بیشتر به آن دامن زد. قیام در اواخر سال 1307 توسعه یافته بود و در هفتم فروردین 1308 به اوج خود رسید و طوایف بهارلو، اینانلو، عرب و نفر(ازطوایف خمسه) به آن پیوستند. تلاش اکبر میرزا صارمالدوله حاکم فارس هم برای وساطت نتیجه نداد شهرهای مختلف فارس یا به دست عشایر افتادند یا تحت محاصره قرار گرفتند.
شیراز وضعیت ناگواری داشت و دولت در 26اسفند 1307 مبلغ 6 میلیون تومان برای تامین هزینه قشون اختصاص داد. نیروهای نظامی اصفهان، خوزستان، فوج لرستان و سوار پهلوی به فارس اعزام شدند. سرتیپ فضلالله زاهدی و سرهنگ احمد نخجوان هم به خاطر تجارب و آشنایی که در منطقه داشتتند روانه شیراز شدند. از سوی دیگر ملک منصور فرزند دوم صولتالدوله را آزاد و به فارس فرستاد تا اوضاع را سروسامان دهد و در مقابل هیچ تعهدی را هم قبول نکند. وی به محض ورود به ایل به شورشیان پیوست و از سوی دیگر اعضای ایل به ایلخانی منصوب شد. بازگشت فرزند و خدیجه بی بی همسر صولت نخستین موفقیت عشایر محسوب میشد. قوای عشایر کم کم به سمت شیراز حرکت کردند و در خردادماه به دروازه قرآن رسیدند و پلخان، بین راه ارتباطی آباده به شیراز را خراب کردند.
در همین زمان حبیباللهخان شیبانی که وزارت فواید عامه را بر عهده داشت به درجه سرلشکری رسید و با اختیارات تام روانه فارس شد. در مسیر حرکت او در نزدیکی پل خان درگیری شدیدی بین طرفین رخ داد و چند تن از روسای طایفه دره شوری کشته شدند. شیبانی با زحمت و دادن تلفات زیاد وارد شیراز شد تا از آنجا امور را اداره و جنگ را فرماندهی کند. شیبانی با بررسی اوضاع به این نتیجه رسید که با توجه به گستردگی درگیریها در زمینه نظامی به موفقیت نخواهد رسید به همین منظور دست به یکسری اصلاحات زد و راه سیاستورزی را در پیش گرفت. ابتدا صارمالدوله را از حکومت فارس برکنار کرد و بسیاری از نظامیان که موجبات نارضایتی عشایر را فراهم آورده بودند، عزل و تنزل درجه یافتند. او همچنین از دولت خواست تا صولتالدوله را از زندان آزاد کند و اطمینان داد که او در شورش مداخله نداشته است بلکه شایعه دخالت او زاییده ذهن نظامیانی بود که میخواستند سهلانگاری و اجحافات خود را به این طریق پنهان کنند. تقاضای او از دولت بازگرداندن صولتالدوله به فارس بود تا به این طریق مهمترین خواسته سران عشایر را جامعه عمل پوشانده و از او برای آرام کردن سران ایل استفاده کند.
در حالی که شیبانی مشغول مذاکره و پایان دادن به مشکلات بود سران ایل بختیاری علم طغیان برافراشته و دهکرد(شهرکرد امروزی) را به تصرف درآوردند. به گفته مخبرالسلطنه رئیسالوزرای وقت «در این اثنا بختیاری هم در اطراف اصفهان جنجالی کرده و مجالی به دست آورده، آواز داده که ایران جمهوری است و مستوفی هم رئیسجمهور.» سران و روسای ارشد بختیاری در این اقدام نقشی نداشتند و فرماندهی قوای شورشی با نادر قلیخان، علیمردانخان و اسماعیلخان زراسوندی بود. آنها ارتفاعات و نقاط استراتژیک اطراف دهکرد را به تصرف درآورده و تفنگداران خود را در آنجا مستقر کردند. ارتش و دولت تصمیم به مقابله نظامیگرفتند و فوج مختلط یزد و اصفهان را با چند اراده توپ و 2فروند طیاره به منطقه بختیاری اعزام کردند. در این زمان صمصمامالسلطنه و امیر مفخم به عنوان ریشسفیدان بختیاری ماموریت یافتند تا با افراد شورشی ایل خود مذاکره کنند. هنگامیکه مذاکرات در جریان بود قوای دولتی به فرماندهی سرتیپ تاجبخش از راه خرمآباد و سرتیپ شاهبختی از مسیر اصفهان به طرف دهکرد رفته و موضع گرفتند. حمله نهایی به دهکرد در دوم مرداد آغاز شد و قوای دولتی موفق شدند در روز نهم دهکرد را از دست شورشیان خارج کنند. 2 روز بعد آخرین مقاومت هم درهم شکست و اکثر روسا تسلیم شده و تامین گرفتند.
شورش فارس با سرکوب آخرین حلقه آن در تنگتامرادی پایان یافت. در زمان شورش بختیاری و قشقایی دولت فرصت مناسب برای رسیدگی به امور بویراحمدیها را نداشت. در سال 1309 شیبانی تمام قوا را برای سرکوب طوایف بویر احمدی بسیج کرد و چریکهای کشکولی و فارسمیدان قشقایی به ریاست ناصرخان وی را همراهی کردند. در این میان برخی از علما مانند میرزا ابوالحسنخان اردکانی امامجمعه اردکان و سیدمحمد علی معینالاسلام و سید عطاءالله انوار از روحانیون محل تصمیم به وساطت گرفتند، اما روسای بویر احمدی و نظامیان راضی به این کار نشدند. در 26 تیر نبرد در نامرادی آغاز شد. ابتدا قوای دولتی شکست سنگینی خوردند و مجبور به عقبنشینی شدند، اما افراد ایل به جای ادامه نبرد به جمعآوری اسلحه و غنائم مشغول شدند؛ این امر فرصت مناسبی برای تجدید قوا به نظامیان داد و آنها در یک نبرد غافلگیرانه قوای شورشی را در همشکسته و بر معابر مسلط شدند. شکست بویراحمدیها قطعی بود که در این زمان به وساطت بختیاریها جنگ خاتمه یافت و به سران اماننامه داده شد و اینگونه شورشی که از بویر احمد شروع شده بود، خاتمه یافت.
محمد چگینی
منابع:
مهدی قلیخان هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، 1329؛ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، تهران، زوار، ج3؛ حسین مکی، تاریخ 20 ساله ایران، ج2؛ محمدتقی. بهار، تاریخ احزاب سیاسی در ایران، تهران، امیرکبیر، ج1 ؛ شفق سرخ، ش51،(15سرطان 1301)؛ ش 77، (4بهمن 1302)؛ حبل المتین، ش61،(2عقرب 1302)؛ بیات، کاوه، شورش عشایر فارس، تهران، نقره، 1365؛ نوروز درداری، ایل بزرگ قشقایی، شیراز، نشر قشقایی، 1388؛ احمد نقیبزاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379؛ نفیسه واعظ، سیاست عشایری دولت پهلوی اول، تهران، نشر تاریخ ایران، 1388؛ استفانی کرونین، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، 1387.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد